طلسمات

خانه » همه » مذهبی » چگونه يعقوب بوي پيراهن يوسف را از ده فرسخي احساس كرد ولي او را در چاه نديد؟

چگونه يعقوب بوي پيراهن يوسف را از ده فرسخي احساس كرد ولي او را در چاه نديد؟

اشكال معروف ديگرى در اينجاست كه در اشعار فارسى نيز منعكس شده است،كه كسى به يعقوب گفت :

ز مصرش بوى پيراهن شنيدى چرا در چاه كنعانش نديدى؟ 
چگونه مى شود اين پيامبر بزرگ از آن همه راه كه بعضى هشتاد فرسخ و بعضى ده روز راه نوشته اند، بوى پيراهن يوسف را بشنود اما در بيخ گوش خودش در سرزمين كنعان به هنگامى كه او را در چاه انداخته بودند، از حوادثى كه مي گذرد، آگاه نشود.
علم آنها نسبت به امور غيبى متكى به علم و اراده پروردگار است،و آنجا كه خدا بخواهد آنها مي دانند هر چند مربوط به نزديكترين نقاط جهان باشد.
آنها را از اين نظر مى توان به مسافرانى تشبيه كرد كه در يك شب تاريك و ظلمانى از بيابانى كه ابرها آسمان آن را فرا گرفته است مي گذرند،لحظه اى برق در آسمان ميزند و تا اعماق بيابان را روشن مى سازد،و همه چيز در برابر چشم اين مسافران روشن مى شود، اما لحظه ديگر خاموش ‍ مى شود و تاريكى همه جا را فرا مى گيرد بطورى كه هيچ چيز به چشم نمى خورد.
شايد حديثى كه از امام صادق (عليه السلام )در مورد علم امام نقل شده نيز اشاره به همين معنى باشد آنجا كه مى فرمايد:”جعل الله بينه و بين الامام عمودا من نور ينظر الله به الى الامام و ينظر الامام به اليه فاذا اراد علم شى ء نظر فى ذلك النور فعرفه”:(خداوند در ميان خودش و امام و پيشواى خلق،ستونى از نور قرار داده كه خداوند از اين طريق به امام مي نگرد و امام نيز از اين طريق به پروردگارش،و هنگامى كه بخواهد چيزى را بداند در آن ستون نور نظر مي افكند و از آن آگاه مى شود).
و شعر معروف سعدى در دنباله شعر فوق نيز ناظر به همين بيان و همين گونه روايات است :
بگفت احوال ما برق جهان است گهى پيدا و ديگر دم نهان است 
گهى بر طارم اعلا نشينيم گهى تا پشت پاى خود نبينيم 
(جهان) در اينجا به معنى جهنده است و برق جهان يعنى برق جهنده آسمان).
و با توجه به اين واقعيت جاى تعجب نيست كه روزى بنا به مشيت الهى براى آزمودن يعقوب از حوادث كنعان كه در نزديكيش مي گذرد بي خبر باشد، و روز ديگر كه دوران محنت و آزمون به پايان مى رسد، از مصر بوى پيراهنش را احساس كند.

منبع:

تفسير نمونه ج10 ص73و74

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد