آشنایی با کتاب ایقان (1)
آشنایی با کتاب ایقان (1)
1. کتابشناسی
کتاب ایقان به گفتهی شوقی افندی، بزرگترین و قدیمیترین کتاب بهائیّت محسوب میشود. این کتاب توسط میرزا حسینعلی بهاء برای اثبات دعاوی سیّد علی محمّد باب در سالهای 1277 یا 1278 یا 1280 هجری قمری نوشته شده است. نویسنده در این کتاب خود را “خادم فانی” و عبد فانی” و برادر کوچکتر خودش را که جانشین باب بوده “مصدر امر” و “کلمه مستور” و باب را “نقطه” نامیده است.
این کتاب نشان از اعتقاد راسخ نویسنده به دعاوی سیّد باب دارد بدون این که برای خود کوچکترین حق و مقامی قائل باشد. او این کتاب را برای خال و دایی بزرگ سیّد باب یعنی سیّد محمّد تاجر شیرازی نوشت (موقعی که وی برای زیارت عتبات عالیات به عراق آمده بود) تا او را هم بابی گرداند. امّا این کتاب هیچ تأثیری در او نداشت و همچنان بر عقیده پدران خویش استوار بود تا این که از دنیا رفت و بنا بر وصیّتش درحرم مطهّر حضرت شاهچراغ شیراز مدفون گردید که شاهد بر مسلمانی اوست.
شوقی گفته است میرزا حسینعلی خواسته است با نوشتن این کتاب گامی در جهت تکمیل کتاب “بیان”بردارد که قرار بوده در نوزده واحد و 361 باب باشد، ولی نا تمام و ناقص بوده و همچنان ناقص مانده است. میرزا حسینعلی در سال 1308 (یک سال پیش از فوت) پسرش میرزا محمّد علی غصن اکبررا به همراه میرزا آقاجان خادم منشی حضور را از عکا به بمبئی فرستاد تا آثار خطی او را به چاپ رساند. او چنین کرد(واز این بابت حقّ بزرگی بر گردن بهائیان دارد اگر چه او را بعدها به خاطر اختلاف با عباس عبدالبهاء پسر دیگر که زمام بهائیان را بدست گرفت ناقض و ملعون نامیدند) و بعد از چاپ اعلان نمود، همه نسخ قبلی بی اعتبار است و باید نسخههای دیگر بر اساس آن تصحیح شود. او این کتاب را بعد از مراجعت از کوههای سلیمانیه به بغداد نوشت. زمانی که به خاطر بدبینیهای بابیان به او به جهت توطئه برای کنار زدن برادر کوچکترش از جانشینی باب ناگزیر شده بود با عنوان درویش محمّد بطور ناشناس دوسالی را به آن نواحی به میان دراویش سنّی برود و تاثیر این مجالست و همنشینی با دراویش در عبارات کتابش کاملا پیداست. استاد محیط طباطبائی معتقد است این رساله تقلیدی از اسلوب انشای فارسی منسوب به سیّد باب بوده که نویسندهاش میخواسته حقّانیّت امر سیّد باب را اثبات و در ضمن مشق و تمرینی از کار تکمیل بیان فارسی کرده باشد.در سال 1310 نسخهای دیگر از ایقان انتشار یافت که با این چاپ تفاوتهایی داشت، زیرا دیگر اختلافات درونی بهائیان و ازلیان بالا گرفته بود و برخی عبارات بهاء در ایقان دربارهی برادرش میتوانست مستمسک خوبی برای ازلیان باشد که خود داستان مفصلی دارد و نیز صدها مورد انتقاد از لحاظ املا و انشا و کیفیت روایت و نقل که باید تصحیح میشد، در این چاپ تغییر یافت.
نقدهای گوناگونی از حیث ادبی و مفهومی بر این کتاب نوشته شده است. بعضی 84 خطا و بعض دیگر 154 اغلاط و اختلافات لفظی و معنوی نسخههای چاپی و خطی و برخی تصرفات در آیات قرآنی را نشان داده و مبانی استدلالهای آن را با منطق و عقل نقض کردهاند که در شماره آینده به آن خواهیم پرداخت.
2. تاریخ و انگیزه نگارش
گفته آمد شوقی افندی ،ایقان را بزرگ ترین وقدیمیترین کتاب بهائیت محسوب مینماید. اینک عین عبارت او را از کتاب قرن بدیع جلد دوم صفحهی 147 نقل مینمائیم:”در بین جواهر اسرار مخزونه و لئالی ثمینه مکنونه که از بحر زخار علم و حکمت حضرت بهاءاله ظاهر گردیده اعظم و اقدم آن کتاب مستطاب ایقان است که در سنین اخیره دوره اقامت بغداد( 1278 هجری قمری مطابق 1862 میلادی )طی دو شبانه روز از قلم مبارک نازل گردیده و با نزول آن بشارت حضرت باب تحقّق پذیرفت و وعدهی الهی که حضرت موعود ،بیان فارسی را که ناتمام مانده تکمیل خواهد فرمود به انجاز پیوست.”
چنان که ملاحظه میفرمائید شوقی عبارت “اعظم ” و” اقدم ” را برای ایقان به کار برده و سال نگارش آن را 1278 قمری دانسته و مدت انزال آن را “دو شبانه روز” ذکر نموده است. شوقی با این عبارتش مر تکب دو خطای عمده شده زیرا به کار بردن عبارت متمم بیان فارسی برای ایقان، نادرست است به این دلیل که بیان فارسی وعربی طبق گفته باب قراربوده 361 باب داشته باشد (19 واحد که هر واحد 19 باب داشته باشد) در حالی که باب فقط توانست 162 باب از بیان فارسی (باب دهم از واحد نهم) و 209 باب از بیان عربی (آخر واحدیازدهم ) را بنویسد و اضافه شدن دو باب ایقان به162 باب بیان فارسی دردی را نمیگشاید و هنوز تا 361 باب وعده داده شده توسط باب که موعود بیان میبایست تکمیل کند 197 باب کم دارد. پس معلوم است باید بابیان دنبال کس دیگری به عنوان موعود بیان باشند تا واقعا بیان فارسی و عربی را تکمیل کند تا وعدهی باب به انجاز رسیده باشد و کتاب او متمم بیان فارسی باشد. تازه هنوز تتمیم بیان عربی روی زمین مانده است که آن خود موضوع را پیچیده تر میکند!! خطای دیگر شوقی این است که وی سال نگارش ایقان را سال 1278 دانسته است وحتماً این را از عبارت خود میرزا حسینعلی در ایقان استفاده کرده که میگوید:هیجده سنه میگذرد که بلایا از جمیع جهات مثل باران بر آنها (بابیها) باریده” که با اضافه کردن 18 به 1260_ سال اعلام بابیّت باب _ سال 1278به دست میآید. امّا شوقی یادش رفته که خود میرزا در جای دیگر همین کتاب میگوید:
“باری هزار و دویست و هشتاد سنه از ظهور نقطه فرقان گذشت” و به این ترتیب زمان نگارش ایقان را حد اقل تا سال 1280 مستمر و ادامه دار ذکر نموده است! یعنی نگارش ایقان حد اقل دو سال طول کشیده است از سال 1278 تا 1280؛ و بدین تر تیب ادّعای نوشته شدن ایقان در دو شبانه روز توسط شوقی امری خلاف واقع وادّعایی گزاف مینماید و بهائیان را با چالش جدی روبرو میسازد و سخن رهبر آخرشان رادر مورد اعظم کتب بهائیان بی اعتبار میکند. نکتهی دیگری که در قسمت نخست آمد ایمان دایی سیّد باب است: گفته شد رسالهی خالویه که بعدها ایقان نامیده شد را میرزا حسینعلی برای دعوت دایی سیّد باب (سیّد محمّد تاجر شیرازی) نوشت تا او را به دعوت جدید مومن گرداند. علیرغم ادّعای عبدالبهاء در مورد ایمان آوردن نامبرده ، مورخان او را تا آخر عمر مسلمانی معتقد و نه بابی شمردهاند. محقّق گرانمایه استاد سیّد محمّد محیط طباطبائی در دو مقاله ممتع خود که در سایت بهایی پژوهی آمده در این زمینه تحقیقاتی نمودهاند و شواهدی گویا نشان دادهاند. به نقل از کتب مورخانی همچون تذ کرهی فسائی در ذکر رجال شیراز و مدفون شدن نام برده طبق وصیتش در جوار حرم حضرت شاهچراغ در کنار اجدادش. و اگر او بابی میشده همچون رویهی سایر بابیان مثل اصحاب بدشت و ضوضاهای سه گانه از دید همشهریان و مورخان مخفی نمیمانده است. گرچه فرضاً ایمان هم آورده باشد دلیل درستی مطالب ایقان نمیتوانست باشد و باید خود مطالب ایقان مورد ارزیابی واقع گردد که در قسمت بعد به آن خواهیم پرداخت.
3. تحقیقات قبلی پیرامون ایقان
چنان که از مطالب ایقان برمیآید نویسنده در هنگام نوشتن آن، اعتقاد جزم به دعاوی سیّد باب داشته، اسلام را منسوخ و دورهی قرآن را پایان یافته و دین جدید را شرع بیان و کتاب آسمانی این آئین را “بیان” واحکام آن را واجب الاتباع میدانسته است. او باب رادر ردیف انبیای اولواالعزم وبلکه بالاتر از آنها میدانسته و در آن زمان برای خودش هیچ گونه ادّعائی نداشته و مانند سایر بابیان پیرو شرع باب بوده و او را ترویج مینموده است. در این کتاب میرزاحسینعلی ، سیّد باب را بحر البحور وجوهر الجواهر وسلطان السلاطین و مظهر وجود ومعبود و جمال ازلی و بحر علم لدنی و نقطهی وجود و طلعت محمود میدانسته و خودش را نسبت به او عبد یا خادم فانی میشمرده و جانشین باب را میرزا یحیی ازل (برادر کوچکتر خودش میدانسته و او را “مصدر امر ” نامیده و آن دوره را دوران صبح ازل میشمرده و خود را متشرع به شرع بیان و مطیع میرزا یحیی ازل جلوه میداده است. در صفحهی 76 میگوید: “مقصود از این بیانات واضحه اثبات سلطنت آن سلطان السلاطین بود” و در صفحهی 139 میگوید: “رب اعلی روح ماسواه فداه بخصوص جمیع علمای هر بلدی توقیعی صادر فرمودند” و در صفحهی 76 خود را خادم در گاه و خادم فانی و باب را نقطهی وجود وطلعت محمود خوانده است. و در صفحهی 154 میگوید: “واین عبد در کمال رضا جان برکف حاضرم ” در همین جا ازل را مصدر امر خوانده و در محلّ دیگر محبوب و یار پنهانی ومستور جهانی دانسته است. اگر چه وقتی او را کنار زده و خودش جای باب را گرفت در کتاب بدیع هر چه توانست از سب و لعن و نسبتهای ناشایست نثار او کرد. نسبتهایی که لایق اراذل و اوباش است. برخی پژوهشگران نوشتهاند از همین دورنگی و تذبذب در عقیده و گفتار میتوان ادراک نمود که بهاءاله پیغمبر نیست بلکه یک نفر بشر معتدل و موزون و یک فرد مودب با وجدان هم نیست و گرنه به برادرش این همه حرف زشت نمیزد. در آینده ما از این موضوع هم سخن خواهیم گفت. امّا در مورد اغلاط و اختلافات ایقان محقّق گرانمایه استاد محیط طباطبائی میفرمایند: ««اینک در خاتمه نظر خوانندگان را دربارهی اغلاط و اختلافات لفظی و معنوی نسخههای چاپی و خطی ایقان به این چند نکته جلب میکند:
1- شیخ عبدالسلام آخوند زاده در رسالهی مدافعه و مطالعه خود نه بر مبنای اساسی استدلال ایشان را هدف انتقاد منطقی و کلامی قرار داده، ولی به نقاط ایراد لفظی و معنوی از عبارات ایقان نظری نیفکنده است و به میرزا ابوالفضل و خطیب حلبی مجال آن را داده است که یکی از تغافل شیخ بر خود ببالد و دیگری با نقل صد و پنجاه و اندی غلط ادبی گوش مدّعی را بمالد.
2- آقای محمّد رضای افضل که ایقان چاپ اصلاح شده 1318 قاهره را مورد مطالعه قرار داده هشتاد و چهار خطای آن را در کتاب مطبوع «فلتات و خطئات» بر شمرده است.
3- آقای ابوتراب هدائی در چاپ سوم از کتاب «این دین نیست» چهارصد و پنجاه مورد تفاوت یا تصحیح میان یک نسخهی خطی از کتاب ایقان که در دست داشته با نسخه چاپ اول سربی قاهره یافته و در برابرهم در جدولی نهاده است. علاوه بر آن در ضمن نقل ده آیه از قرآن کریم تصرفاتی یافته و نوشته است.
4- عدهای از جوانان فاضل پژوهشگر در تهران از مقابله دقیق چاپ اول ایقان با پنج چاپ دیگرجدولی فراهم آوردهاند که 484 مورد اختلاف را در آن جدول قید کردهاند.
5- خطیب فاضل آقای حاجی شیخ محمود حلبی علاوه بر نقل جدول اختلافات مزبور، صد و پنجاه و چهار غلط ادبی از متن ایقان بیرون آورده و در کتاب «پژوهش جامع در بارهی ایقان» تألیف خود به تفصیل یاد کرده است. شاید دیگری در ضمن مراجعهی تازهای به موارد دیگری هم بر بخورد. چنان که یکی از دوستان فاضل نویسنده در ضمن مراجعه به آخرین صفحه از چاپ اول وقتی نظری برعبارت عربی (المنزول من الباء و الهاء » افتاد که در همه نسخ خطی و چاپی به همین صورت وارد است بر ذکر کلمه «منزول » به جای «نازل» اعتراضی داشت که در جدول اغلاط ادبی خطیب حلبی هم ذکر شده بود؛ ولی حذف حرف «الف» از آخر عبارت «الباء و والهاء» را قابل توجیه و تعلیل نمیدانست و میگفت در پایان غالب نسخههای خطی و چاپی ایقان و در کنار آن از دو حرف ب و هـ صورت رقمی امضای میرزا حسینعلی با اعداد 152 به چشم میرسد و وجود عدد «1» در آخر امضاء به یاد آورندهی حدف بی جهت «الف» دنبالهی ب و هـ متن کتاب است.
اینک دست به دعا برداشته و ازخداوند تبارک و تعالی میطلبیم:ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب . 25 محرم سنهی 1398هجری. »»(پایان مطالب استاد محیط طباطبائی)
بحث کتاب شناسی را همین جا خاتمه داده و در قسمت بعد نگاهی به مطالب کتاب میاندازیم وبه ارزیابی آن میپردازیم.
4. محتوای دو باب ایقان
چنان چه عرض شد درون مایهی کتاب ایقان ، اثبات مظهریت سیّد باب است و بهاءاله در آن تاریخ خود را تابع و پیرو باب و جانشین او را ازل میشمرده است و برای خویشتن هیچ مقامی قائل نبوده و خود را عبد و خادم فانی و باب را رب اعلی و سلطان السلاطین و میرزا یحیی را مصدر امر و صبح ازلی مینامیده است. برای اثبات مظهریت باب ، میرزا حسینعلی روشی خاص را در پیش گرفته است که در ذیل بدان میپردازیم: او دقیقا عوامل عدم اقبال مردم به باب را شناسائی کرده و برای آنها چاره اندیشی نموده و راه حل ارائه داده است. او دیده بود عالمان و محقّقان نخستین مانع گرایش مردم به باب بودند زیرا بی سوادی او را حتی در ادبیات آشکار میساختند وتناقض گوئیهایش را نشان میدادند و بطلان ادّعاهایش را بر اساس شواهد قرآنی و روائی مبرهن میساختند و روشنگری مینمودند و مانع گرایش مردم به او میشدند. لذا در تمام باب اول از دوباب ایقان طی 58 صفحه چوب را بر داشته و به جان علما افتاده و آنهارا بزرگترین مانع و سدّ هدایت مردم شمرده و همهی ایشان را جاه طلب و دین فروش گفته و ازمردم خواسته است اصلاً دنبال عالمان نروند و اگر میخواهند به حقیقت وحقّانیّت باب برسند باید گوش به حرف احدی از علما ندهند و به آنها متمسّک نشوند که اگر چنین کنند از درک حقیقت و وصول به سرچشمه حیات و معرفت محجوب و محروم گردند. اگر هم علما شواهدی در ردّ باب آوردند اصلاً هیچ توجهی به آن نصوص و مطالب معقوله و منقوله در قرآن وروایات فراوان دینی ننمایند، که مثلاً قائم موعود را دارای ویژگیهائی شمرده _که هیچ کدامش در باب نیست_ و در این زمینه حتی به ظواهر آیات و روایات هم استناد نکنند و بدون تکیه به هیچ عالم و نص و دلیلی بیایند و حقّانیّت این ظهور را بپذیرندو فورا بابی شوند. باب دوم از صفحهی 58 تا پایان چاره جوئی برای دومین مشکل در سر راه گرایش مردم به باب است و آن همانا صراحت نصوص در بارهی ویژگیهای قائم مبنی بر سلطنت آشکار در روی زمین و ظهور عدل و داد و محو ظلم و ستم و ایجاد حکومت سراسری توحیدی میباشد. اوبرای رفع این مشکل حکم داده همهی این نصوص را باید از حالت ظاهر خارج نموده و معنوی بدانیم. مثلاً سلطنت قائم را ظاهری ندانیم و معنوی بدانیم و آن غلبه و نفوذ در قلوب است که باب هم داشت و عدّهای حاضر شدند در راه او کشته شوند. پس سلطنت قائم (یعنی باب( معنوی است نه ظاهری و همین طور سایر آیات و روایات راباید معنوی دانست و از باب انتظار هیچ تغییر ظاهری در اوضاع جهان را نداشته باشید و فوراً به او ایمان آورید؛ و برای این کار هم به همهی آیات و روایات تعرّض نموده با سفسطه و مغالطه و تحریف و کم و زیاد کردن ، آنها را با مقصود خود همراه کرده است. بدین ترتیب ابتدا رابطهی فرد را با علم و عالم در باب اول قطع نموده و سپس در باب دوم رابطهاش را با نصوص دینی هم بریده تا طبق آن نصوص از باب انتظار عدل گستری و ظلم بر اندازی از جهان را نداشته باشد و یکسر به حرف او تسلیم شود و فورا بابی گردد. امّا تفصیل این سخن را به شماره بعد وا میگذاریم.
5. نقد محتوای باب اول
کاوش در مفاهیم باب اول ایقان، پژوهشگران در حوزهی بهائیت را با تناقضی بزرگ روبرو میکند و آنها را در مقابل دو گزینه قرار میدهد : مکتبی علم ستیز که در بزرگترین و قدیمیترین کتابش مردم را به دوری گزیدن از علما و دانشمندان فرا میخواند و میگوید برای وصول به مدارج ایقان و عروج به معارج ایمان باید از علم و عقل و کتب و صحف علما چشم بپوشید و به همه چیز و همه کس پشت پا بزنید تا به عیون حکمت و علم سلطان احدیت واصل و نائل شوید که اگر گوش به حرف عالمی از علما بدهید و یا به کتابی از کتب آنها رجوع کنید از زلال وصال ذوالجلال محروم و مقطوع خواهید شد (فلتقدسن انفسکم یا اهل الارض…) و این سخن را از سیّد باب آموخته آن جا که میگوید: “فلتنقطعن عن کل علمکم و عملکم ولتستمسکن بمن یظهره الله…” و خلاصه مکتبی علم گریز و عالم گریز و بلکه علم ستیز را ترسیم نماید یا :مکتبی که علم خواه است و یکی از تعالیمش را تطابق علم با دین میشمرد و این را برای خود افتخار میداند و بر آن میبالد و همه جا مطرح میکند؟
گزینهی اول مستند به اعظم و اقدم کتب بهائیت است که یک بهائی به هیچ وجه نمیتواند با آن بستیزد و آن چنان هم صریح و روشن است که قابل توجیه و تاویل نیست(و البته مجاز به تأویل وتفسیر هم نیستند زیرا تاویل و تفسیر متون رهبران در بهائیت مجاز نیست) و راه تحرّی حقیقت رادوری گزیدن از علم و عالم و کتاب و نصوص دینی معرفی میکند. البته کسی که متون بهاءاله را بشناسد میداند این مخالفت بهاء با علما تازگی ندارد و او علمای اسلام را در ایقان “همج رعاع “_پشههای سر گردان_ خوانده و در جاهای دیگری ازکتابهایش آنها را “ذئاب ” و “حمر” _گرگان و خران _نام نهاده امام جمعه اصفهان را “رقشاء”_ کرم خالدار ماده_گفته و حاج کریمخان کرمانی صاحب ارشاد العوام را “تراب و زاغ و کلاغ ” خوانده است و معلوم نیست این رفتار او با آن عبارتش در کتاب اقتدارات چه نسبتی دارد آنجا که میگوید “الادب قمیصی “ادب پیراهن من است؟! آیا نسبت دادن القاب زشت به علمای اسلام در طول دورهی غیبت ، مصداق ادب است؟ اگر رجوع به عالمان در فهم حقیقت و حقّانیّت هر مدّعی جدید نبوت و رسالت (که در طول زمان هم کم نبودهاند) و مشاوره با آنان گناه نا بخشودنی است پس پذیرش همه مدّعیان به صرف ادّعای آنها الزامی است! آیا اگر رابطهی مردم را با عالمان ودانشمندان قطع کنیم آنها را آماده پذیرش ادّعای هر مدّعی عوام فریبی نکردهایم؟ اگر سخن علما در مورد مدّعی جدید و موعود آینده حجت نیست پس اصل آمدن موعود که توسط همین عالمان به گوش مردم رسیده هم نباید حجت باشد! این درون مایهی باب اول بزرگترین کتاب بهائیان است تا قضاوت شما چه باشد.ادامهی سخن را در مجالی دیگر منتظر باشید.
6. پاسخ به سوالات پیرامون نقد ایقان
این قسمت را اختصاص میدهیم به پاسخ مطالب دوست بهائی عزیزمان Nasim که با دقت بحث ایقان را پی گیری میفرمایند. ایشان فرمودهاند” :اوّلاً کتاب ایقان به مانند کتاب قرآن معجزهی حضرت بهاء الله نیست که به آن مبارزه طلبی شود .” عرض میکنم نظر جناب شو قی افندی چیز دیگری است. ایشان میفرمایند کتاب ایقان کتابی از مجموعهی کتب آسمانی دیانت بهائی است آن هم عظیمترین و قدیمیترین آنها که معجزه وار ظرف دو شبانه روز از جانب خداوند نازل شده است. تعبیری از این قوی تر پیدا میکنیم: “اعظم است،اقدم است،آسمانی و منزول است، معجزه دو شبانه روزی است.”
نکتهی بعدی را چنین فرمودهاند: “بر فرض وجود{اغلاط ادبی} ، نکتهی مهم آن است که مفاهیم ارزشمندایقان درک شود ، نه آن که مرتباً به دنبال اشتباه ادبی در آن بگردیم . چون خلاف قرآن که کتابی ادیبانه است ، ایقان چنین ادّعایی ندارد و وجود اشتباه ادبی ، دلیل باطل بودن آن نیست.” عرض میشود وقتی کتابی آسمانی شد و از ناحیهی خداوند نازل گردید وجود یک غلط هم درآن پذیرفتنی نیست و دلیل بطلان آن است زیرا خداوند که چیز غلط نازل نمیفرماید و نسبت دادن غلط به ساحت قدس الهی زیبندهی موحدان نیست؛ و ما در ادامه همین مباحث نمونههایی از آن اغلاط را که فقط اغلاط ادبی هم نیست بلکه غلط مفهومی، تحریف آیه و روایت و حتی تحریف اشعار شاعران است خواهیم آورد.
نکتهی سوم آن که فرمودهاند: “تجلیل حضرت بهاء الله از نقطهی اولی ، منافی ادّعای بعدی ایشان نخواهد بود.” عرض میکنم: چگونه منافی نخواهد بود در حالی که برادرش را “مصدر امر” و “صبح ازلی “میخواند و مدتی بعد شنیع ترین نسبتها را به او میدهد؟ باب را سلطان السلاطین و رب اعلی میخواند و خود را عبد و خادم فانی میشمرد در حالی که شوقی او را در آن حال مظهر الهی میدانسته که اعظم کتب بر او نازل شده است؟ بالاخره او عبد و خادم بوده یا نبی و رسول؟ اگر برادرش جانشین باب بوده خودش چهکاره بوده است؟ اگر حکمت و تقیّه این طور اقتضا میکرده اصلاً برای چه آمده و چرا در زمان مناسب خودش نیامده و مگر اصلاً در بهائیت تقیّه وجود دارد؟ و همین طور سؤالات دیگر.
و در پایان فرمودهاند:”سوما دانشمندان هر قوم ، به شرطی که مردم را به سوی حقیقت فرا بخوانند، مرجع مناسبی برای مراجعه هستند . امّا در صورتی که برای حفظ مقام و مرتبهی خویش ، مردم را از تحرّی حقیقت بازدارند ، رجوع به آنان از سم مهلک خطرناک تر است . سابقهی این امر در زمان ظهور عیسی مسیح وجود داشت که بزرگترین دشمنان آن پیامبر خدا ، دانشمندان یهودی بودند و همانها بودند که میخواستند عیسی را به هلاکت رسانند . وانگهی مگر مردم خودشان شعور ندارند که برای پذیرش امر فطری و عقلانی حضرت بهاء الله، محتاج به دانشمندان باشند؟ تعالیم حضرت بهاء الله، بر مبنای ضمیر روشن انسانها است و برای درک آن باید قلبی روشن داشت ، نه مغزی انباشته از خرافات و افسانهها . در طول تاریخ نیز ، دانشمندان هرقوم ، آخرین گروهی بودند که به پیامبران ، ایمان میآوردند . به همین دلیل ، حضرت بهاءالله، مردم را از مراجعه به این دانشمندان ، بر حذر میداشتند و الا رجوع به دانشمندانی که امر آن حضرت را به مردم ابلاغ میکنند ، عقلا واجب خواهد بود . منتظر پاسخهای یاس عزیزم به این نکات میمانم .
” عرض میکنم اصل محتوای باب اول ایقان احتراز از همهی علمای قوم است و خط کشی خاصی بین علما ننموده است که گفته شود منظورش علمای سوء است و علمای سوء هم کسانی هستند که به مدّعی جدید ایمان نیاوردهاند. این هم که عقلانی نیست هر مدّعی که از راه برسد به علما اهانت کند و هر کس با او همراه شد و ادّعایش را پذیرفت او را عالم خوب و بقیّه را عالم سوء محسوب نماید. بهاءاله همهی علمای عصر را همج رعاع خوانده چون به باب ایمان نیاوردهاند و به آنها لقب کلاغ و زاغ و کرم و خر و گرگ و…داده است. ضمن آن که برخلاف فرمایش شما همیشه این طور نبوده که علما به انبیاء ایمان نیاورند یا آخرین گروهی باشند که ایمان میآورند. مثلاً در زمان حضرت موسی علیه السلام ، علمای قوم یعنی” سحره ” اولین گروهی بودند که ایمان آوردند و حاضر شدند شدید ترین شکنجهها را در راه دیانت موسی تحمل کنند و در این راه شهید شوند. امّا در مورد بهائیت مکرر در اینجا گفته شد ابتدا باید حقّانیّتش مورد بحث قرار گیرد و ثابت شود و آن گاه با ادیان دیگر مقایسه شود. باید ثابت شود به چه دلیل دین آسمانی وآئین ربانی ست؟ رهبرانش چه مقامی دارند؟ (رسالت یا نبوت یا…چون بهاءاله گفته است نبوت و رسالت به وجود حضرت محمّد (ص) پایان یافت) وبه فرض صحت ،چه دستاورد ویژهای دارد که در ادیان دیگر نبوده ومتناسب با این دوران است؟ بنابر این نمیشود گفت چون بعضی علما با بعضی انبیای گذشته مخالفت کردند و همهی علما هم با باب مخالفت کردند پس باب هم مثل انبیای گذشته ، پیغمبر است! آیا این دستاویز خوبی برای هر مدّعی کاذب و فریبکاری هم نمیتواند باشد که مخالفت عالمان را با خود دلیل صدق دعوت خود بپندارد و از مردم بخواهد به همین دلیل به او ایمان بیاورند. جنابعالی این را میپذیرید؟ آری مردم خود براساس فطرت و تعقل میتوانند راه را بیابند، لیکن بهاءاله راه تعقل را هم بسته (شواهدش ذکر خواهد شد)وبرای تطبیق نصوص دینی در مورد قائم آنها را از مراجعه به منابع و کتب و روایات و نصوص و مبینین آنها یعنی علما بر حذر داشته و خلاصه گفته هر طور من گفتم همان را بپذیرید. یعنی اگر در نصوص آمده بود پس از اسلام دینی نمیآید و قائم بایددنیا را از ظلم وستم پاک نموده از عدل و داد پر کند و باب چنین نکرد ، کاری به علما نداشته باشید و حرف مرا بپذیرید و تردید هم نکنید. چنین است باب اول ایقان.
با سپاس از شما برای پیگیری مباحث.
7. نمونه هایی از اغلاط ادبی ایقان
پرداختن به اغلاط ایقان را از آن جهت پی میگیریم که اوّلاً به آن وعده داده ایم و ثانیاً نشان دهیم ایقان نه چنان که حضرت شوقی ادّعا فرمودهاند این کتاب معجزه نیست و منزول از ناحیهی ربّ العزّه هم نیست ( زیرا نسبت دادن غلط به ذات ذوی الجلال زیبندهی بهائیان اگر خود را موحّد میدانند نیست) و ثالثاً صدور چنین عبارات و مفاهیمی در خور یک نویسندهی درجه چهارم که بخواهد متنی را برای مخاطب خاص یا عموم هم بنگارد نیست؛ زیرا از اصول اولیه فصاحت و بلاغت، رعایت استواری کلام ، صحت عبارات و رعایت قواعد بر اساس زبان منتخب برای ارتباط است. فعلاً برای شروع در همان 8 صفحهی اول ایقان وجود 10 غلط ادبی را فهرست وار عرض مینمایم. (از مجموع همان 154 غلطی که استاد محیط طباطبائی بدان اشارت داشتهاند و در فرصتی دیگر بنا به تقاضای محقّقان ممکن است بقیّهی آنها را هم ذکر نمایم(.
1. عبارت” فلتقدسن “در ص2 س2 (ص نشان صفحه و س نشان سطر (غلط است زیرا لام امر بر سر جمع مخاطب امر داخل نمیشود. چنان که بعضی بهائیان در بعضی نسخههای اخیر متوجّه این غلط شدهاند و عبارت “منزول من الله” ایقان را تصحیح کرده و به جای آن کلمهی “قدسوا ” را نشاندهاند!
2 و 3. عبارت “لعل اتصلن”در ص2س3 دارای دو غلط است؛ زیرا اوّلاً “لعلّ” که از حروف مشبهه بالفعل است برسر فعل داخل نمیشود و ثانیا موکد نمودن مدخول “لعلّ” به نون تأکید غلط است چون ترجی با تأکید، به خصوص تأکید ثقیله سازش ندارد.
4. عبارت “اعصار و اقران”در ص4س15 غلط است، زیرا جمع قرن به فتح قاف به معنای زمان ، قرون است نه اقران. خواستهاند هم قافیه اعصار بگویند متوجّه غلط بودن اقران نشدهاند.
5. عبارت “مستشرق”در ص6س8 غلط است و صحیح آن در اینجا “مشرق “است.
6. عبارت “جمال ازلیه”در ص6س15 غلط است، چون جمال مذکر است و صفتش هم بایدمذکر باشد .
7. عبارت “بجناحین الایقان” غلط است و نون در اضافه حذف میشود و صحیح آن “بجنا حی الایقان “میشود.
8. عبارت “مخمود” درص8 س1 غلط است زیرا خمد فعل لازم است و فعل لازم اسم مفعول ندارد و صحیح آن “خامد” است.
9. عبارت “از آب عنصری افسرده نشود” در ص8 س2غلط است، زیرا ماء تکذیب معرضین، آب عنصری نیست بلکه آب معنوی است ! علاوه بر این که هیچ با ذوقی تکذیب و اعراض رابه آب که مایهی حیات است تشبیه نمیکند.
10. عبارت “ببصرالحدید” درص8س4 غلط است، زیرا معرفه صفت نکره نمیشود.
ذکر بقیّهی اغلاط ادبی ایقان را به وقت دیگری موکول میکنیم؛ اگر چه ما به نقد محتوای ایقان هم پرداخته و خواهیم پرداخت لیکن اشاره به همین اغلاط ادبی هم مهم است، چنان که مبلّغ بزرگ بهائیان با مطرح کردن تنها 3 یا 4غلط ادبی از متن انتقادی شیخ الاسلام تفلیسی بر ایقان نتیجه گرفته است که او آدم بیسوادی است وبه حرفهایش نباید توجه کرد! با همین استدلال میرزا ابوالفضل گلپایگانی ،با کتابی که 154 غلط ادبی دارد چه باید کرد؟!
8. نمونه ای از اغلاط محتوائی ایقان
عرض شد محتوای باب اول ایقان تأکید تمام بر عدم رجوع مردم به علما در اثبات حقّانیّت مظهرجدید یعنی سیّد باب است. او به عنوان دلیل از تاریخ شاهد میآورد که تمام علمای زمانها با انبیاء الهی مشکل داشتهاند؛ به طوری که هم خود ایمان نیاوردهاند و هم مانع ایمان آوردن مردم شدهاند . بعد از این استدلال نتیجه میگیرد که همان طور که مخالفت علماء با انبیاء ، حقّانیّت آنهارا خدشه دار نمیکند، همین طور مخالفت علماء هم با باب حقّانیّت او را به عنوان یک ظهور، مخدوش نمیسازد بلکه اصلاً حقّانیّت او را ثابت میکند. گفتیم اوّلاً مقدمه تاریخی بحث که استدلال بر آن استوار شده است غلط است، زیرا این طور نبوده که علما همیشه با انبیاء به مخالفت بر خاسته و یا آخرین گروهی باشند که ایمان آورده باشند. به عنوان نمونه علمای زمان حضرت موسی یعنی “سحره” ، اولین گروهی بودند که ایمان آوردند و حاضر شدند تا پای شهادت در این راه جان فشانی نمایند و نیز بحیرای راهب عالم مسیحی با دیدن نشانههای پیامبری در سیمای پیامبر اکرم (ص) حتی پیش از بعثت به او ایمان آورد. پس استدلال او نقض میشود.ثانیاً به فرض که علماء با باب مخالفت کرده باشند باید حرف آنها را مورد بررسی قرار داد نه اصل مخالفتشان را . احتمال دهیم علماء راست گفته باشند .ثالثاً آیا هیچ دلیل دیگری برای اثبات حقّانیّت باب جز این دلیل وجود نداشت که بهاء الله 58 صفحهی ایقان را در این زمینه قلم فرسائی نماید؟
امّا نکتهی دیگری در صفحهی 10 کتاب ایقان وجود دارد که شایسته بررسی است . بهاءالله میگوید: “همه انبیاء باذن علماء عصر سلسبیل شهادت را نوشیدند” این سخن به غایت نا درست است زیرا از میان همهی پیامبران ، بیش از دو سه نفر شهید نشدند وآنها هم به اذن علماء نبوده است: حضرت یحیی را پادشاه جبار به واسطهی غلبهی شهوت و درخواست زن فاسقهی فاجره کشت و حضرت زکریا و حضرت اسمعیل بن حزقیل را هم مردم خود سرانه و بدون اطلاع علماء کشتند و بقیّهی انبیاء همچون حضرات آدم و نوح و هود و صالح و ادریس و یونس و یعقوب و یوسف و ایوب واسمعیل و اسحق و ابراهیم و موسی و … هم به اجل خودشان از دنیا رفتند . حضرت عیسی را هم که قرآن میفرماید: “و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم” و خود میرزا در ص 56 سطر 10میگوید عیسی علیه السلام از میان قوم غائب شد و به فلک چهارم ارتقاء فرمود. بنابر این ادّعای یاد شده ایقان مبنی بر این که “همهی انبیاء به اذن علماء عصر سلسبیل شهادت رانوشیدند ” کاملاً غلط میباشد .ضمن آن که این استدلال به سیّد باب هم نفعی نمیرساند، زیرا علماء وقتی رفتار سیّد باب را دیدند که روزی ادّعای بابیت میکند ولی ساعتی بعد توبه میکند، روزی ادّعای قائمیت و نبوت میکند و بعد توبه نامه مینویسد و میگوید: ” استغفرالله من ان ینسب الی امر” ، حکم به خبط دماغ و دیوانگی او دادند و نه قتل او. بعدها حکومت به خاطر جنگها و آشوبها ی بابیان درسراسر کشور به خاطر خشکاندن ریشهی فتنه او را به دار آویخت. حال باید پرسید :”چرا بهاءالله در ایقان به چنین مطلب نادرستی تکیه کرده و آن را مبنای استدلال خود نموده است؟!”
9. پاسخ به سوالات پیرامون مرجع تشخیص اغلاط ادبی
این قسمت را هم به اجابت پرسشهای دوست بهائی” نسیم “اختصاص میدهم:پرسیدهاند:”وجود غلطهای ادبی در متن ایقان و دلیل این موضوع بر آسمانی نبودن آن در ذیل این بحث ، هر چند که یاس خوش بو و خوش خلق ما ، تعدادی از این غلطها را ارائه کردند ، امّا من هنوز یک سؤال اساسی بی پاسخ برایم مانده که چون عاقل را اشارتی بس است، به اشاره بیان میکنم و آن هم این که مبنای ادبیات و بر طرف کننده ی اختلاف ادبی چه مرجع مشترکی خواهد بود. هنوز جناب یاس به این موضوع پاسخ قابل اعتنایی نفرمودهاند. اگر پاسخی به ذهن دوستان مسلمان نمیرسد، بنده موافقم که اصل این بحث، مسکوت گذاشته شود.” این عبارت را به شکل دیگری هم مطرح کرده بودند که:”از همه ی اینها که بگذاریم، به سؤال من در مورد مرجع حلّ اختلاف پاسخ ندادهاید اگر بگویم اتّفاقاً تمام اینها بر روال ادبیات واقعی است که حضرت بهاءاله آوردهاند و عین ادبیات است و مبانی قبلی غلط بوده است ، چه میگویید ؟ “در پاسخ این دوست عزیز عرض میکنم:
1. ما اختلافی نداریم که نیاز به مرجع داشته باشیم. کتابی به زبان فارسی و عربی برای هدایت مردم آمده تا با آنها ارتباط برقرار کند و تفهیم و تفاهم ایجاد نماید. همین مردم وقتی آن را میخوانند میبینند یک جاهایی از آن غلط است، چنان که همین مردم جاهای دیگر راغلط نمیگیرند. اگر قضاوت آنها که این کتاب برای آنها آمده در قسمتهای صحیح قابل قبو ل است، قضاوت آنها در قسمتهای غلطی که آن را مطابق همین زبانی که آن را میفهمند وعمری با آن با یکدیگر ارتباط بر قرار کردهاند اشتباه یافتهاند هم قابل قبول خواهد بود. مگر دو انسان برای تفهیم و تفاهم حرف یکدیگر در کسب و کار و زندگی و تدریس و مکالمات روزمره به مرجع حلّ اختلاف مراجعه میکنند؟! اگر قضاوت عمومی را در فهم زبان رایج ملاک ندانیم سنگ روی سنگ بند نمیشود. یکی به دیگری دشنام میدهد و وقتی با اعتراض طرف مقابل روبرو میشود بگوید منظور من از این دشنام مدح بوده است، برویم پیش مرجع حلّ اختلاف! افراد طبق معمول و عرف جامعه با هم قرارداد مینویسند و قول و قرار میگذارند بعد به بهانهای به هم میزنند و مدّعی میشوند مقصود من از فلان کلمه یک چیز دیگری بوده است و همین طور الی آخر که هیچ عاقلی آن را تایید نمیکند.
2. همین آقا در جای دیگر کتابش همین کلمات و قواعد را قبول داشته و به کار برده ولی این جا از دستش در رفته و غلط نوشته نه این که اصلاً این قاعده را قبول ندارد که بگوئیم دو نوع قاعده وجود دارد، برویم پیش متخصص تا او بگوید کدام صحیح و کدام غلط است. یعنی قبول دارد که معرفه نباید صفت نکره شود و صفت و موصوف باید از حیث تذکیر و تانیث با یکدیگر مطابقت کنند ولی این جا اشتباه کرده و “جمال ازلیه” و “ببصرالحدید” گفته که غلط است.
3. آیااگر باب این توجیه باز شود هر مدّعی باطلی نمیتواند یاوههایی سرهم کند و در موقع اعتراض مردم به او مدّعی شود قواعد زبان را من تعیین میکنم و شما بیخود کردهاید که به من ایراد میگیرید. آیا این پذیرفتنی است؟!
4. اگر همین روال فهم عمومی در تفهیم و تفاهم ملاک نیست چرا میرزا ابوالفضل گلپایگانی با استدلال به سه چهار غلط ادبی منتقد ایقان او را بی سواد خوانده و گفته حرفهایش قابل اعتنا نیست؟ چرا به مرجع حلّ اختلاف مراجعه نکرده تا او تشخیص دهد حرف کی درست است :حرف میرزا ابوالفضل گلپایگانی یا حرف شیخ الاسلام تفلیسی؟
5. شما که گفتید ایقان مثل قرآن نیست که معجزه باشد تا به الفاظش احتجاج شود؛ اگرحرف شما را بپذیریم یک کتاب غیر معجزه باید مطابق ادبیات عمومی باشد که مردم آن راصحیح میپندارند نه این که معمّا باشد که برای فهمش به مرجع حلّ اختلاف نیاز باشد.
6. مگر اغلاط ایقان یکی دوتاست که حتی با مراجعه به مرجع مورد قبول شما از آن صرفنظرکنیم ؟ صحبت 154 غلط ادبی است. مگر قابل اغماض است؟!
7. اغلاط معنوی را چه کنیم؟ آن را هم به مرجع حلّ اختلاف مراجعه کنیم؟! این که او سخن نادرستی گفته که “همه انبیا توسط علما شهید شدند” را چطور چاره میکنید؟ و همین طور صدها غلط محتوایی که در قسمتهای بعد قصد دارم متعرّض آنها شوم.
8. آیا شایسته نیست به جای این همه تعصب روی یک متن پر از غلط ادبی و محتوایی و تلاش برای ماله کشی بر آنها، خود را از تعصبات رها کنیم و عالمانه آن را کنار بگذاریم والحاح نکنیم؟
9. اگر بخواهید میتوانم بقیّهی اغلاط ایقان را بیاورم و شما به هر مرجع حلّ اختلافی که میخواهید مراجعه کنید ببینید چه میگوید بعد خودتان قضاوت کنید؟
10. تازه جناب شوقی این کتاب را معجزه و منزول در 48 ساعت میداند (که گفتیم ایشان اشتباه کرده و به استناد خود ایقان میرزا حسینعلی آنرا اقلا در طول دوسال نوشته است) پس این کتاب حرفهای خدا و وحی الهی است و خدا در این گفتگو با مردم جوری حرف زده که مردم غلط میدانندش و تازه باید یک رسول بفرستد تا حلّ اختلاف کند و همین طور آن رسول هم ممکن است حرفهایی بزند که مرجع بعدی باید حلّ اختلاف کند و تا صبح قیامت دائما خدا یک رسول بفرستد مطالبی بگوید و باز رسول بعدی رابرای رفع اختلاف روانه کند…
11. به ادله بالا شما نمیتوانید ادّعا کنید اینها ادبیات واقعی است که حضرت بهاءاله آورده، زیرا لازم است اوّلاً حقّانیّت او را ثابت کنید و ثانیا هیچ کاره بودنش در آن زمان به اعتراف خودش راتوجیه نمائید و بعد بگوئید چرا این ادبیات یکنواخت نیست یعنی در یک صفحه معرفه صفت نکره میشود ولی در صفحهی بعد نمیشود؟! و 154 غلط دیگر را توجیه کنید و در دنباله غلطهای محتوائی را چاره جوئی نمائید که خیلی از شما موءنه میبرد!
12. اگر ازلیها به شما بهائیها همینها را بگویند و در مورد نقدهایتان به بهانه خدائی بودن مظهریت ازل که جانشین بر حقّ باب بوده اجازه اعتراض ندهند چه میکنید؟! شما حق دارید بگویید اینها ادبیّات واقعی است و آنها نه؟!
امّا دربارهی تدریجی بودن کار بهاءاله با ازل، دقّت فرمائید بهاء در موقع نوشتن ایقان خود را هیچ کاره و ازل را مصدر امر و باب را سلطان السلاطین میدانسته نه این که شریعتی بیاورد و احکامش را تدریجی بگوید. چون از آینده هم خبر نداشته القابی به برادرش داده که بعدا دررقابت به فحش تبدیل نموده؛ این را میگوئید تدریج ومیخواهید عاقلان بپذیرند؟!
در مورد دلیل صدق نبودن مخالفت علما در رابطهی با مدّعیان کاذب ، بنده حرفهای خود بهاءاله را نقد کردم که در 58 صفحه باب اول ایقان آمده و یادم نمیآید خطاب به شما چیزی را نسبت داده باشم که باید سند آن را ذکر نمایم و از این بابت به شما بدهی داشته باشم. شما میتوانید مدّعی خود بهاءاله باشید که حرفی زده که شما با فطرت خود آن را رد مینمائید و میگوئیدمخالفت عالمان با یک مدّعی از راه رسیده به این دلیل که بعضی علما با بعضی انبیا ء سابق هم مخالفت کردهاند، لذا دلیل صدق مدّعی نمیتواند باشد. ما هم همین را به بهاءاله اعتراض کردهایم که هر کس هم مثل شما با فطرت خود غلط بودن آن را در مییابد.
از اطالهی کلام عذر میخواهم. میخواستم همهی سؤالات پاسخ داده شود. موفق باشید.
10 . مقایسه ایقان با قرآن!
مقایسهی ایقان با قرآن! سر انجام آخرین تیر ترکش دوستان بهائی رها شد: اگر ایقان اغلاط بی شمار دارد امر تازهای نیست در قرآن هم غلط ادبی وجود دارد! این سخن آن چنان مرا دچار شعف نمود که گفتنی نیست، زیرا انتظار آن را داشتم بالاخره اولیای امر بهائی بعد از 9 قسمت بحث تحلیلی در مورد ایقان و نقد ادبی و محتوائی پشت بر پشت هم نهند و دلیلی اقامه کنند و این جا بنگارند و به نوعی جوانان بهائی را بگویند ما جواب دندان شکن دادیم و گفتیم اگر کسی مدّعی اغلاط بی شمار ادبی و محتوائی ایقان شود ما هم میگوئیم در قرآن هم غلط ادبی وجود دارد . غافل از آن که نفس این ادّعا خود دلیل دیگری بر صحت سخنان ما و برهنگی برهانی و سخافت بیانی و بی سوادی ادبی مدافعان ایقان و مدّعیان وجود غلط در قرآن است. امّا بسط سخن: فرهیختگان میدانند که پیدایش دستور زبان متاءخر از زبان است. به دیگر بیان مردم نخست با یکدیگر سخن گفتهاند و ارتباط بیانی پیدا کردهاند و مدتها بعد دانشمندان ادب از روی آن مکالمات ، قواعد دستور زبانی را استخراج کرده و بر آن منهج بایدها و نبایدهای زبانی را تدوین نمودهاند، نه آن که اول دستور زبان پدید آمده باشد و سپس مردم بر اساس آن قوانین و قواعد زبانی سخن گفته باشند.
آنان که با زبان عربی آشنایند میدانند مبنای تدوین قواعد زبان عربی ، کتاب “قرآن کریم” است و قواعد زبان عربی از روی قرآن کریم تدوین شده و قبل از قرآن هیچ گونه دستور زبانی وجودنداشته است که کسی ادّعا کند بر اساس آن قواعد در قرآن غلط ادبی وجود دارد! مدّعی این سخن بی سوادی و کم مایگی یا بی مایگی خود از دانش تاریخ ادبیات عرب را نشان میدهد و این همان چیزی بود که من انتظار آن را داشتم و بالاخره جامعه بهائی خود را وارد این چالش نمود و نشان داد در دانش ادبیات یک فرد وارد در ادبیات عرب وجود ندارد وشاید هم همین عدم ورود در ادبیات است که آنها را شیفتهی متن ایقان کرده که گمان نمودهاند نویسندهی ایقان بهرهی وافری از ادب فارسی و عربی دارد، غافل از آن که بعضی محقّقین فقط 154 غلط ادبی از آن نشان دادهاند، غلطهای محتوائی که جای خود دارد. بنا بر این هیچ کس نمیتواند ادّعا کند که در قرآن غلط ادبی وجود دارد قواعد صحیح و غلط از روی خود قرآن و سخن افصح عرب (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرمودند منم افصح عرب) ساخته شده است. پدید آورندهی دستور زبان خود حضرت علی علیه السلام است آنجا که به ابوالاسود دوئلی فرمود بنویس :”کلّ فاعل مرفوع و کلّ مفعول منصوب و کلّ مضاف الیه مجرور” و علی علیه السلام شاگرد قرآن است و آن چه دارد از قرآن است. آن که میخواهد مدّعی وجود غلط در قرآن باشد آن غلط را باید از قواعدی در آورد که خود آن قواعد بر اساس قرآن تنظیم شده و این ممکن نیست . اگر هم کسی چنین ادّعائی کند نهایت بی خبری خودرا از تاریخ ادب عرب نشان داده است. حال اگر در جامعه بهائی چنین فردی وجو دارد دانش خود را بنماید!
منبع: بهائي پژوهي
/خ