خانه » همه » مذهبی » آخرت شناسىِ اسلامى و زرتشتى (4)

آخرت شناسىِ اسلامى و زرتشتى (4)

آخرت شناسىِ اسلامى و زرتشتى (4)

بنا به روايت اسلامى، جهنم اكنون نيز آماده است.(132) قرآن از طبقات جهنم، به صراحت سخن نگفته است، اما تأكيد دارد كه منافقين، در «دَرَكِ اَسْفَل» كه پايين ترين بخشِ جهنم است، به سر مى برند.(133) نيز، در قرآن، تصريحى دال بر مكانِ جهنم وجود ندارد. اما به درهاى هفت گانه آن، تصريح كرده است.(134) در عين حال، جهنم در روايتِ اسلامى، اساساً، به صورت مكانى بسيار آتش ناك و سوزاننده تجسم مى شود. يعنى آلتِ اصلىِ عذاب در جهنم، در درجه اول، آتش (نَارٌ) است(135) و از

91052e3b 3d2b 489b a139 5003a8a99213 - آخرت شناسىِ اسلامى و زرتشتى (4)
0003556 - آخرت شناسىِ اسلامى و زرتشتى (4)
آخرت شناسىِ اسلامى و زرتشتى (4)

نويسنده:سيد مجتبى آقايى

8 . جايگاه عذاب

از جايگاه عذاب و مجازات هاى آن در قرآن و متون دينىِ زرتشتى، به فراوانى ياد شده است كه در مجموع، تفاوت هاى زيادى را نشان مى دهند:

1.8 . جهنم :

بنا به روايت اسلامى، جهنم اكنون نيز آماده است.(132) قرآن از طبقات جهنم، به صراحت سخن نگفته است، اما تأكيد دارد كه منافقين، در «دَرَكِ اَسْفَل» كه پايين ترين بخشِ جهنم است، به سر مى برند.(133) نيز، در قرآن، تصريحى دال بر مكانِ جهنم وجود ندارد. اما به درهاى هفت گانه آن، تصريح كرده است.(134) در عين حال، جهنم در روايتِ اسلامى، اساساً، به صورت مكانى بسيار آتش ناك و سوزاننده تجسم مى شود. يعنى آلتِ اصلىِ عذاب در جهنم، در درجه اول، آتش (نَارٌ) است(135) و از همين رو، اهل جهنم، اغلب، «أَصْحَابُ النَّار»(136) خوانده مى شوند. البته، قرآن به ابزارهاى ديگرى هم براى عذاب اشاره كرده است كه عنصر گرما و حرارتِ زياد در اغلب آنها وجود دارد، مانند: «نوشيدن از چشمه اى داغ و خوردن خار خشكى كه نه فربه كند و نه گرسنگى را باز دارد» (الغاشيه: 75) «خوردن چركابه» (الحاقه: 36) و «آبى چركين كه آن را جرعه جرعه مى نوشد و نمى تواند آن را فرو بَرَد» (ابراهيم: 1716) و«آب جوشان» (النباء: 25) «آبى چونان مسِ گداخته كه چهره ها را بريان مى كند.» (الكهف: 29) «گرزهايى آهنين كه بر سَر كوبيده مى شود» (الحج: 21) و «تن پوش هايى از قطران» (ابراهيم: 49ـ51) و خوردن از «درختى كه از زَقُّوم است.» (الواقعه: 56)
نيز، آياتِ قرآنى، تصريح و بلكه اصرار دارند كه ستمگران و كافران براى هميشه در جهنم خواهند بود.(137) با اين حال، برخى نويسندگان مسلمان با استناد به برخى از آيات قرآن،(138) سخن از امكان بخششِ برخى از گناهان به ميان آورده و تصريح كرده اند كه «خلود در عذاب، ويژه كافران است». (سبحانى، 210ـ211)

2.8 . دوزخ :

مفهوم كلى دوزخ در گاهان به صورت «كنام دروج» (يسنه 46:11 و يسنه 49:11)، «بدترين زندگى» (يسنه 30:4)، «كُنامِ ديو كه از آنِ» دينِ «دُروندان است» (يسنه 49:4) وجود دارد. نيز در گاهان، عذاب دوزخى را به گونه «تيرگىِ ماندگارِ ديرپاى و كورسويى و بانگ دريغايى» (يسنه 31:20) و «دريغ و درد در پايان زندگى» (يسنه 45:3) و «رنج» (يسنه 45:7) و «آنچه از بد، بدتر است» (يسنه 51:6) مجسم شده است.
به هر حال، روايت زرتشتى، جايگاه دوزخ را به طور مشخص در زير زمين مى داند.(139) نيز، روايت زرتشتى، درباره طبقات دوزخ، گزارش مشروحى ندارد، اما برخى منابع ذكر كرده اند كه در آن، همچون بهشت، مراتب يا پايه هايى است كه مردم را به نسبتِ آلودگى شان در آنها جاى مى دهند. (بهار، از: دين كرد مَدَن 296) نيز، دوزخ، لزوماً يا همواره، جايى داغ و پرحرارت نيست و در آن، هيچ گاه از خود آتش براى عذاب استفاده نمى شود، بلكه مهم ترين صفتِ آن، تاريكى(140) است.(141) عذاب هاى دوزخىِ پيش بينى شده در روايت زرتشتى، عبارت اند از: «بادِ سرد و گَند، دريده يا جويده شدن توسط خرفستران، خوردنِ انواع ريم و پليدى مانند مدفوع و خاك و خاكستر و دشتان، كنده شدنِ پوستِ سَر، شكسته شدنِ اندام ها، گرسنگى و تشنگىِ شديد، ليسيدنِ تابه داغ، فرورفتنِ ميخ چوبين بر چشم ها و … الخ.» (بهار، از: اَرداويراف نامه، 318ـ327)
پر واضح است كه اين عذاب ها و شكنجه ها، وجهى مادى دارند، حال آنكه بنا به روايت زرتشتى، «روانِ» درگذشته است كه در دوزخ ساكن مى شود. قطعه اى «دين كرد» مى تواند رمز اين موضوع را روشن كند: «روانِ تبه خويان در دوزخ، به سببِ دست يازىِ ديوان بر روانِ آنان، گاه در كالبد كِرم مى دوند و گاه در كالبد وَزَغ و گاه در كالبد كژدم و گاه در كالبد مار و گاه در كالبد گربه و گاه در كالبد جهى …» (دين كرد، 1، 41)
در عين حال، بايد توجه داشت كه روايت زرتشتى تصريح مى كند توصيف تجربه اى كه انسان گناه كار، در دوزخ، از سر مى گذراند، ممكن نيست; چه ادراك كنونىِ ما از بدى و رنج، بر جهانِ آميخته از بدى و نيكى استوار است، حال آنكه در دوزخ، نوعى از بدى بر انسان عيان مى شود كه در آن هيچ گونه نيكىِ آميخته اى وجود ندارد.(142)
نكته بسيار مهم اينكه در باور زرتشتى، «هيچ روانى به خاطرِ گناهانى كه مرتكب شده است، على الابد مجازات نخواهد شد، نه تنها اهريمن و ديوان كه منشأ و سرچشمه بدى اند از بين خواهند رفت، بلكه اثرات بدى، يعنى عذاب و دردى را هم كه دوزخيان تحمل مى كنند، به پايان خواهد رسيد». (زنر1375، 499) (143) در واقع، روايت زرتشتى، اصولا بر رستگارىِ همه مردمان و حتى دوزخيان در فرجامِ جهان اصرار مى كند، چه بنا به اين روايت، گناهورزى مردمان زير فشار تازش اهريمن است و لذا انتظار مى رود كه در فرجام جهان، با بازگشت به گوهر روشنايىِ خود، رستگار شوند.(144)
از همين رو، در برخى منابع زرتشتى آمده است كه در همان دوزخ هم حضور بينشِ ايزدى، به ديوان اجازه نمى دهد كه روانِِ بدكاران را بميرانند; و نيز پياپى، پيامِ ايزدى، روانِ دوزخيان را به رهايى و ناميرايى اميدوار مى كند.(145) بر همين اساس گفته شده است كه انجام برخى كارها حتى مى تواند روان يك غيرزرتشتى (اك دين) را كه كارهايش در زندگى با راست انديشى و راست گفتارى و راست كردارى آميختگى هايى داشته است، از عذاب رهايى بخشيد.(146)
هم چنين، قابل ذكر است كه در روايت زرتشتى سخن از دو گونه دوزخ در ميان است: يكى دوزخ اول كه تنها روان گناه كاران را پس از مرگ، در خود جاى مى دهد و دو ديگر، دوزخ دوم كه پس از معاد جسمانى در هنگام فرشگرد، به مدت سه روز، جسم و روان دُرْوَندان به آن افكنده مى شود. از اين دوزخ دوم، با نام «پادافرهِ سه شبه» ياد مى كنند.(147) طى اين سه شب، مرگ ارزانانى چون ضحاك و افراسياب، «پادافره بِدان آيين تحمل كنند كه هيچ مردم، تحمل نكند».(148) نيز: «گناه كارمرگ ارزان اگر پتت ناكرده باشد تا تن پسين در دوزخ افتند و در تن پسين، او را از دوزخ بياورند و براى هر گناهِ مرگ ارزانى، يك بار سر وى را ببرند و در بار آخر، باز او را زنده كنند و پادافره گرانِ سه شبه بنمايند.» (شايست ناشايست، 96ـ97)
از طرف ديگر، متناسب با مدتى كه دُروندان درگيرِ «پادافره سه شبه» هستند، جسم و روان پرهيزگاران به گردومان برده مى شود كه در آن، «سه شبانه روز، شادى بينند». (بندهش، 146) آنگاه، پس از اين مرحله، سپندارمذ، همچون يك مادرِ دلسوز، بخشايشِ همه آفريدگان را از اهوره مزدا درخواست مى كند(149) و چنين است كه همه مردم از رود فلز گداخته عبور داده مى شوند كه پس از پاكسازى، همگان به گرودمان نايل مى گردند.

3.8. مقايسه جهنم و دوزخ :

برجسته ترين تفاوت ظاهرى ميانِ دوزخ و جهنم در عدمِ استفاده از آتش به عنوان ابزارى براى عذاب در دوزخ است. شكى نيست كه اين تفاوت، به دليل تقدس آتش در باورهاى زرتشتى است.
تفاوت ديگر در موضوع جاودانگى در عذاب است. جاودانگى دوزخ و عذاب آن، در باور زرتشتى، معنايى ندارد. چه، در چارچوب فرشگرد، به عنوان رخدادى كه عوارض ناشى از «سانحه ازلى» را التيام مى بخشد و جهان را به همان نيكى ازلى رهنمون مى شود، وجود جايگاه ابدى عذاب، بى گمان، مايه نقص و نقض است.(150)
در واقع، مبناى جاودانه نبودنِ عذابِ در دوزخِ زرتشتى، به واسطه بخشايشِ خداوندى نيست; بلكه اين امر، جزيى است از طرح بزرگِ اهوره مزدا براى نابودى هرگونه بدى و پليدى. از همين روست كه برخى از منابع زرتشتى، حتى، گفته اند كه در نهايت، «ارواحِ دوزخيان و محبوسان، (از راهِ توبه) آنقدر قوى مى شوند تا بر ديوان، فايق آيند». (زنر 1375 از: داتستان دينيك، 507) صد البته، اين گفته، هماهنگى شگرفى با جايگاه اهريمن در روايت زرتشتى دارد; آنجا كه مى گويد: «اگر همگىِ مردمِ جهان، به باورى از بُنِ جان، به دينِ بهى رسند، اهريمن نيست و نابود خواهد شد; همه آفريده هاى نيكو، به نَهِشى تهى از پتياره و نَهِشى پاك و ناب و سرتاسر شادخوارى خواهند رسيد; اين است فرجامِ دانايىِ دين بهى.» (دين كرد سوم، 2، 235)
به ديگر سخن، جهنم در روايت اسلامى، پيامد منطقى «سانحه ازلىِ» اسلامى است. جايى است كه در آن، عصيان گران و كسانى كه در برابر امر الاهى، طغيان كرده اند، كيفر خود را مى ستانند. در واقع، جهنم، ابزار انتقامِ «الله»، از كافران است.(151) در برابر، دوزخ در روايت زرتشتى، آشكارا در چارچوب طرح بزرگ اهوره مزدا در رويارويى «سانحه ازلى» قرار مى گيرد; و خود، به ابزارى براى نابودىِ بدى ها و پليدى هاى ناشى از اهريمن، تبديل مى شود.(152)

9. موارد ديگر

علاوه بر آنچه تاكنون گفته آمد، در دو روايتِ آخرت شناختىِ اسلامى و زرتشتى، موارد ديگرى هم وجود دارد كه بايد مورد مقايسه قرار گيرند:

1.9. شفاعت :

يكى از دشوارترين مفاهيم مطرح در اسلام، امكانِ «شفاعت» و بخشايشِ گناه كاران است. آيات قرآنى درين باره، بر مفاهيم مختلفى ناظر هستند(153) كه تفسير آنها، از حوصله اين نوشتار و توانِ من، خارج است. تنها، مى شايد به ذكر اين نكته بسنده كنم كه به باورِ بسيارى از علماى مسلمان، در روز قيامت، فرشتگان و صلحاى امت، برخى گناه كاران را در پيشگاه خدا، مورد شفاعت قرار مى دهد. (سبحانى، 201ـ206) به هر حال، امر شفاعت، بدون گمان، در چارچوب انديشه اسلامى درباره معاد مى گنجد(154) و با ساختار برآمده از سانحه طغيان و گناه كارى سازگار است. در برابر، در سنت زرتشتى، هيچ اشاره اى به مفهوم شفاعت يا احتمال انجام آن در رستاخيز، نشده و بلكه، نمى توانست شد. چه، در چارچوب بازآرايى و بازسازى جهان يا فرشگرد، جايى براى مفهوم شفاعت ، باقى نمى ماند.

2.9. كاركرد فرجامينِ موعود :

موعود اسلامى داراى كاركرد آخرت شناسانه خاصى نيست، به اين معنا كه در رخدادهاى معادى، از آغاز تا فرجام آنها، نقشى خاص ايفا نمى كند. از او ، حتى در پاى «حوض كوثر» يا «صراط» هم نشانى نيست و نقش او در برپايىِ جهان پر از عدل و داد، با وقوع معاد، پايان مى پذيرد. تنها، در احاديث آمده است كه ظهور موعود، به خودى خود، از علايم آخرالزمان است.
در برابر، سوشيانت در روايت زرتشتى داراى كاركرد آخرت شناختىِ برجسته اى است. او، در هنگامه فرشگرد، طى پنجاه و هفت سال، همه مردگان از «كيومرث» تا آخرين انسان را از گور برمى انگيزاند و پس از جدا شدنِ نيكان از بَدانِ مستحقِ مرگ ارزان، سوشيانت در نقش يك موبد ، گاوى را قربانى مى كند و از آن شربت جاودانگى را آماده مى كند كه هر يك از مردمان با نوشيدن آن شربت، جاودانه مى شوند. سپس، همو است هركسى را به مقتضاى اعمالش پاداش نيك خواهد داد.(155)

3.9. رجعت :

برخلاف عموم علماى سنى مذهب، به باور اكثر علماى شيعه، عده اى از اهل ايمان و اهل كفر، در آخرالزمان، به اين جهان بازخواهند گشت. در كتب روايىِ شيعى، احاديث زيادى درين باره نقل شده است (براى نمونه: مجلسى، ج 53، 136) و استدلال علماى شيعه هم بر نوعى استنباط كلامى از دو آيه 83 و 87 از سوره النمل(156) استوارى دارد كه شرح آن از حوصله اين نوشتار بيرون است (سبحانى، 239ـ242).
به نحوى قابل مقايسه، گونه اى باور به رجعتِ برخى از دين ياوران و پهلوانان در متونِ دينىِ زرتشتى نيز وجود دارد. از جمله، آورده اند كه در پايان هزاره دهم، «پَشوتَنِ گُشتاسپان» (پشوتن، فرزندِ گُشتاسپ شاهِ كيانى)، از سوى «گنگ دژ» و با يك صد و پنجاه مردِ پرهيزگار، خروج مى كند و رهبرى مؤمنان را در نبرد با اهريمن به دست مى گيرد;(157) و نيز در هزاره «اوشيدرماه» كه «ضحاك»، از بند رها خواهد شد، سوشيانت، مُرده گرشاسب، پسر سام را برانگيزد تا ضحاك را به گُرز، زَنَد و كُشَد.(158)

4.9. كارنامه :

در روايتِ قرآنى، سخن از «كتاب» يا نامه اَعمالى در ميان است كه به هنگام سنجشِ فرجامين (و ظاهراً پيش از وزن كردنِ اَعمال)، به دست هر انسانى داده مى شود يا بر گردن او آويخته مى گردد.(159) اين كارنامه را در طول مدت زندگىِ دنيايى، فرشتگانى كه بر اين امر موكل بوده اند، نوشته اند(160) و در روز قيامت، اگر نيكوكار باشد، از سمت راست و اگر بدكار باشد از پشت سر، به انسان داده خواهد شد.(161) در برابر، روايت زرتشتى، فاقد مفهومى معادل با مكتوبى است كه در آن، كارهاى انسان ها، درج شده باشد. اين فقدان يادآور تكيه دين زرتشت به سنت روايىِ شفاهى است در برابر اهميت سنتِ روايىِ مكتوب در اديان سامى.(162)
به لحاظ تطبيقى مى توان گفت كه كاركردِ نامه اعمال، معادل است با بوى خوش يا ناخوشى كه درگذشته زرتشتى، پس از سه روز و هنگامى كه براى «آمارِ روان» برده مى شود، استشمام مى كند.(163) از اين منظر، در هر دو روايت اسلامى و زرتشتى، انسان، حتى قبل از مرحله سنجش با ترازو و عبور از پل داورى يا صراط، خواهد دانست كه رستگار است يا نه.

5.9. اعراف و همستگان :

روايت زرتشتى، از جايى به نام «هَمَسْتَگان» ياد مى كند(164) كه در آن، روانِ كسانى جاى مى گيرد كه كارهاى نيك و بدشان، برابر است.(165)
همستگان داراى نمونه مشابهى در روايت اسلامى نيست. با اين وصف، برخى از تعابير از «اعراف» را مى توان با آن، قابل مقايسه دانست. اعراف به معناى مكان مرتفعى در ميان جنت و جهنم است(166) و بر اساس مجموعه روايات اسلامى، چنين گفته اند كه اصحاب اعراف، دو دسته اند: يكى «اولياء و صلحا، پيامبر و آلِ او و اهلِ فضل مى باشند و دسته دوم، “كسانى هستند كه نه داراى كارهاى نيك اند و نه كار بدى انجام داده اند”.» (نظرى منفرد، 243)

6.9. نفخ صور، نشانه هاى آخرالزمان :

بنا به آيات قرآن، در هنگامه اى كه تنها خدا از آن آگاه است، در دو نوبت در «صور» دميده خواهد شد كه بار اول همه جانداران آسمان و زمين، مى ميرند و بار دوم همه از نو زنده مى شوند(167) و به اين ترتيب، واقعه قيامت به گونه اى كاملا ناگهانى و نامترقب آغاز مى شود. برعكس، در روايت زرتشتى، صرف نظر از اينكه فرشگرد در زمان معينى رخ مى دهد، نشانه هاى آن نيز بر اساس انديشه محو تدريجىِ شرور از جهان، از پيش معلوم هستند.(168)

10. رازِ نهفت

هر دو روايت آفرينش و رستاخيزِ اسلامى و زرتشتى ، نيز ، براى بازگويىِ «سانحه ازلى» طراحى شده اند و نه براى بيان خود امرِ آفرينش و رستاخيز يا چگونگى آنها به صورت كما هو حقه. به ديگر سخن، «سانحه ازلى» صرفاً رخدادى در درون داستانِ آفرينش و رستاخيز يا جزيى از اجزاى آنها نيست، بلكه، در هر دو روايت، موضوع آغاز و پايانِ «سانحه ازلى» حكايت اصلى اى است كه ساير رخدادها، در واقع، براى بيان چگونگى وقوع آن، بازگو شده اند. اين، نكته اى است بسيار آشكار و پيشِ چشم كه البته، اغلب، ناديده مانده است; با اين وصف، نمونه هايى را يادآور مى شوم: در روايت اسلامى، از همان ابتداى آفرينش انسان و هنگام عصيان ابليس تا گناه كارى آدم و حوا، پيوسته به آينده اى كه پس از آن گناه كارى رخ خواهد داد، ارجاع و دلالت مى شود. بى ترديد، اين امر، در چارچوبى خارج از مقوله «سانحه ازلى» فهم و قابل توجيه نيست; زيرا، تنها از منظر مركزيت «سانحه ازلى» است كه اين شيوه روايىِ آينده نگرانه، نمودى منطقى و قابل درك خواهد داشت.(169)
بر همين منوال، در روايت زرتشتى، مى توان پرسيد كه اگر اهوره مزدا مى توانست با خواندنِ دعاى «اهونور» اهريمن را سست و بيهوش كند، چه دليلى داشت كه دست به آفرينش بزند و پا به پاى آن، وارد حماسه اى كيهانى بشود؟ اما پُر واضح است كه كلِ داستانِ آفرينشِ زرتشتى براى بازگويىِ «سانحه ازلى» طراحى شده است و لذا در آن، اهوره مزدا، تنها يك بار از خواندنِ «اهونور» بهره مى گيرد; چه، در غير اين صورت، البته كه سانحه اى رخ نمى داد!
نتيجه بسيار مهمى كه اين گونه، به دست مى آيد اينكه روايت هاى مربوط به آغاز و پايان دوران، از آنجا كه در وراى ظاهر صريح خود، در اصل، متضمن بيانِ شروع و پايانِ «سانحه ازلى» هستند، وجهى نمادين دارند. چه، نماد يا سمبل، امرى است كه متضمنِ چيزى به جز ظاهرِ خود باشد(170) و بر همين منوال، مى توان گفت كه بازگفتِ «سانحه ازلى» هم در قياس با اراده پروردگارِ آفريننده همه چيز، به ناگزير، امرى نمادين است; چه، به تعبير «الياده»: «آنجا كه ماهيتِ بس مهم، اما مرموزِ واقعيتِ غايى ـ كه غايتِ قصواى انسانِ دينى است ـ به طرزى مبهم و تيره و تار از وراى منشورى ديده مى شود، جز با شيوه هاى نمادين (كنايى، استعارى) چگونه مى توان از آن سخن گفت؟ در اينجا، زبانِ متعارف، نه از عهده تمامتِ پرسش و نه پاسخ برمى آيد. بنابراين، زبانِ دينى، سرشار از تمثيل ها، استعارات، شعر، اَعمالِ ويژه (شعاير) و حتى سكوت است زيرا نماد، ما به ازاى چيزى است غير از خودش. انگشتِ اشاراتى است نمايان گرِ صبحِ حقيقت». (الياده 1372، 98)
اين گونه، بيهوده نيست كه آن عالِم زرتشتى، در بيان راز بزرگ آفرينش و رستاخيز، تصريح مى كند: «رستاخيز كردن در كنار بنيادِ شگفت و بزرگى جهان سامان داده شده است. پس، اين در نظرِ آفريدگانِ نادان شگفت مى نمايد. هيچ يك از موجوداتِ ناقصِ گيتى و مينو، رازِ نهفتِ دادارِ نيكى دهش را ندانست، جز خود او كه داناى كلِ پُر دانش بر همه چيز است». (شاكد 1381 از: داتستان دينيك، 51)
با در نظر داشتنِ اين نكته مهم، خطرِ سهل انگارى در احاله هرگونه انطباق يا تشابهِ ظاهرى، به مقوله «وام گيرى»، از ميان خواهد رفت. چه، تشابهِ بسيارى از سمبول ها و نمادها، مى تواند دستاورد ناگزير يكسانىِ كاركردِ مغز انسان ها باشد و نه لزوماً وام گيرىِ يك قوم از قومِ ديگر. چنين است كه در پرتوِ آگاهى بر خصلتِ نمادين روايت ها، مى توان از كمندِ ظواهر گذشت و هر روايت را بيانى خاص از «رازِ نهفتِ دادارِ نيكى دهش» دانست. اين دريافت، صد البته، ما را از ناروادارى ها و برترى جويى هاى رايج، در امان نگه مى دارد. چه، بى گمان، هر يك بيانى هستند متناسب با كهن الگوها و بُن باورهايى كه هر قوم به آنها خوى گرند.
اما چنين رازِ نهفتى را جز به مدد دريافت هاى عرفانى و تفسيرهاى رازورزانه، چگونه مى تواند بيان كرد؟ من در اين نوشتار، البته كه از بيانِ چنان دريافت ها و تفسيرهايى پرهيز كردم. چه، هدفم تنها مقايسه نصوص دو دين اسلامى و زرتشتى در چارچوب آخرت شناسى بود; اما، سخت بى گمانم كه تنها به مدد عرفان مى توان پى برد كه دو روايت مذكور، هر يك، بيانى نمادين از يك مفهوم واحد هستند.

پي نوشت ها :

132. «و از آتشى كه براى كافران، آماده شده است، بترسيد». (آل عمران: 131)
133. «آرى منافقان در فروترين درجات دوزخند و هرگز براى آنان ياورى نخواهى يافت.» (النساء، 145)
134. «دوزخى كه براى آن هفت در است و از هر درى بخشى معين از آنان وارد مى شوند.» (الحجر، 44) نيز: «پس از درهاى دوزخ وارد شويد و در آن هميشه بمانيد و حقا كه چه بد است جايگاه متكبران.» (النحل، 29)
135. «به زودى آتشبانان را فرا خوانيم.» (العلق: 18) / «منحرفان، هيزمِ جهنم خواهند بود.» (الجن: 15) / «پس، شما را به آتشى كه زبانه مى كشد، هشدار دادم.» (الليل: 14) / «آتش چهره آنها را مى سوزاند و آنان در آنجا، ترش رويند.» (المؤمنون: 104) / «كسانى كه كفر ورزيدند جامه هايى از آتش برايشان بريده شده است» (الحج: 19) / «… از آن آتشى كه سوختش مردمان و سنگ ها هستند و براى كافران، آماده شده، بپرهيزيد.» (البقره: 24) / «اما هر كه سنجيده هايش سبك بر آيد، پس، جايَش هاويه باشد. و تو چه دانى كه آن چيست. آتشى است، سوزنده.» (القارعه: 8ـ11) / «به زودى، كسانى را كه به آياتِ ما كفر ورزيده اند، در آتشى سوزان درآوريم كه هر چه پوست شان، بريان گردد; پوست هاى ديگرى بر جايش نهيم، تا عذاب را بچشند. آرى خداوندِ تواناى حكيم است.» (النساء: 56) همچنين، نك: البقره: 24 و126 / آل عمران: 181 / البلد: 19ـ20 / الانسان: 4 / الملك: 6ـ7 / الحاقه: 32 / المعارج: 15ـ16 / البروج: 5 / النساء: 10 / الاعراف: 38 / التوبه: 35 / الاسراء: 97 / الحج: 4.
136. براى نمونه: «وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِينَ فِيهَا وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ» (التغابن: 10)
137. «كسانى از اهل كتاب كه كفر ورزيده اند و نيز مشركان، در آتش دوزخند و در آن، همواره مى مانند. اينانند كه بدترين آفريدگانند». (البينه: 6) / «… و كسانى از شما كه از دين خود برگردند و در حالِ كفر، بميرند، آنان، كردارهايشان در دنيا و آخرت تباه مى شود و ايشان اهلِ آتشند و در آن، ماندگار خواهند بود» (البقره: 217) / «كسانى كه كفر ورزيدند و ستم كردند، خدا بر آن نيست كه آنان را بيامرزد و به راهى هدايت كند، مگر راه جهنم كه هميشه در آن جاودانند و اين كار براى خدا آسان است.» (النساء: 168ـ169) همچنين، نك: الحشر: 17 / المجادله: 17 / التوبه: 68.
138. «اگر از گناهانِ بزرگى كه از آنها نهى شده ايد، دورى گزينيد، بدى هاى شما را از شما، مى زداييم; و شما را در جايگاهى ارجمند، درمى آوريم» (النساء: 31) / «مسلماً، خدا، اين را كه به او شرك ورزيده شود، نمى بخشايد و غير از آن را براى هر كه بخواهد، مى بخشايد و هر كس به خدا شرك ورزد، به يقين، گناهى بزرگ، بَربافته است» (همان: 48).
139. «بهشت در ستاره پايه و بالاتر ازآن; و دوزخ، در زير زمين است» (آموزگار، دين كرد پنجم، 44) / «دوزخ در ميانه زمين، آنجاست كه اهريمن، زمين را سُفت و بدان در تاخت.» (بندهش، 53)
140. در سنت زرتشتى، اين انديشه كه تاريكى، مساوى با نيستىِ روشنايى است، مردود شمرده مى شود: «روشنى و تاريكى، هر دو، هستىِ يافت شدنى و چارچوب پذيراند و هم از يك ديگر، جُدا بُنى دارند.» (دين كرد سوم، ج 2، 109)
141. «و جاهايى از آن، از سردى، همچون سردترين يخ و برف است و جاهايى از آن، از گرمى، همچون گرم ترين و سوزان ترين آتش است. در جاهايى از آن، حيوانات موذى، چنان آنان را پاره پاره كنند كه سگ، استخوان را و جاهايى از آن، از بدبويى چنان است كه بلرزند و بيفتند. همواره، آنان را تاريكى چنان است كه به دست، بتوان گرفت.» يعنى تاريكى آن به حدى است كه گويى، با دست مى توان آن را لمس كرد. «بندهش» هم اين تعبير از تاريكىِ دوزخ را بازگفته شده است: «دوزخ را گويد كه تاريكى آن را به دست، شايد گرفتن و گَندِ آن را به كارد، شايد بُريدن.» (بندهش، 122) قابل ذكر است كه در قرآن، عملِ شخص كافر، به تاريكى تشبيه شده است: «و كسانى كه كفر ورزيدند كارهايشان چون سرابى در زمينى هموار است … يا كارهايشان مانند تاريكى هايى است كه در دريايى ژرف است كه موجى آن را مى پوشاند و روى آن موجى ديگر است و بالاى آن ابرى است; تاريكى هايى است كه بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است; هر گاه غرقه دستش را بيرون آورد، به زحمت آن را مى بيند …». (النور: 39ـ40)
142. «هيچ آسانى و خوشى و شادى در آنجا نيست. همه گند است و ريمنى و بدى و سختى. هيچ گند و ريمنى و درد و بدىِ گيتى، مانند آن نيست، چون بدىِ آميخته گيتى، هيچ شباهتى به آن چيزى (=بدى مينوى) ندارد كه با آن، هيچ نيكى نيست و صدورِ آن از سرچشمه اهريمنى است.» (شاكد، از: داتستان دينيك، 81)
143. برخى از پژوهندگان، پديدارىِ باور عدمِ جاودانگىِ عذابِ دوزخى در روايت زرتشتى را به دوره متأخر مربوط مى دانند و معتقدند كه در باور زرتشت، به گناه كاران عذابِ ابدى، وعده داده شده است. من، اين پندار را درست نمى دانم و گمان نمى كنم كه به صرفِ اشاره زرتشت به «تيرگىِ ماندگارِ ديرپاى» (يسنه 31:20) و نظاير آن، بتوان جاودانگى عذابِ دوزخى را نتيجه گرفت.
144. «آن كس كه غلطيده در گنهورزى است ولى در فرجام رستگار مى شود، مردمِ اهريمن زده اند …رستگارشَوَندگىِ آنان در جهانِ بازپسين، روى خواهد داد; زيرا گناه ورزىشان زيرِ فشارِ تازشِ آلوده كننده اهريمن، و نيز در هنگامه آلوده كارىِ دشمنِ ستم كامه، كه خود بُن انگيزِ گناه است، انجام گرفته است … آن دسته كه غلطيده در گنهورزى اند و هيچ گاه روى رستگارى نخواهند ديد، ديوان اند; غَلْطِشِ آنان در گناه، ريشه در جوهره سرشتِ آنان دارد; رستگار نشدنِ آنان در اين است كه جوهره سرشتِ تاريكانه آنان، پذيراى فرگشت به گوهر روشنايى نيست …». (دين كرد سوم، 1، 206)
145. «اگر پرسيده شود كه آيا در دوزخ، از آنِ هرمزد، كسى گمارده شده است كه روانِ دروندان را پادافره نمايد يا نه؟ گفته شود كه از آنِ هرمزد، اندرونِ دوزخ، كسى گمارده نشده است، مگر بينش ايزدانى چون تيشتر و ستوش، ونند و هفتورنگ. اين را نيز بگويم كه بينشِ آنان، چنان تيز است كه مهيب ترين جاى دوزخ را آنگونه بينند چنان مردانى كه با چشمِ بسيار بينا، در آيينه نگرند و تن خويش بينند، ايشان، بسيار بهتر بينند. و اگر پناهِ ايشان نمى بود، اهريمن و ديوزادگان، همگى، روانِ دروندان را در دوزخ مى ميراندند …دوزخيان هر روز، سه بانگ از بهشت و سخنِ امشاسپندان، بشنوند كه مترسيد، زيرا مرده شما را باز ويرايَم. نيكان، چند بار به گيتى، سخنِ روان را دوستانه به شما گفتند و راهِ راست را به شما نمودند و نپذيرفتيد. هوم، هر روز، سه بار به گوش گويد كه رامش كنيد و مترسيد; چه، هوش (=مرگ) را از روان تان بازدارم و روان تان، هوشمند (=ميرا) نشود، همان گونه كه تن شما هوشمند (=ميرا) است.» (متون پهلوى، اندرز دستوران به دينان، 160ـ161)
146. «در دين گفته شده است: با يك نيت ثواب خواهانه، اغلب، سرايش گاهان براى آن شخص بددين كه در زندگى، كارهايش با راست انديشى و راست گفتارى و راست كردارى آميختگى هايى داشته است و همچنان بددين نيز بوده است، روى هم رفته ثواب دارد و مى تواند فريادرس بددين در جهان مينوى باشد.» (دين كردسوم، 1، 125)
147. «پس از زنده كردنِ مردگان پرهيزگار را از دُروند جدا كنند. پرهيزگار را به گرودمان برند. دروند را به دوزخ، بازافگنند. سه شبانه روز، تنومند و جان اومند دوزخى بُوَند در دوزخ، پادافره كشند. پرهيزگار در گرودمان، تنومند و جان اومند آن سه شبانه روز را شادى بيند.» (بندهش، 146)
148. بندهش، 147. اين دوگونگىِ دوزخ، در «ارداويراف نامه» هم قابل مشاهده است. چه، در اين كتاب هم، از عذاب هاى دوزخى، در دو بخش ذكر شده اند: يكى، دوزخى كه زيرِ پلِ چينوت و درون زمين واقع است (بهار، 317) و دو ديگر، دوزخى كه «ارداويراف»، پس از ديدار از بهشت، مشاهده مى كند. (بهار، 309)
149. «… مينوى زمين كه خودْ سپندارمذِ درست انديش، مادر همه زايش مندانِ روى زمين است ـ كه سرشت مادرىِ او از آغاز كه دروغ (=اهريمن) به آفرينش تاخت تا واپسين روزهاست ـ به نيك مهرى، همه آفريدگان را چه همه فرزند اويند ـ ببخشايد. بر پرهيزگاران، دشوارى كه بر تن شان است و بر گناهكاران، پادافرهى كه بر روان شان است. و او (سپندارمذ) هرگز خواهشى از اورمزد نخواست …اما در آنگاه، پيش اورمزد بايستد، گويد كه: پادافره ايشان بسيار كامل است.» (زادسپرم، 68)
150. يكى از اصلى ترين نكاتى كه موبدان زرتشتى، در جدال با علماى اديان سامى، مطرح مى كردند، رد و نفىِ جاودانگىِ جهنم و عذابِ ابدى بوده است. آنان، مى پرسيدند: «ايزد، نه رستگاركننده، كه تباه كننده آفريده هاى خودش است؟» براى آگاهى بيشتر، از جمله، رك: دين كرد سوم، دفتر 1، 131 و دين كرد سوم، دفتر 2، 241.
151. «پيش از آن براى رهنمودِ مردم، فرو فرستاد و فرقان =جداكننده حق از باطل را نازل كرد. كسانى كه به آياتِ خدا، كفر ورزيدند; بى ترديد عذابى سخت خواهند داشت و خداوند، شكست ناپذير و صاحبِ انتقام است.» (آل عمران: 4)
152. در اينجا، مى شايد كه نكته اى را بيفزاييم: شكى نيست كه دوزخ، كنام اهريمن و ديوان است و آفريده اهوره مزدا نمى تواند بود; پس، به ناگزير، مى توان پرسيد كه چگونه كنام اهريمن و ديوان، مى تواند به جايگاهى براى نابودى بدى ها و پليدى ها، تبديل شود؟ پاسخ، در ذاتِ ناآگاه و بى خردِ اهريمن و ديوان است كه اغلب بر ضد منافع خود عمل مى كنند و حتى باعث نابودى و تباهىِ خود مى شوند. (شاكد، 117)
153. «بگو شفاعت، يكسره از آن خداست; مُلكِ آسمان ها و زمين، خاص اوست; سپس به سوى او، بازگردانيده مى شويد.» (الزمر: 44) / «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از آنچه به شما روزى داده ايم، انفاق كنيد، پيش از آنكه روزى فرا رسد كه در آن، نه داد و ستدى است و نه دوستى و نه شفاعتى و كافران، خود، ستمكارانند.» (بقره: 254) / «و بسا فرشتگانى كه در آسمان هايند و شفاعت شان، به كارى نيايد، مگر پس از آنكه خدا، به هر كه خواهد و خشنود باشد، اذن دهد.» (النجم: 26) / «و همان گونه كه شما را نخستين بار، آفريديم، اكنون نيزتنها، به سوى ما آمده ايد و آنچه را به شما عطا كرده بوديم، پشتِ سر خود نهاده ايد و شفيعانى را كه در كار خودتان، شريكان خدا مى پنداشتيد، با شما نمى بينيم. به يقين پيوندِ ميانِ شما، بريده شده و آنچه را كه مى پنداشتيد، از دست شما رفته است.» (الانعام: 94) / «و در آن روز، شفاعت، به كسى سود نبخشد; مگر كسى را كه خداى رحمان، اجازه دهد و سخنش، او را پسند آيد» (طه: 109) / «آنچه فراروى آنان و آنچه پشت سرشان است، مى داند و جز براى كسى كه خدا رضايت دهد، شفاعت نمى كنند; و خود، از بيم او هراسانند.» (الانبياء: 28).
154. قابل ذكر است كه دوران جاهليت، معتقد بودند كه خدايانى چون «لات» و «هبل» و «عزى» و مانند آنها، نزد «الله» شفاعت مى كنند: «و به جاى خدا، چيزهايى را مى پرستند كه نه به آنان، زيان مى رساند و نه به آنان سود مى دهد; و مى گويند: اينها نزد خدا، شفاعت گرانِ ما هستند. بگو: آيا خدا را به چيزى كه در آسمان ها و در زمين نمى داند، آگاه مى گردانيد؟! او پاك و برتر است از آنچه با وى شريك مى سازند.» (يونس: 18) و هم در پاسخ به اينان، آمده است: «و كسانى را كه دين خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنيا، آنان را فريفته است، رها كن و مردم را به وسيله اين قرآن اندرز ده; مبادا كسى به كيفر آنچه كسب كرده، به هلاكت افتد; در حاليكه براى او، در برابر خدا، يارى و شفاعت گرى نباشد و اگر براى رهايى خود هرگونه فديه اى دهد، از او، پذيرفته نگردد. اينانند كه به سزاى آنچه كسب كرده اند، به هلاكت افتاده اند و به كيفر آنكه كفر مىورزيدند، شرابى از آب جوشان و عذابى پر درد خواهند داشت.» (الانعام: 70)
155. «يزشِ بازسازى مرده را سوشيانس با ياران (آغاز) كند. و گاو هَدَيوش را بدان يزش كُشند. از پيه آن گاو و هومِ سپيد، انوش آرايند و به همه مردم دهند و همه مردم، جاودانه، بى مرگ شوند …پس، سوشيانس، از فرمانِ دادار، كنشِ همه مردن را به سزا، مزدى پاداش دهد.» (بندهش، 147)
156. «و آن روز كه از هر امتى، گروهى از كسانى را كه آيات ما را تكذيب كرده اند، محشور مى گردانيم; پس، آنان نگاه داشته مى شوند تا همه به هم بپيوندند.» (النمل: 83) / «و روزى كه در صور دميده شود، پس هر كه در آسمان ها و هر كه در زمين است، به هراس افتد، مگر آن كس كه خدا بخواهد و جملگى، با زبونى رو به سوى او آورند». (النمل: 87)
157. « …پيشوتن گشتاسپان از سوى كنگ دژ آيد، با يك صد و پنجاه مرد پرهيزگار و آن بت كده را كه رازگاهِ ايشان بود، بِكَنَد و آتشِ بهرام را به جاى آن بنشانَد …» (بندهش، 142).
158. «به پايانِ هزاره اوشيدرماه، ضحاك از بند رها شود. بيوراسپ، بس آفريدگان را به ديوكامگى، تباه كند. در آن هنگام، سوشيانس (=موعود)، پسر زردشت، به پيدايى رسد …و نخست از جهانيان، مُرده گرشاسپ، پسرِ سام را برانگيزد تا بيوراسپ را به گرز زَنَد و كُشد و از آفريدگان، بازدارد.» (بندهش، 142)
159. «و كارنامه هر انسانى را به گردن او بسته ايم و روز قيامت، براى او كتابى كه آن را گشاده مى بيند، بيرون مى آوريم. كتابت را بخوان! كافى است كه امروز، خودت، حسابرسِ خود باشى» (الاسراء: 13ـ14). نيز: «… آنان، كتابِ خود را مى خوانند و به قدر نخكِ هسته خرمايى، به آنها، ستم نمى شود.» (الاسراء، 71) و: «و كتاب عملِ شما، در ميان نهاده مى شود; آنگاه، بزه كاران را از آنچه در آن است، بيمناك مى بينى و مى گويند اى واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ كار كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته جز اينكه همه را به حساب آورده است; و آنچه را انجام داده اند، حاضر يابند و پروردگار تو، به هيچ كس، ستم روا نمى دارد.» (الكهف: 49)
160. «و قطعاً بر شما، نگهبانانى گماشته شدهاند. فرشتگانِ بزرگوارى كه نويسندگانِ اعمال شما هستند. آنچه را مى كنيد، مى دانند.» (الانفطار: 10ـ13) نيز: «مردم مدينه و باديه نشينانِ پيرامون شان را نرسد كه از فرمان پيامبرِ خدا، سَر باز زنند و جان خود را عزيزتر از جان او، بدانند; چرا كه هيچ تشنگى و رنج و گرسنگى اى در راهِ خدا، به آنان نمى رسد و در هيچ مكانى كه كافران را به خشم مى آورد، قدم نمى گذارند و از دشمنى غنيمتى به دست نمى آورند مگر اينكه به سببِ آن، عملِ صالحى براى آنان در كارنامه شان نوشته مى شود، زيرا خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند». (التوبه: 120) قابل ذكر است كه در گاهان هم اشاره اى به «دفتر زندگانى» شده است (يسنه 31:14).
161. «اما كسى كه كتابش به دست راستش داده شود، به زودى اش حسابى بس آسان كنند و شادمان به سوى كسانش باز گردد و اما كسى كه كتابش از پشت سرش به او داده شود. زودا كه هلاك خويش خواهد و در آتشِ افروخته، درآيد.» (الانشقاق: 7ـ12)
162. قس: «و كليدهاى غيب، تنها نزد اوست. جز او كسى آن را نمى داند; و او آنچه در خشكى و درياست مى داند و هيچ برگى فرو نمى افتد مگر اينكه آن را مى داند و هيچ دانه اى در تاريكى هاى زمين و هيچ تَر و خشكى نيست، مگر اينكه در كتابى روشن ثبت است.» (الانعام: 59) نيز: «آيا ندانسته اى كه خداوند آنچه را در آسمان و زمين است، مى داند; اينها همه در كتابى مندرج است؟» (الحج: 70)
163. «سپس، شب سوم، در بامداد، اگر آن روان از پرهيزگاران باشد … بادى تيز به پذيره آيد، بهتر و نيكوتر و خوشبوتر و پيروزگرتر از همه بادهاى به گيتى كه روان را شادى بخشد. اگر دُروَند است، بادى به پذيره آيد گندتر، پوسيده تر و ناپيروزتر از همه بادهاى به گيتى، كه روان را از وى ناآرامى واندوه رسد. سپس، بَرَندَش آن روان را به آمار …» (بندهش، 130)
164. برخى از پژوهندگان، مفهوم برزخ را معادلِ «هَمّيستَگان» (=جاى آميختگى) در باورهاى زرتشتى دانسته اند. اما اين انديشه، درست نيست. قابل ذكر است كه تعبيرِ هواى سرد يا گرم، به عنوانِ پادافره، كه در برخى منابع زرتشتى از آن ياد شده (نيز در: مينوىِ خرد، 30)، تا حدودى مى تواند يادآور معناى «زمهرير» در باورهاى عاميانه مردم باشد كه مى انديشند «ساداتِ گناه كار» تا هنگام رستاخيز، در جايگاهى بسيار سرد به نام زمهرير، به سر خواهند برد.
165. «اگر او (=روان) را گناه و كرفه، هر دو برابر باشد، آنگاه، او را به همستگان دهند. درباره همستگان گويد كه جايى است چون گيتى; هر كس را بِدان پايه كه ايشان را كرفه است، جاى دهند، نشانند.» (بندهش، 131) / «به جايى فراز آمدم و ديدم روانِ مردمى چند را كه به هم ايستاده بودند. پرسيدم … «ايشان كيستند و چرا ايدر ايستند؟ پاسخ: اينجاى را همستگان خوانند و اين روان ها كه تا تنِ پسين (=رستاخيز) اينجاى ايستند، روانِ مردمانى اند كه كرفه (=ثواب) و گناه شان برابر بود …و پادافرهِ (=مجازاتِ) ايشان از راهِ گردشِ هوا است: سردى يا گرمى; و ايشان را پتياره ديگرى نيست» (بهار، از: ارداويراف نامه، 305)
166. «و ميان آن دو گروه حايلى است و بر اعراف، مردانى هستند كه هر يك از آن دو دسته را از سيمايشان مى شناسند و بهشتيان را كه هنوز وارد آن نشده، ولى بدان اميد دارند، آواز مى دهند كه سلام بر شما. و چون چشمان شان به سوى دوزخيان گردانيده شود، مى گويند پروردگارا! ما را در زمره گروهِ ستمكاران قرار مده. و اهل اعراف، مردانى را كه آنان را از سيمايشان مى شناسند، ندا مى دهند و مى گويند: جمعيت شما و آن همه گردنكشى كه مى كرديد، به حال شما سودى نداشت.» (الاعراف: 46ـ48)
167. «در صور دميده مى شود; پس، هر كه در آسمان ها و هر كه در زمين است، بيهوش درمى افتد، مگر كسى كه خدا بخواهد. سپس، بار ديگر، در آن دميده مى شود و به ناگاه، آنان بر پاى ايستاده، مى نگرند.» (زمر، 68)
168. «هنگامى كه نزديك فرشگردكردارى باشد، نيوشيداران (=پذيرندگان) فرمان ارديبهشت از گوسپند و گوشتخوارى بگردند (صرفنظر كنند) و يك چهارمِ نيروى آز كاسته شود و گندگى كه همانا در تن است، نابود شود. تارى و تيرگى به تدريج كاسته شود، مينوى پاك بيشتر به چهر پوشيده شود، دانش ها روشن تر يافته شود. آز در تنِ فرزندان كه از ايشان (=مردم زمان فرشگرد) زاده شوند، ناتوان تر و تن آنان كم گندتر و به سرشت ايزدان، هم پيوندتر است ….» (زادسپرم، 60) / «در آن هنگام، نشان رستاخيز آشكار باشد و سپهر بجنبد، سير خورشيد، ماه، ستارگان تغيير كند. و در فضا يكى شوند مانند سپهر گردان و چهره دريا و همه ساكنان زمين تغيير كند ….» (زادسپرم، 61)
169. شيوه روايىِ قرآن، در بيانِ حكايتِ آفرينش، خاص و جالب توجه است. در اين شيوه، زمان، صورتِ خطى يا ممتد ندارد و در آن، رخدادها، به ترتيبِ وقوع، بازگفته نمى شود. براى مثال، در آن، «الله» از ابتدا و پيش از هر بروز سانحه اى، سخن از قرار گرفتنِ انسان بر روى زمين سخن مى گويد; يا ابليس، حتى پيش از ارتكاب گناهِ ازلى توسط آدم و حوا و هبوطِ آنان، «يوم يبعثون» را يادآور مى شود; يا ملايك، از فساد و خونريزىِ آينده نسلِ آدم بر روى زمين، ابراز نگرانى مى كنند، يا گفته مى شود زمين براى انسان آفريده يا گسترانيده شده است و … الخ. بدون ترديد، اين شيوه روايى، مبتنى بر تكنيكِ «آينده رَوى» (falsh forward) است (و حتى، تا حدودى، يادآورِ رئاليسمِ جادويى در ادبيات معاصر است). در نتيجه، در آن، همه رخدادهاى فعلى و آتى، با هم، و به مركزيتِ سانحه ازلى، بازگو مى شوند. عدم درك اين نكته، موجب شده است كه برخى، روايت قرآنى را درست درك نكنند.
170. «آنچه ما نمادش مى ناميم يك اصطلاح است، يك نام يا نمايه اى كه افزون بر معانى قراردادى و آشكارِ روزمره خود، داراى معانى متناقضى نيز باشد.» (يونگ، 15ـ16)

کتابنامه :
آذرباد مهراسپندان، ترجمه: رهام اشه و شهين سراج، مؤسسه انتشاراتى فرهنگى فروهر، 1379
الياده، ميرچا، جهان اسطوره شناسى، جلد سوم، ترجمه: جلال ستارى، نشر مركز، 1379
ـــــــــــــ ، دين پژوهى، دفتر اول، ترجمه: بهاء الدين خرمشاهى، انتشارات پژوهشگاه، 1372
بندهشن، ترجمه: مهرداد بهار، انتشارات توس، 1380
بهار، مهرداد، پژوهشى در اساطير ايران، نشر آگه، 1381
دين كرد سوم، دفتر اول، ترجمه: فريدون فضيلت، انتشارات فرهنگ دهخدا، 1381
ـــــــــــــ ، دفتر دوم، ترجمه: فريدون فضيلت، انتشارات مهرآيين، 1384
روايت آذرفرنبغ فرخزادان، ترجمه: حسن رضايى باغ بيدى، انتشارات دايرة المعارف بزرگ اسلامى، 1384
روايت اميد اشوهيشتان، ترجمه: نزهت صفاى اصفهانى، نشر مركز، 1376
روايت داراب هرمزد، موبد مانك رستم اون والا، چاپ سنگى
زنر، آر.سى.، تعاليم مغان، ترجمه: فريدون بدره اى، انتشارات توس، 1377
ـــــــــــــ ، طلوع و غروب زردشتى گرى، ترجمه: تيمور قادرى، انتشارات فكر روز، 1375
سبحانى، جعفر، منشور اصول عقايد اماميه، انتشارات مؤسسه تعليماتى و تحقيقاتى امام صادق، 1385
شاكد، شائول، از ايران زرتشتى تا اسلام، ترجمه: مرتضى ثاقب فر، انتشارات ققنوس، 1381
شايست ناشايست، ترجمه: كتايون مزداپور، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1369
شواليه، ژان و گربران، آلن، فرهنگ نمادها، ترجمه: سودابه فضايلى، انتشارات جيحون، 1385
صدوق، محمد بن على بن الحسين بن بابويه، معانى الاخبار، مؤسسه النشر الاسلاميه، 1361
قاسمى، على محمد، برزخ، پژوهشى قرآنى و روايى، انتشارات مؤسسه امام خمينى، 1385
گزيده هاى زادسپرم، ترجمه: محمدتقى راشد محصل، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1366
گيمن، دوشن، دين ايران باستان، ترجمه: رؤيا منجم، انتشارات فكر روز، 1375
ـــــــــــــ ، زرتشت و جهان غرب، ترجمه: مسعود رجب نيا، انتشارات مرواريد، 1381
متون پهلوى، ترجمه: سعيد عريان، كتابخانه جمهورى اسلامى ايران، 1371
مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، دارالكتب الاسلاميه، 1368
مينوى خرد، ترجمه: احمد تفضلى، نشر توس، 1379
نظرى منفرد، على، معاد، روز رستاخيز، انتشارات دارالفكر، 1383
يونگ، كارل گوستاو، انسان و سمبول هايش، ترجمه: ابوطالب صارمى، انتشارات اميركبير، 1352

منبع: پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد