«سيره» در زبان عربى از ماده «سِيْر» است. «سير» يعنى حركت، رفتن، راه رفتن و «سيره» يعنى نوع راه رفتن. و منظور از «سيره پيامبر» يعني شناختن سبك رفتاري پيغمبر (ص).
مي توان به جرات گفت يكي از عوامل نفوذ اسلام در دلها و توسعه آن پس از جاذبيت كلام و محتواي قرآن، سيره نبوي يعني خلق و خو، رفتار و نوع رهبري و مديريت پيامبراكرم(ص) بوده است. خداوند به پيغمبرش خطاب مى كند: اى پيامبر گرامى! به موجب رحمت الهى به تو، در پرتو لطف خدا تو نسبت به مسلمين اخلاق لَيِّن و نرم و بسيار ملايمى دارى، نرمش دارى، ملايم هستى؛ روحيه تو روحيه اى است كه با مسلمين هميشه در حال ملايمت و حلم و بردبارى و حسن خلق و حسن رفتار و تحمل و عفو و امثال اينها هستى. اگر اين خلق و خوى تو نبود، اگر به جاى اين اخلاق نرم و ملايم اخلاق خشن و درشتى داشتى، مسلمانان از دور تو پراكنده مى شدند. («فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ …»)[1].
اما اينكه عرض مي شود پيامبر (ص) داراي اخلاق لين و نرم بود نبايد سبب برداشت تك بعدي از سيره پيامبر (ص) شود. گاهي شخصي راجع به شخص پيامبر، رفتار ناپسنديده اي دارد و گاهي فردي قانون اسلام را نقض مى كند. اينكه مى گوييم پيغمبر نرم بود مقصود چيست؟ آيا يعنى اگر كسى شرب خمر مى كرد پيغمبر مى گفت مهم نيست، تازيانه به او نزنيد، مجازاتش نكنيد؟! آيا اگر كسى دزدى مى كرد باز پيغمبر مى گفت مهم نيست، لازم نيست مجازات بشود؟! ابداً. پيغمبر در سلوك فردى و در امور شخصى نرم و ملايم بود ولى در تعهد ها و مسؤوليت هاى اجتماعى نهايتْ درجه صلابت داشت. براي دو سوي ماجرا به دو مثال بسنده مي شود:
شخصى مى آيد در كوچه جلوى پيغمبر را مى گيرد، مدعى مى شود كه من از تو طلبكارم، طلب مرا الآن بايد بدهى. پيغمبر مى فرمايد: اولًا شما از من طلبكار نيستى و بدون دليل ادعا مي كنيد. ثانياً الآن پولي همراه من نيست، اجازه بده بروم. مى گويد: يك قدم نمى گذارم آن طرف بروى (پيغمبر هم مى خواهد برود در نماز شركت كند) همين جا بايد پول من را بدهى و دِين مرا بپردازى. هرچه پيغمبر با او نرمش نشان مى دهد او بيشتر خشونت مى ورزد تا آنجا كه با پيغمبر گلاويز مى شود و رداى پيغمبر را لوله مى كند، دور گردن ايشان مى پيچد و مى كشد كه اثر قرمزى اش در گردن پيغمبر ظاهر مى شود. مسلمين مى آيند كه چرا پيغمبر دير كرد، مى بينند يك يهودى چنين ادعايى دارد. مى خواهند خشونت كنند، پيغمبر مى گويد: كارى نداشته باشيد، من خودم مى دانم با رفيقم چه كنم. آنقدر نرمش نشان مى دهد كه يهودى همان جا مى گويد: «اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّااللَّهُ وَ اشْهَدُ انَّكَ رَسولُ اللَّهِ» و مى گويد تو با چنين قدرتى كه دارى اين همه تحمل نشان مى دهى؟! اين تحمل، تحمل يك فرد عادى نيست، پيغمبرانه است.
اما از آن سوي ماجرا، ظاهراً در فتح مكه است؛ زنى از اشراف قريش دزدى كرده است. به حكم قانون اسلام دست دزد بايد بريده شود. وقتى قضيه ثابت و مسلّم شد و زن اقرار كرد كه دزدى كرده ام، مى بايست حكم درباره او اجرا مى شد. اينجا بود كه توصيه ها و وساطت ها شروع شد. يكى گفت: يا رسول اللَّه! اگر مى شود از مجازات صرف نظر كنيد، اين زن دختر فلان شخص است كه مى دانيد چقدر محترم است، آبروى يك فاميل محترم از بين مى رود. پدرش آمد، برادرش آمد، ديگرى آمد كه آبروى يك فاميل محترم از بين مى رود. هرچه گفتند، فرمود: محال و ممتنع است، آيا مى گوييد من قانون اسلام را معطل كنم؟! اگر همين زن، وابسته به يك فاميل اشرافى نمى بود، همه شما مى گفتيد بله دزد است، بايد مجازات بشود. آفتابه دزد مجازات بشود، يك فقير كه به علت فقرش مثلًا دزدى كرده مجازات بشود، ولى اين زن به دليل اينكه وابسته به اشراف قريش است و به قول شما آبروى يك فاميل اشرافى از بين مى رود مجازات نشود؟! قانون خدا تعطيل بردار نيست. ابداً شفاعتها و وساطتها را نپذيرفت.
پس پيغمبر در مسائل اصولى هرگز نرمش نشان نمى داد در حالى كه در مسائل شخصى فوق العاده نرم و مهربان بود و فوق العاده عفو داشت و باگذشت بود. بنابراين نبايد اينها با يكديگر اشتباه شود.
پي نوشت:
[1] سوره آل عمران، آيه 159.سيري در سيره نبوي، مجموعه آثار، ج16، ص 176-173.