آسیبهاى وارده تا این مرحله عبارتند از:1.ترور شخصیتهاى نظریه پرداز
بعد از پیروزى انقلاب اسلامى اولین و شاید یکى از بزرگ ترین ضربه هاى وارده به انقلاب اسلامى ترور جمعى از بهترین نظریه پردازانى بود که از یک سو سالها در محضر حضرت امام (ره) آموزش دیده بودند و از سوى دیگر در کوران تجربیات انقلاب با مسائل داخلى و جهانى آشنا شده بودند.و در عین حال از هوش و ذکاوت و تکنیکهاى علمى لازم براى نظریه پردازى جهت استقرار یک نظریه جدید در لباس حکومت برخوردار بودند.
از مهم ترین این شخصیتها عبارت بودند از: علامه شهید مطهرى، شهید دکتر بهشتى، شهید آیت الله صدر، شهید دکتر باهنر، شهید دکتر مفتح.
2.جنگ تحمیلى
آثار جنگ را در دو بعد آثار سازنده و مخرب مى توان طبقه بندى نمود.
1ـ 2) آثار مخرب جنگ
ـ شهادت جمع کثیرى از مخلص ترین نیروهاى انقلاب، ـ ایجاد معلولیت براى جمع دیگرى از یاران مخلص انقلاب، ـ تخریب بخشى از عمر ایثارگران در اسارت دشمن، ـ تخریب منابع اقتصادى جامعه، ـ عادت دادن نیروهاى انقلاب با نظامها و ساختارهاى مختلف دوران ستم شاهى.
این مسئله اخیرا یکى از خسارات بزرگ جنگ تحمیلى است که براى جامعه ما ناشناخته مانده است.چرا که در آغاز پیروزى انقلاب براى بسیارى از یاران انقلاب این مسئله مطرح بودکه چگونه باید نظامات مختلف را اصلاح کرد؟ لذا در راه اصلاح آن گامهایى برداشته شد و تجربه سازماندهى جهاد سازندگى، تشکیل کمیته، بنیاد مسکن، نهضت سواد آموزى، تشکیل جهادهاى خودکفایى گامهایى بود در این راستا، اما تحمیل جنگ باعث گردید مسئولین نظام از روى اجبار تمامى اصلاحات و تغییرات داخلى را متوقف و وقت خود را صرف دفاع از کشور نمایند.در این مدت نیروهاى متعهد با نگرش انقلابى با نهادهاى ادارى و ساز و کارهاى درونى نظامهاى سنتى آشنا شدند و با از بین بردن نمادهاى ظاهرى مربوط به نظام شاهنشاهى با آن نوعى انس و همراهى پیدا کردند و «دافعه» خود را از دست دادند.
2ـ 2) آثار مثبت جنگ
ـ تعمیق باورهاى دینى و انقلابى در نسل جوان، ـ نمود پیدا کردن نقش باورهاى دینى در ایجاد سازمانهاى حکومتى با کارکرد بسیار موفق تر از ساختارهاى سنتى در قالب سازماندهى سپاه و بسیج، ـ تعمیق تجربه ها و ورزیده شدن نیروهاى انقلاب براى دفاع از اسلام.
آسیبهاى دوران بعد از جنگ
بدون شک در تحلیل تاریخ انقلاب اسلامى، این دوره یکى از مقاطع حساس و سرنوشت ساز انقلاب تلقى خواهد شد، چرا که در این زمان بنیادهاى فکرى و نظریه پردازیهاى گوناگونى در شیوه سازندگى کشور مطرح گردید و یکى از این دیدگاهها فرصت یافت که به صحنه اجرا نزدیک شده و آثار مثبت و منفى خود را بر جاى گذارد.
چون تحلیل موشکافانه این دوران براى شناخت آسیبهاى احتمالى آینده ضرورت دارد لازم است، براى تحلیل آثار مختلف دیدگاه و نظریه انتخاب شده براى شیوه سازندگى کشور در این دوران ابتدا نگاهى داشته باشیم به سیر تحولات جامعه ایران در یک قرن اخیر و سپس تأثیرات آن را در شکل گیرى اقدامات اساسى این دوران بررسى نماییم.
رابطه تحولات توسعه گذشته ایران با حکومتهاى شاهنشاهى
در قسمت اول این مقاله بحث جامعى صورت گرفت در رابطه با ضرورت بازسازى نظامهاى مختلف ادارى، اقتصادى، سیاسى، قضایى، …و براى درک اهمیت و ضرورت ابعاد این بازسازى و شناخت این معنا که عدم بازسازى این نظامها به کدام ارکان و روابط درونى انقلاب اسلامى ضربه خواهد زد، به عنوان نمونه به کالبد شکافى بعضى از این نظامهاى کلیدى و عمده پرداخته خواهد شد:
نظامهاى نوین آموزشى و خصلت دین زدایى آن
در تاریخ گذشته ایران همواره علم و عالم مورد توجه و عنایت بوده است و در یک ترکیب بهم پیچیده از معارف دینى و تعبد معنوى ادامه حیات مى داده است.بطوریکه تمامى عالمان بزرگ ایران ویژگى فقاهت و اجتهاد را در کنار آن علم خاصى که به سبب آن معروف شده اند داشته اند .توده هاى مردم نیز در حد محدودى با مراجعه به مکتب خانه ها و در سطح بالاترى به حوزه هاى علمیه مى رفتند، ظهور مدارس جدید در ایران با یک فلسفه کاملا متفاوت، سر آغاز اتفاقى بسیار مهم در تاریخ معاصر ایران است و آن اینکه مدرسه جدید ابزارى گردید براى فخر فروشى فرزندان درباریان و تجار بزرگ و راه یافتن به آن مى توانست زمینه ساز استخدام در دستگاه ادارى رضا شاهى را فراهم سازد.از خصوصیات این مدارس جداسازى ارتباط دین از علم است.با حاکمیت رضا شاه این نوع مدارس با سرعت توسعه پیدا مى کند، گر چه عمق باورهاى دینى مردم تلاش مى کند آثار دین زدایى این مدارس را به حداقل برساند و بعضى از فرهنگیان متدین تلاش مى کنند مدارس جدیدى را با گرایش به دین پایه گذارى کنند.اما ابعاد کوچک این حرکتها در مقابل سرعت گسترش و ماهیت قوى این نظام آموزشى جدید کم اثر بود.
در ادامه گسترش نظام آموزش و پرورش نوین در سال 1314 دانشگاه تهران به صورت رسمى پایه گذارى شد، نظام دانشگاهى نیز در ادامه خصوصیات نظام آموزش و پرورش محل تربیت انسانهاى عالم و خداشناس و خدمتگذار نبود، بلکه عملکرد غالب آن تربیت نسل جدیدى از انسانهاى تکنوکرات براى پایه گذارى یک نظام توسعه مادى با ارزشهاى غربى بود، گر چه پتانسیل بسیار قوى مذهب تشیع همواره، جمعى از استادان، دبیران و معلمان متعهد را از تأثیرات همه جانبه این نظامها دور نگه داشته و خود سعى در اصلاح آن داشتند.و به تبع آن تعداد قابل توجهى از فرزندان خانواده هاى متدین، على رغم خصلت ذاتى دین زدایى این نظام همچنان به اسلام و ارزشهاى آن وفادار ماندند.
در اینجا لازم است این نکته را یاد آورى نمایم که نباید از این نکته غافل بود که در هر نظام تعلیم و تربیتى یک روح غالب نهفته است که متأثر از آن کلیه محتواى عوامل و روابط درونى مدرسه بین مدیر، معلم و دانش آموز، موضوع درس، فضاى مدرسه جارى است.و این معنى وقتى احساس مى گردد که انسان تصور کاملى نسبت به فضاى عمومى حاکم بر حوزه هاى علمیه و فرق آن با فضاى عمومى حاکم بر دانشگاههاى دوران ستم شاهى داشته باشد، ذکر این نکته به این دلیل است که توجه شود آموزش مطالب دینى و قرآن در نظام آموزشى که روح آن دین زدایى بود، جز انتقال محفوظات بى اثر یا کم اثر چیز دیگرى نبوده، گر چه براى قلبهاى پاک و فطرتهاى انسانى سالم، همین میزان ارتباط با قرآن نیز آثار خیر خود را داشته است .
نظامهاى نوین آموزشى و خصلت تحریف کننده فرهنگ کار و تلاش
گر چه در بدو تولد نظام آموزش و پرورش در غرب نیز فلسفه ورود به مدارس، حفظ موقعیت برتر اجتماعى اشراف زادگان بود، اما همراه با پیشرفت علم و توسعه اقتصادى و روشن شدن نقش سواد آموزى در تولید بیشتر و بهتر کالاها و خدمات، در روند گسترش مدارس اصلاحات و تغییرات زیادى در فلسفه و محتواى نظام آموزش و پرورش ایجاد شد.متأسفانه وقتى نظام جدید آموزش و پرورش و آموزش عالى وارد ایران شد و شروع به گسترش نمود، درآمدهاى نفتى نیز وارد اقتصاد ایران شد و دولتها براى تأمین منابع خود نیاز جدى به مالیات پیدا نکردند.تا از رهگذر ضرورت دریافت مالیات از بنگاههاى اقتصادى متوجه ناکار آمدى نقش علم و آگاهى و فرهنگ رفتارى نیروى انسانى به عنوان مدیر و کارگر و کشاورز در صحنه هاى مختلف تولید کالا و خدمات بشوند و متعاقب آن در فکر اصلاح عملکرد نظام آموزش و پرورش و آموزش عالى باشند، لذا کمترین تغییر و تحول در محتواى نظام آموزش و پرورش وآموزش عالى کشور به وجود آمد و همچنان که از روز تولد این مدارس و دانشگاهها، مسئله انتقال محفوظات و مباحث تئوریک محور کار آموزش و پرورش بوده، این مسئله همچنان تداوم یافته است.حاصل عملکرد این نظامها به طور خلاصه عبارت است از: 1.درس خواندن براى دستیابى به کار کمتر با مزد بیشتر و نه براى کیفیت بخشیدن به انجام کار، 2.درس خواندن براى دستیابى به مدرک و کسب شغلى در محیطهاى ادارى و شهرهاى بزرگ و نه براى حضور مؤثرتر در صحنه هاى واقعى تولید، 3.درس خواندن براى دستیابى به مدرک براى کسب موقعیت اجتماعى، 4.و بالنتیجه از بین رفتن روحیه خلاقیت و نو آورى در دانش آموزان و دانشجویان، 5.محور شدن انتقال محفوظات و در حاشیه قرار گرفتن مباحث جدى تربیتى.
تأثیرات مخرب رژیم گذشته در نظام اقتصادى
فساد وابستگان رژیم، وابستگى به غرب و وجود درآمدهاى نفتى منشاء انواع تخریبها در نظام اقتصادى ایران شده که آثار بسیارى از آنها همچنان تداوم یافته است و مى تواند منشاء آسیبهاى براى آینده انقلاب اسلامى ایران گردد.اهم مواردى که با بحث این مقاله مرتبط است عبارت است از:
الف) انتخاب غلط استراتژى توسعه براى ایران
منظور از استراتژى توسعه، انتخاب و تدوین اصول کلى حرکت براى ایجاد تحولات در ساختارها، نهادها و اجراى طرحهاى بزرگ اقتصادى و اجتماعى به منظور تسریع در پیشرفت و سازندگى کشور است.
وجود درآمدها حاصل از صدور نعمت نفت خام در کنار وابستگى و فساد رژیم شاهنشاهى آثار نامطلوب زیر را در جامعه ما به ارث گذاشته است: 1.ایجاد یک نظام بزرگ دولتى مصرف کننده منابع و مخرب در سازندگى و توسعه کشور، 2.بزرگ شدن ابعاد نظامهاى آموزشى و تربیتى بدون آنکه اصلاحات لازم و متناسب سازى آن با شرایط جامعه ایران صورت گیرد و در نتیجه انتقال آثار فرهنگى غلط در کل جامعه، 3.به وجود نیامدن نظام آموزش عالى مناسب براى حل مسائل جامعه خودى، 4.عدم شکل گیرى نهاد برنامه ریزى مناسب براى تدوین برنامه هاى توسعه همه جانبه و پایدار در کشور، 5.به وجود نیامدن نظامهاى آمارى، اطلاعاتى براى شناخت تحولات جامعه در ابعاد مختلف به عنوان پشتوانه براى نظامهاى برنامه ریزى، 6.به وجود نیامدن نظامهاى نظارتى و ارزشیابى، 7.عدم شکل گیرى بخش خصوصى سالم و فعال و در خدمت منافع ملى، 8.تخصیص غلط منابع اقتصادى به نفع افرادى که در کارهاى فیزیکى جامعه ایفاى نقش مى کنند و به ضرر افرادى که در کارهاى نرم افزارى و علوم انسانى فعالیت مى نمایند، 9.عدم انتقال علم و تکنولوژى مناسب به ساختارهاى مختلف : اقتصادى، سیاسى، مدیریتى و فرهنگى، 10.عدم ایجاد نهادهاى تحقیقاتى و مطالعاتى مناسب براى شناخت واقعى مسائل جامعه، 11.رشد نا متعادل و توسعه ناموزون مناطق مختلف کشور، 12.ناشناخته ماندن بسیارى از خصوصیات فرهنگى، رفتارى اقشار مختلف جامعه براى مسئولین، .13ناشناخته ماندن بسیارى از منابع و مزیتهاى نسبى کشور، 14.فیزیک گرایى و ظاهر بینى افراطى در مفهوم سازندگى در بین مسئولان و مردم، 15.توسعه مصرف گرایى مبتنى بر واردات کالاهاى صنعتى و مصرفى خارجى، 16.توزیع نامتعادل استعدادهاى درخشان بین علوم مختلف مورد نیاز جامعه، 17.عدم ایجاد یک نظام مالیاتى کارآمد، 18.عدم شکل گیرى ساختار نظارت عمومى مردم بر تصمیم گیرى مدیران اجرایى و دستگاههاى دولتى به دلیل مشارکت نداشتن در تأمین هزینه هاى دولتى، 19.از بین رفتن حساسیت در مورد مصرف بیت المال و اموال عمومى در فرهنگ رفتارى تصمیم گیرندگان و مردم، 20.تخریب نظام قضاوت جامعه نسبت به عناصر حکومت و دولت .
تحولات دوران بعد از جنگ
همان طور که در قسمتهاى قبلى ذکر شد در چند سال آغاز پیروزى انقلاب و زمان جنگ تحمیلى فرصتى براى باز سازى همه جانبه نظامهاى به ارث رسیده از دوران گذشته به وجود نیامده، اما این اثر تخریبى را داشت که ذهن مدیران و کارشناسان نظام با نظامهاى گذشته شاهنشاهى انس پیدا کند و در این آشنایى و قرابت، بسیارى از پدیده هاى منفى آن مخفى بماند و لذا این نظامها توانست در دوران بعد از جنگ آسیبهاى جدى را به ارکان و ارزشهاى انقلاب وارد سازد و بستر ساز احتمالى آسیبهاى آینده گردد.
پدیده انفجار جمعیت
این پدیده حاصل روى کار آمدن دولتهاى ملى در کشورهاى در حال توسعه است، چرا که در اولین سالهاى روى کار آمدن حکومت بلا فاصله از طریق بسیج امکانات خود با دادن آنتى بیوتیکها، و زدن انواع واکسنها در تمامى نقاط دور و نزدیک کشور نرخ مرگ و میر کودکان بخصوص در بین نوزادان زیر یکسال را کاهش مى دهند، اما کاهش زاد و ولد کودکان یک مسئله فرهنگى است و زمان بر، این مسئله در آغاز پیروزى انقلاب در ایران رخ داد و ظرف 4ـ 3 سال نرخ مرگ و میر کودکان زیر یکسال از 180 نفر در هر هزار نفر به 60 نفر کاهش پیدا کرد.اما حدود 15 سال طول کشید تا با تحولات فکرى و فرهنگى و تبلیغى نرخ زاد و ولد شروع به کاهش نماید.این تحول در ایران در طول ده سال گذشته نرخ رشد بالاى 2/3 را ایجاد کرد که خود منشاء یک سلسله نابسامانیها در مسائل اقتصادى، اجتماعى، سیاسى و فرهنگى خواهد بود که بخش اعظم آن در دهه آینده رخ مى نمایاند.
تأثیرات ساختار انتخاباتى موجود
یکى از مشخصه هاى بسیار ارزشمند نظام جمهورى اسلامى، اعتقاد عمیق مسئولان به ضرورت حضور مردم در صحنه است، به همین دلیل انتخابات گسترده و وسیعى همواره در جریان بوده است، اما این پدیده ارزشمند در بستر غلط فرهنگى جامعه ما، متأثر از تخریب ابعادى از فرهنگ جامعه در رژیم گذشته، منشاء آثار منفى نیز بوده است.زیرا نمایندگان محترم مردم براى پاسخگویى به خواسته هاى مردم حوزه انتخابیه خود همواره در پى کسب منابع جدید بوده اند تا مطابق تعریف پذیرفته شده در فرهنگ جامعه به سازندگى بپردازند.چون در این تعریف، کار فیزیکى و عمرانى بیش از اندازه منطقى، جایگاه دارد این پدیده همراه با رشد بى رویه جمعیت با تمامى ساختارهاى غلط رژیم گذشته بهم پیوند خورده و اجازه نداده است تا على رغم خواست بسیارى از کارشناسان، مدیران، برنامه ریزان جامعه بعد از جنگ، مطابق با یک الگوى صحیح، تخصیص منابع صورت گیرد و این امکان فراهم گردد که دولت در یک حرکت هماهنگ از طریق استراتژى منطقى خود ساماندهى سازندگى کشور را پى ریزى نماید و بسیارى از منابع صرف ساختن تأسیسات و ابنیه و ساختمان گردید، استراتژى معقول و منطقى براى کشور مى توانست در چارچوب کلى زیر باشد: 1.تلاش براى اصلاح فرهنگ عمومى براى ایجاد آمادگى براى یک سازندگى درونزا و متناسب و متجانس با اهداف مقدس جمهورى اسلامى، 2.تلاش براى اصلاحات بنیادین در نظامهاى فرهنگى، اقتصادى، ادارى و…، 3.تلاش براى ساخت زیر بناهاى لازم براى یک توسعه پایدار، 4.تأمین کالا و خدمات حداقل، براى پاسخگویى به نیازهاى ضرورى مردم، 5.فراهم سازى بستر جامعه براى سرمایه گذارى بخش خصوصى براى بهره گیرى از همه ظرفیتهاى جامعه در رشد و توسعه اقتصادى.
آنچه در دوران بعد از جنگ رخ داد، عمدتا در پاسخگویى به تأمین کالا و خدمات براى گذران زندگى روزمره مردم بود و اگر تا اندازه اى توانستیم با تدبیر شخصیتهاى ارزشمند نظام، بخشى از منابع را براى ساخت زیر بناها به کار بریم، باید شکرگزار وجود این عزیزان باشیم .اما براى نجات از بحرانها و آسیبهاى آینده توجه به اشتباهات این دوران بسیار اهمیت دارد .
چرا که در این دوران نیز اشتباهاتى داشتیم که اهم آن عبارت است از: 1.بدون آنکه نظامهاى آموزش و پرورش، آموزش عالى را در محتوا اصلاح کنیم با سرعت گسترش دادیم و اینک خیل عظیم فارغ التحصیلان بیکار با آموزشهاى ناقص و فرهنگى ناکار آمد براى سازندگى واقعى در راهند .
2.با توسعه نظامهاى ادارى و اجرایى در اعماق نقاط جغرافیایى، انتظارات مردم را از دولت گسترش دادیم.در حالى که به واسطه اتمام درآمدهاى نفتى، ناچار هستیم دولت را کوچک کنیم و بخشى از وظایفى را که بر عهده آن گذاشته شده است به مردم واگذار نماییم.در حالى که چنین آمادگى در مردم وجود ندارد.
3.تصدى دولت را به قیمت کاهش کیفیت و کمیت فعالیتهاى نهادهاى حاکمیتى گسترش دادیم.
و در یک برداشت عمومى از مجموعه مشکلات جنگ، فشارهاى دشمنان انقلاب و اشتباهات دوران بعد از جنگ، مى توان گفت با توسعه نظامهاى اصلاح نشده گذشته عملا در دام نابسامانیهاى ریشه اى دوران ستم شاهى قرار گرفتیم، یعنى: نهادهاى نامتعادل به ارث رسیده و اصلاح نشده از رژیم گذشته را توسعه دادیم و با دامن زدن به تقاضاها و نیازهاى مادى و جسمى مردم کشورمان و سوار کردن نظام انتخابات روى این پدیده عملا پاسخگویى علمى به نیازهاى فرهنگى، معنوى و اخلاقى مردم و اصلاح نهادها و ساختارها و نظامهاى مختلف در پشت قیل و قالهاى حاصل از اوج گیرى تقاضاها و نیازهاى مادى و مردمى مخفى شد.
ـ مرورى به سخنرانیهاى نمایندگان مردم در نطقهاى پیش از دستور، ـ مرورى به مباحث مطروحه در جلسات هیئت محترم دولت، ـ مرورى به مباحث کمیسیونهاى تخصصى مجلس شوراى اسلامى، ـ مرورى به سوالات و پیگیرى عملى نمایندگان مجلس از مسئولان اجرایى، ـ مرورى به برنامه سفرهاى شخصیتهاى بلند پایه کشور، ـ مرورى به مباحث مطروحه در جلسات ملاقات مسئولان محلى با مقامات کشورى، همگى حاکى از محور بودن پاسخگویى به نیازهاى مادى و جسمى مردم آنهم نیازهاى مادى مقطعى و کوتاه مدت از طریق هزینه درآمدهاى نفتى بوده است و متأسفانه بسیار محدود و بندرت تعدادى از صاحبنظران و دلسوختگان انقلاب از خود و مسئولان سوالاتى از این دست کردند که: 1.رابطه نسل جوان با خالق خویش چگونه است و گرایشهاى مذهبى چه میزان در هدایت و کنترل تصمیمات اصلى زندگى جوانان ایفاى نقش مى کند؟ 2.گرایشهاى قلبى و درونى جوانان به عناصر اصلى نظام مقدس جمهورى اسلامى چه مسیرى را طى مى کند؟ 3.نسل جدید چه میزان با مکتب، وطن، مردم خود وابستگى و تعلق خاطر دارد؟ 4.روابط مردم با یکدیگر حول چه مسائلى در حال تحول است؟ 5.تهاجم فرهنگى چیست؟ ، ابعاد آن کدام است؟ با چه ابزارى باید با آن برخورد کرد؟ میزان موفقیتها در برخورد با آن چقدر است؟ آیا اقدامات انجام شده کافى بوده است؟ 6.آیا زمان اصلاحات بنیادى در نظامها و ساختارهاى اداره کشور نرسیده است؟ در اینجا لازم است توجه را به این نکته مهم جلب نمایم که مفهوم طرح این سوالات این نیست که دولت و اقتصاد جامعه در زمان جنگ و بعد از آن منابع مالى لازم را براى فعالیت فرهنگى اختصاص نداده است.بر عکس نگاهى به بودجه هاى سالیانه دولت و منابع مردمى که براى فعالیتهاى مذهبى در ایران مصرف مى گردد، حاکى از این معنا است که ابتدائا مشکل در تحولات بخش فرهنگ در تخصیص منابع نیست.مرورى به لیست این هزینه ها که براى مثال در سال 1377 : 1300 میلیارد تومان اعتبار آموزش و پرورش، 400 میلیارد تومان مجموعه آموزش عالى دولتى و غیر دولتى، 100 میلیارد تومان دستگاههاى ارتباط جمعى، 300 میلیارد تومان براى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، سازمان تبلیغات اسلامى.
و در بخش مردمى: هزینه هاى برگزارى مراسم مذهبى در محرم و صفر و ماه مبارک رمضان و هزینه هایى که براى ساخت مساجد، حسینیه ها و مراکز مذهبى مى شود، نشان مى دهد که در جامعه ما به اندازه کافى براى فعالیتهاى فرهنگ منابع مالى تخصیص مى یابد و اگر بخواهیم بر اساس مطالعات متفرقه و برداشتهاى شخصى این فرضیه را بپذیریم که لااقل آن طور که شایسته نظام جمهورى اسلامى بوده است نتوانسته ایم شاخصهاى مربوط به رشد اخلاق و معنویت و فرهنگ جامعه را رشد دهیم.
باید ریشه عدم بازدهى فعالیتهاى فرهنگى جامعه را در مسائلى غیر از تخصیص نامناسب مالى جستجو کنیم.
تا این مرحله با اشاره به نقش مخرب نظامهاى اصلاح نشده دوران ستم شاهى در شکل گیرى اشتباهات بعد از جنگ، سعى گردید عوامل عمده در ایجاد بسترهاى بحران آفرین و آسیب ساز براى آینده تشریح گردد، اما لازم است چند عامل تشدید کننده این عوامل را با بحث کامل ترى دنبال کنند.
استبدادزدگى در قضاوت
جامعه ایران جامعه اى است که دوران 2500 ساله استبداد شاهنشاهى را شاهد بوده و این معنا در بسیارى از منشها و رفتارهاى ما تأثیرات سوء خود را گذاشته است، یکى از آنان بزرگ نمایى نقش سازنده یا مخرب مدیران و مسئولان نظام اجتماعى است و معمولا در تحلیلها و قضاوتها اگر پیشداورى مثبت داشته باشیم، فرد را به عنوان منجى و یک چهره بى نظیر تاریخى مطرح مى کنیم و اگر قضاوت منفى داشته باشیم او را تا یک چهره خائن محکوم به مرگ تنزل خواهیم داد.این در حالى است که نقش فرهنگ عمومى جامعه و نظامهاى اجتماعى شکل گرفته بر اساس این فرهنگ عمومى، تأثیرات تعیین کننده اى در تصمیم گیرى مسئولان و مدیران نظام دارد و هر مسئولى در طول مدت مسئولیت خود تنها مى تواند تأثیرى اصلاح کننده یا مخرب در روندها را داشته باشد و باید در موقع قضاوت روى عملکرد مسئولین نظام به عامل فرهنگ عمومى و خرده نظامهاى اصلاح نشده گذشته جامعه توجه نمود.بدلیل اهمیت این مطلب در همین جا بحث آسیبهاى ناشى از تهاجم فرهنگى و تأثیرات آن در شکل گیرى تحولات فرهنگ عمومى و نظامهاى مختلف اجتماعى باز مى شود.تا هم کمک کند به قضاوتى صحیح تر نسبت به میزان تأثیر مدیران و مسئولین در تحولات اجتماعى، و هم به عنوان یک عامل مهم در تحولات آینده جامعه آسیب شناسى انقلاب مورد استفاده قرار گیرد.
تهاجم فرهنگى و آسیبهاى آن
ابتدائا باید به این نکته توجه شود، همانطور که بدن سالم انسان توان بازسازى بسیارى از آسیبهاى وارده به بدن را دارد وقتى در جامعه اسلامى سلامت کلیت نظام حفظ شود متناسب با هر آسیبى از خود عکس العمل نشان داده و آنرا ترمیم مى نماید، اما اگر خداى ناکرده چارچوب اصلى نظام آسیب دید، امکان ترمیم آسیبهاى بعدى با سرعت کاهش مى یابد.
نقش مخرب تهاجم فرهنگى دشمن از آن جهت حائز اهمیت است که کارکرد آن ایجاد اختلال در روابط کلیدى و استراتژیک نظام است یعنى اگر نتوان به نحو مقتضى کارکردهاى تهاجم فرهنگى دشمن را اصلاح نمود بتدریج رابطه مردم با اسلام، مردم با رهبرى و سایر مسئولین نظام، سست و آسیب پذیر خواهد شد و سلامت کلیت نظام به خطر خواهد افتاد.
قبل از ورود به بحث آسیبهاى ناشى از تهاجم فرهنگى باید به این نکته نهفته توجه شود که بخشى از توانمندى فرهنگ مهاجم در این نکته است که ما به عنوان یک کشور در حال توسعه ناچار هستیم براى توسعه کشور و حتى تحقق اهداف اسلامى خودمان از علم و تکنولوژى و تجربه هاى مربوط به سازماندهى و مدیریت آنها بهره بردارى نماییم.
1.آسیب رسانى به ساختار سیاسى کشور
لازمه تداوم انقلاب اسلامى ادامه حیات نظام مقدس جمهورى اسلامى است پیوند جمهوریت با اسلام حرف مشخصى است که اسلام در شرایط امروز جهان مطرح کرده است و لازمه آن تأمین خواسته ها و نیازهاى مردم با حضور فعال خودشان در چارچوبهاى پذیرفته شده تفکر دین مبین اسلام است براى آنکه این هدف عملى شود باید خواسته ها و نیازهاى مردم در چارچوب مکتب اسلام رشد و هدایت پیدا نماید و براى این منظور نظام فرهنگ ساز جامعه بیشترین مسئولیت را به عهده دارد.
لازم است دولت و مجلس شوراى اسلامى از یک طرف خواسته ها و نیازهاى مردم را احصاء نمایند و از طرف دیگر با استفاده از مبانى دینى و هدایتهاى رهبرى نظام انطباق این خواسته ها را با اسلام بررسى نمایند.
بدیهى است که اگر نظام فرهنگ ساز داخلى وظایف خود را به خوبى انجام دهد به دلیل هم راستائى خواسته هاى مردم و اسلام و رهبرى حرکتهاى جامعه داراى انسجام درونى خواهد شد و زمینه براى رشد توسعه پایدار در چارچوب ارزشهاى اسلامى فراهم مى گردد.و به طور طبیعى در روند تحقق خواسته هاى مردم توسعه مادى و رشد معنویت و اخلاق جامعه تحقق مى یابد و روز به روز استحکام و قدرت نظام جمهورى اسلامى بیشتر مى شود.
اما اگر خداى ناکرده در یک روند تدریجى نظامهاى فرهنگ ساز داخلى منفعل و ضعیف شوند و نیازهاى مردم متأثر از نظام فرهنگ ساز مهاجم تغییرات اساسى پیدا کند به طور طبیعى دولتها، مجلسیان در بین دو انتخاب تحقق خواسته هاى مردم و انتظارات اسلام و رهبرى دچار تضاد خواهند شد زیرا هم راستائى خواسته هاى مردم و تفکر اسلامى از بین مى رود و هم تعقیب و پیگیرى هر کدام ضایعاتى را براى جامعه خواهد داشت.بى توجهى به رهنمودهاى رهبرى و مبانى اسلامى ما را از اسلامیت نظام دور مى سازد و بى توجهى به خواسته هاى مردم اصل جمهوریت را مورد خدشه قرار داده و زمینه را براى رشد بحران هاى داخلى آماده مى سازد، چرا که در درون جامعه انواع گروهها و طیف ها با خواسته هایى بسیار متفاوت با یکدیگر نمود پیدا کرده و به دلیل اینکه هر گروهى به یک پایگاه فکرى مرتبطاند، گروهى خود را طرفدار حاکمیت مبانى دینى مى دانند و طیف دیگرى خود را حامى تحقق خواسته هاى مردمى و چون این پایگاههاى فکرى فاصله هاى بسیار زیادى با هم دارند، عملا راه کارهاى بسیار متفاوتى براى تحقق خواسته هاى هر کدام باید پیش بینى شود و عملا فعالیتهاى دولتها بسیار متغیر خواهد شد و ثبات لازم براى تحقق یک مجموعه سیاست پایدار از دست مى رود و بحرانهاى سیاسى روزمره اجازه سازندگى جامعه را نمى دهد و مردم را دچار خستگى و زدگى مى نماید.از طرف دیگر تجربه چند سال اخیر جامعه ما نشان مى دهد که چون همواره گروههاى مؤمن و معتقد در جامعه اسلامى وجود دارند، لذا حتى اگر خداى نکرده دولتها بخواهند از اصول ارزشى اسلام دور شوند این نیروهاى معتقد و مؤمن شروع به مقاومت مى نمایند، لذا به میزانى که تهاجم فرهنگى در جامعه ما اثر بگذارد به همان میزان در مسایل سیاسى، فرهنگى جامعه بحران آفریده مى شود و این بحرانها امنیت و ثبات لازم براى شروع سازندگى اصولى جامعه را حتى در ابعاد اقتصادى با مشکل روبرو مى سازد .
2.آسیب رسانى به روند اصولى جریان کامل استقرار نظام جمهورى اسلامى
هر انقلابى بعد از پیروزى براى استقرار نظام فلسفى و فکرى خود نیازمند زمان است تا مباحث نظرى خود را در قالب نظامهاى اجرایى طراحى نماید و شرایطى فراهم نماید که این نظامها را اجرا و با عیب یابى آن زمینه استقرار دائمى آنرا فراهم سازد.یکى از آسیبهاى مهم تهاجم فرهنگى دشمن تحریک دائمى و فزاینده خواسته هاى مادى مردم است در چنین شرایطى مجلسیان و دولتمردان منفعل شده و همواره در جستجوى راه حلهاى کوتاه مدت و فورى هستند و براى پیدا کردن آنها نظرشان متوجه تجربه کشورهاى توسعه یافته موجود مى شود و با انتقال تجربیات مبتنى بر نظام فکرى و فلسفى مغایر با فلسفه خودى عملا روند سازندگى اصولى جامعه را با اختلال مواجه مى سازند.نگاهى به نوع تصمیمات دولتها و مجلس ها بعد از پیروزى انقلاب و سرنوشت طرحها و لوایحى که مى توانستند نظامهاى مهم جامعه را اصلاح کنند، به خوبى آثار این پدیده تلخ را نشان مى دهد.
البته بخشى از این مشکل بر مى گردد به این واقعیت که در ساختار سیاسى موجود نمى توان از سیستم حاکم بر دولتها که براى چهار سال مسئولیت مى پذیرند انتظار داشت که وقت خود را به فعالیتهاى اختصاص دهند که نتایج آن در یک دوره بلند مدت ظاهر مى شود، البته وارستگى و وابستگى رؤساى دولتها به ارزشهاى اسلامى و علاقه به تحقق آرمانهاى اسلامى موجب شده که همواره این عزیزان شخصا تلاش نمایند که انجام فعالیتهاى اصولى و تدوین طرحها و لوایح اصلاح کننده نظامهاى اجتماعى را مد نظر قرار دهند اما تفاوت زیادى بین خواست فردى و تقاضاى ذاتى یک سیستم براى اصلاحات اصولى وجود دارد و باید در موقع مقتضى براى رفع این اشکال ساختارى اندیشه کرد و براى این سؤال جواب پیدا نمود که: چه اصلاحاتى در ساختار تشکیلاتى کشور باید به وجود آید که دولت ها و مجلس ها همزمان با پیگیرى حل مسایل روزمره مردم، به طور سازمان یافته و نهادى در پى انجام اقدامات اصولى براى اصلاح نظامهاى مختلف اداره کشور باشند؟
3.آسیب رسانى به تحقق روند دست یابى به توسعه پایدار در کشور
توسعه پایدار یعنى تداوم بلند مدت رشد اقتصادى بدون تخریب محیط زیست، گر چه این تعابیر وارداتى است اما با فرض پذیرش این تعاریف وقتى در جامعه اى رشد بلند مدت اقتصادى حاصل مى گردد که دو عنصر امنیت و ثبات براى تصمیم گیران اقتصادى تأمین شود و ثبات سیاستها در تمامى حوزه هاى اقتصادى، سیاسى، اجتماعى تجلى پیدا کند وقتى چنین شرایطى به وجود مى آید که در هر حوزه از مسایل سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، قضایى، …یک سلسله اصول، متکى بر مباحث ثابت فلسفه و جهان بینى حاکم براى اداره جامعه وجود داشته باشد، جامعه ما این اصول را از مکتب اسلام گرفته و باید متکى به این اصول، نظامهاى اجرایى در حوزه هاى مختلف اقتصادى، فرهنگى و سیاسى تعریف عملیاتى پیدا کنند و مردم در استقرار این نظامها مشارکت فعال داشته باشند، نقش آسیب ساز تهاجم فرهنگى این است که آمادگى و همراهى را براى استقرار نظامهاى متکى به اصول اسلامى از جامعه و بخصوص نسل جوان گرفته و اجازه نمى دهد این نظامهاى اجرایى مستقر شوند و تصمیم گیران اقتصادى تکلیف خود را بدانند و بر اساس آن بین منافع شخصى و منافع اجتماعى تعادل برقرار سازند، در چنین شرایطى مردم در جستجوى فعالیتهاى اقتصادى با بازده کوتاه مدت مى روند و سرمایه گذاریهاى بلند مدت تولیدى کاهش پیدا مى کند و چون از یک طرف متأثر از تهاجم فرهنگى، توقعات مردم از دولت بالا مى رود و از سوى دیگر اقتصاد جامعه دچار تورم و رکود مى گردد، نارضایتى مردم از مسئولین نظام افزایش یافته و خطر سست شدن رابطه مردم با عناصر کلیدى نظام فراهم مى گردد.
4.آسیب رسانى به کارآیى استعدادهاى درخشان جامعه
همانطور که از مباحث قبل برداشت کردید جامعه اى که در صدد استقرار یک نظام فکرى جدید است، باید نظامهاى مختلف سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، …را طراحى و به اجرا درآورد و به موازات آن بستر فرهنگى جامعه را براى استقرار این نظامها آماده سازد و لذا ناچار است بهترین و بالاترین استعدادهاى انسانى جامعه را به حوزه هاى نظریه پردازى و طراحى این نظامها به ویژه حوزه هاى علوم انسانى، شاخه هاى فرهنگى هدایت نماید اما به واسطه مجموعه کارکردهاى تهاجم فرهنگى که یکى از نتایج آن برجسته شدن نقش تأمین نیازهاى مادى و جسمى انسانها از رهگذر نشان دادن نمودهاى ظاهرى جامعه پیشرفته غربى است.معمولا در جوامعى که تهاجم فرهنگى آثار خود را تثبیت نموده، جامعه موجود به رشته هایى که پاسخ دهنده نیازهاى جسمى و مادى است پاداش بیشترى مى دهد و لذا استعدادهاى درخشان بیش از اندازه لازم به سمت رشته هاى فنى مهندسى و پزشکى هدایت مى شوند، این پدیده در همه کشورهاى جهان سوم آسیب وارد مى کند و چون این جوامع مسیر توسعه منطقى خود را نمى توانند طى کنند استعدادهاى درخشان امکان جذب در جامعه را پیدا نکرده و زمینه براى مهاجرت آنها به کشورهاى توسعه یافته فراهم مى گردد و دور بعدى توسعه سریع تر کشورهاى پیشرفته و کاهش سرعت تحولات توسعه کشورهاى در حال توسعه تعمیق مى یابد.
اما این پدیده براى جامعه ما و انقلاب اسلامى که نیازمند تعریف و تبیین نظامهاى جدید اجتماعى است، بسیار خطرناک تر و مخرب تر است.
نمود واقعى عملکرد این پدیده در جامعه، پر نشدن خلاء عدم حضور شخصیتهاى بزرگوارى چون شهید بهشتى، مطهرى، دکتر شریعتى است و این در حالى است که به دلیل مازاد نیروهاى فنى مهندسى و پزشکى بحث صدور خدمات پزشکى و فنى مهندسى به سایر کشورهاى جهان سوم را مطرح کرده ایم و تعداد زیادى از نیروهاى متخصص کم تعهد زمزمه رفتن به کشورهاى پیشرفته را طرح مى کنند.
5.آسیب رسانى به اصل کارآیى تفکر دینى براى اداره حکومت
وقتى به واسطه آثار گسترده تهاجم فرهنگى دشمن، ثبات لازم براى سرعت بخشیدن به روند سازندگى مادى فراهم نشد بلکه بحران هاى مختلف اقتصادى در جامعه ظهور پیدا کرد، با کمک ابزارهاى فرهنگى دشمن، این سؤال در اذهان جامعه به خصوص نسل جوان مطرح مى گردد که چرا تفکر دینى و حاکمیت گروه هاى مذهبى در مسئولیت ها نتوانسته است روند توسعه اقتصادى را سرعت بدهد و در مقام مقایسه با سایر کشورهاى مشابه جامعه ما رشد و توسعه خود را پیدا کند؟ بدیهى است با حادث شدن چنین فضاى تفکرى بین اقشار وسیع جامعه، اصل ارتباط مردم با اسلام مورد خدشه قرار گرفته و در خوش بینانه ترین حالت زمزمه ضرورت جدایى دین از سیاست به صورت مستقیم و غیر مستقیم از سوى نیروهاى سطحى نگر داخلى و عناصر تبلیغاتى دشمنان انقلاب مطرح مى شود.
حال که با مرورى بر بحث تهاجم فرهنگى نقش حساس نظام فرهنگ ساز جامعه را در سرنوشت انقلاب اسلامى ملاحظه نمودید، با توجه به این مساله که به دلیل سرعت تحولات تکنولوژیکى و گسترش ارتباطات جهانى، عملا امکان مقاومت در جلوگیرى از این ارتباطات نخواهد بود و از طرف دیگر براى زمینه سازى پیشرفت کشور ناچار به استفاده از علم و تکنولوژى و تجربه هاى کشورهاى پیشرفته هستیم باید قبل از آن که ذهن و قلب انسان ها به خصوص نسل جوان در اختیار نظام فرهنگ ساز دشمن قرار گیرد، دستگاه هاى مؤثر فرهنگ ساز داخلى این توان را پیدا نمایند .لذا از زاویه آسیب شناسى نظام فرهنگ ساز جامعه فهرستى کلى از مشکلات این بخش مطرح مى شود .
مشکلات عمومى نظام فرهنگ ساز جامعه
1.نامشخص بودن مسیر اعمال دیدگاه ها و مصوبات شوراى عالى انقلاب فرهنگى در ساختار مصوب تشکیلات کلان نظام جمهورى اسلامى (با فرض مسئولیت مدیریت کلان تحولات فرهنگى جامعه)، 2.وجود تشکیلات موازى، ناهماهنگ و تضییع کننده منابع فرهنگى در بخش هاى اجرایى فعالیت هاى فرهنگى، 3.تخریب آثار تلاش هاى نهادهاى مختلف از سوى یکدیگر، 4.عدم ورود نخبگان و استعدادهاى درخشان جامعه متناسب با اهمیت و پیچیدگى این بخش، 5.تلقى اشتباه در انتقال محفوظات دینى و کارهاى شکلى و ظاهرى به جاى فعالیت هاى عمیق فرهنگى در بسیارى از دستگاه ها و نهادهاى فرهنگى، 6.عقب ماندگى نظریه پردازى در حوزه دین براى حل معضلات فکرى، فرهنگى جامعه، 7.عقب ماندگى نرم افزارها و تکنولوژى مورد استفاده در حوزه هاى فرهنگى به نسبت سایر حوزه هاى اجتماعى، 8.گره خوردن حرکت در حوزه هاى فرهنگى با معضلات ناشى از سیاست بازى هاى رایج در فعالیت هاى روزمره گروه هاى مختلف سیاسى، 9.عدم پیوند تصمیم گیرى مسئولان دولتى با عناصر فکرى حوزه و دانشگاه و عدم پیوند کارآمد و مؤثر بین دو نهاد فکرى حوزه و دانشگاه، .بى توجهى به آثار و تبعات کارکردهاى نظام هاى اقتصادى، سیاسى و نظامى روى مسائل فرهنگى جامعه و بر عکس، 11.نبودن نظام هاى آمارى و اطلاعاتى و شاخص هاى ارزیابى و نهادهاى ذیربط براى هشدار دهى به موقع درباره مسائل حساس حوزه فرهنگ.
وقتى ابعاد تأثیر این معضلات تشدید مى گردد که توجه شود هر گاه کوچکترین مشکل در مسائل اقتصادى جامعه رخ دهد، بلافاصله در افکار عمومى جامعه منعکس مى گردد و در هر کوى و برزن پیرامون آن صحبت مى شود، دستگاه هاى ارزیابى کننده با سابقه بیش از 50 سال بلافاصله در قالب آمار و ارقام مشکل را به ستادهاى مختلف دولت ارائه مى دهند و نمایندگان محترم مردم تا اخذ نتیجه، مباحث آن را پیگیرى مى کنند و چون مباحث کمى است تا تحقق عملى آن همه مردم در جریان تحولات آن هستند، اما در مسائل اخلاقى و معنوى و تحولات فکرى و فرهنگى جامعه مسئله به شکل دیگرى است، به رغم تذکرات پى در پى مقام معظم رهبرى، عکس العمل ها در بخش محدودى از نخبگان و دلسوزان جامعه است، آن هم با اقدامات محدود و کاهنده، و لذا عملا تغییر و تحول متناسب با هشدارها ظاهر نمى شود و چون براى توده مردم ملموس نیست کسى براى تحقق آن پیگیرى نمى نماید.
حال سئوال اساسى و تکرارى این است که چه تغییرى باید در نظام تصمیم گیرى جامعه صورت پذیرد تا مسائل بلند مدت به ویژه مسائلى که مربوط به اهداف اصلى نظام جمهورى اسلامى است، در کنار مسائل کوتاه مدت و روزمره مردم به صورت هم زمان دیده شود و به دنبال آن حل مسائل کوتاه مدت در راستاى حل معضلات بلند مدت جامعه تعقیب گردد؟
تخریب و حذف نیروهاى مخلص انقلاب
یکى دیگر از آسیب هاى وارده به انقلاب، تخریبى است که پیوند نابسامانى هاى به ارث رسیده از جامعه گذشته و آسیب هاى وارده در بعد از پیروزى انقلاب بر قضاوت مردم نسبت به مسئولین به ویژه نیروهاى کلیدى و مخلص انقلاب مى گذارد.
توضیح بیشتر این که، همان طور که ذکر شد مدیران مخلص انقلاب در رأس نظام ها وساختارهاى مختلف اجرایى، اقتصادى، آموزشى و غیره قرار مى گیرند و حجم انتظارات مردم به حدى است که براى این مدیران فرصت اصلاح بنیادین نظام تحت مسئولیتشان فراهم نمى شود و چون انتظارات مردم از دولت و مسئولان بالاست و توقع دارند که با سرعت به مشکلاتشان پاسخ داده شود، اشکالات این ساختارها به پاى مسئولان گذاشته مى شود و در این میان گروه هاى سیاسى نیز براى تخریب جناح مقابل به صحنه آمده و از این نگرش و قضاوت افکار عمومى بهره جسته به اصطلاح دست به افشاگرى و بعضا نقادى سطحى مى زنند، حاصل این فرایند خطرناک مى تواند این باشد که بعد از طى یکى دو دهه افکار عمومى به ویژه نسل جوان این جمع بندى را پیدا کند که در بین مدیران و مسئولان نظام انسان هاى صادق و درستکار کم هستند و غالب مسئولین در تعقیب منافع شخصى خود مى باشند.
و چون مى تواند هر چهار سال یک بار از طریق انتخابات مکنونات قلبى خود را علنى سازد، ممکن است به تدریج شاهد خارج شدن نیروهاى ورزیده و مخلص از صحنه هاى مدیریتى نظام باشیم .گر چه به دلیل وجود شخصیت هاى بزرگوار موجود این مسئله هنوز نتوانسته است ضربه اى جدى به حضور نیروهاى مخلص انقلاب در موقعیت ها و مسئولیت هاى مختلف بزند و همچنان یاران و شاگردان مخلص امام و پیرو رهبرى در صحنه اند، اما این پدیده مى تواند در سال هاى آینده یکى از آسیب هاى بزرگ انقلاب باشد.
لازم به ذکر است که طرح این مباحث نافى آثار سازنده و اصلاح کننده تأثیر مشارکت مردم و توسعه امر انتخابات در سالم سازى مدیریت جامعه نیست، بلکه توجه دادن به بعد دیگرى از آسیب هایى است که میتواند از رهگذر تداوم حضور نظام هاى قبلى جامعه به روند حرکت یک نظام اسلامى و انقلابى وارد شود و عامل انحراف در مسیر حرکت جامعه شود مشابه تجربه اى که در صدر اسلام عامل آن انحراف بزرگ گردید، که تا اندازه زیادى متأثر بود از فعال شدن مجدد فرهنگ دوران جاهلیت قبل از اسلام.این پدیده مى تواند امروز هم براى جامعه ما اتفاق بیافتد با این تفاوت که از رهگذر فعال شدن فرهنگ گذشته، علاوه بر نظام هاى سازمان یافته و نهادینه شده دوران شاهنشاهى همراه با تهاجم فرهنگى غرب جاهلیت دوران گذشته به صحنه آمده و مسیر حرکت ما را منحرف سازد.
(منبع:آسیب شناسى انقلاب اسلامى ،کتاب: راه انقلاب، ص 185،نویسنده مقاله: مهندس حسن بنیانیان)
بعد از پیروزى انقلاب اسلامى اولین و شاید یکى از بزرگ ترین ضربه هاى وارده به انقلاب اسلامى ترور جمعى از بهترین نظریه پردازانى بود که از یک سو سالها در محضر حضرت امام (ره) آموزش دیده بودند و از سوى دیگر در کوران تجربیات انقلاب با مسائل داخلى و جهانى آشنا شده بودند.و در عین حال از هوش و ذکاوت و تکنیکهاى علمى لازم براى نظریه پردازى جهت استقرار یک نظریه جدید در لباس حکومت برخوردار بودند.
از مهم ترین این شخصیتها عبارت بودند از: علامه شهید مطهرى، شهید دکتر بهشتى، شهید آیت الله صدر، شهید دکتر باهنر، شهید دکتر مفتح.
2.جنگ تحمیلى
آثار جنگ را در دو بعد آثار سازنده و مخرب مى توان طبقه بندى نمود.
1ـ 2) آثار مخرب جنگ
ـ شهادت جمع کثیرى از مخلص ترین نیروهاى انقلاب، ـ ایجاد معلولیت براى جمع دیگرى از یاران مخلص انقلاب، ـ تخریب بخشى از عمر ایثارگران در اسارت دشمن، ـ تخریب منابع اقتصادى جامعه، ـ عادت دادن نیروهاى انقلاب با نظامها و ساختارهاى مختلف دوران ستم شاهى.
این مسئله اخیرا یکى از خسارات بزرگ جنگ تحمیلى است که براى جامعه ما ناشناخته مانده است.چرا که در آغاز پیروزى انقلاب براى بسیارى از یاران انقلاب این مسئله مطرح بودکه چگونه باید نظامات مختلف را اصلاح کرد؟ لذا در راه اصلاح آن گامهایى برداشته شد و تجربه سازماندهى جهاد سازندگى، تشکیل کمیته، بنیاد مسکن، نهضت سواد آموزى، تشکیل جهادهاى خودکفایى گامهایى بود در این راستا، اما تحمیل جنگ باعث گردید مسئولین نظام از روى اجبار تمامى اصلاحات و تغییرات داخلى را متوقف و وقت خود را صرف دفاع از کشور نمایند.در این مدت نیروهاى متعهد با نگرش انقلابى با نهادهاى ادارى و ساز و کارهاى درونى نظامهاى سنتى آشنا شدند و با از بین بردن نمادهاى ظاهرى مربوط به نظام شاهنشاهى با آن نوعى انس و همراهى پیدا کردند و «دافعه» خود را از دست دادند.
2ـ 2) آثار مثبت جنگ
ـ تعمیق باورهاى دینى و انقلابى در نسل جوان، ـ نمود پیدا کردن نقش باورهاى دینى در ایجاد سازمانهاى حکومتى با کارکرد بسیار موفق تر از ساختارهاى سنتى در قالب سازماندهى سپاه و بسیج، ـ تعمیق تجربه ها و ورزیده شدن نیروهاى انقلاب براى دفاع از اسلام.
آسیبهاى دوران بعد از جنگ
بدون شک در تحلیل تاریخ انقلاب اسلامى، این دوره یکى از مقاطع حساس و سرنوشت ساز انقلاب تلقى خواهد شد، چرا که در این زمان بنیادهاى فکرى و نظریه پردازیهاى گوناگونى در شیوه سازندگى کشور مطرح گردید و یکى از این دیدگاهها فرصت یافت که به صحنه اجرا نزدیک شده و آثار مثبت و منفى خود را بر جاى گذارد.
چون تحلیل موشکافانه این دوران براى شناخت آسیبهاى احتمالى آینده ضرورت دارد لازم است، براى تحلیل آثار مختلف دیدگاه و نظریه انتخاب شده براى شیوه سازندگى کشور در این دوران ابتدا نگاهى داشته باشیم به سیر تحولات جامعه ایران در یک قرن اخیر و سپس تأثیرات آن را در شکل گیرى اقدامات اساسى این دوران بررسى نماییم.
رابطه تحولات توسعه گذشته ایران با حکومتهاى شاهنشاهى
در قسمت اول این مقاله بحث جامعى صورت گرفت در رابطه با ضرورت بازسازى نظامهاى مختلف ادارى، اقتصادى، سیاسى، قضایى، …و براى درک اهمیت و ضرورت ابعاد این بازسازى و شناخت این معنا که عدم بازسازى این نظامها به کدام ارکان و روابط درونى انقلاب اسلامى ضربه خواهد زد، به عنوان نمونه به کالبد شکافى بعضى از این نظامهاى کلیدى و عمده پرداخته خواهد شد:
نظامهاى نوین آموزشى و خصلت دین زدایى آن
در تاریخ گذشته ایران همواره علم و عالم مورد توجه و عنایت بوده است و در یک ترکیب بهم پیچیده از معارف دینى و تعبد معنوى ادامه حیات مى داده است.بطوریکه تمامى عالمان بزرگ ایران ویژگى فقاهت و اجتهاد را در کنار آن علم خاصى که به سبب آن معروف شده اند داشته اند .توده هاى مردم نیز در حد محدودى با مراجعه به مکتب خانه ها و در سطح بالاترى به حوزه هاى علمیه مى رفتند، ظهور مدارس جدید در ایران با یک فلسفه کاملا متفاوت، سر آغاز اتفاقى بسیار مهم در تاریخ معاصر ایران است و آن اینکه مدرسه جدید ابزارى گردید براى فخر فروشى فرزندان درباریان و تجار بزرگ و راه یافتن به آن مى توانست زمینه ساز استخدام در دستگاه ادارى رضا شاهى را فراهم سازد.از خصوصیات این مدارس جداسازى ارتباط دین از علم است.با حاکمیت رضا شاه این نوع مدارس با سرعت توسعه پیدا مى کند، گر چه عمق باورهاى دینى مردم تلاش مى کند آثار دین زدایى این مدارس را به حداقل برساند و بعضى از فرهنگیان متدین تلاش مى کنند مدارس جدیدى را با گرایش به دین پایه گذارى کنند.اما ابعاد کوچک این حرکتها در مقابل سرعت گسترش و ماهیت قوى این نظام آموزشى جدید کم اثر بود.
در ادامه گسترش نظام آموزش و پرورش نوین در سال 1314 دانشگاه تهران به صورت رسمى پایه گذارى شد، نظام دانشگاهى نیز در ادامه خصوصیات نظام آموزش و پرورش محل تربیت انسانهاى عالم و خداشناس و خدمتگذار نبود، بلکه عملکرد غالب آن تربیت نسل جدیدى از انسانهاى تکنوکرات براى پایه گذارى یک نظام توسعه مادى با ارزشهاى غربى بود، گر چه پتانسیل بسیار قوى مذهب تشیع همواره، جمعى از استادان، دبیران و معلمان متعهد را از تأثیرات همه جانبه این نظامها دور نگه داشته و خود سعى در اصلاح آن داشتند.و به تبع آن تعداد قابل توجهى از فرزندان خانواده هاى متدین، على رغم خصلت ذاتى دین زدایى این نظام همچنان به اسلام و ارزشهاى آن وفادار ماندند.
در اینجا لازم است این نکته را یاد آورى نمایم که نباید از این نکته غافل بود که در هر نظام تعلیم و تربیتى یک روح غالب نهفته است که متأثر از آن کلیه محتواى عوامل و روابط درونى مدرسه بین مدیر، معلم و دانش آموز، موضوع درس، فضاى مدرسه جارى است.و این معنى وقتى احساس مى گردد که انسان تصور کاملى نسبت به فضاى عمومى حاکم بر حوزه هاى علمیه و فرق آن با فضاى عمومى حاکم بر دانشگاههاى دوران ستم شاهى داشته باشد، ذکر این نکته به این دلیل است که توجه شود آموزش مطالب دینى و قرآن در نظام آموزشى که روح آن دین زدایى بود، جز انتقال محفوظات بى اثر یا کم اثر چیز دیگرى نبوده، گر چه براى قلبهاى پاک و فطرتهاى انسانى سالم، همین میزان ارتباط با قرآن نیز آثار خیر خود را داشته است .
نظامهاى نوین آموزشى و خصلت تحریف کننده فرهنگ کار و تلاش
گر چه در بدو تولد نظام آموزش و پرورش در غرب نیز فلسفه ورود به مدارس، حفظ موقعیت برتر اجتماعى اشراف زادگان بود، اما همراه با پیشرفت علم و توسعه اقتصادى و روشن شدن نقش سواد آموزى در تولید بیشتر و بهتر کالاها و خدمات، در روند گسترش مدارس اصلاحات و تغییرات زیادى در فلسفه و محتواى نظام آموزش و پرورش ایجاد شد.متأسفانه وقتى نظام جدید آموزش و پرورش و آموزش عالى وارد ایران شد و شروع به گسترش نمود، درآمدهاى نفتى نیز وارد اقتصاد ایران شد و دولتها براى تأمین منابع خود نیاز جدى به مالیات پیدا نکردند.تا از رهگذر ضرورت دریافت مالیات از بنگاههاى اقتصادى متوجه ناکار آمدى نقش علم و آگاهى و فرهنگ رفتارى نیروى انسانى به عنوان مدیر و کارگر و کشاورز در صحنه هاى مختلف تولید کالا و خدمات بشوند و متعاقب آن در فکر اصلاح عملکرد نظام آموزش و پرورش و آموزش عالى باشند، لذا کمترین تغییر و تحول در محتواى نظام آموزش و پرورش وآموزش عالى کشور به وجود آمد و همچنان که از روز تولد این مدارس و دانشگاهها، مسئله انتقال محفوظات و مباحث تئوریک محور کار آموزش و پرورش بوده، این مسئله همچنان تداوم یافته است.حاصل عملکرد این نظامها به طور خلاصه عبارت است از: 1.درس خواندن براى دستیابى به کار کمتر با مزد بیشتر و نه براى کیفیت بخشیدن به انجام کار، 2.درس خواندن براى دستیابى به مدرک و کسب شغلى در محیطهاى ادارى و شهرهاى بزرگ و نه براى حضور مؤثرتر در صحنه هاى واقعى تولید، 3.درس خواندن براى دستیابى به مدرک براى کسب موقعیت اجتماعى، 4.و بالنتیجه از بین رفتن روحیه خلاقیت و نو آورى در دانش آموزان و دانشجویان، 5.محور شدن انتقال محفوظات و در حاشیه قرار گرفتن مباحث جدى تربیتى.
تأثیرات مخرب رژیم گذشته در نظام اقتصادى
فساد وابستگان رژیم، وابستگى به غرب و وجود درآمدهاى نفتى منشاء انواع تخریبها در نظام اقتصادى ایران شده که آثار بسیارى از آنها همچنان تداوم یافته است و مى تواند منشاء آسیبهاى براى آینده انقلاب اسلامى ایران گردد.اهم مواردى که با بحث این مقاله مرتبط است عبارت است از:
الف) انتخاب غلط استراتژى توسعه براى ایران
منظور از استراتژى توسعه، انتخاب و تدوین اصول کلى حرکت براى ایجاد تحولات در ساختارها، نهادها و اجراى طرحهاى بزرگ اقتصادى و اجتماعى به منظور تسریع در پیشرفت و سازندگى کشور است.
وجود درآمدها حاصل از صدور نعمت نفت خام در کنار وابستگى و فساد رژیم شاهنشاهى آثار نامطلوب زیر را در جامعه ما به ارث گذاشته است: 1.ایجاد یک نظام بزرگ دولتى مصرف کننده منابع و مخرب در سازندگى و توسعه کشور، 2.بزرگ شدن ابعاد نظامهاى آموزشى و تربیتى بدون آنکه اصلاحات لازم و متناسب سازى آن با شرایط جامعه ایران صورت گیرد و در نتیجه انتقال آثار فرهنگى غلط در کل جامعه، 3.به وجود نیامدن نظام آموزش عالى مناسب براى حل مسائل جامعه خودى، 4.عدم شکل گیرى نهاد برنامه ریزى مناسب براى تدوین برنامه هاى توسعه همه جانبه و پایدار در کشور، 5.به وجود نیامدن نظامهاى آمارى، اطلاعاتى براى شناخت تحولات جامعه در ابعاد مختلف به عنوان پشتوانه براى نظامهاى برنامه ریزى، 6.به وجود نیامدن نظامهاى نظارتى و ارزشیابى، 7.عدم شکل گیرى بخش خصوصى سالم و فعال و در خدمت منافع ملى، 8.تخصیص غلط منابع اقتصادى به نفع افرادى که در کارهاى فیزیکى جامعه ایفاى نقش مى کنند و به ضرر افرادى که در کارهاى نرم افزارى و علوم انسانى فعالیت مى نمایند، 9.عدم انتقال علم و تکنولوژى مناسب به ساختارهاى مختلف : اقتصادى، سیاسى، مدیریتى و فرهنگى، 10.عدم ایجاد نهادهاى تحقیقاتى و مطالعاتى مناسب براى شناخت واقعى مسائل جامعه، 11.رشد نا متعادل و توسعه ناموزون مناطق مختلف کشور، 12.ناشناخته ماندن بسیارى از خصوصیات فرهنگى، رفتارى اقشار مختلف جامعه براى مسئولین، .13ناشناخته ماندن بسیارى از منابع و مزیتهاى نسبى کشور، 14.فیزیک گرایى و ظاهر بینى افراطى در مفهوم سازندگى در بین مسئولان و مردم، 15.توسعه مصرف گرایى مبتنى بر واردات کالاهاى صنعتى و مصرفى خارجى، 16.توزیع نامتعادل استعدادهاى درخشان بین علوم مختلف مورد نیاز جامعه، 17.عدم ایجاد یک نظام مالیاتى کارآمد، 18.عدم شکل گیرى ساختار نظارت عمومى مردم بر تصمیم گیرى مدیران اجرایى و دستگاههاى دولتى به دلیل مشارکت نداشتن در تأمین هزینه هاى دولتى، 19.از بین رفتن حساسیت در مورد مصرف بیت المال و اموال عمومى در فرهنگ رفتارى تصمیم گیرندگان و مردم، 20.تخریب نظام قضاوت جامعه نسبت به عناصر حکومت و دولت .
تحولات دوران بعد از جنگ
همان طور که در قسمتهاى قبلى ذکر شد در چند سال آغاز پیروزى انقلاب و زمان جنگ تحمیلى فرصتى براى باز سازى همه جانبه نظامهاى به ارث رسیده از دوران گذشته به وجود نیامده، اما این اثر تخریبى را داشت که ذهن مدیران و کارشناسان نظام با نظامهاى گذشته شاهنشاهى انس پیدا کند و در این آشنایى و قرابت، بسیارى از پدیده هاى منفى آن مخفى بماند و لذا این نظامها توانست در دوران بعد از جنگ آسیبهاى جدى را به ارکان و ارزشهاى انقلاب وارد سازد و بستر ساز احتمالى آسیبهاى آینده گردد.
پدیده انفجار جمعیت
این پدیده حاصل روى کار آمدن دولتهاى ملى در کشورهاى در حال توسعه است، چرا که در اولین سالهاى روى کار آمدن حکومت بلا فاصله از طریق بسیج امکانات خود با دادن آنتى بیوتیکها، و زدن انواع واکسنها در تمامى نقاط دور و نزدیک کشور نرخ مرگ و میر کودکان بخصوص در بین نوزادان زیر یکسال را کاهش مى دهند، اما کاهش زاد و ولد کودکان یک مسئله فرهنگى است و زمان بر، این مسئله در آغاز پیروزى انقلاب در ایران رخ داد و ظرف 4ـ 3 سال نرخ مرگ و میر کودکان زیر یکسال از 180 نفر در هر هزار نفر به 60 نفر کاهش پیدا کرد.اما حدود 15 سال طول کشید تا با تحولات فکرى و فرهنگى و تبلیغى نرخ زاد و ولد شروع به کاهش نماید.این تحول در ایران در طول ده سال گذشته نرخ رشد بالاى 2/3 را ایجاد کرد که خود منشاء یک سلسله نابسامانیها در مسائل اقتصادى، اجتماعى، سیاسى و فرهنگى خواهد بود که بخش اعظم آن در دهه آینده رخ مى نمایاند.
تأثیرات ساختار انتخاباتى موجود
یکى از مشخصه هاى بسیار ارزشمند نظام جمهورى اسلامى، اعتقاد عمیق مسئولان به ضرورت حضور مردم در صحنه است، به همین دلیل انتخابات گسترده و وسیعى همواره در جریان بوده است، اما این پدیده ارزشمند در بستر غلط فرهنگى جامعه ما، متأثر از تخریب ابعادى از فرهنگ جامعه در رژیم گذشته، منشاء آثار منفى نیز بوده است.زیرا نمایندگان محترم مردم براى پاسخگویى به خواسته هاى مردم حوزه انتخابیه خود همواره در پى کسب منابع جدید بوده اند تا مطابق تعریف پذیرفته شده در فرهنگ جامعه به سازندگى بپردازند.چون در این تعریف، کار فیزیکى و عمرانى بیش از اندازه منطقى، جایگاه دارد این پدیده همراه با رشد بى رویه جمعیت با تمامى ساختارهاى غلط رژیم گذشته بهم پیوند خورده و اجازه نداده است تا على رغم خواست بسیارى از کارشناسان، مدیران، برنامه ریزان جامعه بعد از جنگ، مطابق با یک الگوى صحیح، تخصیص منابع صورت گیرد و این امکان فراهم گردد که دولت در یک حرکت هماهنگ از طریق استراتژى منطقى خود ساماندهى سازندگى کشور را پى ریزى نماید و بسیارى از منابع صرف ساختن تأسیسات و ابنیه و ساختمان گردید، استراتژى معقول و منطقى براى کشور مى توانست در چارچوب کلى زیر باشد: 1.تلاش براى اصلاح فرهنگ عمومى براى ایجاد آمادگى براى یک سازندگى درونزا و متناسب و متجانس با اهداف مقدس جمهورى اسلامى، 2.تلاش براى اصلاحات بنیادین در نظامهاى فرهنگى، اقتصادى، ادارى و…، 3.تلاش براى ساخت زیر بناهاى لازم براى یک توسعه پایدار، 4.تأمین کالا و خدمات حداقل، براى پاسخگویى به نیازهاى ضرورى مردم، 5.فراهم سازى بستر جامعه براى سرمایه گذارى بخش خصوصى براى بهره گیرى از همه ظرفیتهاى جامعه در رشد و توسعه اقتصادى.
آنچه در دوران بعد از جنگ رخ داد، عمدتا در پاسخگویى به تأمین کالا و خدمات براى گذران زندگى روزمره مردم بود و اگر تا اندازه اى توانستیم با تدبیر شخصیتهاى ارزشمند نظام، بخشى از منابع را براى ساخت زیر بناها به کار بریم، باید شکرگزار وجود این عزیزان باشیم .اما براى نجات از بحرانها و آسیبهاى آینده توجه به اشتباهات این دوران بسیار اهمیت دارد .
چرا که در این دوران نیز اشتباهاتى داشتیم که اهم آن عبارت است از: 1.بدون آنکه نظامهاى آموزش و پرورش، آموزش عالى را در محتوا اصلاح کنیم با سرعت گسترش دادیم و اینک خیل عظیم فارغ التحصیلان بیکار با آموزشهاى ناقص و فرهنگى ناکار آمد براى سازندگى واقعى در راهند .
2.با توسعه نظامهاى ادارى و اجرایى در اعماق نقاط جغرافیایى، انتظارات مردم را از دولت گسترش دادیم.در حالى که به واسطه اتمام درآمدهاى نفتى، ناچار هستیم دولت را کوچک کنیم و بخشى از وظایفى را که بر عهده آن گذاشته شده است به مردم واگذار نماییم.در حالى که چنین آمادگى در مردم وجود ندارد.
3.تصدى دولت را به قیمت کاهش کیفیت و کمیت فعالیتهاى نهادهاى حاکمیتى گسترش دادیم.
و در یک برداشت عمومى از مجموعه مشکلات جنگ، فشارهاى دشمنان انقلاب و اشتباهات دوران بعد از جنگ، مى توان گفت با توسعه نظامهاى اصلاح نشده گذشته عملا در دام نابسامانیهاى ریشه اى دوران ستم شاهى قرار گرفتیم، یعنى: نهادهاى نامتعادل به ارث رسیده و اصلاح نشده از رژیم گذشته را توسعه دادیم و با دامن زدن به تقاضاها و نیازهاى مادى و جسمى مردم کشورمان و سوار کردن نظام انتخابات روى این پدیده عملا پاسخگویى علمى به نیازهاى فرهنگى، معنوى و اخلاقى مردم و اصلاح نهادها و ساختارها و نظامهاى مختلف در پشت قیل و قالهاى حاصل از اوج گیرى تقاضاها و نیازهاى مادى و مردمى مخفى شد.
ـ مرورى به سخنرانیهاى نمایندگان مردم در نطقهاى پیش از دستور، ـ مرورى به مباحث مطروحه در جلسات هیئت محترم دولت، ـ مرورى به مباحث کمیسیونهاى تخصصى مجلس شوراى اسلامى، ـ مرورى به سوالات و پیگیرى عملى نمایندگان مجلس از مسئولان اجرایى، ـ مرورى به برنامه سفرهاى شخصیتهاى بلند پایه کشور، ـ مرورى به مباحث مطروحه در جلسات ملاقات مسئولان محلى با مقامات کشورى، همگى حاکى از محور بودن پاسخگویى به نیازهاى مادى و جسمى مردم آنهم نیازهاى مادى مقطعى و کوتاه مدت از طریق هزینه درآمدهاى نفتى بوده است و متأسفانه بسیار محدود و بندرت تعدادى از صاحبنظران و دلسوختگان انقلاب از خود و مسئولان سوالاتى از این دست کردند که: 1.رابطه نسل جوان با خالق خویش چگونه است و گرایشهاى مذهبى چه میزان در هدایت و کنترل تصمیمات اصلى زندگى جوانان ایفاى نقش مى کند؟ 2.گرایشهاى قلبى و درونى جوانان به عناصر اصلى نظام مقدس جمهورى اسلامى چه مسیرى را طى مى کند؟ 3.نسل جدید چه میزان با مکتب، وطن، مردم خود وابستگى و تعلق خاطر دارد؟ 4.روابط مردم با یکدیگر حول چه مسائلى در حال تحول است؟ 5.تهاجم فرهنگى چیست؟ ، ابعاد آن کدام است؟ با چه ابزارى باید با آن برخورد کرد؟ میزان موفقیتها در برخورد با آن چقدر است؟ آیا اقدامات انجام شده کافى بوده است؟ 6.آیا زمان اصلاحات بنیادى در نظامها و ساختارهاى اداره کشور نرسیده است؟ در اینجا لازم است توجه را به این نکته مهم جلب نمایم که مفهوم طرح این سوالات این نیست که دولت و اقتصاد جامعه در زمان جنگ و بعد از آن منابع مالى لازم را براى فعالیت فرهنگى اختصاص نداده است.بر عکس نگاهى به بودجه هاى سالیانه دولت و منابع مردمى که براى فعالیتهاى مذهبى در ایران مصرف مى گردد، حاکى از این معنا است که ابتدائا مشکل در تحولات بخش فرهنگ در تخصیص منابع نیست.مرورى به لیست این هزینه ها که براى مثال در سال 1377 : 1300 میلیارد تومان اعتبار آموزش و پرورش، 400 میلیارد تومان مجموعه آموزش عالى دولتى و غیر دولتى، 100 میلیارد تومان دستگاههاى ارتباط جمعى، 300 میلیارد تومان براى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، سازمان تبلیغات اسلامى.
و در بخش مردمى: هزینه هاى برگزارى مراسم مذهبى در محرم و صفر و ماه مبارک رمضان و هزینه هایى که براى ساخت مساجد، حسینیه ها و مراکز مذهبى مى شود، نشان مى دهد که در جامعه ما به اندازه کافى براى فعالیتهاى فرهنگ منابع مالى تخصیص مى یابد و اگر بخواهیم بر اساس مطالعات متفرقه و برداشتهاى شخصى این فرضیه را بپذیریم که لااقل آن طور که شایسته نظام جمهورى اسلامى بوده است نتوانسته ایم شاخصهاى مربوط به رشد اخلاق و معنویت و فرهنگ جامعه را رشد دهیم.
باید ریشه عدم بازدهى فعالیتهاى فرهنگى جامعه را در مسائلى غیر از تخصیص نامناسب مالى جستجو کنیم.
تا این مرحله با اشاره به نقش مخرب نظامهاى اصلاح نشده دوران ستم شاهى در شکل گیرى اشتباهات بعد از جنگ، سعى گردید عوامل عمده در ایجاد بسترهاى بحران آفرین و آسیب ساز براى آینده تشریح گردد، اما لازم است چند عامل تشدید کننده این عوامل را با بحث کامل ترى دنبال کنند.
استبدادزدگى در قضاوت
جامعه ایران جامعه اى است که دوران 2500 ساله استبداد شاهنشاهى را شاهد بوده و این معنا در بسیارى از منشها و رفتارهاى ما تأثیرات سوء خود را گذاشته است، یکى از آنان بزرگ نمایى نقش سازنده یا مخرب مدیران و مسئولان نظام اجتماعى است و معمولا در تحلیلها و قضاوتها اگر پیشداورى مثبت داشته باشیم، فرد را به عنوان منجى و یک چهره بى نظیر تاریخى مطرح مى کنیم و اگر قضاوت منفى داشته باشیم او را تا یک چهره خائن محکوم به مرگ تنزل خواهیم داد.این در حالى است که نقش فرهنگ عمومى جامعه و نظامهاى اجتماعى شکل گرفته بر اساس این فرهنگ عمومى، تأثیرات تعیین کننده اى در تصمیم گیرى مسئولان و مدیران نظام دارد و هر مسئولى در طول مدت مسئولیت خود تنها مى تواند تأثیرى اصلاح کننده یا مخرب در روندها را داشته باشد و باید در موقع قضاوت روى عملکرد مسئولین نظام به عامل فرهنگ عمومى و خرده نظامهاى اصلاح نشده گذشته جامعه توجه نمود.بدلیل اهمیت این مطلب در همین جا بحث آسیبهاى ناشى از تهاجم فرهنگى و تأثیرات آن در شکل گیرى تحولات فرهنگ عمومى و نظامهاى مختلف اجتماعى باز مى شود.تا هم کمک کند به قضاوتى صحیح تر نسبت به میزان تأثیر مدیران و مسئولین در تحولات اجتماعى، و هم به عنوان یک عامل مهم در تحولات آینده جامعه آسیب شناسى انقلاب مورد استفاده قرار گیرد.
تهاجم فرهنگى و آسیبهاى آن
ابتدائا باید به این نکته توجه شود، همانطور که بدن سالم انسان توان بازسازى بسیارى از آسیبهاى وارده به بدن را دارد وقتى در جامعه اسلامى سلامت کلیت نظام حفظ شود متناسب با هر آسیبى از خود عکس العمل نشان داده و آنرا ترمیم مى نماید، اما اگر خداى ناکرده چارچوب اصلى نظام آسیب دید، امکان ترمیم آسیبهاى بعدى با سرعت کاهش مى یابد.
نقش مخرب تهاجم فرهنگى دشمن از آن جهت حائز اهمیت است که کارکرد آن ایجاد اختلال در روابط کلیدى و استراتژیک نظام است یعنى اگر نتوان به نحو مقتضى کارکردهاى تهاجم فرهنگى دشمن را اصلاح نمود بتدریج رابطه مردم با اسلام، مردم با رهبرى و سایر مسئولین نظام، سست و آسیب پذیر خواهد شد و سلامت کلیت نظام به خطر خواهد افتاد.
قبل از ورود به بحث آسیبهاى ناشى از تهاجم فرهنگى باید به این نکته نهفته توجه شود که بخشى از توانمندى فرهنگ مهاجم در این نکته است که ما به عنوان یک کشور در حال توسعه ناچار هستیم براى توسعه کشور و حتى تحقق اهداف اسلامى خودمان از علم و تکنولوژى و تجربه هاى مربوط به سازماندهى و مدیریت آنها بهره بردارى نماییم.
1.آسیب رسانى به ساختار سیاسى کشور
لازمه تداوم انقلاب اسلامى ادامه حیات نظام مقدس جمهورى اسلامى است پیوند جمهوریت با اسلام حرف مشخصى است که اسلام در شرایط امروز جهان مطرح کرده است و لازمه آن تأمین خواسته ها و نیازهاى مردم با حضور فعال خودشان در چارچوبهاى پذیرفته شده تفکر دین مبین اسلام است براى آنکه این هدف عملى شود باید خواسته ها و نیازهاى مردم در چارچوب مکتب اسلام رشد و هدایت پیدا نماید و براى این منظور نظام فرهنگ ساز جامعه بیشترین مسئولیت را به عهده دارد.
لازم است دولت و مجلس شوراى اسلامى از یک طرف خواسته ها و نیازهاى مردم را احصاء نمایند و از طرف دیگر با استفاده از مبانى دینى و هدایتهاى رهبرى نظام انطباق این خواسته ها را با اسلام بررسى نمایند.
بدیهى است که اگر نظام فرهنگ ساز داخلى وظایف خود را به خوبى انجام دهد به دلیل هم راستائى خواسته هاى مردم و اسلام و رهبرى حرکتهاى جامعه داراى انسجام درونى خواهد شد و زمینه براى رشد توسعه پایدار در چارچوب ارزشهاى اسلامى فراهم مى گردد.و به طور طبیعى در روند تحقق خواسته هاى مردم توسعه مادى و رشد معنویت و اخلاق جامعه تحقق مى یابد و روز به روز استحکام و قدرت نظام جمهورى اسلامى بیشتر مى شود.
اما اگر خداى ناکرده در یک روند تدریجى نظامهاى فرهنگ ساز داخلى منفعل و ضعیف شوند و نیازهاى مردم متأثر از نظام فرهنگ ساز مهاجم تغییرات اساسى پیدا کند به طور طبیعى دولتها، مجلسیان در بین دو انتخاب تحقق خواسته هاى مردم و انتظارات اسلام و رهبرى دچار تضاد خواهند شد زیرا هم راستائى خواسته هاى مردم و تفکر اسلامى از بین مى رود و هم تعقیب و پیگیرى هر کدام ضایعاتى را براى جامعه خواهد داشت.بى توجهى به رهنمودهاى رهبرى و مبانى اسلامى ما را از اسلامیت نظام دور مى سازد و بى توجهى به خواسته هاى مردم اصل جمهوریت را مورد خدشه قرار داده و زمینه را براى رشد بحران هاى داخلى آماده مى سازد، چرا که در درون جامعه انواع گروهها و طیف ها با خواسته هایى بسیار متفاوت با یکدیگر نمود پیدا کرده و به دلیل اینکه هر گروهى به یک پایگاه فکرى مرتبطاند، گروهى خود را طرفدار حاکمیت مبانى دینى مى دانند و طیف دیگرى خود را حامى تحقق خواسته هاى مردمى و چون این پایگاههاى فکرى فاصله هاى بسیار زیادى با هم دارند، عملا راه کارهاى بسیار متفاوتى براى تحقق خواسته هاى هر کدام باید پیش بینى شود و عملا فعالیتهاى دولتها بسیار متغیر خواهد شد و ثبات لازم براى تحقق یک مجموعه سیاست پایدار از دست مى رود و بحرانهاى سیاسى روزمره اجازه سازندگى جامعه را نمى دهد و مردم را دچار خستگى و زدگى مى نماید.از طرف دیگر تجربه چند سال اخیر جامعه ما نشان مى دهد که چون همواره گروههاى مؤمن و معتقد در جامعه اسلامى وجود دارند، لذا حتى اگر خداى نکرده دولتها بخواهند از اصول ارزشى اسلام دور شوند این نیروهاى معتقد و مؤمن شروع به مقاومت مى نمایند، لذا به میزانى که تهاجم فرهنگى در جامعه ما اثر بگذارد به همان میزان در مسایل سیاسى، فرهنگى جامعه بحران آفریده مى شود و این بحرانها امنیت و ثبات لازم براى شروع سازندگى اصولى جامعه را حتى در ابعاد اقتصادى با مشکل روبرو مى سازد .
2.آسیب رسانى به روند اصولى جریان کامل استقرار نظام جمهورى اسلامى
هر انقلابى بعد از پیروزى براى استقرار نظام فلسفى و فکرى خود نیازمند زمان است تا مباحث نظرى خود را در قالب نظامهاى اجرایى طراحى نماید و شرایطى فراهم نماید که این نظامها را اجرا و با عیب یابى آن زمینه استقرار دائمى آنرا فراهم سازد.یکى از آسیبهاى مهم تهاجم فرهنگى دشمن تحریک دائمى و فزاینده خواسته هاى مادى مردم است در چنین شرایطى مجلسیان و دولتمردان منفعل شده و همواره در جستجوى راه حلهاى کوتاه مدت و فورى هستند و براى پیدا کردن آنها نظرشان متوجه تجربه کشورهاى توسعه یافته موجود مى شود و با انتقال تجربیات مبتنى بر نظام فکرى و فلسفى مغایر با فلسفه خودى عملا روند سازندگى اصولى جامعه را با اختلال مواجه مى سازند.نگاهى به نوع تصمیمات دولتها و مجلس ها بعد از پیروزى انقلاب و سرنوشت طرحها و لوایحى که مى توانستند نظامهاى مهم جامعه را اصلاح کنند، به خوبى آثار این پدیده تلخ را نشان مى دهد.
البته بخشى از این مشکل بر مى گردد به این واقعیت که در ساختار سیاسى موجود نمى توان از سیستم حاکم بر دولتها که براى چهار سال مسئولیت مى پذیرند انتظار داشت که وقت خود را به فعالیتهاى اختصاص دهند که نتایج آن در یک دوره بلند مدت ظاهر مى شود، البته وارستگى و وابستگى رؤساى دولتها به ارزشهاى اسلامى و علاقه به تحقق آرمانهاى اسلامى موجب شده که همواره این عزیزان شخصا تلاش نمایند که انجام فعالیتهاى اصولى و تدوین طرحها و لوایح اصلاح کننده نظامهاى اجتماعى را مد نظر قرار دهند اما تفاوت زیادى بین خواست فردى و تقاضاى ذاتى یک سیستم براى اصلاحات اصولى وجود دارد و باید در موقع مقتضى براى رفع این اشکال ساختارى اندیشه کرد و براى این سؤال جواب پیدا نمود که: چه اصلاحاتى در ساختار تشکیلاتى کشور باید به وجود آید که دولت ها و مجلس ها همزمان با پیگیرى حل مسایل روزمره مردم، به طور سازمان یافته و نهادى در پى انجام اقدامات اصولى براى اصلاح نظامهاى مختلف اداره کشور باشند؟
3.آسیب رسانى به تحقق روند دست یابى به توسعه پایدار در کشور
توسعه پایدار یعنى تداوم بلند مدت رشد اقتصادى بدون تخریب محیط زیست، گر چه این تعابیر وارداتى است اما با فرض پذیرش این تعاریف وقتى در جامعه اى رشد بلند مدت اقتصادى حاصل مى گردد که دو عنصر امنیت و ثبات براى تصمیم گیران اقتصادى تأمین شود و ثبات سیاستها در تمامى حوزه هاى اقتصادى، سیاسى، اجتماعى تجلى پیدا کند وقتى چنین شرایطى به وجود مى آید که در هر حوزه از مسایل سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، قضایى، …یک سلسله اصول، متکى بر مباحث ثابت فلسفه و جهان بینى حاکم براى اداره جامعه وجود داشته باشد، جامعه ما این اصول را از مکتب اسلام گرفته و باید متکى به این اصول، نظامهاى اجرایى در حوزه هاى مختلف اقتصادى، فرهنگى و سیاسى تعریف عملیاتى پیدا کنند و مردم در استقرار این نظامها مشارکت فعال داشته باشند، نقش آسیب ساز تهاجم فرهنگى این است که آمادگى و همراهى را براى استقرار نظامهاى متکى به اصول اسلامى از جامعه و بخصوص نسل جوان گرفته و اجازه نمى دهد این نظامهاى اجرایى مستقر شوند و تصمیم گیران اقتصادى تکلیف خود را بدانند و بر اساس آن بین منافع شخصى و منافع اجتماعى تعادل برقرار سازند، در چنین شرایطى مردم در جستجوى فعالیتهاى اقتصادى با بازده کوتاه مدت مى روند و سرمایه گذاریهاى بلند مدت تولیدى کاهش پیدا مى کند و چون از یک طرف متأثر از تهاجم فرهنگى، توقعات مردم از دولت بالا مى رود و از سوى دیگر اقتصاد جامعه دچار تورم و رکود مى گردد، نارضایتى مردم از مسئولین نظام افزایش یافته و خطر سست شدن رابطه مردم با عناصر کلیدى نظام فراهم مى گردد.
4.آسیب رسانى به کارآیى استعدادهاى درخشان جامعه
همانطور که از مباحث قبل برداشت کردید جامعه اى که در صدد استقرار یک نظام فکرى جدید است، باید نظامهاى مختلف سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، …را طراحى و به اجرا درآورد و به موازات آن بستر فرهنگى جامعه را براى استقرار این نظامها آماده سازد و لذا ناچار است بهترین و بالاترین استعدادهاى انسانى جامعه را به حوزه هاى نظریه پردازى و طراحى این نظامها به ویژه حوزه هاى علوم انسانى، شاخه هاى فرهنگى هدایت نماید اما به واسطه مجموعه کارکردهاى تهاجم فرهنگى که یکى از نتایج آن برجسته شدن نقش تأمین نیازهاى مادى و جسمى انسانها از رهگذر نشان دادن نمودهاى ظاهرى جامعه پیشرفته غربى است.معمولا در جوامعى که تهاجم فرهنگى آثار خود را تثبیت نموده، جامعه موجود به رشته هایى که پاسخ دهنده نیازهاى جسمى و مادى است پاداش بیشترى مى دهد و لذا استعدادهاى درخشان بیش از اندازه لازم به سمت رشته هاى فنى مهندسى و پزشکى هدایت مى شوند، این پدیده در همه کشورهاى جهان سوم آسیب وارد مى کند و چون این جوامع مسیر توسعه منطقى خود را نمى توانند طى کنند استعدادهاى درخشان امکان جذب در جامعه را پیدا نکرده و زمینه براى مهاجرت آنها به کشورهاى توسعه یافته فراهم مى گردد و دور بعدى توسعه سریع تر کشورهاى پیشرفته و کاهش سرعت تحولات توسعه کشورهاى در حال توسعه تعمیق مى یابد.
اما این پدیده براى جامعه ما و انقلاب اسلامى که نیازمند تعریف و تبیین نظامهاى جدید اجتماعى است، بسیار خطرناک تر و مخرب تر است.
نمود واقعى عملکرد این پدیده در جامعه، پر نشدن خلاء عدم حضور شخصیتهاى بزرگوارى چون شهید بهشتى، مطهرى، دکتر شریعتى است و این در حالى است که به دلیل مازاد نیروهاى فنى مهندسى و پزشکى بحث صدور خدمات پزشکى و فنى مهندسى به سایر کشورهاى جهان سوم را مطرح کرده ایم و تعداد زیادى از نیروهاى متخصص کم تعهد زمزمه رفتن به کشورهاى پیشرفته را طرح مى کنند.
5.آسیب رسانى به اصل کارآیى تفکر دینى براى اداره حکومت
وقتى به واسطه آثار گسترده تهاجم فرهنگى دشمن، ثبات لازم براى سرعت بخشیدن به روند سازندگى مادى فراهم نشد بلکه بحران هاى مختلف اقتصادى در جامعه ظهور پیدا کرد، با کمک ابزارهاى فرهنگى دشمن، این سؤال در اذهان جامعه به خصوص نسل جوان مطرح مى گردد که چرا تفکر دینى و حاکمیت گروه هاى مذهبى در مسئولیت ها نتوانسته است روند توسعه اقتصادى را سرعت بدهد و در مقام مقایسه با سایر کشورهاى مشابه جامعه ما رشد و توسعه خود را پیدا کند؟ بدیهى است با حادث شدن چنین فضاى تفکرى بین اقشار وسیع جامعه، اصل ارتباط مردم با اسلام مورد خدشه قرار گرفته و در خوش بینانه ترین حالت زمزمه ضرورت جدایى دین از سیاست به صورت مستقیم و غیر مستقیم از سوى نیروهاى سطحى نگر داخلى و عناصر تبلیغاتى دشمنان انقلاب مطرح مى شود.
حال که با مرورى بر بحث تهاجم فرهنگى نقش حساس نظام فرهنگ ساز جامعه را در سرنوشت انقلاب اسلامى ملاحظه نمودید، با توجه به این مساله که به دلیل سرعت تحولات تکنولوژیکى و گسترش ارتباطات جهانى، عملا امکان مقاومت در جلوگیرى از این ارتباطات نخواهد بود و از طرف دیگر براى زمینه سازى پیشرفت کشور ناچار به استفاده از علم و تکنولوژى و تجربه هاى کشورهاى پیشرفته هستیم باید قبل از آن که ذهن و قلب انسان ها به خصوص نسل جوان در اختیار نظام فرهنگ ساز دشمن قرار گیرد، دستگاه هاى مؤثر فرهنگ ساز داخلى این توان را پیدا نمایند .لذا از زاویه آسیب شناسى نظام فرهنگ ساز جامعه فهرستى کلى از مشکلات این بخش مطرح مى شود .
مشکلات عمومى نظام فرهنگ ساز جامعه
1.نامشخص بودن مسیر اعمال دیدگاه ها و مصوبات شوراى عالى انقلاب فرهنگى در ساختار مصوب تشکیلات کلان نظام جمهورى اسلامى (با فرض مسئولیت مدیریت کلان تحولات فرهنگى جامعه)، 2.وجود تشکیلات موازى، ناهماهنگ و تضییع کننده منابع فرهنگى در بخش هاى اجرایى فعالیت هاى فرهنگى، 3.تخریب آثار تلاش هاى نهادهاى مختلف از سوى یکدیگر، 4.عدم ورود نخبگان و استعدادهاى درخشان جامعه متناسب با اهمیت و پیچیدگى این بخش، 5.تلقى اشتباه در انتقال محفوظات دینى و کارهاى شکلى و ظاهرى به جاى فعالیت هاى عمیق فرهنگى در بسیارى از دستگاه ها و نهادهاى فرهنگى، 6.عقب ماندگى نظریه پردازى در حوزه دین براى حل معضلات فکرى، فرهنگى جامعه، 7.عقب ماندگى نرم افزارها و تکنولوژى مورد استفاده در حوزه هاى فرهنگى به نسبت سایر حوزه هاى اجتماعى، 8.گره خوردن حرکت در حوزه هاى فرهنگى با معضلات ناشى از سیاست بازى هاى رایج در فعالیت هاى روزمره گروه هاى مختلف سیاسى، 9.عدم پیوند تصمیم گیرى مسئولان دولتى با عناصر فکرى حوزه و دانشگاه و عدم پیوند کارآمد و مؤثر بین دو نهاد فکرى حوزه و دانشگاه، .بى توجهى به آثار و تبعات کارکردهاى نظام هاى اقتصادى، سیاسى و نظامى روى مسائل فرهنگى جامعه و بر عکس، 11.نبودن نظام هاى آمارى و اطلاعاتى و شاخص هاى ارزیابى و نهادهاى ذیربط براى هشدار دهى به موقع درباره مسائل حساس حوزه فرهنگ.
وقتى ابعاد تأثیر این معضلات تشدید مى گردد که توجه شود هر گاه کوچکترین مشکل در مسائل اقتصادى جامعه رخ دهد، بلافاصله در افکار عمومى جامعه منعکس مى گردد و در هر کوى و برزن پیرامون آن صحبت مى شود، دستگاه هاى ارزیابى کننده با سابقه بیش از 50 سال بلافاصله در قالب آمار و ارقام مشکل را به ستادهاى مختلف دولت ارائه مى دهند و نمایندگان محترم مردم تا اخذ نتیجه، مباحث آن را پیگیرى مى کنند و چون مباحث کمى است تا تحقق عملى آن همه مردم در جریان تحولات آن هستند، اما در مسائل اخلاقى و معنوى و تحولات فکرى و فرهنگى جامعه مسئله به شکل دیگرى است، به رغم تذکرات پى در پى مقام معظم رهبرى، عکس العمل ها در بخش محدودى از نخبگان و دلسوزان جامعه است، آن هم با اقدامات محدود و کاهنده، و لذا عملا تغییر و تحول متناسب با هشدارها ظاهر نمى شود و چون براى توده مردم ملموس نیست کسى براى تحقق آن پیگیرى نمى نماید.
حال سئوال اساسى و تکرارى این است که چه تغییرى باید در نظام تصمیم گیرى جامعه صورت پذیرد تا مسائل بلند مدت به ویژه مسائلى که مربوط به اهداف اصلى نظام جمهورى اسلامى است، در کنار مسائل کوتاه مدت و روزمره مردم به صورت هم زمان دیده شود و به دنبال آن حل مسائل کوتاه مدت در راستاى حل معضلات بلند مدت جامعه تعقیب گردد؟
تخریب و حذف نیروهاى مخلص انقلاب
یکى دیگر از آسیب هاى وارده به انقلاب، تخریبى است که پیوند نابسامانى هاى به ارث رسیده از جامعه گذشته و آسیب هاى وارده در بعد از پیروزى انقلاب بر قضاوت مردم نسبت به مسئولین به ویژه نیروهاى کلیدى و مخلص انقلاب مى گذارد.
توضیح بیشتر این که، همان طور که ذکر شد مدیران مخلص انقلاب در رأس نظام ها وساختارهاى مختلف اجرایى، اقتصادى، آموزشى و غیره قرار مى گیرند و حجم انتظارات مردم به حدى است که براى این مدیران فرصت اصلاح بنیادین نظام تحت مسئولیتشان فراهم نمى شود و چون انتظارات مردم از دولت و مسئولان بالاست و توقع دارند که با سرعت به مشکلاتشان پاسخ داده شود، اشکالات این ساختارها به پاى مسئولان گذاشته مى شود و در این میان گروه هاى سیاسى نیز براى تخریب جناح مقابل به صحنه آمده و از این نگرش و قضاوت افکار عمومى بهره جسته به اصطلاح دست به افشاگرى و بعضا نقادى سطحى مى زنند، حاصل این فرایند خطرناک مى تواند این باشد که بعد از طى یکى دو دهه افکار عمومى به ویژه نسل جوان این جمع بندى را پیدا کند که در بین مدیران و مسئولان نظام انسان هاى صادق و درستکار کم هستند و غالب مسئولین در تعقیب منافع شخصى خود مى باشند.
و چون مى تواند هر چهار سال یک بار از طریق انتخابات مکنونات قلبى خود را علنى سازد، ممکن است به تدریج شاهد خارج شدن نیروهاى ورزیده و مخلص از صحنه هاى مدیریتى نظام باشیم .گر چه به دلیل وجود شخصیت هاى بزرگوار موجود این مسئله هنوز نتوانسته است ضربه اى جدى به حضور نیروهاى مخلص انقلاب در موقعیت ها و مسئولیت هاى مختلف بزند و همچنان یاران و شاگردان مخلص امام و پیرو رهبرى در صحنه اند، اما این پدیده مى تواند در سال هاى آینده یکى از آسیب هاى بزرگ انقلاب باشد.
لازم به ذکر است که طرح این مباحث نافى آثار سازنده و اصلاح کننده تأثیر مشارکت مردم و توسعه امر انتخابات در سالم سازى مدیریت جامعه نیست، بلکه توجه دادن به بعد دیگرى از آسیب هایى است که میتواند از رهگذر تداوم حضور نظام هاى قبلى جامعه به روند حرکت یک نظام اسلامى و انقلابى وارد شود و عامل انحراف در مسیر حرکت جامعه شود مشابه تجربه اى که در صدر اسلام عامل آن انحراف بزرگ گردید، که تا اندازه زیادى متأثر بود از فعال شدن مجدد فرهنگ دوران جاهلیت قبل از اسلام.این پدیده مى تواند امروز هم براى جامعه ما اتفاق بیافتد با این تفاوت که از رهگذر فعال شدن فرهنگ گذشته، علاوه بر نظام هاى سازمان یافته و نهادینه شده دوران شاهنشاهى همراه با تهاجم فرهنگى غرب جاهلیت دوران گذشته به صحنه آمده و مسیر حرکت ما را منحرف سازد.
(منبع:آسیب شناسى انقلاب اسلامى ،کتاب: راه انقلاب، ص 185،نویسنده مقاله: مهندس حسن بنیانیان)