طلسمات

خانه » همه » مذهبی » ارزش بنيادين در نظام تربيتي قرآن كريم

ارزش بنيادين در نظام تربيتي قرآن كريم

بيان مسئله

فلسفة تعليم و تربيت اسلامي، به تحليل، تبيين و اثبات مباديِ تصوري و تصديقي، روش‌شناسي، ماهيت، تفاوت و رابطة اين دانش با ساير دانش‌ها و اهداف تعليم و تربيت از ديدگاه اسلام مي‌پردازد.

چه بر اساس مباني فلسفي تعليم و تربيت غرب – متافيزيك، معرفت شناسي و ارزش‌شناسي 1– و چه بر اساس مباني فلسفي تعليم و تربيت اسلامي – معرفت شناسي، وجود‌شناسي، خداشناسي، روان‌شناسي و ارزش‌شناسي 2

«ارزش‌شناسي»3 يكي از موضوعات مهم فلسفة تعليم و تربيت است كه به روش تعقلي و استدلالي يا بر اساس عقل و يا بر اساس عقل مستفاد از وحي در فلسفة تعليم و تربيت اسلامي مورد بحث و بررسي قرار مي‌گيرد.

ارزش چيست؟ بنياد ارزش‌ها چيست؟ آيا ارزش‌ها نسبي‌اند يا مطلق‌؟ ارزش‌ها عيني‌اند يا ذهني؟ آيا ارزش‌ها سلسله مراتبي دارند؟ ثبات و تغيير آنها وابسته به چيست؟ چه رابطه‌اي ميان ارزش و دانش4 برقرار است؟ تفاوت بنيادي ارزش شناسي قرآن كريم با ساير مكاتب فلسفة تعليم و تربيت چيست؟ توحيد چه نقشي در ارزش‌شناسيِ فلسفة تعليم و تربيت قرآن كريم دارد؟

 

تعريف ارزش

ارزش در علوم گوناگوني مانند اقتصاد 5، حقوق 6، روان‌شناسي 7، جامعه‌شناسي 8 و … متناسب با اهداف هر علمي تعريف ويژه‌اي يافته است.9 آنچه در اينجا مد نظر است، از چشم‌انداز فلسفة تعليم و تربيت است.
ارزش، تصوراتي10 است كه ما به آنها بها مي‌دهيم و تصوراتي كه اعمال ما را هدايت مي‌كنند. 11 ارزش عبارت است از قدر و قيمتي كه انسان براي انديشه‌ها و امور و اشياء پيرامون خود قائل است دانشي كه به مطالعه و بررسي انواع مختلف ارزش‌ها مانند ارزش‌هاي مادي، معنوي، مذهبي، علمي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي، هنري و … مي‌پردازد، «ارزش‌شناسي» نام دارد.12 ارزش، حاصل مفروضات و پيش‌فرض‌هاي بنيادين ذهن و فكر هر انسان مي‌باشد كه هنجارهاي دروني او را مي‌آفرينند كه اين هنجارهاي دروني خود منشأ رفتارهاي شخصي آن فرد به شمار مي‌آيند. اما در اينجا بر اساس تعريفي كه در فلسفة اخلاق اسلامي (= فلسفة تعليم و تربيت اسلامي) آمده است، بحث را پي مي‌گيريم.

در فلسفة اخلاق، ارزش عبارت از مطلوبيتي انساني است كه از انجام افعال اختياري انسان به راهنمايي عقل و به صورت آگاهانه و بر اساس نيت و انگيزة صحيح در راستاي خواست متعالي او حاصل شود.13
 

 

ارزش در فلسفة تعليم و تربيت

برخي بر اين اساس كه وظيفة اصلي تعليم و تربيت انتقال است، هنگام بحث در فلسفة تعليم و تربيت در پاسخ به اين سؤال كه تعليم و تربيت موظف به انتقال چه چيزي است، بر انتقال ارزش در درجة نخست تأكيد كرده‌اند:

«… آموزش و پرورش متضمن انتقال چيزهاي باارزش يا چيزهايي است كه يك جامعه به قدري براي آنها ارزش قائل مي‌شود كه انتقال آن را به نسل‌هاي آينده مهم و لازم مي‌داند.» (شفيلد،/295)
برخي ديگر از زاوية اهداف تعليم و تربيت كه يكي از بحث‌هاي مهم فلسفة تعليم و تربيت به شمار مي‌آيد، به بحث و بررسي دربارة اهميت ارزش پرداخته‌اند و ارزش‌ها را تعيين‌كنندة هدف‌ها، روش‌ها و مسائل تعليم و تربيت دانسته‌اند:

«كار فلسفه تعليم و تربيت، تعيين ارزش‌هاست، زيرا ارزش‌ها تعيين‌كننده هدف‌ها و هدف‌ها به نوبه خود مشخص‌كننده روش‌ها و مسائل آموزش و پرورش‌اند… به وسيله همين ارزش‌هاست كه تمام فعاليت‌هاي آموزش و پرورش مورد سنجش قرار مي‌گيرند… و جهت حركت آموزش و پرورش يك جامعه مشخص مي‌گردد.» 14
 

مكاتب ارزش‌شناسي

مكاتب ارزش‌شناسي بر اساس مكاتب فلسفي گوناگون‌اند، اما به طور كلي به دو دستة اصلي تقسيم مي‌شوند: يك دسته معتقدند كه ارزش‌ از هيچ امر واقعي حكايت نمي‌كند و از سنخ مفاهيم علمي و فلسفي نيست. بنابراين امكان هيچ نوع شناختي در رابطه با ارزش وجود ندارد و قضاياي ارزشي نه صادق و نه كاذب‌اند. اين مكتب به «غيرشناخت‌گرا»15 معروف است.‌

درست بر خلاف اين گروه، دستة ديگري معتقدند كه ارزش حكايت از واقعيت مي‌كند و در قالب اظهارات معيني بيان مي‌شود و قابل بررسي است و به دنبال آن مي‌توان صدق يا كذبش را تعيين كرد. اين مكتب كه به «شناخت گرا»16 مشهور است، خود به دو دسته تقسيم مي‌شود: دسته‌اي كه منشأ ارزش را طبيعت مي‌دانند و شناخت قضاياي ارزشي را از طريق آزمايش و روش‌هاي طبيعي ميسور مي‌دانند كه به «طبيعت‌گرايان» معروف‌اند و دسته‌اي كه منشأ ارزش را مافوق طبيعت مي‌دانند و شناخت قضاياي ارزشي را از طريق شهود و روش‌هاي غير‌طبيعي ممكن مي‌دانند كه به «غير طبيعت‌گرايان» نامبردارند. 17

 

 

ارزش‌شناسي از ديدگاه قرآن كريم

1. مقدمه

در بحث‌هاي گذشته روشن شد كه ارزش، همان مطلوبيتي است كه براي انسان حاصل مي‌شود. در اينجا اين سؤال مطرح مي‌شود كه اين مطلوبيت از چه راه يا راه‌هايي به دست مي‌آيد؟
براي پاسخ به اين سؤال نيز ناگزيريم توضيحات كوتاهي را به عنوان مقدمه مورد توجه قرار دهيم. اگر قضيه‌اي ارزشي را در نظر بگيريم، مانند: «عدالت خوب است»، اين قضيه، نتيجة صغراي «عدالت مطلوب است» و كبراي «هر چيزي كه مطلوب است، خوب است» مي‌باشد. تطبيق اين كبراي كلي بر مصاديق گاه از طريق عقل، گاه از طريق تجربه و گاه نيز از طريق وحي انجام مي‌گيرد. بنابراين در پاسخ به سؤال بالا مي‌توان گفت تشخيص مطلوبيتِ انجام هر كاري از سه طريق به دست مي‌آيد: عقل، تجربه و وحي. روشن است كه كبراي مذكور از مدرَكات عقل است و در تعيين مصداق اين كبراي كلي، هم از وحي و هم از عقل و هم از تجربه بهره مي‌گيريم.

پس در تشخيص مطلوبيت از طريق وحي، هم عقل و هم وحي حضور دارند. آنچه در اينجا مد نظر است، دستيابي به آن مصداقِ اتم كبراي كليِ مذكور از راه وحي است.
سؤال ديگري كه به ذهن متبادر مي‌شود، اين است كه پس از تشخيص اين نكته كه فلان چيز مطلوب است، آيا تحصيلِ مطلوبيت آن داراي مراتب است؟ در پاسخ به اين سؤال به يك نكتة كوتاه اشاره مي‌كنيم و آن اينكه مطلوبيت در حقيقت همان كشش، ميل و خواستة انساني است كه انسان را وادار به انجام كاري مي‌كند تا آن خواسته تحقق پيدا كند. از آنجا كه ميل داراي مراتبي است، مطلوبيت نيز داراي شدت و ضعف است. نيز افعالي كه انسان براي تحصيل آن مطلوبيت انجام مي‌دهد، داراي مراتبي است. نتيجه اينكه ارزش را مراتبي است.

در سؤال پيشين سخن از مراتب در يك ارزش بود، اما هنگامي كه پا را فراتر از يك ارزش مي‌نهيم و وارد ميدانِ ارزش‌ها مي‌شويم، سؤال ديگري رخ مي‌نمايد و آن اينكه آيا ميان ارزش‌ها نيز انواعي متصور است؟ از آنجا كه ارزش را بر اساس مطلوبيت تعريف كرديم و مطلوبيت نيز متنوع است، پس ارزش‌ها نيز متنوع‌اند. به همين دليل در بحث‌هاي ارزش‌شناسي، ارزش‌ها از زواياي مختلف تقسيم بندي مي‌شوند؛ ارزش‌هاي ذاتي، ارزش‌هاي تبعي، ارزش‌هاي اصلي، ارزش‌هاي فرعي و … .
بعضي از ارزش‌ها اصلي و غايي‌اند و آبشخور ديگر ارزش‌ها و بعضي ديگر، فرعي و ابزاري‌اند و از ارزش‌هاي اصلي سيراب مي‌شوند. ارزش‌هاي غايي، كيفيت‌هايي ذاتاً خوب هستند و خود غايت و هدف محسوب مي‌شوند، در حالي كه ارزش‌هاي ابزاري، ارزش‌هايي هستند كه خود وسيله‌اي براي يك هدف‌اند. (چلبي،/60) از سوي ديگر، ارزش گاه صوري است و گاه واقعي. ارزش صوري، ارزشي است كه تأثيري در رستگاري و فلاح انسان ندارد و تأثيرش به همين دنياي فاني محدود مي‌شود. در برابر آن، ارزش واقعي، ارزشي است كه دخالت تام در رستگاري انسان دارد و او را به خواست متعالي‌اش كه همان قرب به خداوند است، نزديك مي‌كند. آنچه در اينجا مورد بحث قرار گرفته و بر اساس تعريف پيش‌گفته متصور است، ارزش واقعي است.

از سوي سوم، برخي ارزش‌ها تحت تأثيرات زماني و مكاني و فرهنگي تغيير پيدا مي‌كنند و از همين جا بحث تغييرات ارزش‌هاي جوامع كه يكي از بحث‌هاي جنجال‌برانگيز ارزش‌شناسي است، رخ مي‌نمايد.
بر اساس سخنان بالا، دايرة پژوهش را محدود به اين سؤال مي‌كنيم كه توحيد چه نقشي در ارزش‌شناسيِ فلسفة تعليم و تربيت قرآن كريم دارد؟
 

2. روش تحقيق در ارزش شناسيِ قرآن كريم

با توجه به وحياني بودنِ قرآن كريم و روش شناسي فهم آن و نيز ساختار خاص آن در ارائه و انتقال معارف به ويژه در حوزه‌هاي مربوط به انسان‌شناسي به دليل چند بُعدي بودنِ انسان – كه ارزش‌شناسي نيز در اين حوزه قرار دارد- ، به نظر مي‌رسد بهره ‌جستن از روش‌هاي تك‌ساحتي و خطي، صرفاً براي برخي از بحث‌هاي آموزشي مفيد است و براي بحث‌هاي پژوهشي و به ويژه تربيتي مطلوبيت چنداني نداشته باشد و احياناً در برخي موارد نيز حاصلي جز سوء برداشت از قرآن كريم در پي نداشته باشد. در حقيقت، روش پژوهش در ارزش‌شناسي قرآن كريم به دليل درهم‌تنيدگي بسيار بالا و ارتباطات تار و پودي متراكم ارزش‌ها با يكديگر و تعريف زنجيره‌اي و سيستميِ مراتب گوناگون ارزش‌ها، يك روش چند‌وجهي است كه بايد در آن، مسئلة تحقيق از چند زاويه مورد بررسي قرار گيرد و نگريستن به مسئلة تحقيق از يك زاويه با روش‌شناسي قرآن كريم منافات دارد. بنابراين سعي خواهيم كرد در اين پژوهش بر پاية روش سامانه‌اي (سيستمي) كه زواياي گوناگون مسئلة تحقيق را مورد بررسي قرار مي‌دهد و بر اساس تحليل گزاره‌هاي قرآن كريم، پاسخ سؤال تحقيق را به دست آوريم.

پيش از شروع پژوهش، براي كاستن برخي از اشكالات و شبهات اين نوشتار، لازم است به اين نكته دقيق‌تر توجه كنيم كه اگر در تعريف تقوا سخن از نيت آمده و در بحث ايمان هم سخن از نيت آمده است و نيت را در بخشي از اين نوشتار جداي از بحث تقوا و ايمان مورد بررسي قرار داده‌ايم، از باب نگاه و روش سيستمي است، نه از باب هرج و مرج مفهومي و معنايي. نتيجه اينكه بر اساس نگاه خطي، از مؤلفه‌هاي تقوا و ايمان و ارزش، يك تعريف داريم، اما بر اساس نگاه سيستمي، هر مؤلفه‌اي از تقوا و ايمان و ارزش در ذيل يك خرده سيستم، در كنار تعريف عام خود كه جامع و مانع است، تعريفي خاص دارد كه متناسب با آن خرده سيستم، وجهي از وجوه تعريف عام آن برجسته‌تر و دقيق‌تر مي‌شود. در نگاه خطي به نظر مي‌رسد اين تعريف خاص با تعريف عام متفاوت است، اما در نگاه سيستمي متوجه مي‌شويم كه اين تعريف، همان تعريف عام است با تأكيد بر مؤلفه‌اي خاص كه برجسته‌تر شده و مولفه‌هاي ديگر خرده سيستم، اين تعريف را ايجاب كرده‌اند.
 

3. مؤلفه‌هاي ارزش‌شناسي در قرآن كريم

قرآن كريم دربارة ارزش – مستقيم و غير مستقيم- بسيار سخن گفته است. ارتباط ميان معرفت و ارزش، رابطة ميان نگرش و ارزش، ارزش و رفتار، انواع ارزش‌ها، تغييرات ارزشي، علل و عوامل تغيير ارزش‌ها در جوامع، سلسه مراتب ارزش‌ها، ارزش‌هاي ذاتي و تبعي، ارزش‌هاي مثبت و منفي، حد نصاب ارزش، معيارهاي ارزش و ارزش‌گذاري و … از جملة اين بحث‌هاست كه پرداختن به همة آنها از حوصلة اين نوشتار خارج است. در اينجا سعي خواهيم كرد مؤلفه‌هاي ارزش‌شناسي‌ در قرآن كريم را مورد بررسي قرار دهيم تا بر اساس آن، نخست ارزش‌ها را بهتر بشناسيم و سپس به نقش توحيد در ارزش‌شناسي دست پيدا كنيم. ناگفته نماند كه جداسازي مؤلفه‌هاي ارزش‌شناسي از يكديگر و بحث دربارة هر يك به صورت جداگانه، صرفاً تمركز بر يك بُعد از ابعاد ارزش‌شناسي در راستاي شفافيت‌بخشي به سؤال تحقيق و در نتيجه دستيابي به پاسخ دقيق‌تر است و منافاتي با روش سامانه‌اي (سيستمي) پيش‌گفته ندارد.

 

ارزش و تقوا

تنها مؤلفة مهم ارزش از ديدگاه قرآن كريم، «تقوا» است؛
(أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الأرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ) (ص/ ٢٨)
«آيا كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده‌اند، مانند مفسدان روي زمين قرار مي‌دهيم، يا تقواپيشگان را همچون گناهكاران قرار مي‌دهيم؟»
مراد از تقوا، ترس از خدا، دوري از گناه و قصد قربت در آن ترس و اين دوري است. 18. هنگامي كه دو پسر حضرت آدم19 دو قرباني به پيشگاه خداوند تقديم كردند، از يكي كه از متقين بود، پذيرفته شد و از ديگري كه از متقين نبود، پذيرفته نشد؛
(وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لأقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ)(مائده/٢٧)
«خبر دو پسر آدم را به درستي بر آنان بخوان، هنگامي كه [هر يك از] آن دو، قربانيي تقديم كردند؛ پس از يكي از آن دو قبول شد و از ديگري قبول نشد. او گفت: حتماً تو را خواهم كشت. گفت: خدا فقط از تقواپيشگان قبول مي‌كند.»
با توجّه به حرف «انّما» كه در ابتداي عبارت «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» آمده و حاكي از قصر قلب است، بر اساس منطوق اين عبارت، خداوند تنها اعمالِ متقين را مي‌پذيرد و بر اساس مفهوم عبارت، اعمال غير متقين را نمي‌پذيرد. بر اين اساس، از ديدگاه فلسفة تعليم و تربيت قرآن كريم، ارزشي مورد تأييد است كه توسط انسان متقي و پرهيزگار انجام شده باشد؛
(أفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ)(توبه/ ١٠٩)
«آيا كسي كه بناي [كار] خود را بر اساس پروا داشتن از خدا و خشنودي او نهاده بهتر است، يا كسي كه بناي خود را بر لبه سيلگاهي كه آب زير آن را برده و فروريختني است پي‌ريزي كرده و با آن در آتش جهنم سقوط كرده است؟ و خدا گروه ستمكاران را هدايت نمي‌كند.»

همان‌گونه كه پيش‌تر اشارت رفت، اين نوع ارزش، از نگاه قرآن كريم ارزشِ مثبتِ واقعي و حقيقي است و هر آنچه غير از اين باشد، ارزش منفي است. اين تقابل به روشني در آية مذكور آمده است.
همان‌گونه كه در تعريف ارزش آمد، تمام اعمال فرد متقي، به راهنمايي عقل و به صورت آگاهانه و بر اساس نيّتي فقط الهي و در راستاي تقرب به حضرت دوست انجام مي‌گيرد تا مطلوبيت مدّ نظر وي كه رضايت الهي است، حاصل شود. از اين رو، تمام قيدهايي كه در تعريف ارزش ذكر شده، در عمل يك فرد متقي جمع شده است كه اين جامعيت، در كردار افراد غير متقي مشاهده نمي‌شود؛ هر چند ممكن است برخي از قيود در اعمال آنان مشاهده شود.

از سوي ديگر، روشن است كه تقوا داراي مراتبي است كه نخستين مرتبة آن، حد نصاب پذيرش ارزش و كف ارزش به شمار مي‌آيد و ساير مراتب آن بر اساس مؤلفه‌هاي ديگر تقوا كه مي‌تواند به عنوان مؤلفه‌هاي ارزش‌شناسي نيز محسوب شود، تعريف مي‌شود. در ادامه، مؤلفه‌هاي تقوا/ ارزش‌شناسي را مورد بررسي دقيق‌تر قرار مي‌دهيم تا فضاي بحث روشن‌تر گردد.
 

ارزش و ايمان

يكي از مؤلفه‌هاي ارزش‌ از ديدگاه قرآن كريم، ايمان است؛
(أَ فَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا لا يَسْتَوُونَ)(سجده/١٨)
«پس آيا كسي كه مؤمن است، همچون كسي است كه نافرمان است؟ [نه،] آنان يكسان نيستند.»
در اين آيه، خداوند فاسق را همپاية مؤمن ندانسته و بر تفاوت اعمال آنان تأكيد كرده است. منظور از ايمان در اينجا، همان اعتقاد قلبي همراه با اقرار زباني و عمل جوارحي به وحدانيت خداوند، معاد و نبوت است. بسياري از كارها مانند ايثار و انفاق كه در نظام‌هاي تعليم و تربيت دنيا به خودي خود ارزش محسوب مي‌شوند، در نظام تعليم و تربيت قرآن كريم در صورتي ارزش به حساب مي‌آيند كه همراه ايمان باشند. قرآن كريم، انفاق كفار را ارزشمند نمي‌داند؛
(…وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِيناً)(نساء/٣٨)
«و همانان كه اموال خود را براي نماياندن به مردم انفاق مي‌كنند و به خدا و روز واپسين ايمان ندارند. و كسي كه شيطان همنشين او باشد، چه بد همنشيني است.»
و براي اعمال كافران، هيچ ارزشي قائل نيست؛
(وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالإيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ)(مائده/٥)
«و هر كس به [اركان] ايمان كفر ورزد، قطعاً عملش تباه مي‌شود و در آخرت از زيانكاران خواهد بود.»
نيز اعمال افرادي را كه ايمان ندارند، با اعمال افراد مؤمن يكسان نمي‌داند؛
(أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ وَ جَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ)(توبه/١٩)
«آيا سيراب كردن حاجيان و آباد ساختن مسجد الحرام را مانند [عمل] كساني قرار داده‌ايد كه به خدا و روز واپسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده‌اند؟ آنان نزد خدا مساوي نيستند و خدا مردم ستمكار را هدايت نمي‌كند.»
در اين آيه، خداوند بر ايمان به عنوان يك مؤلفة ارزش‌شناسي تأكيد كرده و اعمالي را كه بدون ايمان انجام بگيرد، مصداق ستم برشمرده است، هر چند آن عمل مانند آباد ساختن مسجدالحرام و آب دادن به زائران آن باشد.
در آية‌اي ديگر، قرآن كريم اعمال كافران را به سرابي تشبيه كرده است كه وجود خارجي ندارد؛
(وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ *أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ)(نور/٤٠- 39)
«و كساني كه كفر ورزيده‌اند، كارهاي آنان همچون سرابي است در بيابان كه تشنه آن را آب مي پندارد، اما وقتي به آنجا مي‌رسد، آن را چيزي نمي‌يابد و خدا را نزد آن مي‌يابد كه حسابش را به طور كامل به او مي‌دهد، و خدا حسابش سريع است. يا همچون تاريكي‌هايي است در دريايي عميق كه موجي آن را مي‌پوشاند و روي آن موجي ديگر است و بر فراز آن ابري است. تاريكي‌هايي است بر روي يكديگر كه هر گاه (آدمي) دست خود را بيرون بياورد، بعيد است آن را ببيند. و كسي كه خدا نوري براي او قرار نداده است، هيچ نوري براي او نخواهد بود.»
خداوند در اين آيه، اعمال كافران را به چيزهايي تشبيه كرده كه نشانگر عدم ارزشمندي آنها در پيشگاه خداوند است.

 

ارزش و نيّت

در قريب به اتفاق مكاتب تعليم و تربيت، معيار و ملاك ارزشمندي رفتار و گفتار، تنها عمل و نتايج آن است و به انگيزه و نيّت فرد در انجام آن عمل توجهي نمي‌شود. اما در نظام تعليم و تربيت قرآن كريم، آنچه اهميت كليدي در ارزش‌ دارد، نيت و انگيزة فرد است. مراد از نيّت در اينجا اراده و انگيزه‌اي است كه انسان بر اساس آن دست به انجام عملي مي زند. نيّت همان روح عمل است؛
(أفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللَّهِ كَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ) (آل‌عمران/١٦٢)
«پس آيا كسي كه در پي خشنودي خداست، همچون كسي است كه به خشمي از خدا گرفتار آمده و جايگاهش جهنّم است؟ و چه بد بازگشتگاهي است.»

در اين آيه، خداوند به هدف غايي و نيت اصلي انجام اعمال توجه داده و خشنودي خداوند را برترين نيت توصيف كرده و در برابر آن، عملي را نهاده كه موجب خشم خداوند مي‌شود كه نهايت شومي را به دنبال خواهد آورد. خداوند در اين آيه، نيت را شاخصي براي متمايز ساختن ارزش اعمال انسآنها برشمرده و از سوي ديگر، خشنودي و خشم خود را نتيجة غايي انتخاب هر نيت بيان كرده است، زيرا اين نيت و انگيزة انسان است كه عمل او را جهت مي‌دهد. روشن است كه باطن هر كاري از ظاهر آن مهم‌تر است و در نظام تربيتي قرآن كريم، باطن عمل كه همان نيت است، در درجة بالاتري از ظاهر عمل كه صرفاً انجام كاري فيزيكي است، قرار دارد. نيت، روح عمل است و اين روحِ عمل است كه درجة مطلوبيت آن را صد چندان مي‌سازد. از سوي ديگر، نيت با ساير ملاك‌هاي ارزش‌شناسي در قرآن كريم رابطة تنگاتنگي دارد و ذاتاً به لحاظ درجه‌بندي از شدت و ضعف بالايي برخوردار و داراي نوسان بسياري است.

در آياتي ديگر به شكلي بسيار دقيق و عبرت‌برانگيزي، نقش نيّت را به عنوان يك مؤلفة كليدي در تشخيص ارزشِ مثبت «فضيلت» از ‌ارزشِ منفي «رذيلت» بيان كرده و انفاق را در دو حالت فضيلت و رذيلت شرح داده است. اين آيات انفاق را در صورتي ارزش دانسته كه فرد انفاق‌كننده، آن را براي خشنودي خداوند انجام داده باشد و نيتش در انجام آن، تنها كسب رضايت الهي باشد و در برابر آن، انفاقي را كه انفاق‌كننده‌اش به نيت خشنودي مردم انجام داده باشد، به عنوان يك ‌ارزش منفي و رذيلت معرفي كرده است؛

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الأذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ* وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ)(بقره/٢٦٥- 264)

«اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! صدقات خود را با منّت گذاشتن و آزار رساندن تباه نكنيد؛ مانند كسي كه مال خود را براي نماياندن به مردم انفاق مي‌كند و به خدا و روز واپسين ايمان ندارد، كه داستان او مانند اين است كه بر روي سنگي صاف اندك خاكي باشد [كه در آن كشت كرده‌اند]، پس رگباري به آن برسد [و خاك را بشويد] و آن را به صورت سنگي سخت بر جاي گذارد. [رياكاران] از آنچه به دست آورده‌اند، بر چيزي قادر نيستند. و خدا گروه كافران را هدايت نمي‌كند*و داستان كساني كه اموال خود را براي طلب خشنودي خدا و تثبيت نفوس خويش انفاق مي‌كنند، مانند اين است كه بوستاني در زمين بلندي باشد و باراني درشت قطره بر آن برسد و دو برابر محصول دهد، و اگر باراني درشت‌ قطره هم به آن نرسد، نم نم باراني [بر آن برسد]، و خدا به آنچه مي‌كنيد بيناست.»
تذكر اين نكته ضروري است كه مؤلفة نيت، نقش تعيين كننده‌اي در ارزش‌شناسي از ديدگاه قرآن كريم دارد. همان گونه كه در آيه آمد، نيت مؤلفه‌اي براي جداسازي ارزشِ مثبت و منفي است. حال مي‌گوييم افزون بر اين، نيت شاخصي است براي جداسازي ارزش از غير ارزش. گاه ممكن است يك عمل با دو نيت گوناگون انجام شود و نتيجة آن نيز به لحاظ ارزش‌شناسي مختلف شود؛ يعني يكي از آن دو عمل در دستة ارزش‌ها قرار گيرد و ديگري در دستة ارزش‌ها قرار نگيرد. مثلاً دو نفر را در نظر بگيريم كه هر دو غذايي را مي‌خورند، اما يكي به نيت رفع غريزة گرسنگي خود و ديگري به نيتِ تقواتِ خود براي عبادت بيشتر خداوند و خدمت به بندگان او. اولي اصلاً ارزش نيست، ولي دومي ارزش است.

باري، روشن شد كه دو مؤلفة كليدي ارزش‌شناسي، ايمان و نيت است. بنابراين، مطلوبيتي ارزش به شمار مي‌آيد كه دست كم داراي اين دو مؤلفه باشد. البته مي‌توان رفتارها و كردارهايي را به عنوان ارزش معرفي كرد كه افزون بر اين دو مؤلفه، مؤلفه‌هاي ديگر ارزش‌شناسي را نيز دارا باشند، اما آنچه لازم و ضروري است، همان نيت و ايمان است. از اين رو، ارزش‌هايي وجود دارند كه سه يا چند مؤلفه از شاخص‌هاي گوناگون ارزش شناسي را دارند كه افزون بر دو مؤلفة مذكور، نيز يك يا چند مؤلفة ديگر را دارند.
 

4. توحيد، محور ارزش‌‌شناسي در فلسفة تعليم و تربيت قرآن كريم

در هر مكتبي، يك مبناي كلي براي دسته‌بندي و طبقه‌بندي ارزش‌ها وجود دارد كه اهميت هر ارزشي در رابطة نسبت آن ارزش با آن محور اصلي سنجيده مي‌شود و همين محور اصلي است كه تفاوت ميان ديدگاه‌هاي ارزش‌شناسي مكاتب را سبب مي‌شود. در برخي مكاتب، لذت محور اصلي است و متناسب با آن ساير ارزش‌ها و اهميت هر يك تعريف مي‌شود، در بعضي مكاتب، سود محور مبنايي است و ارزش‌ها بر اساس آن تعريف و اهميت مي‌يابند. اما در نظام فلسفة تعليم و تربيت قرآن كريم، محور كليدي و آبشخور اصلي ارزش‌ها، توحيد است. روح تمامي ارزش‌هاي ديني، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، تربيتي، اخلاقي، فرهنگي، فردي، علمي و اعتقادي، توحيد است.

(وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ مَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ) (توبه/٧٢)
«خدا به مردان و زنان مؤمن باغ‌هايي را وعده داده است كه از زير [درختان] آنها نهرها روان است و در آنها جاودانه‌اند، و نيز مسكن‌هايي دلپذير در باغ‌هايي دائمي [به آنان وعده داده است]، و رضايتي كه از جانب خداست [از همه اينها] برتر است. اين همان كاميابي بزرگ است.»

تفاوت مبنايي ارزش‌شناسي در قرآن كريم و ساير مكاتب فلسفة تعليم و تربيت اين است كه محور در قرآن كريم، خداوند است و در ساير مكاتب، انسان است. در قرآن كريم، هدف خدايي شدن انسان در همين دنياست، اما در ساير مكاتب انسان مدار، هدف تنها تعالي دنيايي انسان يا به تعبير دقيق‌تر دنيايي شدن انسان است. در نتيجه، خروجي هر نظام نيز با يكديگر متفاوت خواهد بود. خروجي تعليم و تربيت قرآن كريم، انساني حقيقت‌جو(مؤمن)، پرورش‌يافته (متقي)، خوب (محسن)، آگاه و دانشمند (بصير)، متعهد (صالح)، خدامدار (مخلص)، راستگو و درستكار (صادق) و … است و خروجي ساير مكاتب، درست در برابر مكتب قرآن كريم، انساني كافر، فاجر، ظالم، جاهل، فاسق، مفسد، مشرك، منافق، كاذب و … است. اين تقابل ارزشي در آيات گوناگوني آمده است.

مؤمن/كافر؛ (ذَلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَ أَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ)(محمد/٣)
متقي/ فاجر؛ (أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الأرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ)(ص/٢٨)
محسن/ ظالم؛ (… وَ هَذَا كِتَابٌ مُصَدِّقٌ لِسَانًا عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ بُشْرَى لِلْمُحْسِنِين)(احقاف/١٢)
مؤمن/ فاسق؛ (أ َفَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا لا يَسْتَوُونَ)(سجده/١٨)
صالح/ فاسق؛ (وَ لُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَ عِلْمًا وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ*وَ أَدْخَلْنَاهُ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ)(انبياء/74 – 75)
صادق/ كاذب؛ (وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ)(عنكبوت/٣)

اهداف غايي – و نه اهداف طولي-7 نظام تربيتي قرآن كريم عبارت‌اند از:
هدايت و رشد؛ (يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ)(مائده/١٦)
(… مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِدًا)(كهف/١٧)؛
طهارت و حيات طيبه؛ (مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ)(نحل/٩٧)؛
قرب و رضوان؛ (وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)(توبه/٧٢)؛
عبادت و عبوديت: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِيَعْبُدُونِ)(ذاريات/٥٦)

در ميان اين اهداف، آن هدف كلاني كه محور اصلي است و ساير اهداف شئوني از آن را آشكار مي‌سازند، عبادت و عبوديت است. روشن است كه ساير اهداف، نتيجة عبوديت‌اند و عبوديت، عصارة توحيد است.
به ديگر سخن، ارزش‌ها در قرآن كريم هم از نظر نوع و تعداد بسيار متنوع‌اند و هم به لحاظ برخورداري از مؤلفه‌هاي ارزش شناسي، مراتب گوناگوني دارند. آنچه در همة اين ارزش‌ها ساري و جاري است و ميان همة آنها به نوعي ارتباط برقرار كرده و هر يك را جايگاهي متناسب بخشيده، توحيد است؛ زيرا عبادت خداوند و عبوديت او، برترين خواست متعالي انسان است كه بر ساير خواست‌هاي انساني سايه‌گستر است و همة مطلوبيت‌هاي انساني را تحت تأثير خود قرار مي‌دهد. آنچه در پيوستار ارزش شناسي، معيار و ملاك ارزش‌هاي مثبت و منفي است، توحيد است. توحيد، در حكم چشمه‌اي است كه ارزش‌ها از آن سيراب مي‌شوند و حيات خويش را وامدار اويند.

در اينجا سعي بر آن است كه رابطة توحيد را با مؤلفه‌هاي ارزش‌شناسي مورد بررسي قرار دهيم و اثبات كنيم كه توحيد، محور اصلي ارزش‌شناسي از ديدگاه فلسفة تعليم و تربيت قرآن كريم است.
 

توحيد و تقوا

پيش‌تر گفتيم كه نصاب پذيرش ارزش، تقواست. حال اين سؤال مطرح مي‌شود كه توحيد چه نقشي در تقوا از چشم‌انداز ارزش‌شناسي دارد؟

توحيد از دو سو با تقوا رابطه دارد. از يك سو، مراد از تقوا، ترس از خدا، دوري از گناه و قصد قربت و نزديكي به خدا در آن ترس و اين دوري است، پس تقوا با توحيد تعريف مي‌شود و بدون آن معنايي ندارد. به همين جهت در اغلب مواردي كه تقوا در قرآن كريم آمده است، با واژة «الله» همراه است. از سوي ديگر، مراتب متعدد تقوا بر اساس مراتب متعدد توحيد، رتبه‌بندي مي‌شوند؛

(… إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ …)(حجرات/١٣)
«…بي‌ترديد گرامي‌ترين شما نزد خدا با تقواترين شماست… .»
«توحيد» بيشترين تأثير را در افزايش تقوا به خود اختصاص داده است، زيرا هر قدر توحيد فرد متقي كامل‌تر گردد، تقواي او در مرتبة بالاتري نشيند. گاه تقوا مربوط به لغزش متقي است و اين در مرحلة نخست راه تقواست؛(… أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ*… الَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ …) (آل‌عمران/١٣٥- 133)
«… براي تقواپيشگان آماده شده است … آنان كه وقتي گناهي بسيار زشت انجام مي‌دهند، يا به خود ستم مي‌كنند، به ياد خدا مي‌افتند و براي گناهانشان آمرزش مي‌طلبند …»
و گاه مربوط به پيش از لغزش متقي است و اين مرحلة مياني تقواست؛
(إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ)(اعراف/٢٠١)
«همانا كساني كه تقوا دارند، هر گاه وسوسه‌اي از شيطان به آنان برسد، متذكّر مي‌شوند و يكباره بينا مي‌گردند.»
و گاه مربوط به مرحلة بالاي تقواست؛
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)(حشر/١٨)
«اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! از خدا پروا بداريد، و هر كسي بايد بنگرد كه براي فردا چه پيش فرستاده است. و از خدا پروا كنيد؛ قطعاً خدا به آنچه مي‌كنيد آگاه است.»
خلاصه اينكه توحيد، از جهات گوناگون ارتباط تنگاتنگي با تقوا دارد و هستة مركزي تقوا، توحيد است. بنابراين، توحيد، نفوذي تام در اين مؤلفة ارزش‌شناسيِ قرآني دارد و تقوا بر اساس آن ارزش يافته است.

توحيد و ايمان

ايمان نيز مانند ساير مؤلفه‌هاي ارزش‌شناسي با توحيد ارتباط وثيقي دارد، زيرا توحيد، محور اصليِ تعريف ايمان است. در بحث ايمان آمد كه منظور از ايمان، در گام نخست، اعتقاد به خداوند است؛
(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ و رَسُولِهِ…)(نور/٦٢)

«جز اين نيست كه مؤمنان كساني‌اند كه به خدا و پيامبرش ايمان آورده‌اند…»
(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ…)(مائده/٦٩)
«همانا كساني كه ايمان آورده‌اند (مسلمانان) و يهوديان و صابئان و نصاري، كساني از آنان كه [واقعاً] به خدا ايمان بياورند و…»
(قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ …)(بقره/١٣٦)
«بگوييد: ما به خدا ايمان آورده‌ايم و…»
نيز خداوند ولي و هادي مؤمنان است؛
(اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّور…)(بقره/٢٥٧)
«خدا سرپرست كساني است كه ايمان آورده‌اند. آنان را از تاريكي‌ها به سوي نور بيرون مي‌برد…»
(… وَ إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا …)(حج/٥٤)
«… و خداوند هدايتگر كساني است كه ايمان آورده‌اند… .»
ايمان نيز مانند تقوا، داراي مراتبي است؛
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ …)(نساء/‌‌‌١٣٦)
«اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، به خدا ايمان بياوريد و …»
و از ويژگي افزايش و شدت و ضعف برخوردار است؛
(وَ إِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَاناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا …)(توبه/١٢٤)
«و هنگامي كه بخشي از قرآن نازل مي‌شود، بعضي از منافقان مي‌گويند: اين بر ايمان كدام يك از شما افزود؟ اما كساني كه ايمان آورده‌اند، بر ايمانشان مي‌افزايد …»
و خداوند است كه بر ايمان انسان مي‌افزايد؛
(هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَاناً مَعَ إِيمَانِهِمْ …)(فتح/٤)
«اوست آن كه آرامش را در دل‌هاي مؤمنان فرود آورد تا ايماني بر ايمان خود بيفزايند…»
بنابراين مي‌توان گفت ميان افزايش ايمان و افزايش توحيد رابطة مستقيمي برقرار است؛ هر چه توحيد فرد افزايش يابد، ايمانش نيز افزايش يابد و بالعكس. از سوي ديگر، توحيد نيز به مانند تقوا، هستة مركزي ايمان را تشكيل مي‌دهد. اگر ايمان را اعتقاد قلبي و اعتقاد ذهني و نظري بدانيم، توحيد در افزايش هر دو حالت مؤثر است. توحيد عيني در افزايش اعتقاد قلبي و توحيد علمي در افزايش اعتقاد نظري تأثيرگذارند.
 

توحيد و نيت

ميان توحيد و نيت نيز رابطة تنگاتنگي برقرار است. نيت به منزلة روح و عمل به منزلة بدن و تن است و عمل بي‌نيت همچون، جسد سرد و مرده است و به همين دليل نيت بدون عمل داراي ارزش است، اما عمل بدون نيت بي‌ارزش است. نيت نيز به خاطر نامحسوس بودنش، از يك سو بسيار حساس و دقيق است و از سوي ديگر، براي هر فردي نسبت به فرد ديگر متفاوت است. از اين رو، انواع، مراحل و مراتب بي‌شماري را در بر مي‌گيرد.

اگر براي نيت مراحلي را در نظر بگيريم، آخرين مرحلة آن، توحيد است؛
(صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ)(بقره/١٣٨)
«[بگو: با پيروي از آيين ابراهيم] رنگ‌آميزي خدا را [بپذيريد]، و چه كسي در رنگ‌آميزي بهتر از خداست؟ و ما فقط پرستشگر او هستيم.»
يعني انسان هر كردار و گفتار و افكاري را تنها براي خداوند انجام دهد. البته اين مرحله خود داراي مراتبي است كه بر مراتب گوناگون توحيد منطبق است. قرآن كريم از مؤمنين خواسته كه هر كاري را تنها و تنها براي خداوند انجام دهند و هيچ كس غير او را در انجام اعمال خود شريك نكنند؛
(… فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صَالِحًا وَ لا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً)(كهف/١١٠)
«… پس هر كس به لقاي پروردگارش اميدوار است، بايد كاري شايسته كند و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نسازد»
(وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيراً* إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَ لا شُكُوراً)(انسان/٩-8)
«و طعام را با اينكه دوست دارند، به بينوا و يتيم و اسير مي‌دهند» « [و مي‌گويند:] ما فقط براي خشنودي خدا به شما طعام مي‌دهيم، از شما نه پاداشي مي‌خواهيم و نه تشكري.»
(وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ …)(بقره/٢٠٧)
«و از جمله مردم كسي است كه جان خود را براي طلب خشنودي خدا مي‌فروشد…»
(وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ …)(بقره/١٩٥)
«و در راه خدا انفاق كنيد…»
(وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ …)(بقره/ ١٩٦)
«و حج و عمره را براي خدا تمام كنيد…»
(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ …)(بقره/٢١٨)
«همانا كساني كه ايمان آورده و كساني كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد نموده‌اند…»
(… أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَادَى…)(سبأ/٤٦)
«… دو دو و يك يك براي خدا به پا خيزيد…»
(وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ …) (رعد/٢٢)
«و آنان كه براي طلب خشنودي پروردگارشان صبر پيشه ساختند…»
هر چقدر نيت فرد از توحيد والاتر و بالاتري برخوردار باشد، به همان نسبت ارزش كارش افزايش مي‌يابد و بالعكس. بنابراين، ارزش اعمال هر فردي بر اساس نيت آن فرد سنجيده مي‌شود و نيت نيز بر پاية مرتبة توحيد عيني و عملي و اخلاص انسان موّحد ارزشگذاري مي‌شود. قرآن كريم به اين ظرايف توجه داده و مراحل اخلاص را متناسب با مرتبة توحيد اين گونه بيان كرده است: آنكه در مرتبة نخست توحيد است، مخلِص؛
(قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ …) (اعراف/٢٩)
«بگو: پروردگارم به عدالت فرمان داده است. و روي [دل] خود را در هر عبادتي مستقيم، [به سوي او] داريد، و خدا را در حالي كه عبادت را براي او خالص كرده‌ايد بخوانيد.»
و آن‌ كه در مرتبة بالاي توحيد است، مخلَص است؛
(… وَ لأغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ*إِلا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ) (حجر/40 ـ 39)
«..و آنان را يكسره گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان خالص تو از ميان آنان را»
بنابراين ميان نيت هر دو دسته، تفاوت‌هايي است كه منشأ اصلي آن، به تفاوت درجه و مرتبة توحيدي هر دسته برمي‌گردد.
اين نكته نيز ناگفته نماند كه اگر كاري چند انگيزه طولي داشته باشد، آن انگيزه اصلي ارزش عمل را تعيين مي‌كند (مصباح يزدي،/168) و روشن است كه توحيد در ميان ساير انگيزه‌ها، برترين انگيزة اصلي در انجام هر عملي است. از اين رو، توحيد در موارد بسياري، به عنوان انگيزة اصلي عمل، ارزش عمل را افزايش مي‌دهد.
 

نتيجه‌گيري

از ديدگاه فلسفة تعليم و تربيت قرآن كريم، «توحيد» به عنوان محور اصلي ارزش‌ها، بر همه ارزش‌ها سايه گسترانيده و جايگاه هر ارزشي بر اساس پيوند با «توحيد» تعريف مي‌شود. توحيد ارتباط تنگاتنگي با «تقوا»، «ايمان» و «نيت» دارد و بر ارزشگذاري اين مؤلفه‌ها تأثير كليدي دارد. به اين معنا كه افزايش توحيد انسان، به افزايش ايمان، خلوص نيت انسان و در نتيجه افزايش تقواي فرد منتهي مي‌شود.

به ديگر سخن، اگر توحيد در فرد و جامعه افزايش يابد، از يك سو، ارزش‌هاي مثبت نيز در جامعه گسترش پيدا مي‌كند و از سوي ديگر، ارزش‌ها از سطح فرد و جامعه به عمق وجود فرد و سيستم‌هاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي رسوخ پيدا مي‌كنند و تغيير آنها حتي در شرايط بسيار حادّ نيز امكان‌پذير نيست. ارزش‌هاي جامعه‌اي كه افراد آن از توحيد بالايي برخوردار باشند، در برابر سيل بنيان‌افكن ارزش‌هاي منحط فرهنگ‌هاي تهاجمي، نه تنها خم به ابرو نمي‌آورد، بلكه ارزش‌هاي توحيد محور خود را به عنوان برترين ارزش‌هاي انساني به جهانيان عرضه خواهد كرد و فطرت حقيقت‌جويان عالم را با ارزش‌هاي نويني كه موجب رشد و تربيت فرد و اجتماع مي‌شوند، آشنا مي‌سازد.

از سوي ديگر، اگر توحيد در ذهن و ضمير و دل و جان آدمي رسوخ نكند، انسان از اوج عزت به حضيض ذلت فرو مي‌غلطد و سقوط را بر صعود بر مي‌گزيند. اگر در جامعه‌اي توحيد در رأس امور نباشد، آن جامعه از آسمان حقيقت سقوط خواهد كرد و به دنبال آن، ارزش‌هاي جامعه نيز سقوط خواهند كرد؛

(حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ * ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ)(حج/٣٢-31)
«در حالي كه گروندگان خالص به خدا باشيد، نه شرك آورندگان به او. و هر كس به خدا شرك ورزد، چنان است كه گويي از آسمان فرو افتاده و مرغان (شكاري) او را ربوده‌اند يا باد او را به جايي دور دست افكنده است. اين است (فرمان خدا)، و هر كس شعائر خدا را بزرگ بشمارد، قطعاً اين از تقواي دل‌هاست.»

نوشتار خود را با كلام زيباي مفسّر برجستة معاصر، جناب علامه طباطبايي، دربارة توحيد در نظام اسلامي پايان مي‌دهيم:
«يكي از مهم‌ترين چيزهايي كه در اين دين مشاهده مي‌شود، اين است كه اجزاي آن طوري به هم ارتباط دارند كه وحدت تام و كاملي بينشان به وجود مي‌‌آيد. به اين معنا كه روح توحيد در اخلاق كريمه‌اي كه اين دين دعوت به آن كرده، ساري و جاري است و روح اخلاق نيز در اعمالي كه افراد مجتمع مكلف به انجام آن‌اند، منتشر است. پس همه اجزاي دين اسلام اگر خوب تجزيه و تحليل شود، به توحيد بر مي‌گردد و توحيد اگر به حال تركيب در آيد، به صورت اخلاق و اعمال در مي‌آيد. اگر توحيد از مقام عالي اعتقادي فرود آيد، اخلاق و اعمال مي‌شود و اگر اخلاق و اعمال از درجة نازل خود بالاتر روند، توحيد خواهند بود و به قول قرآن مجيد: (… إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ …)(فاطر/١٠) «…سخن پسنديده تنها به سوي او بالا مي‌رود، و عمل شايسته آن را بالا مي‌برد… .»20

نویسنده: سيد مصطفى احمد زاده

  • 1. (گريز،/31)
  • 2. (خسروپناه،2/264).
  • 3. Axiology
  • 4. Fact-value
  • 5. (سبحاني،/17- 14؛ شهيد صدر، 1/230)
  • 6. (ژكس،/31)
  • 7. (هليگارد،/614)
  • 8. (شارون،/199- 193)
  • 9. جهت اطلاع بيشتر ر.ك: ژان ون دث و الينور اسكار بروگ، چيستي ارزش.
  • 10. Ideas
  • 11. (گريز،/276)
  • 12. (نيكزاد،/59)
  • 13. (مصباح يزدي،/52- 42)
  • 14. (نيكزاد،/66-59)
  • 15. Noncognitivist
  • 16. ‍ognitivist‍‍C
  • 17. (مصباح يزدي،/116-52؛ اسميت،/50- 44)
  • 18. (جوادي آملي، 11/206)
  • 19. جهت اطلاع بيش‌تر ر.ك: خسرو باقري، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، 53 به بعد
  • 20. (طباطبايي، روابط اجتماعي در اسلام، /48- 47).
منابع: 

پژوهش های قرانی ، شماره 61

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد