طلسمات

خانه » همه » مذهبی » گفت‌وگو با محمدجعفر فتوت؛ از جانبازان فاجعه هفتم تیر

گفت‌وگو با محمدجعفر فتوت؛ از جانبازان فاجعه هفتم تیر

عصراسلام: این گفتگو توسط بنیاد فرهنگی هفتم تیر صورت گرفته است و توسط ندای اصفهان در فضای مجازی منتشر می شود.
نام: محمد جعفر فتوت رضایی

تاریخ و محل تولد:  ۳/۶/۱۳۴۰ – تهران

مدرک تحصیلی: کارشناس ارتباطات

سوابق مبارزاتی: مبارزه علیه رژیم پهلوی همراه با دانش‌‌آموزان در مدارس

سوابق تشکیلاتی: عضویت در حزب جمهوری اسلامی شاخه دانش آموزی

سوابق خدمتی: همکاری با روابط عمومی مجلس شورای اسلامی، وزارت معادن و فلزات، سازمان تبلیغات اسلامی و سازمان ملی جوانان.

 ***

محمد جعفر فتوت در سال ۱۳۴۰ در منطقه خانی‌آباد تهران متولد شد. او یکی دیگر از جانبازان فاجعه تروریستی هفتم تیر است و هم‌ اکنون به دلیل علاقه‌ای که به نشر کتب دارد انتشاراتی را با نام «علامه» راه‌ اندازی کرده است و آن را اداره می‌کند.

سوال: آقای فتوت چطور با نهضت عاشورایی امام راحل آشنا شدید؟

– پدرم مرحوم حاج یدالله فتوت پیش از پیروزی انقلاب اسلامی جزو مبارزان و فعالان سیاسی بود و علاقه فراوانی به مرجعیت دینی و به‌ویژه حضرت امام خمینی (ره) داشت. ایشان در دوران کودکی ما در خیابان خیام تهران به کتاب ‌فروشی مشغول بود و همین، علت آشنایی او با روحانیون متعدد و مبارزی چون حضرت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و شهیدان مطهری و بهشتی شده بود.

پدرم همواره به علت روحیه مبارزاتی که داشت از سوی ساواک تهدید می‌شد و چند بار نیز دستگیر و زندانی شد. به خاطر دارم زمانی که یازده ساله بودم، یک روز گرم تابستانی پدرم به مراسم عقد عروسی فرزند یکی از دوستانش دعوت بود، از من خواست تا لباس‌هایش را از خشک‌شویی بیاورم. پس از بازگشت به خانه دیدم که چهار مامور ساواک با هیبت خشن و وحشتناک مشغول بازرسی و تفتیش خانه مان هستند و بعد پدرم را دستگیر کردند.

عصر همان روز چند مامور دیگر به مغازه پدرم حمله کردند و با بازرسی آنجا، تلاش کردند تا اعلامیه‌هایی که پدرم همواره در تهیه و انتشار آن نقش داشت پیدا کنند اما موفق نشدند.

در یکی از یورش‌های ساواک به خانه مان وقتی مادرم از ورود آن‌ ها به خانه (که از پشت بام قصد داشتند وارد شوند) جلوگیری کرده بود یکی از آن‌ها با لگد به سینه مادرم کوبیده بود به‌طوری‌که مادرم از پله‌ها سقوط می‌کند و به ‌شدت آسیب می‌بیند.

یک ‌مرتبه هم مأموران ساواک برادر بزرگ‌ترم را جستجو می‌کردند، بنابراین به خانه ما یورش آوردند و من را با خود به مغازه پدرم بردند تا او را دستگیر کنند.

سوال: از خاطرات دوران تحصیل و از دوستان آن ایام بگویید؟

مقطع ابتدایی را در مدرسه اسلامی قائم گذراندم. یکی از معلمان ما در آن دوران دکتر سیف بود که هنوز هم با او ارتباط دارم. دوره راهنمایی را در مدرسه مفید در خیابان 24 اسفند (انقلاب) طی کردم. مدرسه مفید با همکاری برخی معلمان مدرسه علوی بنا نهاده شده و آیت‌ الله موسوی ‌اردبیلی مؤسس آن بود. در این مدرسه با دکتر سنایی که شوهر همشیره ما هستند و آقای اکبر نجفی  نیز آشنا شدم.

سوال: چطور وارد فعالیت‌های انقلابی شدید؟

همان‌طورکه قبلاً نیز به آن اشاره کردم در خانه ما روحیه مبارزاتی برگرفته از احکام اسلام و خط مرجعیت و روحانیت متعهد حاکم بود. من در این فضا رشد و نمو کردم. در سال 57 وقتی که در مقطع دبیرستان مشغول تحصیل بودم همه فکر و برنامه‌های ما برای سرنگونی رژیم منحوس پهلوی معطوف بود. من به همراه دیگر دوستانم در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کردیم و در خصوص تهیه پلاکارد و با استاد «تنها» که از خطاطان با ذوق و مکتبی و از معلمان مدرسه مفید بود همکاری داشتم.

این پلاکاردها در منزل آقای فرهمند یکی از مبارزان متعهد تهیه می‌شد. در اینجا با یکی از دوستان عزیزم به نام شهید عباس یزدان ‌پناه که بعدها در درگیری با منافقین کوردل به شهادت رسید آشنا شدم.

او خطاط بسیار متبحری بود اما به واسطه حجب و حیایی که داشت نمی‌خواست در حضور استاد تنها بگوید که در هنر خطاطی توانایی دارد بنابراین به دوستان دیگر گفت: من دچار بیماری کمر درد هستم، اگر اجازه دهید در محوطه حیاط پارچه را به روی دیوار نصب و با قلم بنویسم.

آن روزها کار استاد تنها و شهید یزدان ‌پناه این بود که شعارها را با مداد، دو خطه روی پارچه می‌نوشتند و ما داخل عبارات را با رنگ پر می‌کردیم و با چسباندن چوب آن‌ها در میان تظاهرکنندگان توزیع می‌کردیم.

سوال: با حزب جمهوری اسلامی چگونه آشنا شدید؟

پدرم با روحانیت ارتباط تنگاتنگی داشت. روزهای نخست ۱۳۵۸ او ما را به عضویت در حزب جمهوری اسلامی که در رأس آن حضرت آیت ‌الله ‌العظمی خامنه‌ای، حضرت آیت ‌الله هاشمی رفسنجانی قرار داشتند تشویق کرد. در کانون توحید که فرم تقاضای عضویت در حزب را تکمیل کردم.

فعالیت من کم‌کم در دفتر منطقه ۵ حزب جمهوری اسلامی که در خیابان خیام و در کنار مغازه پدرم دایر شده بود بیشتر شد.

سوال: کدام یک از سوالات مندرج در برگه تقاضای عضویت در حزب جمهوری اسلامی برای شما جالب تر بود؟

«اگر حزب تشکیل شود آیا توان آن را دارید که در حزب بمانید؟» این سوالی بود که آن زمان به آن پاسخ مثبت دادم و هرگز آن را فراموش نمی‌کنم.

سوال: انگیزه شما از ورود به حزب آیا صرفاً داشتن فعالیت تشکیلاتی بود؟

کسانی که حزب جمهوری اسلامی را تاسیس کردند، همگی از روحانیون خوش‌نام و متعهد بودند و ما همواره برای رفع شبهات دینی و دریافت پاسخ سوالات خود در این ‌باره به آن‌ها مراجعه می‌کردیم. انگیزه همه کسانی که به عضویت حزب درآمده بودند در کنار علاقه به فعالیت‌های تشکیلاتی آن هم برای پیشبرد اهداف مقدس نظام نوپای جمهوری اسلامی، اصل متعالی به نام عقیده و علاقه دینی بود.

در حزب جمهوری اسلامی، ما کسانی را همچون آقای حبیب‌ الله عسگر اولادی می‌دیدیم که مبارزه خود را براساس عقیده بنا نهاده بود. شهید بهشتی همواره در تعریف حزب جمهوری اسلامی می گفت: حزب معبد و سپس تشکیلات است.

سوال: در کدام بخش از حزب جمهوری اسلامی فعالیت می کردید؟

روزهای نخست تشکیل حزب جمهوری اسلامی و عضویت ما در آن، همکاری ما در همه بخش‌ها بود. اما پس از تشکیل واحد دانش‌آموزی حزب با توجه به این‌که من در آن سال، دانش‌آموز سال آخر دبیرستان بودم، در این بخش مشغول فعالیت شدم.

واحد دانش‌آموزی حزب در خیابان بهشت کنونی و در ساختمان پیشاهنگ های قدیم مستقر بود. بعد از مدتی من مسئول واحد دانش‌آموزی منطقه ۵ حزب شدم.

در اینجا بود که با شهید حسن اجاره‌دار و شهید زنده حجت ‌الاسلام و المسلمین ابوالفضل اجاره‌دار و دکتر فرشاد مؤمنی آشنا شدم. بعد از مدتی نیز با شهیدان ولی‌پور و حمزه ارشاد از دیگر شهدای فاجعه تروریستی هفتم تیر آشنا شدم.

فعالیت‌های ما در این واحد ادامه داشت تا اینکه به دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در قتلگاه سرچشمه تهران دعوت شدیم. گروه ما اداره واحد دانش‌آموزی دفتر مرکزی را با محوریت شهید اجاره‌دار برعهده داشت. کار ما این بود که نوجوانان و جوانان علاقه‌مند را که در مدارس مشغول تحصیل علم بودند شناسایی و زمینه عضویت آنان را در حزب جمهوری اسلامی فراهم می‌کردیم.

سوال: ویژگی بارز واحد دانش‌آموزی حزب جمهوری اسلامی چه بود؟

حزب جمهوری اسلامی و در رأس آن شهید مظلوم آیت ‌الله دکتر بهشتی توجه ویژه‌ای به کادرسازی و تربیت نیروهای جوان و علاقه‌مند به انقلاب اسلامی داشتند.

شهید بهشتی همواره بر این نکته تاکید می‌کرد که «متخصص بی‌تعهد و متعهد بی‌تخصص به درد ما نمی‌خورد.»

دانش‌‌آموزانی که علاقه‌مند به فعالیت در حزب بودند پس از درخواست عضویت و انجام مراحل گزینش در کلاس‌های مختلف اعتقادی، تشکیلاتی و سیاسی شرکت می‌کردند.

در این کلاس‌ها و اردوهایی که در مناطق مختلف کشور برای دانش آموزان برپا می‌شد هدف این بود که ابتدا تحول درونی در افراد ایجاد و سپس آن روحیه در وجود آنان نهادینه شود.

به خاطر دارم شهید محمد کچوئی که آن زمان در زندان اوین مشغول خدمت بود، برخی جوانانی را که در دام گروهک شیطانی منافقین گرفتار شده بودند به این کلاس‌ها می‌آورد تا از نزدیک با چشمه‌های زلال معرفت که با هدف تقویت روحیه مکتبی و اسلامی درمیان جوانان شکل گرفته بود آشنا شوند.

در مقابل دانش‌‌آموزان نیز پای صحبت فریب ‌خوردگان می‌نشستند و با انواع حیله‌های سرکردگان سرسپرده منافقین آشنا می‌شدند. از مسئولان طراز اول مملکت نیز دعوت می‌شد تا برای دانش‌‌آموزان سخنرانی کنند. کتاب‌های درسی شهید آیت ‌الله مطهری در میان دانش‌‌آموزان توزیع و به مباحثه گذاشته می‌شد.

سخنرانان فقط از افراد درون تشکیلات نبودند، و از همه سلایق برای ارائه مطالب به دانش‌‌آموزان دعوت می شود. در مجموع باید بگویم محور اصلی فعالیت واحد دانش‌آموزی حزب جمهوری اسلامی بر پایه خودسازی نوجوانان و جوانان استوار بود.

یکی از روزها در جلسه‌ای که با حضور شهید بهشتی برگزار شده بود برخی دوستان شعارهایی علیه بنی‌صدر سر دادند که شهید مظلوم به شدت ناراحت شدند و این جمله معروف که «وقتی دین داریم مرگ معنی ندارد» را بیان کرد.

سوال: برنامه‌های واحد دانش آموزی آیا با برنامه‌های درسی اعضا تداخل نمی‌کرد؟

کشور به سرمایه‌های عظیم فکری نیاز داشت. همان‌طورکه گفتم داشتن تخصص یکی از نکات مهمی بود که در حزب به آن توجه ویژه‌ای می‌شد. بنابراین برنامه‌ها به گونه‌ای تنظیم می‌شد که تداخلی با برنامه‌های درسی اعضا نداشته باشد.

نکته مهمی که در جلسات باید به آن توجه می‌کردیم تداخل نداشتن برنامه‌ها با دروس تحصیلی بچه‌ها بود. با این ‌وجود بچه‌ها علاقه فراوانی به بحث‌هایی که در جلسات ارائه می‌شد داشتند. جلسات و زمان آن مشخص بود و گاهی اوقات تا سه ساعت به طول می‌کشید. استقبال از این جلسات و موضوعات آن، به اندازه‌ای بود که گاهی ما ناچار می‌شدیم کلاس‌ها را در محل تئاتر شهر برگزار کنیم.

نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که مسئولان حزب جمهوری اسلامی به پرورش جسم دانش آموزان و تفریح آنان در کنار پرورش روح نیز توجه ویژه‌ای داشتند.

اردوهای تفریحی دانش‌‌آموزان با همکاری جامعه تعلیمات اسلامی در یک باغ سبز در کرج -که بعدها به باغ شهید بهشتی معروف شد- برگزار می‌گردید. روزهایی که به اردو می‌رفتیم بیشتر وقت بچه‌ها صرف بازی‌های سازنده مانند: فوتبال، شنا، نمایش و در لابه‌لای آن‌ها بحث‌های سیاسی می‌شد.

با شهید عبدالوهاب قاسمی به کوهنوردی می‌رفتیم. شخصی به نام قاسم درویش برادر محمد درویش کارگردان معروف با بچه‌ها نمایشنامه‌نویسی کار می‌کرد.

سؤال: آیا در حزب، شما نشریات گروه‌های دیگر را نیز مطالعه می‌کردید؟

بله. یکی از وظایف اصلی ما تحلیل و بررسی نشریات مختلف بود. اصولاً ما برای آشنایی با جریان‌های فکری مختلف، نشریات آنان را مطالعه می‌کردیم. فایده این کار، اولاً مقاوم شدن در برابر افکار منحرف آنان بود، ثانیاً ما آمادگی لازم را برای مواجهه با ایدئولوژی آنان کسب می‌کردیم.

به ‌طورکلی هیچ محدودیتی در این زمینه وجود نداشت. شما حتماً مطلع هستید در درون گروهک نفاق حتی خواندن روزنامه کیهان برای اعضای این فرقه تروریستی ممنوع بود اما حزب جمهوری اسلامی هرگز چنین نگرشی نداشت.

به خاطر دارم سازمان منافقین نشریه‌ای به نام «مجاهد» راه‌اندازی کرده بود ما آمدیم با کمک برخی اساتید در حزب نشریه‌ای به نام «منافق» راه انداختیم؛ این نشریه از لحاظ ساختار، لوگو و… شبیه نشریه گروهک تروریستی منافقین بود و ما به این شکل ماهیت آنان را آشکار و با درج مطالب مختلف، فساد عقیدتی و اخلاقی منافقین را به جامعه و جوانان معرفی می‌کردیم.

به خاطر دارم، سازمان مجاهدین خلق، از این قضیه به ‌شدت عصبانی بود تا جایی‌که مجبور شدند برخی افراد نفوذی خود را به درون ما بفرستند تا شاید بتوانند جلوی کار ما را بگیرند.

سوال: قضیه اتاق مخوف چیست؟

حزب جمهوری اسلامی به مسئله تبلیغات اهمیت فراوانی می‌داد و بنابراین به مناسبت‌های مختلف پلاکاردها و پارچه ‌نوشته‌های مختلفی در حزب تهیه می‌کردیم. به دو طرف پارچه‌هایی که شعار روی آن نوشته می‌شد چوب هایی نصب می‌گردید تا به راحتی در معابر استفاده شود. بنابراین ما چوب هایی را تهیه و در گوشه یکی از اتاق‌های حزب که انبار بود نگهداری می‌کردیم.

منافقین که از حزب و روشنگری‌های آن عصبانی بودند، از هر وسیله‌ای برای جو سازی علیه حزب جمهوری اسلامی استفاده می‌کردند. یک روز آن‌ها توانسته بودند عکاس خود را به حزب بفرستند و او نیز از این انبار و چوب‌های موجود در آن عکس تهیه کرده بود. بعد این عکس را در نشریه خودشان چاپ کرده بودند و در بالای آن نوشته بودند، «اتاق مخوف و اتاق منطق».

سوال: علت دشمنی سازمان مجاهدین خلق با حزب جمهوری اسلامی چه بود؟

منافقین یک نقاب به چهره داشتند و توانسته بودند، برخی افراد ساده لوح را جذب شعارهای خود بکنند. با همه امکاناتی که داشتند مانند حمایت بنی‌صدر که رئیس‌جمهور وقت کشورمان بود باز هم موفق نبودند و از اینکه می‌دیدند حزب جمهوری اسلامی به واسطه پایگاه دینی که دارد از محبوبیت خوبی نزد مردم برخوردار است، با حزب مخالفت می‌کردند. آن‌ ها با اندیشه‌های حزب که برخاسته از اسلام بودند مخالف بودند. اما چون نمی‌توانستند در ابتدا دشمنی خود را با دین و قرآن علنی کنند به حزب حمله می‌کردند.

سوال: برنامه‌های حزب برای اداره کلان کشور چه بود؟

حزب برای همه ارکان نظام برنامه داشت. مسئولین و شورای مرکزی حزب توجه ویژه‌ای به کادرسازی داشتند و حزب در مسئله اقتصاد، سیاست، فرهنگ و…، در چارچوب قانون اساسی برنامه داشتند. بنابراین هم برای اجرای امور استراتژی تدوین می‌کردند و هم به تربیت نیروهای متخصص همت می گماشتند. نیروهای جوان و متعهد را شناسایی و پس از ارائه آموزش‌های لازم به دستگاه‌های مختلف معرفی می‌کردند.

سوال: شخصیت شهید بهشتی را چگونه توصیف می‌کنید؟

شخصیت شهید بهشتی هنوز بعد از گذشت حدود ۳۰ سال همچنان برای مردم و به ‌ویژه نسل جوان ناشناخته مانده است. ایشان فراتر از یک جسم و بدن خاکی بودند. ایشان به مسائل چند وجهی نگاه می‌کردند، هرگز تک ‌بعدی نبودند. همین نگرش ایشان موجب شده بود از همه اقشار مانند: دانش‌آموز، مهندس، دکتر، روحانی، کارگر و… جذب حزب شوند.

شهید بهشتی هرگز عصبانی نمی‌شد. خوب به خاطر دارم اوایل برخی گروه‌ها بر ضد شهید بهشتی شعار می‌دادند اما ایشان نه‌ تنها به یاوه‌گویی آنان توجه نمی‌کرد بلکه ما را نیز به صبر و متانت فرا می‌خواند.

شهید بهشتی را به هنگام مناظره با افراد و گروه‌های مختلف هرگز به دنبال کوبیدن افراد نبود بلکه با منطق و استدلال تلاش می‌کرد آن‌ها را با خطاهایشان آشنا کند.

شهید بهشتی همواره بر این نکته تاکید کرد که از خودتان انتقاد کنید و خودشان نیز در این خصوص پیشگام بودند و همین موضوع انتقاد از خود موجب می‌شد اولاً تا افراد، رفتار و دیدگاه‌های خود را ارزیابی کنند و ثانیاً امکان طرح سوال به دیگران را فراهم می‌کرد.

سوال: آیا تا به ‌حال درباره چگونگی نفوذ منافقین به حزب جمهوری اسلامی فکر کرده‌اید؟

خاصیت نفاق، نفوذ کردن آن است. منافق بیکار نمی‌نشیند، بنابراین تلاش می کند با فراهم کردن راه برای خود، به امیال شیطانی اش دست پیدا کند. حزب جمهوری اسلامی، تنها یک حزب و تشکیلات نبود. حزب جمهوری اسلامی خاکریز اول مقابله با دشمنان به شمار می‌آمد و علت آن حضور نیروهای کارآمد و علاقه‌مند به نظام و مسئولان مختلف مانند وزرا، نمایندگان مجلس و… بود.

نفاق تلاش کرد تا این سنگر محکم نظام را با خلل مواجه کند بنابراین یکی از عناصر خود به نام محمدرضا کلاهی را به درون حزب فرستاد. کلاهی از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت بود و بعد از فاجعه مشخص شد که او از هواداران گروهک منافقین بوده است. او پس از راه یابی به حزب مسئول دعوت افراد به جلسات شد. ما از برخی رفتارهای کلاهی متوجه برخی مسائل شده بودیم بنابراین موضوع را به شهید مالکی که مسئول تشکیلات استان تهران بود اطلاع دادیم. اما ایشان با روحیه بلندی که داشتند می‌گفتند: «درست می‌شود».

سؤال: از شب فاجعه بگویید و این‌که چطور از زیر آوار بیرون آمدید؟

روز حادثه و چند ساعت قبل از آن ما در سالن اجتماعات، نشست هواداران حزب را برگزار کرده بودیم و سخنران جلسه نیز شهید باهنر بود. به سبب علاقه‌ای که حاضران از خود نشان دادند، جلسه بیش از زمان تعیین ‌شده ادامه یافت. کلاهی چند بار به داخل سالن آمد و اصرار کرد ما امشب جلسه مهمی داریم و شما باید هرچه زودتر سریع‌تر سالن را تخلیه کنید و رفتار وی کاملاً غیرطبیعی بود.

در جلسه آن شب ما افراد مختلفی را دیدیم که {بعدها معلوم شد} کلاهی آنان را دعوت کرده است. آقایان که می‌آمدند کلاهی با اصرار تاکید می‌کرد خیلی دیر شده است، لطفاً به داخل سالن بروید و با فشار مهمان‌ها را به سالن هدایت می‌کرد. جلسه شروع شد که ابتدا شهید اسلامی گزارشی را درباره مسئله اقتصادی جامعه ارائه کرد و سپس با رأی‌گیری قرار شد شهید بهشتی درباره موضوع ریاست جمهوری صحبت کنند.

آقای بهشتی مشغول صحبت بود که یک ‌مرتبه نور عجیبی در داخل سالن پیچید و من دیگر متوجه هیچ چیز نشدم.

به هوش که آمدم دیدم در میان آوارها گیر کرده ام. از شدت انفجار به حالت سجده افتاده بودم و فقط دست چپ من کمی تکان می‌خورد. آنجا فضای عجیبی بود که نمی‌توان توصیف کرد. هیچ‌کس از خود نمی‌پرسید، همه در زیر آوار سراغ شهید بهشتی را می‌گرفتند. من دوباره بی‌هوش شدم و وقتی به خودم آمدم دیدم که در بیمارستان دکتر سپیر در چهار راه شهید مصطفی خمینی بستری هستم.

در این حادثه به علت سنگینی آوار رگ پای راست من قطع شد؛ پزشکان نظرشان بر این بود که پای راست من هرچه زودتر باید قطع شود. اما مادرم که از سادات بود متوسل به مادر بزرگوارشان شد و درنهایت تعجب پزشکان و لطف خداوند و مدد خاندان اهل ‌بیت عصمت و طهارت (س) من شفا یافتم.

سوال: از سوابق خودتان بگویید و اینکه اکنون مشغول چه کاری هستید.

بعد از فاجعه هفتم تیر مدتی در روابط‌عمومی مجلس شورای اسلامی مشغول به خدمت شدم و سپس به سازمان تبلیغات اسلامی رفتم و در سال ۱۳۶۹ در روابط ‌عمومی وزارت معادن و فلزات فعالیت خود را آغاز کردم.

مدتی هم در سازمان ملی جوانان انجام وظیفه کردم و اکنون نیز به ‌خاطر علاقه‌ای که به امور فرهنگی دارم مشغول فعالیت در عرصه چاپ و نشر کتاب هستم.

سوال: برای انتقال شعائر اسلامی به نسل آینده چه توصیه‌ای دارید؟

ما باید همیشه در ذهن نوجوانان و جوانان سؤال ایجاد کنیم. باید با استفاده از ابزار تبلیغ و به کارگیری نیروهای توانمند، ذهن فرزندانمان را به سوی معارف انقلاب سوق دهیم. به‌‌ عنوان مثال در فاصله سال‌های ۶۸ تا ۷۰ که در سازمان تبلیغات اسلامی مشغول کارهای فرهنگی بودم، پیشنهادی را ارائه کردم مبنی بر اینکه در محل شهادت آیت‌الله شهید مطهری بنای یاد بود ساخته شود تا نوجوانان و جوانانی که از این محل عبور می‌کنند با یک تلنگر با شخصیت شهید مطهری آشنا و شیفته تحقیق درباره ایشان شوند، که بعدها این طرح اجرایی شد.

همچنین طرح ساخت یادمان در محل ترور رهبر معظم انقلاب اسلامی را پیشنهاد کردم که این نیز به حمدالله اکنون ساخته شده است.

در مجموع باید گفت هنر و ابزار هنری راهکار مهمی برای انتقال مفاهیم و شعائر انقلابی است و در کنار آن نیز باید شخصیت و اندیشه شهدا را برای جوانان تبیین کرد. همان کاری که بنیاد فرهنگی هفتم تیر هم‌ اکنون به آن مبادرت کرده است و امیدواریم در این راه موفق باشید. ان‌شاءالله.


(منبع: کتاب حزب جمهوری اسلامی، کتاب چهارم- جلد اول: جانبازان فاجعه هفتم تیر، به کوشش سعید یوسفی، بنیاد فرهنگی هفتم تیر)

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد