از اینجا دانسته میشود که برای پیکرتراش عصر هخامنشیان آنچه بیش از شباهت اهمیّت داشته است موضوع توجّه به يک جلوهی خاص از شخصیّت حقیقی شاهنشاه هخامنشی بوده که هنرمند با توسّل به دنیای نمادها يک مرتبه برای همیشه آن را آفریده است و این چهرهی تمثیلی در حدود نزديک به دویست سال در طول سلطنت سلسلهی شاهنشاهی همه وقت برای نمایش پادشاه به کار رفته است. همچنین است صورت بزرگان و اقوام و ملل گوناگون که نمونههای آن را بهفراوانی میتوان در تختجمشید و نقش رستم بازیافت.
باید توجّه داشت که این طریقه نمایش پیکرها در عین تمثیلی بودن بههیچوجه خلاف واقع هم نیست بدین معنی که یکایک افراد و شخصیّتهای تصویرها نه تنها در عالم خارج واقعاً وجود داشتهاند بلکه هنرمند کوشیده است آنچه هستی حقیقی سرمشقهای وی را تشکیل میدهد با توجه کامل به نمایش زندگی درونی آنها بیان نماید و از این رهگذر به خلق آثاری که بیش از جهان محسوس دارای هستی و واقعیت باشد توفيق یابد. به همین جهت هنگامی که افراد و اقوام نشان داده شده بر روی نیم برجستههای تختجمشید را بهدقّت مورد مطالعه قرار دهیم در مییابیم که نهتنها خصوصیّات لباس و تزئینات آنها از هر جهت مطابق با واقع حجاری شده بلکه ویژگیهای نژادی و قومی هريک از آنها با دقّتی خاص نمایانده شده است بهطوریکه امروزه پس از گذشت بیست و پنج قرن این آثار مطمئنترین مدارک برای مطالعه این عوامل در دنیای باستان به شمار میرود ولی آنچه در این آثار با سنگنگارههای ملل مغرب زمین که عموماً به طبیعتسازی تمایل داشتهاند اختلاف دارد آنکه در نیمبرجستههای تختجمشید و آثاری مشابه آن عوارض زائد بر خصوصیّات ذاتی افراد و پیکرهها از قبیل مختلف بودن طرح بینی در افراد متعلّق به يك نژاد و یا چینهائی که در چهره هريک از افراد يك گروه پیدا میشود و تغییراتی که در خطوط چهرهها در حالات
گوناگون خشم و غضب و یا شادی و خنده و تعجّب و جز آن مشاهده میشوند و همگی زائد بر ذات میباشند بهطور کلّی کنار گذاشته شده است تا بتوان موجودیّت حقیقی آنها را روشنتر و صریحتر بیان کرد و علاوه بر آن شخصیّت ملکوتی فرد را که در ورای این عوارض ظاهری قرار گرفته است بهطور بارزی متجلّی نمود. بدین ترتیب نقوش تخت جمشید برای کسی که بدین زبان خاصّ هنری آشنا باشد تجلّی یکنوع واقعیّتی بهشمار میرود که بهمراتب قطعیّت آن از واقعیّتهای صحنههای جهان محسوس بیشتر است و هر يک از مجلسهای آن بهصورت مظهری از یک حقیقت تجلّی خواهد نمود که جهان مادی ما جز انعکاسی کمرنگی از آن حقیقت به شمار نمیرود. در این زمینه هنر نیمبرجستهسازی عصر هخامنشی با توسّل به شیوهی خاصّ خویش که عبارت از نمایش بر جستگیها با کمترین حدّ لازم و حفظ سطح سنگی بدون ایجاد حفره بر روی آن میباشد موفّق گردیده است تصاویر را بهصورت يک تجلّی و بازتاب روحانی نمایان سازد. این طریقهی نمایش هرگز با شیوهی تمام برجسته و یا بسیار برجسته در هنر پیکرتراشی بهترتیبی که هنرمندان یونان و رم بدان توسّل جستهاند بههیچوجه میسّر نیست…]
«دانستنیهای نوین دربارهی هنر و باستانشناسی عصر هخامنشی »
نگارش: دکتر اکبر تجویدی، انتشارات ادارهی کلّ نگارش وزارت فرهنگ و هنر، صص ۴۴-۴۵