آغاز تشيع در قم(بخش دوم)
آغاز تشيع در قم(بخش دوم)
سابقه تاريخي اشعريان
اشعري برگرفته از اشعر، و آن نزد لغت دانان عرب از ماده شعر، به معناي موهاي فراوان است، نسب شناسان گفته اند: اشعريان، فرزندان مردي عرب به نام « نبت» معروف به اشعر هستند و چون او به هنگام ولادت با بدن پرموي از مادر به دنيا آمده، در بين قبايل عرب آن زمان به «اشعر» معروف گرديد.
نبت، به قول سمعاني، از فرزندان اُدد بن زيد بن عريب بن زيد بن کهلان بن سبا( از اعراب اصيل قحطاني)است.(1)
محل زندگي اين قبيله در زمان جاهليت منطقه يمن بود. آنان در سراسر آن سرزمين نفوذ و جايگاه خاصي داشتند و در بين قبايل عرب، به صفات جوانمردي، شرافت، نيکويي و… معروف بودند. اين قبيله همانند ديگر قبايل عرب در آن زمان بت پرست بودند و بت خاصي به نام نسرين( نُسر) پرستش مي کردند(2).
مالک بن عامر، سر سلسله يکي از تيره هاي قبيله اشعري، به هنگام انتشار خبر بعثت پيامبراکرم در حجاز با وجود مخالفت شديد طايفه اش، به حضور پيامبراسلام در مکه رسيد و اسلام آورد. پيامبراسلام به گرمي از او استقبال کرد و براي زيادت نسلش دعا فرمود. مالک پس از آن به سوي قوم خود بازگشت و در ميان آنان به تبليغ اسلام پرداخت.(3)
بعد در سال هفتم هجري به هنگام جنگ خيبر، موقعي که جعفر با مهاجران مسلمان از حبشه باز مي گشت، جماعتي از طايفه اشعريان به سرپرستي ابوموسي، عبدالله بن قيس اشعري
به حضور پيامبراسلام رفتند و جزو اصحاب آن حضرت قرار گرفتند که پيامبراسلام اين جماعت را در غنائم آن جنگ شريک کرد.(4)
اشعريان از معدود قبايلي بودند که با ميل و رغبت ايمان آوردند و براي پشتيباني از پيامبر به مدينه مهاجرت کردند.
آنان در وقايع و حوادث صدر اسلام تأثير گذار بودند و در مدينه براي گسترش اسلام، و پس از رحلت پيامبر(ص) در فتوحات اسلامي نقش فعالي داشتند.(5)
مفاخر اشعريان
از مفاخر معروف اشعريان در مدينه شخصيت هايي مانند: ابوموسي، ابوعامر، عامر بن ابوعامر، ابومالک و حارث هستند که ابوموسي جزو فقها و قاريان قرآن بود. ابوعامر در فتح مکه و حنين حضور داشت و در حنين شهيد شد. ابن ابي عامر و حارث جزو اصحاب پيامبر(ص) و از راويان حديث آن حضرت بود. ابومالک کسي است که به دستور پيامبر(ص) قبيله هوازن را تعقيب کرد.(6) بعضي از مورخان از حضور اشعريان در تبوک هم خبر داده اند.(7)
اشعريان در دوره فتوحات( پس از رحلت پيامبر اسلام(ص)) از ارکان سپاه اسلام به شمار مي رفتند. يکي از سرداران سپاه سعد بن ابي وقاص در فتح مدائن، مالک بن عامر بود. مالک به هنگامي که ايرانيان پل شط را خراب کردند، سوار بر اسب، خود را به فرات زد و از آب گذشت و سپاه اسلام را با اقدام جسورانه خود از فرات عبور داد(8). پسران مالک و عموزادگان او همه در فتوحات اين منطقه حضور داشتند.
ابوموسي اشعري از ديگر سرداران قبيله اشعري بود، که بخشي از نواحي مرکزي ايران از جمله دينور، ماسبذان، مهرانقذف، صمير، اصفهان، قم، کاشان، اهواز و اصطخر به وسيله او فتح شد(9) و مالک بن عامر که يکي از فرماندهان سپاه او در اين مناطق بود، در فتح نواحي شمالي ساوه تا مرز ديلم، به همراه فرزندش سائب نقش آفريني کرد(10). اشعريان پس از فتح اين بخش از سرزمين ايران تا زمان استقرار اسلام در عراق و رونق گرفتن وضع کوفه، در آن باقي ماندند و با مردم اين نواحي ارتباط برقرار کردند. گفته اند: سائب، اول کسي بود که پس از فتح قم، وارد اين شهر شده و با مردم آن ارتباط يافت.(11)
اشعريان پس از فتوحات اين نواحي به کوفه رفته، و در آنجا مستقر شدند.(12) اين طايفه در تحولات اجتماعي، سياسي و فرهنگي عراق و پس از آن در تحولات جهان اسلام نقش برجسته اي ايفا کرده اند؛ اما بنا بر طبيعت حوادث و رخدادها، دچار دسته بندي سياسي آن دوران شدند و به دو جبهه مخالف تقسيم گرديدند. ابوموسي اشعري، عموزاده مالک بن عامر، به
جبهه خلفا پيوست و در دوره خلافت عمر بن خطاب، فرماندهي سپاهيان او را به عهده گرفت و بخشي از نواحي ايران را فتح کرد و بعدها پس از معزول شدن وليد بن عقبه از امارت کوفه، به جاي او به امارت نشست.
او در دوران خلافت اميرمؤمنان علي (ع)تنها شخص از منصوبان عثمان بود که به پيشنهاد مالک اشتر در مسئوليت خود باقي ماند، ولي بعدها با مواضع سياسي اميرمؤمنان مخالفت کرد و از آن حضرت در جنگ جمل و صفين دوري جست، مردم را از شرکت در اين نبردها نهي کرد و در جريان حکميت برخلاف نظر صريح امام (ع)به نمايندگي از طرف آن حضرت برگزيده شد و عاقبت با نيرنگ عمرو بن عاص نماينده معاويه، امام علي(ع) را از خلافت خلع و معاويه را به آن نصب کرد(13).
اين شاخه از اشعريان که ابوموسي و اطرافيان او را در برمي گيرد، بيشتر در کوفه و بصره استقرار يافتند و پست ها و مناصبي را در آن نواحي به عهده گرفتند و بيشتر شخصيت هاي اين تيره، از مشايخ حديث شناخته شده اند. ابوموسي را گاهي از ابن عبدالشمس دانسته اند؛ زيرا او با آل عتبه که از طايفه عبدالشمس بودند، هم پيمان شدند. با وجود اينکه شاخه ابوموسي، عموزادگان شاخه مالک اشعري هستند، ولي به هر حال در ميان آنان اثري از « تشيع» ديده نمي شود.(14)
سعد بن مالک اشعري، يکي از بزرگان کوفه و اشراف اين طايفه به حساب مي آمد. او در زمان خلافت عثمان بر شراب خواري وليد بن عقبه امير کوفه نزد خليفه شهادت داد که آن سبب عزل وليد و انتصاب ابوموسي به جاي او گرديد(15).
سائب بن مالک در کوفه به « شيخ شيعه» معروف بود و در جنگ جمل از ياران امام علي(ع) قرار گرفت و برخلاف پدر زنش ابوموسي، مردم را به ياري آن حضرت دعوت مي کرد(16).
او در کوفه به عبدالله بن مطيع که مي خواست به فرمان عبدالله بن زبير- امير کوفه – در تقسيم خراج طبق سيره خلفاي سابق عمل کند، اعتراض و درخواست کرد که به سيره علي(ع) عمل کند.(17) سائب يکي از پنج نفري بود که در زندان عبيدالله بن زياد از مردم براي مختار بيعت مي گرفت و در سال 67ق. به هنگام قيام مختار، يکي از سران سپاه و از مشاوران نزديک او بود و پس از پيروزي مختار بر کوفه، خطبه اي ايراد کرد که با عبارت « يا شيعه آل رسول» شروع مي شد.
او در جنگ مختار با عبدالله بن زبير و برادرش مصعب بن زبير، در کنار مختار بود و عاقبت در سال 67ق. پس از شکست مختار از سپاه مصعب، و به محاصره در آمدن پانزده نفر از جمله مختار، سائب و پسرش محمد در دارالاماره
کوفه، در طي جنگ قهرمانانه اي به همراه آن جمع به شهادت رسيد.(18)
محمد بن سائب در اين نبرد دستگير و روانه زندان شد و چون نابالغ بود، آزادش کردند؛ ولي بعدها از طرف حجاج بن يوسف مهدور الدم اعلام گرديد و به قتل رسيد.(19)
اشعريان در قيام ضد اموي عبدالرحمن بن محمد بن اشعث- يکي از سرداران سپاه حجاج – عليه او که از سال 80 تا 84ق. به درازا کشيد، شرکت کردند. وقتي قيام عبدالرحمن شکست خورد، اشعريان براي نجات خود از شر حجاج، يا به دستور خود حجاج و يا به دلايل ديگري که در منابع تاريخي آمده است، کوفه را ترک کردند.(20) و گروهي از آنان به قم آمدند.
ويژگي ها و فعاليت اشعريان تا پايان قرن دوم
اشعريان مهم ترين طايفه مستقر در قم شناخته شده اند که بيش از دو قرن اداره امور اين منطقه را به دست گرفتند و در همه زمينه ها و به ويژه در تحولات مذهبي اين سرزمين، نقش آفريني کردند. ما در اينجا برخي از فعاليت ها و امور مربوط به اين طايفه را به اجمال مي آوريم.
اختلاف اشعري ها و مجوسيان
يزدانفازار در سال 114ق. از دنيا رفت. مجوسيان با توجه به وحشتي که از پيشرفت و نفوذ روز افزون اشعريان داشتند، در صدد نقض پيمان خود برآمدند و از آنان خواستند که منطقه قم را ترک کنند.(21)
اين اقدام زردشتيان درست زماني بود که خروج ابومسلم خراساني عليه مروان حمار، آخرين خليفه امويان، شروع شده بود. سپاهي به فرماندهي قحطبه از سوي او براي تسخير اصفهان که قم نيز از توابع آن بود، اعزام شد و فراريان بني اميه مورد تعقيب قرار گرفتند.(22)
وقتي استقامت مسالمت آميز اشعريان، بوميان مجوسي را متقاعد نساخت، احوص در مدت ايامي که عبدالله براي خروج اين طايفه از قم تعيين کرده بود، تدبيري بينديشيد و نقشه خود را به هنگامي که بزرگان مجوسي در حصارهاي مخصوص براي جشن چهارشنبه سوري و مراسم آتش افروزي آن اجتماع کرده بودند، به اجرا درآورد. اين حرکت احوص، به کشته شدن سران قوم مجوس و تسليم شدن جماعت آنان به مسلمانان منجر شد. با وقوع اين ماجرا، آتشکده قم خاموش گرديد و زردشتيان آن تابع اسلام و اشعريان شدند.(23)
بناي شهر جديد قم
مسلمانان عرب پس از پيروزي بر مجوسيان منطقه ويژه اي از قم را براي سکونت خود انتخاب کردند و با رعايت آثار و معماري هاي اسلامي، شهر جديدي را در آنجا به وجود آوردند
که در منابع تاريخي و تحقيقات برخي از محققان، حدود و مشخصات آن ذکر شده است.(24)
مقدسي در اين مورد مي نويسد: وقتي بين مسلمانان عرب و مجوسيان قمي اتفاق ( اختلاف) افتاد، بزرگان عرب اجتماع جماعت خود در يک محل را مصلحت ديده، شهر جديد داراي مساجد، منابر( و ديگر آثار اسلامي) را بنا کرده و براي حفظ امنيت دور آن را بارو( حصار) کشيدند.(25)
به اين ترتيب، شهر جديد قم در کنار شهر قديم ساخته شد و تمام مسلمانان عرب که تأسيس کنندگان اصلي اين شهر بودند و ديگر مسلمانان تازه وارد، اعم از علما و سادات و غير اينها و همچنين بوميان تازه مسلمان را در خود جاي داد و در مدت کوتاهي مرکز فعاليت هاي مختلف اجتماعي، سياسي، مذهبي و… گرديد و پايگاه مهم تشيع در جهان اسلام و مرکز نشر علوم اهل بيت (ع)شناخته شد.
تسط اشعريان بر قم
خبر غلبه اعراب بر مجوسيان قم و تسلط آنان بر اوضاع اين منطقه، در بلاد اسلامي انتشار يافت. اشعريان ساکن در عراق و برخي ديگر از بلاد اسلامي و همين طور طوايف مختلفي از مسلمانان با شنيدن اين خبر، رو به سوي قم آوردند و در جاي جاي اين منطقه استقرار يافتند.(26)
گفته شد که پس از استقرار اشعريان در قم، ديگر عموزادگان و اقرباي آنان رو به اين منطقه آوردند و در مناطق مختلف ايران چون قم، کاشان، ساوه، آوه، قزوين، و … جاي گرفتند. علاوه بر اين، اشعريان ساکن قم، طايفه بسيار پرجمعيت و کثيرالنسل شمرده شده اند. در کتاب تاريخ قم آمده است: تنها از نسل سه نفر اشعري( عبدالله بن سعد، حمزة بن يسع و عمران)، نزديک به چهار هزار تن در قم صاحب نام و زندگي شناخته شده است(27) و به همين رو گفته شده: مدت زيادي پس از استقرار اشعريان در اين منطقه نگذشته بود که جماعت آنان در سرتاسر اين منطقه ظاهر گرديد و بر تعداد بوميان غلبه يافت.
طايفه اشعري، مردم سخت کوش و استواري بودند. آنان با اتکا به نيروهاي فراوان مالي و انساني که در اختيار داشتند، امور منطقه را به دست گرفتند و در زمان کوتاهي تحولات اعجاب برانگيزي به وجود آوردند.
به تعبير برخي از محققان اسلامي، استواري اشعريان در قم، سرآغاز فصل مهمي در تاريخ اين خاندان است در قم، سرزمين ايران، تشيع و جهان اسلام.
شايد کمتر خانداني به جز خاندان عصمت(ع) توانسته باشد در زمان کوتاهي چنين تحولاتي ايجاد کند. اشعريان در زمان کوتاهي قم را سامان داده، براي آن محله، ميدان، نظام آبرساني و… به وجود آورده، دشت هاي
اطراف آن را آباد ساخته، روستاها، مزارع و راه هاي ارتباطي به وجود آوردند که همه آنها به نام آنان مشهور است.(28)
صاحب کتاب « گنجينه آثار قم» در توصيف نقش آفريني هاي اشعريان مي گويد: قم پس از استقرار اشعريان در بين چند حصار، و اتصال آنها به يکديگر و تشکيل يک شهر در اين سرزمين، به طور اعجاب آوري در طول يک قرن گسترش يافت. مردم قم، آن چنان اهميت و عظمتي پيدا کردند که از آغاز دوره خلافت عباسي در سال 132ق. تا اواخر دوره خلافت هارون، از پرداخت باج و خراج حکومتي خودداري کردند…(29).
مخالفت اشعريان با حاکمان ظالم
اشعريان قم پيوسته با خلفا مخالفت مي کردند. آنان از اول دوران عباسيان تا اواخر قرن دوم هجري که اصفهان، و نواحي آن از جمله قم، دور از پايتخت حکومت بود، از پرداختن ماليات خودداري ورزيدند، و هيچ يک از خلفاي عباسي هم متعرض آنان نشدند.(30)
تا اينکه هارون در سال 184ق. براي زير فشار قرار دادن شيعيان و پيروان امام کاظم (ع)پس از شهادت آن حضرت و مقابله با کانون ضد عباسي، عبدالله بن کوشيد قمي را به حکومت اصفهان برگزيد و وصول خراج پنجاه ساله قم را از او درخواست کرد. عبدالله به واسطه برادرش عاصم بن کوشيد که عامل وي در قم بود، مردم قم را تحت فشار قرار داد و تمام اموال آنان را به عنوان خراج معوقه قبضه کرد. و چون اموال مردم براي خراج معوقه کفاف نمي کرد و عاصم هم پيوسته بر فشار خود مي افزود، عاقبت مردم ستمديده بر او شوريدند و او را طعمه شمشير خود ساختند.
هلاکت عاصم در قم، سبب عزل عبدالله از حکومت اصفهان گرديد. به هنگامي که عبدالله در دارالاماره براي اتفاقات گذشته توجيهاتي مي آورد و به هارون التماس مي کرد که او را به مسئوليت خود برگرداند، حمزة بن يسع اشعري، مرد با مکنت اشعريان وارد مجلس شد و با بيان مطالب قابل قبولي درباره قميان و شرح احوال آنان، خليفه را بر تعديات عبدالله و عاصم متقاعد کرد(31). و از او خواست که قم از اصفهان جدا شود و به عنوان شهر مستقل در آن منبري نصب، و اجازه اقامه نماز جمعه و عيدان در آن داده شود. در اين صورت، اگر خليفه از خراج معوقه قم صرف نظر کند، وي متعهد به پرداخت خراج و ماليات سالانه آن خواهد بود. هارون با خواسته حمزه موافقت کرد و او را به ولايت قم برگزيد. سپس حسن بن تحتاخ طالقاني قمي را براي تعيين مساحت قم و مبلغ خراج آن همراه وي عازم اين منطقه کرد. از اين دوره، حاکميت قانوني اين طايفه( اشعري) شروع شد.
حمزة بن يسع و بعد پسرش علي بن حمزة، تا سال 192ق. و سپس عامر بن عمران بن عبدالله تا سال 193ق.( که همگي از شاخه مالک بن عامر و اشعريان شيعي قم بودند) يکي پس از ديگري، ولايت قم را بر عهده گرفتند.(32)
البته مردم قم و در رأس آنان، اشعريان به جهت پيروي از اهل بيت و مخالفت با دشمنان آنها، به مخالفت با خلفا برخاسته، از پرداختن ماليات به آنان امتناع کردند و از اين رو، قمي ها کارگزاران خليفه را به داخل شهر راه نمي دادند و حاکمان و قضات را از ميان مردم خودشان تعيين مي کردند.(33)
پي نوشت ها :
1. الانساب، سمعاني، ج5، ص 166.
2. همان؛ الاصابه في معرفة الصحابه، ج6، ص 26؛ و اسدالغابه، ج3، ص 245؛ تاريخ قم، ص 260؛ طبقات الکبري، ج4، ص 106.
3. همان.
4. همان؛ صحيح بخاري، ج7، ص 484.
5. فصلنامه تخصصي حديث، ش5، ص 230.
6. طبقات الکبري، ج4، ص 264.
7. همان.
8. معجم البلدان، ج4، ص 450؛ فتوح البلدان، ج8، ص 304.
9. همان.
10. تاريخ قديم قم، ص 260 و 281.
11. همان، ص 289؛ تاريخ تشيع، دکتر خضري، ج2، ص 166.
12. تاريخ تشيع، ج2، ص 166.
13. تاريخ يعقوبي، ج2، ص 77.
14. سيره نبويه، ابن هشام، ج4، ص 4؛ انساب الاشراف، ج1، ص 199.
15. تاريخ قم، ص 280.
16. همان.
17. تاريخ طبري، محمد بن جرير، ج4، ص 499.
18. ر.ک: همان؛ تاريخ قم، ص 240؛ تاريخ طبري و تاريخ ابن اثير وقايع سال هاي 66 و 67؛ اعيان الشيعه، ج7، ص182.
19. تاريخ قم، ص 240، و چاپ جديد حاشيه کتاب، ص 680.
20. تقويم البلدان، ص 409؛ الانساب، ص 461.
21. تاريخ قديم قم، ص 259؛ گنجينه آثار قم، ص 32؛ تاريخ قم، ناصر الشريعه، ص 35.
22. همان؛ تاريخ مذهبي قم، ص 125.
23. همان.
24. گنجينه آثار قم، ص 33؛ تاريخ مذهبي قم، ص 125.
25. قم نامه، مقدسي، ص 74.
26. همان.
27. تاريخ قم، ص 82 و 39.
28. ر.ک: مقدمه تاريخ قم، محمدرضا انصاري، انتشارات آيت الله مرعشي، ص 39؛ تاريخ تشيع، ج2، ص 176.
29. گنجينه آثار قم، ص 151.
30. همان؛ تاريخ مذهبي قم، ص 125.
31. همان؛ تاريخ قم، ص 285.
32. تاريخ قديم قم، ص 17، 39، 102 و 241.
33. همان.
منبع:نشريه فرهنگ کوثر، شماره 77.