خداوند در آياتي از قرآن از يك مشرق و مغرب سخن مي گويد، مانند: «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ»[1]
در آياتي ديگر از دو مشرق و دو مغرب سخن گفته است، مانند: «رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ» [2]
و در آياتي ديگر از چند مشرق و مغرب، مانند: «فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ.» [3]
در مورد تعارض اين آيات از اميرالمومنين(ع) سوال شد، حضرت پاسخ داد: مفرد مشرق و مغرب اشاره به همين مشرق و مغرب است، هذا مشرق و هذا مغرب، دو مشرق و دو مغرب اشاره به فصل تابستان و زمستان است، آيا اين را از دوري و نزديكي خورشيد در نمي يابي؟ و جمع مشرق و مغرب نيز اشاره به سيصد و شصت برج آن است، خورشيد هر روز در برجى حاضر و از برجى ديگر غايب مى شود، و فقط در سال ديگر در همان روز به همان برج باز مي گردد.
«هَذَا الْمَشْرِقُ وَ هَذَا الْمَغْرِبُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ فَإِنَّ مَشْرِقَ الشِّتَاءِ عَلَى حِدَةٍ وَ مَشْرِقَ الصَّيْفِ عَلَى حِدَةٍ أَ مَا تَعْرِفُ بِذَلِكَ مِنْ قُرْبِ الشَّمْسِ وَ بُعْدِهَا؟ وَ أَمَّا قَوْلُهُ رَبُ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ فَإِنَّ لَهَا ثَلَاثَمِائَةٍ وَ سِتِّينَ بُرْجاً تَطْلُعُ كُلَّ يَوْمٍ مِنْ بُرْجٍ وَ تَغِيبُ فِي آخَرَ فَلَا تَعُودُ إِلَيْهِ إِلَّا مِنْ قَابِلٍ فِي ذَلِكَ الْيَوم»[4]
مفسران در مورد آيات هر دسته نظرات مختلفي ابراز كرده اند، كه نزديك به همين روايت است. نظرات بدين شرح است:
در آيات دسته اول كه از يك مشرق و مغرب سخن گفته مراد جنس آنهاست و خداوند اصل آنها را اراده كرده است، بدون اينكه نظري به تعداد آنها داشته باشد.
در آيات دسته دوم كه از دو مشرق و مغرب سخن گفته شده، مفسران دلايل بسياري مطرح كرده اند :
الف. مقصود از دو مغرب، مغرب تابستان و زمستان و مقصود از دو مشرق، مشرق تابستان و مشرق زمستان باشد. كه اين سخن در روايت امام نيز آمده بود.
ب. دليل ديگر اينكه كره زمين به دو نيمه تقسيم مى شود و اگر نيمه اول با طلوع آفتاب مقابل باشد، در نيمه ديگرش آفتاب غروب كرده است، و عكس اين نيز درست است، و بنابراين دو مشرق و دو مغرب وجود دارد كه پياپى براى كره زمين به وجود مى آيند.[5]
ج. مقصود از دو مشرق و دو مغرب، مشرق و مغرب خورشيد و ماه باشد.[6] د. تثنيه آمدن مشرق و مغرب براى جن و انس است و نيز مى شود فهميد كه مشرق و مغرب جن و انس با هم متفاوت است.[7] به نظر دو تفسير اول مناسب تر است.
در آيات دسته سوم اگر وضعيت حركت زمين نسبت به خورشيد در نظر گرفته شود در هر نقطه زمين يك مشرق و مغرب، در أثر طلوع و غروب مكرر خورشيد پيدا مى شود، پس تعبير مشارق و مغارب اشكالى ندارد و يك تعبير دقيق علمى است. خورشيد هر روز از نقطه تازه اى طلوع و در نقطه تازه اى غروب مى كند و لذا به تعداد روزهاى سال مغرب و مشرق داريم و تعبير جمع (مشارق و مغارب) اشاره به همين مطلب است. و در روايت امير المؤمنين (ع) نيز همين مطلب آمده بود. برخي نيز معتقدند از آنجا كه در نقاط مختلف زمين مشرق و مغرب مختلف است و گاهى مغرب يك نقطه همزمان با مشرق نقطه ديگر است (كه در دو طرف كره زمين واقع شدهاند) و لذا تعبير مشارق و مغارب اشاره به همين اختلاف افق هاست. برخى از صاحبنظران از تعبير «مشارق و مغارب» و نيز از كلمه «العالمين» (جهان ها) كه هفتاد و سه مرتبه در قرآن آمده است، نتيجه گرفته اند كه قرآن مجيد با صراحت اعلام مى كند كه خدا پروردگار چندين جهان است. و اينكه خورشيدهاى فراوان ديگرى وجود دارد كه آنها هم نورافشانى مى كنند و مشرق و مغرب دارند.مصطفي زماني در كتاب خود نوشته است: «كلمات مشارق، مغارب و العالمين، به خوبى ما را روشن مى گرداند كه تعداد فراوانى خورشيد و جهان وجود دارد كه همانطورى كه ما تحت پرورش و ربوبيت خداوند قرار داريم آنها نيز مشمول عنايت و ربوبيت خدا هستند امّا هنوز بشر نتوانسته است حقايق آن عوالم را درك كند و به همنوعان خود عرضه كند و با تمدن هاى ديگر مقايسه و ارزيابى نمايد.»[8] اما طبق نظرات مشهور مفسران كه در بالا اشاره شد، نمي توان اين ديدگاه را پذيرفت و تعبير مشارق و مغارب قرآن را دليلى بر وجود كرات مسكونى ديگر و موجودات زنده در آنها دانست.
بنابراين هر يك از اين واژه هاي مفرد و مثني و جمع، اشاره به وضعيت و زمان خاصي دارد و در نتيجه با هم تعارضي ندارند.
پي نوشت:
[1] . شعراء، 27
[2] . الرحمن،16-17
[3] . معارج، 40
[4] . الاحتجاج علي اهل اللجاج، طبرسي، مشهد، نشر مرتضي، 1403،ج1،ص260
[5] . تفسير هدايت، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوي، 1377ش، ج14، ص: 307
[6] . ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن،انتشارات فراهاني، تهران، 1360، ج24، ص: 76
[7] . تفسير أحسن الحديث،قرشي، بنياد بعث، 1377ش، ج10، ص: 478
[8] . مصطفى زمانى، پيشگويىهاى علمى قرآن، انتشارات پيام اسلام، 1350ش، ص 34- 35؛ به نقل از پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، محمد على رضائى اصفهانى، كتاب مبين، ص: 202-201