سوره يوسف، آيه 94: (وَ لَمَّا فَصلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنى لاَجِدُ رِيحَ يُوسف لَوْ لا أَن تُفَنِّدُونِ)
هنگامى كه كاروان (از سرزمين مصر) جدا شد پدرشان (يعقوب ) گفت من بوى يوسف را احساس مى كنم اگر مرا به نادانى و كم عقلى نسبت ندهيد!
اين سؤالى است كه بسيارى از مفسران، آن را مطرح كرده و معمولا به عنوان يك معجزه و خارق عادت براى يعقوب يا يوسف شمرده اند، ولى با توجه به اينكه قرآن از اين نظر سكوت دارد، و آن را به عنوان اعجاز يا غير اعجاز قلمداد نمى كند، مى توان از زاويه دانش روز نيز، توجيه علمى بر آن يافت. چرا كه امروز مساله تله پاتى انتقال فكر از نقاط دور دست يك مساله مسلم علمى است، كه در ميان افرادى كه پيوند نزديك با يكديگر دارند و يا از قدرت روحى فوق العاده اى برخوردارند بر قرار مى شود.
شايد بسيارى از ما در زندگى روزمره خود به اين مساله برخورد كرده ايم كه گاهى فلان مادر يا برادر بدون جهت، احساس ناراحتى فوق العاده در خود مى كند، چيزى نمي گذرد كه به او خبر مى رسد براى فرزند يا برادرش در نقطه دور دستى حادثه ناگوارى اتفاق افتاده است. دانشمندان اين نوع احساس را از طريق تله پاتى و انتقال فكر از نقاط دور توجيه مى كنند.
در داستان يعقوب نيز ممكن است پيوند فوق العاده شديد او با يوسف و عظمت روح او سبب شده باشد كه احساسى را كه از حمل پيراهن يوسف بر برادران دست داده بود از آن فاصله دور در مغز خود جذب كند.
البته اين امر نيز كاملا امكان دارد كه اين مساله مربوط به وسعت دائره علم پيامبران بوده باشد.
در بعضى از روايات نيز اشاره جالبى به مساله انتقال فكر شده است و آن اينكه كسى از امام باقر (عليه السلام ) پرسيد گاهى اندوهناك مي شوم بى آنكه مصيبتى به من رسيده باشد يا حادثه ناگوارى اتفاق بيفتد، آنچنانكه خانواده و دوستانم در چهره من مشاهده مى كنند، فرمود: آرى خداوند مؤ منان را از طينت واحد بهشتى آفريده و از روحش در آنها دميده لذا مؤمنان برادر يكديگرند هنگامى كه در يكى از شهرها به يكى از اين برادران مصيبتى برسد در بقيه تاثير مي گذارد.
از بعضى از روايات نيز استفاده مى شود كه اين پيراهن يك پيراهن معمولى نبوده يك پيراهن بهشتى بوده كه از ابراهيم خليل در خاندان يعقوب به يادگار مانده بود و كسى كه همچون يعقوب شامه بهشتى داشت ، بوى اين پيراهن بهشتى را از دور احساس مى كرد.
منبع:
تفسير نمونه ج10 ص72و73