عصراسلام: اگر تقلید در عقاید را تایید میکنید لطف کنید و دلایل و توجیهات خود را نیز بیان فرمایید و این اشکال را نیز در نظر داشته باشید که گفته میشود ما در امور شرعی تقلید میکنیم در حالی که یقین داریم این امور شرعی به خداوند متعال منتهی میشود ولی امور اعتقادی و تفصیلات آن، ضرورتا به خداوند متعال منتهی نمیشود. اگر شما این اشکال را قبول ندارید دلیل خود را بیان فرماید.
جواب: اولا پاسخ به این سوال، نیاز به بحث مفصلی دارد و پیشنهاد میکنم به امر پنجم از تنبیهات دلیل انسدادِ کتاب رسائل و فرائد الاصول نگاشتهی شیخ انصاری رجوع کنید؛ در عین حال به نظر من، تقلید در عقائد، واجب نیست بلکه حتی میتوان گفت تقلید در عقاید اساسی و اصلی، بی معنی است مگر زمانی که قول و گفتار عالِمِ عقائد، [۱] قانع کننده باشد. چون عقاید اساسی و اصلی – به حسب آنچه که قرآن کریم مطرح میکند – بر ایمان استوار است و ایمان، محصول و نتیجهی تقلید از یک عالِمِ عقائدی بدون وجود تصدیق و ایمان در قلب نیست بلکه محصول همین تصدیقِ عمیق و اعتقاد است؛ و تقلید هم – فی حد نفسه و مطابق با معنای درست این کلمه – ایمان و تصدیق را به وجود نمیآورد؛ زیرا تقلید عبارت است از رجوع جاهل به عالم به گونهای که برای جاهل، حتی بعد از تقلید، علمی حاصل نمیشود.
اما دربارهی تفصیلات و جزئیات عقائدی، اگر علم به آنها حاصل نشد دلیلی بر وجوب اعتقادِ به آنها و التزام تفصیلی به آنها وجود ندارد؛ از سوی دیگر نیز، طبق فرض، تقلید باعث نمیشود نسبت به موضوعی که مورد تقلید واقع شده علم پیدا کنیم؛ پس دلیلی نداریم که ثابت کند تقلید در این حالت واجب است. سیرهی عقلاء هم هنگامی الزام به رجوع جاهل به عالم میکند که در مرحلهی قبل، بر شخص جاهل، واجب شده باشد که به آنچه نمیداند عمل کند و چون جاهل، راهی برای عمل کردن از روی علم و آگاهی ندارد – چون جاهل است – این سیره وی را ملزم میکند (در صورتی که قصدِ احتیاط کردن نداشته باشد) به اهل خبره و متخصص رجوع کند.
در مورد تفصیلات و جزئیات امور اعتقادی، دلیلی وجود ندارد که ثابت کند وصول و دستیابی به اینها به صورت تفصیلی – قطع نظر از وصول علمی و وصول احتمالی – واجب است. لذا جریان سیره و استناد به آن در این موارد بی معنی است. آنچه گفته شد اشکال در قلمرو و محدودهی سیره نیست بلکه این نکته را توضیح میدهد که سیره در این موارد، موضوع ندارد.
به همین دلیل است که میگوییم لازم نیست مردم وقتی مریض نیستند به پزشک مراجعه کنند. پس اول باید فرض شود که انسان، مریض است سپس فرض شود معالجه و درمان این بیماری واجب میباشد و پس از آن فرض شود که راهی برای علم به علاج این بیماری و نیز احتیاط در برابر این بیماری وجود ندارد تا پس از آن به این شخص بگوییم واجب است به طبیب رجوع کنی.
در رابطه با تفاصیل و جزئیات اعتقادی، علماء معتقدند قبل از علم به این تفاصیل و جزئیات، دلیلی وجود ندارد که انسان را ملزم به یادگیری آنها کند؛ تنها چیزی که وجود دارد این است که اگر انسان به این تفاصیل و جزئیات علم پیدا کرد باید اعتقاد به آنها داشته باشد. مثلا دلیلی نداریم که شناخت جزئیاتِ قیامت و اعتقاد تفصیلی به آنها را بر انسان واجب کند؛ به بیان دیگر، علم به این تفاصیل و جزئیات، از عقایدی نیست که یادگیری آنها واجب باشد؛ لذا وقتی نسبت به این جزئیات، آگاه نیستم لازم نیست تقلید کنم. به این نکته باید خوب دقت کرد؛ زیرا باعث شده افراد بسیاری اشتباه کنند؛ همان کسانی که برای اثبات لزوم تقلید در عقائد، به سیرهی عقلاء استناد کردند که به نظر من اشتباه و خطا است.
البته اعتقاد اجمالی به تفصیلات و جزئیاتِ عقائد واجب است؛ به این صورت که بگویم من به تمام تفصیلات و جزئیات قیامت که در قرآن و سنت آمده اجمالا ایمان دارم هر چند به تمام آنها به صورت مشخص، علم ندارم. همین مقدار کافی است ولی اگر تلاش کنم تا به تمام آنها علم پیدا کنم کار خوبی است.
به خاطر همین مطالب فوق است که بسیاری از علماء معتقدند تقلید در مستحبات و مکروهات و مباحات واجب نیست مگر در دو مورد:
احتمال دهیم در میان آنها، حکمی الزامی – الزام به انجام یا ترک – وجود دارد
بخواهیم در مورد این احکام غیر الزامی، مرتکب تشریع حرام نشویم.[۲]
ثانیا آن تفاوتی که بین شرعیات و عقاید در متن سوال ذکر کردید و گفتید شرعیات – بر خلاف عقاید – به خداوند متعال بر میگردد برای من واضح نیست. اعتقادات نیز به خداوند متعال نسبت داده میشود مانند وجود خداوند و صفات و اسماء و افعال او و نیز نبوت و امامت و معاد و … . قرآن و سنت از تمام اینها سخن میگویند و ما را به عقاید مشخصی راهنمایی میکنند و از عقایدی خاص هم بر حذر میدارند. چگونه امور اعتقادی به خداوند متعال بر نمیگردد؟ البته برخی از امور واقعی هستند که ارتباطی به دین ندارند ولی این نکته، غیر از عدم ارتباط بین عقائد و دین است.
اگر مقصود شما از تفاوتِ فوق، این است که در امور شرعیه، به حکم شرعی یقین داریم در حالی که در اعتقادات گاهی با خطا مواجه میشویم، این نیز درست نمیباشد؛ اتفاقا بر عکس است. اکثر امور شرعی، در نزد فقهاء، ظنی هستند و احتمال خطا در آنها وجود دارد. با این اوصاف چگونه یقین داریم امور شرعیه به خداوند متعال بر میگردد ولی در صحت انتساب امور اعتقادی به خداوند شک میکنیم؟ مقصود شما برای من واضح نیست.
ثالثا تمام آنچه گفتیم یک بحث علمی – آنهم در نهایت اختصار – بود. اما در رابطه با عمل و عرصهی بیرونی، باید بگویم اصلا من هیچ مصلحتی نمیبینم مردم را به سوی تقلید در عقائد دعوت کنیم و رسالهی عملیهی عقائدی – اگر تعبیر درستی باشد – منتشر کنیم تا مردم به آنها رجوع کرده و نسبت به محتوای این گونه رسالهها، قلباً التزام پیدا کنند حتی اگر از این رساله ها، علم و یقین نسبت به آن عقاید برایشان حاصل نشود – مثلا به این خاطر که به صورت استدلالی نوشته نشده اند – و ارزش محتوای آنها فقط به خاطر نویسندهی آن باشد نه مضمون ادلهی آن عقائد. به نظر من، هیچ مصلحتی در چنین کارهایی نیست. البته من به تمام کسانی که چنین فضایی را تبلیغ میکنند در نهایت، احترام میگذارم و در عین حال، چنین کاری را درست نمیدانم.
مسائل فرهنگی و فکری، در واقع جزو مسائل شخصی هستند که دلیلی برای اجبار مردم به آنها و یا ایجاد یک فضای تقلیدیِ جدید در این مسائل – علاوه بر فضای تقلیدی موجود در فقه – وجود ندارد. حتی به نظر من این دعوت و تبلیغ به تقلید در اعتقادات، منافات با حرکت اجتهادی و فردی دارد و به باعث ایجاد یک حرکت تقلیدی در میان مسلمین شده و آزادی تفکر و نیز فضاهای تاملاتِ شخصی را محصور میکند. این قضیه، نیاز به تفصیل بیشتری دارد که فعلا متعرض آن نمیشویم.
[۱] . یعنی قول و گفتار کسی که از او در اعتقادات تقلید میکنیم
[۲] . منظور از تشریع، انتساب یک حکم به خداوند است بدون اینکه بدانیم خداوند چنین حکمی را جعل کرده است. به عبارت دیگر تشریع عبارت است از داخل کردن آنچه که از دین نیست در دین و خارج کردن آنچه از دین است از دین. (مترجم)
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی