در چند آيه در قرآن كريم از حورالعين سخن گفته شده است. مانند آيه 22 سوره واقعه كه مي فرمايد: «وَ حُورٌ عينٌ» و يا آيه 54 سوره دخان كه مي فرمايد:«كَذلِكَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عينٍ»
براي پاسخ به اين سوال بايد ببينيم معناي لغوي واژه حور و عين چيست؟ گرچه كتب لغت يكي از معاني واژه حور را چشمي دانسته اند كه سياهي آن به غايت سياه و سفيدي اش به غايت سفيد باشد،[1] اما اين واژه معاني ديگري نيز دارد: لباس سفيد و تميز، پاك و خالص بودن[2]، زنان سفيد[3] و زنان شهري كه به دليل تميزي آنها نسبت به زنان باديه نشين به آنها حواري مي گفتند[4]. طبق اين معاني مي توان يك معناي كلي را براي صفت حور در نظر گرفت و آن هر چيز سفيد و خالص است. بنابراين در معناي اول (سياهي و سفيدي شديد چشم) نيز احتمالا توجه لغويان به سفيدي چشم بوده است و به اين دليل سياهي چشم را نيز در كنار آن مطرح كرده اند تا تضاد و زيبايي چشم را به تصوير بكشند. بنابراين ممكن است چشمي آبي باشد اما به دليل خلوص و شفافيت آن به آن حور گفته شود. برخي از مفسران نيز حور را به معناي روشني دانسته اند. چه روشني چشم و چه روشني بدن.[5]
بنابراين منظور زن سياه چشم نيست كه نتيجه بگيريم در بهشت همه زنان سياه چشمند. آيه الله معرفت در اين باره معتقد است: « حَوَر به معناي سفيدي درخشنده اي است كه سياهي حدقه در قاب روشن آن جلوه و جلاي بيشتري دارد و حوراء به معناي زن سفيد پوست است كه چشماني درخشنده و سفيد دارد كه اگر حدقه چشمانش نيز سياه باشد درخشندگي چشمانش دو چندان خواهد شد، هم چنين اگر آبي باشد نيز درخشندگي زيبايي خواهد داشت. پس زيبايي اين توصيف، در سفيدي پيرامون حدقه چشم است كه با سفيدي رنگ بدن تركيب شده و در هركسي مايه زيبايي مي شود.»[6] در نتيجه مي توان گفت حور يك نوع سفيدي و شفافيت در چشم و بدن زنان بهشتي است. العين نيز جمع اعين يا عيناء[7] به معناي فراخ چشم مي باشد.[8] بنابراين تركيب اين دو لغت در حورالعين به معناي زنان درشت چشمي است كه چشم و بدن آنها سفيد و درخشنده است.
پي نوشت:
[1].فراهيدي، خليل بن احمد، كتاب العين، قم، انتشارات هجرت، 1410 ق، ج3، ص288، ابن دريد الازدي، جمهره اللغه، بيروت: دار العلم للملايين، چاپ اول، 1987م، ج1، ص525، ازهري، تهذيب اللغه، ج5، ص146؛ ابن فارس، معجم مقاييس اللغه،(عبدالسلام محمد هارون)، بيروت: دارالفكر، 1399ق، ج2، ص116؛ ابن منظور، لسان العرب، بيروت: دار صادر، چاپ سوم، 1414 ق ،ج4، ص219
[2] . ازهري، تهذيب اللغه، ج5، ص146-148
[3] . ابن فارس، مقاييس اللغه، ج2، ص116
[4] . ابن دريد، جمهره اللغه، ج1، ص525؛ ازهري، تهذيب اللغه، ج5، ص146
[5] . سمرقندي، نصر بن محمد، بحرالعلوم، بي جا، بي نا، بي تا، ج3، ص: 392؛ رازي، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، مشهد: بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1408 ق، ج18، ص: 305
[6] . معرفت، محمدهادي، شبهات و ردود حول القرآن، قم، موسسه التمهيد، چاپ اول، 1423ق، ص: 196-197
[7] . وجدي، محمد فريد، دائره المعارف القرن العشرين، دارالمعرفه، بيروت، 1971م، ج3، ص647
[8] . فراهيدي، خليل بن احمد، العين، ج2، ص255، ابن منظور، لسان العرب، ج13، ص302