برخي گمان مي كنند كلام شيوا و بليغ نمى تواند معجزه باشد، گرچه بشر از آوردن مثل آن عاجز شود. استدلال اين گروه اين است كه از آنجا كه شناختن بلاغت به يك عده معينى اختصاص دارد و براى همه امكان پذير نيست، و معجزه هم بايد براى عموم قابل فهم باشد و همه افراد بتوانند، اعجاز آن را درك و صاحب معجزه را تصديق نمايند، بنابراين كلام بليغ معجزه محسوب نمي شود.
اما در پاسخ آنان بايد گفت از شرايط معجزه اين نيست كه تمام افراد بشر بتوانند معجزه بودن آن را درك كنند و اگر بنا باشد، ما چنين شرطى را بپذيريم، هيچ يك از معجزه ها نمى توانند، معجزه محسوب شوند زيرا هر يك از معجزات را كه در نظر بگيريم از يك جهت يا از جهات متعدد براى همه افراد قابل درك نيست.
بلكه، معجزه عملى است كه اهل فن آن را مى بينند و اعجاز آن را درك مى كنند و براى بقيه نيز با نقل پياپى و متواتر ثابت و روشن مى شود. اما قرآن در ميان معجزه هاى پيامبران از امتياز ديگرى برخوردار است، زيرا نقل هاى متواتر ممكن است، در اثر مرور زمان قطع گردد، اما قرآن يك معجزه باقى و هميشگى است كه با بقاى ملت و زبان عرب و با بقاى هر فرد عرب و يا غير عرب كه با خصوصيات اين زبان آشنايى دارد، باقى و زنده خواهد بود و معجزه بودن آن درك و لمس مى شود.[1]
پي نوشت:
[1] . بيان در علوم و مسائل كلى قرآن، سيد ابو القاسم خوئى(هاشم زاده هريسى؛ نجمى)، وزارت ارشاد ،تهران،1382، ص: 124