خانه » همه » مذهبی » آثار معرفت انسان به خدا (1)

آثار معرفت انسان به خدا (1)

آثار معرفت انسان به خدا (1)

افعالی که انسان در ارتباط با خدای متعال انجام می دهد و نیز حالاتی که در همین رابطه در روان انسان پدید می آید، از معرفتی که به خدای متعال دارد حاصل می شود؛ یعنی در پیِ خداشناسی،

0028925 - آثار معرفت انسان به خدا (1)
0028925 - آثار معرفت انسان به خدا (1)
نویسنده : علامه مصباح یزدی

 

انعکاس های روانی و رفتاری معرفت

افعالی که انسان در ارتباط با خدای متعال انجام می دهد و نیز حالاتی که در همین رابطه در روان انسان پدید می آید، از معرفتی که به خدای متعال دارد حاصل می شود؛ یعنی در پیِ خداشناسی، حالات و توجهات و کیفیّات نفسانی خاصی در انسان پدید می آید که به مقتضای این ها و در چارچوب اوضاع خاص خارجی، افعالی را انجام خواهد داد.
آیات و روایات نیز به تأثیر معرفت در ایجاد این حالات اشاره کرده اند؛ چنان که خداوند می فرماید:
إِنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء؛ (1) از میان بندگان خدا، فقط علما [و خداشناسان] از او خشیت دارند.
در روایتی از حضرت رضا (علیه السلام) آمده است:
-مَنْ کانَ بِاللهِ اَعْرَفْ کانَ مِنَ اللهِ اَخْوَف؛ (2) آن کس که به خدا داناتر باشد او از وی ترسان تر خواهد بود.
و حضرت امیر (علیه السلام) در روایتی می فرمایند:
-اَکْثَرُ النّاسِ مَعْرِفَةً لِنَفْسِهِ اَخْوَفُهُمْ لِرَبِّهِ؛ (3) داناترین مردم به خویش، آن کس است که از پروردگارش بیشتر می ترسد.

دیدگاه قرآن درباره تأثیر معرفت

قرآن کریم در این باره دو گروه از انسان ها را می شناساند که با هم کاملاً متفاوت اند: یک گروه، آنان که دل هایشان تحت تأثیر ادراکات و معارف شان قرار می گیرد و در نتیجه، در دلشان خوف و خشیت و حالاتی نظیر آن ها و در رفتارشان تغییر و تحوّل مثبت پدید می آید و گروه دیگر، کسانی که سنگ دل اند. در این باره آیات فراوان است؛ از جمله:
أفَمَن شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ للإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِّن رَّبِّهَ فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکْرِ اللهِ أوْلَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ* اللهُ نَزَّلَ أحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُّتَشَابِهاً مَّثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِِنَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَی ذِکْرِاللهِ ذَلِکَ هُدَی اللهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاء وَمَن یُضْلِلْ اللهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ؛ (4) پس آیا آن کس که [خداوند] سینه اش را برای [پذیرش]اسلام گشوده [و فکرش را روشن] کرده است، پس وی در [پرتو] نوری از پروردگارش قرار دارد [با افراد تاریک دل یکسان است؟!] پس وای بر آنان که دل هاشان [از پذیرش] یاد خدا سخت [و انعطاف ناپذیر] است، آنان در گمراهی آشکارند. خداوند بهترین حدیث [یعنی] کتابی را که [آیاتش] مشابه هم اند نازل کرد که از آن، لرزه بر اندام کسانی افتد که از پروردگارشان پروا دارند، سپس پوست ها و دل هاشان در برابر یاد خدا نرم شود. این هدایت خداست که هر کس را که بخواهد بدان هدایت کند، و آن کس را که خدا گمراه کند، هدایت گر [دیگر]ی برای وی نخواهد بود.
در آیات پیش گفته، خداوند به هر دو گروه به خوبی اشاره کرده است. گروهی که شرح صدر دارند و دل آنان خشیت خدا دارد و در برابر یاد وی نرم است؛ و گروهی که دل هایی سخت و سنگ گونه دارند، گمراه اند و با یاد خدا متأثر نمی شوند.
این آیات و بسیاری دیگر از آیات، بیان گر این حقیقت اند که دل های مردمان دو گونه اند: گاه نرم اند و تحت تأثیر حقایق و معارف حق قرار می گیرند و حالات ارزشمندی پیدا می کنند که آنان را از بدی ها و پلیدی ها به سوی خوبی ها فرا می خواند، و گاه سخت اند و ذرّه ای نرمش و انعطاف در آن ها نیست و تحت تأثیر حقایق و معارف و حتی معجزات قرار نمی گیرند و در نتیجه به هیچ وجه دست از کارهای زشت و ناپسند خویش برنمی دارند.

اِخبات

اگر انسان به اندازه، ظرفیّت ذهنی خود عظمت خدا را درک کند و به درک خویش توجه داشته باشد و به ویژه اگر به وسیله این تفکّرات، درک فطری در انسان بیدار شود و علم حضوری در وی صیقل بخورد و عظمت الهی برایش جلوه کند، حالتی خاص در او حاصل خواهد شد که احتمالاً واژه «اِخبات» در آیات و روایات بیان گر آن است.
اگر بتوانیم عظمت الهی را درک کنیم، به تناسب مقدار توجه و معرفتمان، در خود، خضوع و تواضعی احساس می کنیم که هر قدر معرفت ما کامل تر باشد، این احساس در ما زنده تر و عمیق تر خواهد بود. در سایه وجود معرفت است که چنین احساس و میل و اعمالی در انسان پیدا می شود: احساس تواضع و کوچکی خویش، میل به اعمالی ناشی از این احساس و مجموعه ای از گفتار و رفتار که عبادت نام دارد. به هر حال، چنین میلی که در برابر درک عظمت در انسان وجود دارد – خواه به میل پرستش برگردد یا پرستش خدا میل ذاتیِ مستقل از آن باشد – اِخبات نام دارد.
در قرآن، در سه مورد از واژه اِخبات استفاده شده است:

مورد اول:

فَإِلَهُکُمْ إِلَهُ وَاحِدٌ فَلَهُ أسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ؛ پس معبود شما خدای یگانه است، پس تسلیم او باشید و بشارت ده به مخبتین. الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللهُ وَ جِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِینَ عَلَی مَا أصَابَهُمْ وَالْمُقِیمِی الصَّلَاةِ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ؛ (5) آن کسانی که چون یاد خدا کنند، دل هاشان هراسان شود و بر آن چه [از مصیبت] که به آن ها رسد، شکیبا باشند و نماز را به پا دارند و از آن چه روزیشان داده ایم انفاق کنند.
در آیه کریمه نخست، سه جمله ملاحظه می شود: یکی، جمله الَهُکُمْ أِلَهُ وَاحِدٌ است که به شناخت و معرفت مربوط می شود، یعنی بدانید که معبود شما خدای یگانه است. به دنبالش در جمله دوم می گوید: فَلَهُ أسْلِمُوا که متفرع و مترقّب بر جمله اوّل است، یعنی حال که معبود واقعی شما خدای یگانه است، پس تسلیم او باشید؛ زیرا لازمه الوهیّت خدا این است که بنده در مقابل او منقاد باشد، بنده که از خود هیچ ندارد و خداوند مالک مطلق و حقیقی او متعلقات اوست و حقیقت اسلام نیز همین تسلیم و انقیاد است. در جمله سوم می فرماید: وَبَشِّرِالْمِخْبِتِینَ. لازمه این که انسان خود را تسلیم خدا کند، و خودبینی را در مقابل خدا کنار بگذارد، این است که در او حالت اخبات پدید آید که به لحاظ مقدماتش اختیاری است؛ یعنی انسان می تواند با شناخت یگانگی و عظمت خدا و توجه به آن، فی الجمله، در ایجاد این حالت نقشی داشته باشد. از آن جا که این حالت زمینه تسلیم و انقیاد انسان را در برابر خدا فراهم می آورد، شایسته است که به دارنده آن نسبت به نتایج و عواید ارزشمندی که به دست خواهد آورد بشارت داده شود.
بنابراین، مفهوم جمله سوم با توجه به آن چه گذشت، روشن می شود که بشارتْ مخصوص کسانی است که با احساس و درک عظمت الهی چنان در برابر وی خاضع می شوند که کاملاً توجهشان به وی منعطف می شود؛ آن چنان که لازمه اش پیدایش خضوع و خاکساری خاص در جان آدمی است. آیه دوم نیز با ظرافت به ابعاد گوناگون و نشانه های این حالت اشاره کرده و به واقع توضیحی برای مخبتین است؛ یعنی مخبتین کسانی هستند که با یاد خدا دل هاشان بیمناک شود، در برخورد با مصائب استقامت کنند، نماز را به پا دارند و به دیگران انفاق کنند. این ها همگی همان نشانه های روانی و رفتاری کسی است که نعمت بزرگ اِخبات را در پرتو کسب معرفت و توجه عمیق به دست آورده است.

مورد دوم:

وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أوتُوا الْعِلْمَ أنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ؛ (6) تا آن کسانی که دانشمند و دانایند، بدانند که آن آیات، حق و از سوی پروردگار تو هستند، پس بدان ایمان آورند و دل هاشان در برابر آن خضوع و تمکین یابد و خداوند هدایت گر ایمان آورندگان است به راه راست.

مورد سوم:

أنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأخْبَتُواْ إِلَی رَبِّهِمْ أوْلَئِکَ أصْحَابُ الجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛ (7) کسانی که ایمان آورند و عمل صالح کند و سوی پروردگارشان خاضع شوند، آنان اهل بهشت اند و هم آنان در آن جاودان بمانند.

محبّت

آنچه پیش تر گفتیم در این زمینه بود که شناخت عظمت الهی، در دل حالت اِخبات پدید می آورد. اکنون می افزاییم ممکن است معرفت به موضوع دیگری باشد و به تناسب خود حالت دیگری در دل پدید آورد. مثل این که توجه انسان به این باشد که خدا دارای همه صفات کمالی و منشأ تمام زیبایی ها و خوبی هاست و هر چیزِ دوست داشتنی در او هست.
اگر شخص به این معنا توجه کند، در دلش محبّت پیدا می شود، محبّت، حالتی است که در دل موجود ذی شعور، نسبت به چیزی که با وجود و خواسته های او تناسبی داشته باشد، پدید می آید. قرآن در بسیاری آیات، از محبّت انسان به خدا یاد کرده و آن را ستوده است؛ از جمله:
یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأتِی اللهُ بِقَوْمِ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیل اللهِ وَ لَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛ (8)
ای آنان که ایمان آورده اید، هر کس از شما که از دین خود برگردد، پس خداوند به زودی قومی را می آورد که آنان را دوست می دارد و او را دوست می دارند، در برابر مؤمنان فروتن و در برابر کفّار، عزیز و سرافرازند، در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش هیچ ملامت گری نمی هراسند. این فضل خداست به هر که خواهد می دهد و خداوند [دارای رحمت] گسترده و [به حالات افراد] داناست.
خداوند، که از هر چیزی کامل تر و دوست داشتنی تر است و هستی و کمال خود را به بهترین وجه می شناسد، به خویش کامل ترین محبّت را دارد و موجوداتی هم که به لحاظ انتساب و ارتباط با خداوند واجد درجاتی از کمال هستند، در حدّ کمالشان محبوب خدا خواهند بود و افراد مورد نظر در آیه مذکور کسانی هستند که خدا را دوست دارند و خدا هم آنان را دوست می دارد. پس این، محبتی دوسویه است و ابتدا از خدا آغاز می شود.
در آیه دیگری می فرماید:
وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللهِ أندَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أشَدُّ حُبًّا لِّلهِ؛ (9) و از مردم کسانی هستند که جز خدا شرکایی برمی گیرند و آنان را دوست می دارند همانند دوست داشتن خداوند و کسانی که ایمان آورده اند محبّتشان به خدا شدیدتر است.
مشرکان کسان دیگری را شریک خدا قرار می دادند و محبّتی را که می بایست به خدا می داشتند، در مورد آن ها هم ابراز می کردند که این علامت شرک است. اما مؤمنان بالاترین محبّت را به خدا دارند و هیچ چیز را به اندازه او دوست نمی دارند. از این جمله می توان دریافت علامت ایمان این است که خدا در نظر انسان از هر چیز دیگر محبوب تر باشد که این حداقل و حد نصاب محبّت و لازمه کمترین مراتب ایمان خواهد بود و می تواند تکامل یابد تا آن جا که انسان جز ذات مقدّس حق تعالی هیچ چیز را اصالتاً دوست نداشته باشد و هر چیز دیگری را به تبع، یعنی به قدر ارتباطی که با خدا و محبوبیتی که در پیشگاه وی دارد، دوست بدارد.
آیه دیگری نیز به این حقیقت و حدّ نصاب اشاره می کند که در پیشگاه مؤمن هیچ چیز نباید محبوب تر از خدا باشد:
قُلْ إِن کَانَ آبَاوْکُمْ وَأبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَازْوَاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَأمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أحّبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّی یَأتِیَ اللهُ بِأمْرِهِ وَاللهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ؛ (10) بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خویشاوندانتان و اموالی که گرد آورده اید و تجارتی که از کسادش بیمناکید و منازلی که بدان دل بسته اید نزد شما از خدا و رسول خدا و جهاد در راه خدا محبوب ترند، پس منتظر باشید تا خدا فرمان [قطعی] خود را بیاورد و خداوند قوم تبهکار را هدایت نمی کند.
آیات پیش گفته به صراحت بر محبّت خدا دلالت داشتند. البته آیات دیگری از قرآن هستند که بر این حقیقت اشاره دارند که در این جا به آن ها نمی پردازیم.
پس جای شکّی نیست که اولاً محبّت انسان نسبت به خدا ممکن است، و چقدر فرق هست بین کسانی که می گوید محبّت به خدا تعلّق نمی گیرد و کسانی که محبّتشان اصالتاً جز به خدا تعلّق نمی گیرد. گروه نخست در واقع می گویند محبّت به موجودی تعلّق می گیرد که دیدنی و آثارش برای انسان مشهود و لذّت بخش باشد و خدا از آن جا که دیدنی نیست، متعلّق محبّت قرار نمی گیرد؛ ولی از آیات قرآن به وضوح برمی آید که محبّت منحصر به امور محسوس نیست؛ بلکه خداوندِ نامحسوس و نادیدنی هم وقتی اسماء و صفات و کمال و جمالش با دید بصیرت به رؤیت انسان آمد به شکل عمیق تری مورد محبّت انسان قرار خواهد گرفت.
ثانیاً محبت انسان نسبت به خدا بسیار مطلوب و وجود آن ضروری است. ثالثاً حدّ نصاب محبّت انسان به خدا این است که از محبّت وی به هر موجود دیگری غیر او شدیدتر و بیشتر باشد. رابعاً تکامل محبّت انسان به خدا در این است که دل وی رفته رفته از هر چیز دیگری جز او کنده شود و محبّت او اصالتاً تنها و تنها به خدا تعلّق داشته باشد و این حقیقت در گرو تحصیل معرفت و خداشناسیِ بیشتر است؛ یعنی هر قدرانسان در توحید پیش رود، محبّتش به خدا، هم بیشتر می شود و هم انحصاری تر و تا بدان جا پیش می رود که هیچ موجود دیگری اصالتاً محبوب او نخواهد بود.

راه تحصیل محبت

ما هنگامی به موجودی محبّت می ورزیم که کمالی در او یافته باشیم و این سبب شود تا توجه خویش را در آن کمال متمرکز سازیم و درباره آن هرچه بیشتر بیندیشیم؛ چون صرفاً با درک کمال و تصدیق آن بدون تمرکز و توجه، محبّت پدید نمی آید. در تحصیل محبّت خدا نیز راهی جز این نداریم. بدیهی است شناخت عمیق خداوند و درک کمالات بی نهایت وی برای همگان میسّر نیست؛ زیرا برهان های عقلی و فلسفی و بیان های نقلی آیات و روایات هم نیازمند مرتبه بالایی از ظرفیّت و قدرت ذهنی خواهد بود تا شخص به کمک آن بتواند به کمالات الهی پی ببرد و این ظرفیت برای همگان میسّر نیست. اما خوشبختانه راه نزدیک تر و آسان تر و همگانی این است که شناخت و توجه ما به نعمت ها، محبّت ما را به ولِیّ نعمت خویش به شدّت برمی انگیزد و عواطف ما را به مهربانی ها و توجه و الطاف خدای متعال به ما متوجه می سازد.

موانع محبّت الهی

در درجه اول، هر نوع محبّت استقلالی به غیر خدا، مانع محبّت خدا هست:
مَّا جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِه (11) خداوندا برای هیچ کس بیش از یک دل در درون او قرار نداده است.
اگر کسی بخواهد دلش فقط جای محبّت خدا باشد و محبّت غیرخدا در دل او معارض با محبّت خدا نباشد، باید این حقیقت را درک کند که هیچ موجودی جز خدا هیچ نوع استقلالی از خودش ندارد؛ هر کمالی و هر جمالی در هر جایی که هست، در واقع از آنِ اوست.
در درجه دوم، محبّت شاید به غیر خدا می تواند مانع محبّت خدا و عامل خودداری از عمل به وظایف الهی شود. بر این اساس، حدّ نصابی برای محبّت خدا تعیین شده که بر اساس آن، لازم است محبّت انسان به خدا غالب باشد بر محبّت وی به اشیای دیگر، چنان که فرموده است:
وَالَّذِینَ آمَنُوا أشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ؛ (12) و کسانی که ایمان آورده اند محبتشان به خدا شدیدتر است.
محبت مخلوق هیچ گاه نباید مؤمن را از عمل به مقتضای محبّت خالق باز دارد:
لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق؛ (13) برای فرمانبری از بندگان نافرمانی خدا کرد.
محبّت به غیر از خدا آثاری دارد که در مواردی با آن چه مقتضای محبّت خداست، متعارض و غیرقابل جمع است و چنان چه در این موارد محبّت غیر خدا شدیدتر باشد، محبّت خدا را ضعیف تر و آثار آن را معدوم می سازد:
وَإِذَا ذُکِرَاللهُ وَحْدَهُ اشْمَأزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ؛ (14) و هنگامی که خدای یگانه یادآوری شود، دل های کسانی که به آخرت ایمان ندارند در هم شود و هر گاه کسانی جز او یادآوری شوند، در این هنگام آنان دل خوشی یابند.
به هرحال باید مواظب باشیم تا مبادا به مخلوقات آن چنان دل بسته شویم که محبّت خدا را در ما ضعیف، و کم کم ایمان ما را سلب کند. چه خوب است که انسان دوستان خود را نیز از میان افراد شایسته برگزیند تا زمینه ای برای چنین تعارضی به وجود نیاید، چون این گونه افراد هیچ گاه از کسی نمی خواهند گناه کند، و راضی نمی شوند عملی برخلاف خواست خدا اتّفاق افتد. اما محبّت به کسانی که ایمان و شایستگی کافی ندارند، چنین خطرهایی را ممکن است در بر داشته باشد؛ ولی سرانجام لازم است تعلّق را از هر چیز دیگری غیر از خدا کم کرد و تا آن جا پیش رفت که جز به خدا و آن چه به او مربوط است تعلقی در دل ما باقی نماند.
ادامه دارد …

پی نوشت ها :

1.فاطر (38)، 28. ر. ک: محسن الفیض کاشانی، الصافی، ج 4، ص 237؛ سید عبدالله شبر، تفسیر شبر، ج 1، ص 427.
2.تاج الدین محمد بن محمد بن حیدر شعیری، جامع الاخبار، ص 96، الفصل الرابع والخمسون.
3.میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 8، ص 236.
4.زمر (39)، 22 و 23.
5.حج (22)، 34 و 35.
6.حج (22)، 54.
7.هود (11)، 23.
8.مائده (5)، 54. ر. ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 5، ص 420.
9.بقره (2)، 165.
10.توبه (9)، 24.
11.احزاب (33)، 4.
12.بقره (2)، 165.
13.محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 10، ص 224، روایت 1.
14.ر. ک: عبد علی العروسی الحویزی، نورالثقلین، ج 4، ص 490.

منبع : کتاب انسان سازی در قرآن

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد