سمبل ترجمه انگليسي واژه نماد در فارسي و واژه رمز در عربي است. اين اصطلاح معرّف چيز مبهم، ناشناخته يا پنهان از ما است و يك كلمه يا يك شكل وقتى سمبليك تلقى مى شود كه به چيزى بيش از معناى آشكار و مستقيم خود دلالت كند.[1] طبق اين تعريف از اصطلاح سمبليك مي توان آيات قرآن را از آن جهت كه به معاني اي بيشتر از معناي ظاهر خود دلالت دارند، سمبليك دانست.
لازم است اين نكته كلي ابتدا مطرح شود كه خود زبان هم يك امر نمادين است و سخن گفتن در اصل با استفاده از نماد صورت مى گيرد، زيرا الفاظ رابطه اى واقعى با معنى ندارند و بر حسب قرارداد، هر لفظى معنايى را افاده مى كند. بسيار اتفاق مي افتد كه كسى بخواهد مفهومى را كه درك كرده به مخاطب بفهماند، از لفظى استفاده مي كند كه آن را به عنوان نماد آن معنى بين خود قرار داده اند. مانند نمادهايى كه در رياضيات از x و y و مانند آن استفاده مى شود منتهى، كاربرد چنين نمادهايى در قرآن بر اساس نمادهاى معمول و متعارف زبان مى باشد. مثلا در مورد صحنه اى كه قرآن از داستان آدم و آفرينش او و تعليم اسماء و … مطرح و عرضه كرده، علاوه بر اين كه امور واقعى به تصوير كشيده شده است، هيچ منافاتى ندارد كه اين داستان از نظر سكونت آدم در بهشت، اغواى شيطان، طمع و حسد و رانده شدن از بهشت، توبه و … به جهت قرائن غير لفظى به صورت سمبليك طرح شده باشد.[2]
بنابراين مي توان گفت قرآن كريم در عين حال كه از واقعيات سخن مى گويد، بيانش «رمزى و سمبليك» مى باشد. بدين معنى كه از بيان امور خارجى واقعى، علاوه بر واقعيت، معانى هدايتى و تربيتى را منظور دارد، كه در پس معناي ظاهري آن است. در واقع «واقعيت و پيام» را با هم جمع نموده است. اصلا همين مطلب كه قرآن از «آيات» تشكيل شده است در اين باره قابل توجه است. «آيه» يعنى نشان و علامت كه ما را به ماوراء خويش هدايت مى كند و اين معنى اختصاصى به قرآن ندارد همه پديده ها، آيات و كلمات خدا هستند كه نشان از خدا دارند و حامل پيام الهى مى باشند. پس آيات الهى در كتاب تشريع، «قرآن»، و در كتاب تكوين، «هستى»، همه سمبليك هستند.
مثلا، تعبير «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»[3]، بظاهر در آوردن كفشها را مطرح مى نمايد چرا كه حضرت موسى در وادى مقدس «طوى» قرار دارد و درمكان مقدس نبايد با كفش رفت؛ اين معنى ظاهرى در عين حال كه واقعا جزء دستور خداست ليكن تمام مطلب نيست بلكه به «رفع دو خوف نيز اشاره دارد كه يكى خوف از تلف شدن همسرش مى باشد كه در حال زايمان بسر مى برد و ديگرى خوف از فرعون مى باشد كه فكرش را بخود مشغول داشته اند.» و يا اينكه به «زدودن عشق به همسرش در مقابل عشق به خدا و صرف توجه از غير خدا به خدا»، نظر دارد كه هر دو در احاديث آمده است و در واقع امور ظاهرى، حقيقتى را در باطن خويش مطرح مى نمايند كه با استفاده از شواهد لفظى در آيات و احاديث، حقايق ظريف بسيارى در آيات، بدست مى آيد؛ با توجه به توضيح احاديث، تعليل «إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» معنى باطنى را اشاره دارد: «چونكه تو در وادى مقدس محبت خدا قرار گرفته اى كه «طوى» است، پس قلبت را از هر گونه خوف و هراس و عشق و محبت به غير، فارغ گردان»؛ ذكر «طوى» نيز در عين نام درّه، امرى باطنى را نظر دارد كه قابل تأمل است.[4]
بنابراين قرآن از زبان نمادين يا سمبليك يا رمزي براي بيان حقايق برتر استفاده كرده تا بتواند معارف معنوي بيشتري را از طريق كلمات به بشر انتقال دهد. اما نبايد نمادين بودن زبان قرآن را به معناي عاري از حقيقت بودن آن دانست كه اين نسبت كاملا اشتباهي به قرآن است و علماي دين اين مسئله را رد كرده اند. همانطور كه قرآن از مجاز و استعاره و تشبيه براي بيان حقايق عالي استفاده كرده، از زبان نمادين نيز براي بيان همين حقايق بهره برده است و همه اين ها در راستاي اين هدف بوده كه بتواند حقايق ماورايي و عالي را به ذهن مادي بشر نزديك سازد.
پي نوشت:
[1] . تحليل زبان قرآن، محمد باقر سعيدى روشن، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى / موسسه پژوهشى حوزه و دانشگاه، تهران،1383، ص: 30؛ (نقل از يونگ، كارل گوستاو، انسان و سمبلهايش، ترجمه ابوطالب صارمى، ص 24)
[2] . بررسى نظريه عرفى بودن زبان قرآن، ناهيد دامن پاك مقدم، نشر تاريخ وفرهنگ، تهران،1380، ص: 246-245
[3] . كفشهايت را بيرون آر، كه تو در سرزمين مقدّس «طوى» هستى! طه، 12
[4] .پژوهشى پيرامون تدبردر قرآن، ولى الله نقى پور فر،اسوه، تهران،1381، ص: 292-293