خانه » همه » مذهبی » آزادانديشي و تحول(1)

آزادانديشي و تحول(1)

آزادانديشي و تحول(1)

هدف از طرح سخن: آزاد انديشي و تحول، پديدآوري هشياري علمي نسبت به عقب ماندگي حوزه ها از چرخه ي علوم و حرکت شتابان جامعه و آگاهي ريشه دار نسب به ضرورت هاي آن و پاسخ به شبهه هاي مطرح در آن است. تا بدين وسيله از فرصت تاريخي به دست آمده، پس از تقديم ده ها هزار شهيد و صدها عالم کم نظير و مجاهد و تلاش هاي

c8ea0545 bf5a 4e86 8609 7fb004e111bd - آزادانديشي و تحول(1)

18432 - آزادانديشي و تحول(1)
آزادانديشي و تحول(1)

 

نويسنده: محمدتقي اکبر نژاد

 

دغدغه ها و پرسش ها
 

بهترين نوشته ها و گفته ها، آن است که از دغدغه هاي جوشان و پرسش هاي عميق، دقيق و عالمانه برخيزد. دغدغه هاي آزاد انديشي و تحول از پرسش هاي اين چنيني ريشه مي گيرد.
1. آزاد انديشي و تحول چه نسبتي با هم دارند؟
2. آزاد انديشي چه جايگاهي در هندسه ي وجودي انسان دارد؟ آيا امري عرضي است که به او چسبانده اند، يا ضرورتي اجتماعي است و براي ادامه ي حيات اجتماعي گزيري از آن نيست. يا اين که سرچشمه ي آن، فطرت و خلقت اوست و انسان بر فطرت آزاد انديشي و تحول خواهي آفريده شده است؟
3. جايگاه آزاد انديشي در اسلام و منابع آن: عقل، قرآن و سنت، کجاست؟ و آيا در گفتمان ديني، از آن استقبال شده و انبيا ميدان داران آزاد انديشي بوده اند، يا از باب اکل ميته و از سر اکراه به آن پرداخته اند؟
4. عواملي که بسترهاي آزاد انديشي را فراهم کرده و مايه ي شکوفايي انديشه ي او مي شوند و دست او را در دست تحول مي گذارند. کدام اند؟
5. چه رابطه هايي ميان انزواي حوزه در سده هاي اخير و قطع ارتباط علمي با علوم بشري، بويژه علوم رقيب، و پيدايش فضاي بسته ي علمي و جمود عقلاني در آن، مي توان يافت؟
6. علوم ديني از چه عنصرهاي ويژه اي برخوردار است که زمينه هاي جمود و سنت گرايي در آن بيش از ساير علوم به چشم مي خورد؟
7. چرا علوم ديني از جمله فقه، با سابقه ي هزار ساله ي خود، در رقابت با علومي که در دهه هاي اخير پيدا شده و گسترش يافتند، عقب مانده و نتوانست از نظر عمق و گستره ي جهاني به آن ها برسد؟

اهداف
 

هدف از طرح سخن: آزاد انديشي و تحول، پديدآوري هشياري علمي نسبت به عقب ماندگي حوزه ها از چرخه ي علوم و حرکت شتابان جامعه و آگاهي ريشه دار نسب به ضرورت هاي آن و پاسخ به شبهه هاي مطرح در آن است. تا بدين وسيله از فرصت تاريخي به دست آمده، پس از تقديم ده ها هزار شهيد و صدها عالم کم نظير و مجاهد و تلاش هاي انسان هاي متعهد، فرهيخته و دلسوز، بويژه حضرت امام و مقام معظم رهبري، استفاده کنيم و از ادامه و بقاي جمود انديشي جلوگيري کنيم.
هدف اين است که نشان دهيم که عالمان، صاحب نظران حوزوي و فقيهان برجسته، خود نيز قرباني تحجر بوده و خاطر خوشي از آن به خاطر نداشته اند. يعني همانان که خود خاکريزي براي پناه عده اي متحجر شده اند، خود سال ها با آن به مبارزه برخاسته و پس از تحمل سختي ها، رنج ها و دشواري هاي فراوان بر تفکر بسته ي زمان خودشان غلبه کرده اند. آنان کساني نبودند که خود را آخر علم و فضل بدانند و بر اين باور باشند که همه ي حرف ها را زده اند و حرفي براي آيندگان نگذاشته اند.
همين طور هدف اين است که بر چگونگي اثرگذاري زندگي اجتماعي و درگير شدن با مشکلات حقيقي و آشنايي با حادثه ها و رشد کردن در ميان مردم، آزاد انديشي و تحولات علمي را نشان بدهيم و فضاي بسته ي علمي را در انزوا و عزلت انديشمندان حوزوي جست و جو کنيم.

جايگاه شناسي آزاد انديشي و تحول
 

1. آزاد انديشي و انسان
 

شاخص اصلي شخصيت انسان، رشد و تکامل اختيار اوست. رشد جسماني انسان، گرچه تا حدود زيادي تکويني و خارج از اختيار انسان است؛ اما رشد شخصيت و انديشه و روح و روان او با انتخاب ها و اختيارهاي او گره خورده و ملک و حيوان در همين نکته به هم رسيده اند و انسان را به وجود آورده اند.
انسان شهوت و جسمانيت حيوان و روحانيت و استعداد ملک را دارد. به همين خاطر نيز انسان در کشاکش حيات حيواني و ملکوتي، پيوسته بر سر دو راهي هاي انتخاب قرار مي گيرد و با نوع گزينش ها، در مسير فرش يا عرش، پيش مي رود.
«انٌا هديناه السبيل امٌا شاکراً و امٌا کفوراً» (1)
ما راه را به او نشان داديم، خواه شاکر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس.
انتخاب گر بودن از عوارض يا عادت ها و يا رفتارهاي ستودني او نيست، بلکه از جوهره و ذات او ريشه مي گيرد و تا انسان انسان است، انتخاب گر نيز هست. اگر انتخاب گري از انسان گرفته شود، وجود او از هم مي پاشد، همان طور که اگر ذاتي يک چيز از او گرفته شود، متلاشي مي شود و فرو مي پاشد و تغيير ماهيت مي دهد.
«و لا تکن عبد غيرک و قد جعلک الله حراٌَ» (2)
برده ي ديگري مباش، که خدا تو را آزاد آفريده است.
اين جعل، جعل تشريعي نيست، بلکه جعل تکويني است. يعني خداي متعال ذات انسان را آزاد آفريده است، تا با انتخاب خود، خدا را بندگي کند.
نتيجه اين که، انسان ذاتاً متفکر و آزاد انديش آفريده شده است. آزاد انديشي چيزي نيست که به او داده شود، بلکه نبايد از او سلب شود. بايد بسترهاي مناسبي را درست کرد تا بتواند رشد کند و به بالندگي برسد.

2. تحول خواهي و انسان
 

انسان بر فطرت کمال خواهي آفريده شده است. به همين خاطر هر انساني در هر رنگ و لباس و خاکي، به دنبال رشد دادن و رسيدن به چيزي است که آن را کمال مي داند. به عبارتي او شيفته و شيداي کمال است. کمال چيزي است که انسان را بزرگ تر مي کند، به او توسعه مي دهد و توانايي هاي او را افزايش مي دهد و بر لذت او از حيات مي افزايد. همه ي انسان ها در اين حقيقت مشترک اند، تفاوت ها در بازشناسي کمال هاست. تعريف افراد از کمال مختلف است. همه ي انحراف نيز از اين اشتباه شروع مي شود.
کمال خواهي، يعني قانع نبودن به وضع موجود و تلاش براي دست کشيدن از وضع موجود و به دست آوردن وضعيتي بهتر. يعني دگرگون شدن و حالتي نو يافتن. خداي متعال انسان را چنين توصيف مي کند:
«و انه لحب الخير لشديد» (3)
انسان سخت دوستدار خير است.
در آيه ي ديگري انسان را حريص مي شمارد.
«ان الانسان خلق هلوعاً» (4)
به يقين انسان حريص آفريده شده است.
علامه طباطبايي (ره) در تفسير آيه مي نويسد:
«و اين هلع که انسان مجبول بر آن است – و خود از فروع حب ذات است – به خودي خود از رذائل اخلاقي نيست، و چطور مي تواند صفت مذموم باشد، با اين که تنها وسيله اي است که انسان را دعوت مي کند به اين که خود را به سعادت و کمال وجودش برساند. پس حرص به خودي خود بد نيست، وقتي بد مي شود که انسان آن را بد کند و درست تدبير نکند، در هر جا که پيش آمد مصرف کند، چه سزاوار باشد و چه نباشد، چه حق باشد و چه غير حق، و اين انحراف در ساير صفات انساني نيز هست. هر صفت نفساني اگر در حد اعتدال نگاه داشته شود فضيلت است، و اگر به طرف افراط و يا تفريط منحرف گردد، رذيله و مذموم مي شود …
و چون به حد بلوغ و رشد رسيد، به دستگاهي ديگر مجهز مي شود، و آن عبارت است از عقل، که با آن حقائق امور را، آن طور که هست درک مي کند. اعتقاد حق و عمل خير را تشخيص مي دهد، آن وقت است که حرص شديد در ايام کودکي اش، که او را در هنگام برخورد با شر به جزع در مي آورد، و در هنگام رسيدن به خير از بذل خير جلوگيري مي شد، مبدل به حرصي ديگر مي شود، و آن حرص شديد به خير واقعي و فزع شديد از شر اخروي است، و با در نظر گرفتن اين که خير واقعي عبارت است از: مسابقه به سوي مغفرت پروردگار، و شر واقعي عبارت است از: نافرماني خداي تعالي، در نتيجه چنين کسي از کار خير سير نمي شود، و پيرامون گناه نمي گردد، و اما نسبت به شر و خير دنيوي حرصي نمي ورزد، و از حدودي که خداي تعالي برايش معين کرده تجاوز نمي کند، در هنگام برخورد با گناه حرص خود را با فضيلت صبر کنترل مي کند، و نيز در برابر اطاعت پروردگار حرص خود به جمع مال و اشتغال به دنيا را با فضيلت صبر کنترل مي کند، و همچنين هنگام برخورد با مصيبت، جزع خود را با فضيلت صبر ضبط مي کند، و همين حرص به منافع واقعي براي چنين انساني صفت کمال مي شود». (5)
بنابراين، وقتي که ما از آزاد انديشي و تحول خواهي سخن مي گوييم، درباره ي چنين انساني قضاوت مي کنيم. انساني که آزاد انديش و تحول خواه آفريده شده است و آزاد انديشي و تحول خواهي، پديده اي نو پيدا نيست که پس از انقلاب يا در دهه هاي اخير از سوي شماري روشنفکر مطرح شده باشد، بلکه آفرينش انسان بر شالوده ي تحول و آزادي انديشه بنا شده است.
به ديگر سخن آنان که با آزاد انديشي، سرناسازگاري دارند، و سعي در بسته نگه داشتن فضاي علمي حوزه دارند، بر خلاف اراده ي الهي در نظام تکوين و آفرينش انسان و نظام تشريع در اسلام، قدم بر مي دارند.

3. نسبت آزاد انديشي و تحوّل خواهي
 

آزاد انديشي، رکن اصلي، پايه، اساس و شالوده ي تحول خواهي انسان است. زيرا تحول خواهي؛ يعني به دنبال دگرگوني وضع موجود بودن، نيازمند درک انسان از وجود وضع ها و حالت هاي بهتر از وضع موجود است. در فضاي بسته اي که امکان آزادانديشي وجود ندارد، افراد چنان شيفته ي وضع موجود مي شوند که بهتر از آن را تصور نمي کنند، يا باور نمي کنند که چيزي بهتر از آن باشد. در مَثَل کسي که در پشت سر بزرگي چون شيخ انصاري که خود نو انديش بوده، سنگر گرفته است، خيال نمي کند که روشي بهتر از روش اجتهادي شيخ، يا انديشه اي برتر از انديشه او و ذهني توان مندتر از ذهن او وجود داشته باشد. او چنان مسحور انديشه ها، دقت ها، تحليل ها و نتيجه گيري هاي او شده است که از فرض انديشه هاي برتري که همه ي انديشه هاي شيخ را با روش هاي محکم تر و آسان تر و نزديک تر به او هديه کنند و فراتر از آفاق فکري او پرواز نمايند و راه هاي حيرت انگيزي براي اجتهاد اصيل شيعي بگشايند، عاجز مي ماند. آيا کسي که در اين جمود و سکون فکري گرفتار است، مي تواند تحول خواه باشد، يا به تحول بينديشد يا خود تحول ساز باشد؟
خداي متعال تحول و رشد يافتن را از ابتدائي ترين پايه ها تا عالي ترين پايه هاي آن، به انديشه و خردورزي انسان گره مي زند و ريشه ي تمام انديشه هاي واپسگرا و ايستا را در بي فکري او مي داند.
«و اذا قيل لهم ابتعوا ما انزلا الله قالوا بل نتبع ما الفينا عليه آباءنا او لو کان آباوهم لا يعقلون شيئاً و لا يهتدون» (6)
و هنگامي که به آنان گفته شود: «از آن چه خدا نازل کرده است، پيروي کنيد‍» مي گويند: «نه، ما از آن چه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروي مي نماييم». آيا اگر پدران آن ها، چيزي نمي فهميدند و هدايت نيافتند (باز از آنان پيروي خواهند کرد).
در اين آيه، خداي متعال، ايمان نياوردن به خدا و به بت پرستي و پيروي از انديشه هاي پوسيده و سنگر گرفتن در پشت آنان را در بي خردي و خالي بودن از انديشه مي داند. انساني که هر گونه فکر جديدي را از خود مي راند و خود را از انديشيدن محروم مي سازد. در جاي جاي قرآن، سخن از انديشيدن و رها شدن از انديشه هاي کهنه در ميان است. تفکر در آسمان ها و زمين، درياها و کشتي هايي که در ميان آن به اين سو و آن سو در حرکت اند و ابرهايي که چون شتراني نرم خو در رفت و آمدند را راه نجات از وضع موجود و رشد و تحول به توحيد مي شمارد.
«لآيات لقَوم يَعقلون» (7)
نشانه هايي است براي مردمي که عقل دارند و مي انديشند.
در جاي جاي قرآن، ردپاي انديشه و تحول پيداست. انديشيدن سکويي براي دگرگوني از حيوانيت به مقام انسانيت؛ همه و همه با تفکر به دست مي آيند. خداي متعال توانايي فهم و درک خوب و بد را به انسان داده است.
«فألهمها فجورها و تقواها» (8)
سپس فجور و تقوا (شر و خيرش) را به او الهام کرده است.
آن گاه از او خواست تا با انديشيدن، راه خود را جدا کند و به پيش برود. به ديگر سخن، حرکت انسان با انتخاب و انتخاب با انديشه رخ مي دهد. به همين خاطر در روايت آمده است.
«ما بعث الله انبياءه و رسله الي عباده الٌا ليعقلوا عن الله» (9)
خدا هيچ پيامبر و فرستاده اي را به سوي بندگانش نفرستاد، مگر براي اين که درباره ي خدا بينديشند.
باز در ادامه، حتي بازشناسي حجت خدا و نجات و تحول از حيرت به روشنايي را در گرو عقل و انديشه مي داند و مي فرمايد:
«و لا علم الا من عالم رباني و معرفة العالم بالعقل» (10)
و هيچ علمي نيست مگر از عالم الهي و شناخت چنين عالمي با عقل و انديشه است.
حضرت امير (ع) هدف از رفت و آمد انبيا را در واداشتن انسان به انديشه و خردورزي و بارور کردن عقل او و بيرون کشيدن گنجينه هاي نهان آن مي داند.
«واصطفلي سبحانه من ولده أنبياء … و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات المقدرة من سقف فوقهم مرفوع و مهاد تحتهم موضوع و معايش تحييهم و آجال تفنيهم و اوصاب تهرمهم و أحداث تتتابع تتابع عليهم» (11)
و خداي سبحان از فرزندان آدم، پيامبرانش را برگزيد … تا گنجينه هاي پنهان شده ي خردها را آشکار سازند و نشانه هاي قدرت خدا را بشناسانند، مانند:
سقف بلند پايه ي آسمان ها بر فراز آسمان ها، گاهواره ي گسترده ي زمين در زير پاي آنان، و وسائل و عوامل حيات و زندگي، و راه هاي مرگ و مردن، و مشکلات و رنج هاي پير کننده، و حوادث پي در پي، که همواره بر سر راه آدميان است.

پي نوشت ها :
 

1. سوره ي انسان، آيه ي 3.
2. نهج البلاغه، وصاياي حضرت امير (ع) به امام حسين (ع).
3. سوره ي عاديات، آيه ي 8 .
4. سوره ي معارج، آيه ي 19.
5. تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج 13/20؛ ترجمه ي الميزان، سيد محمدباقر موسوي همداني، ج 18/20.
6. سوره ي مائده، آيه ي 104.
7. سوره ي بقره، آيه ي 164.
8. سوره ي شمس، آيه ي 8.
9. تحف العقول عن آل الرسول/ 386.
10. همان.
11. نهج البلاغه، ترجمه ي دشتي/ 43.
 

منبع: کتاب حوزه شماره 150
ادامه دارد ….
ae

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد