خانه » همه » مذهبی » آفتاب حقيقت

آفتاب حقيقت

آفتاب حقيقت

اگر سخن نيك به نيكي ادا گردد، سخني دلپذير و شيرين خواهد بود كه باعث لذّت روح و جان مي‌شود، اينچنين سخني معمولاً تأثير گذار و كار آمد و در عين حال ماندني و جاوداني است. ضرب المثلها، تك بيت‌هاي ناب و أشعار ممتاز، بخاطر برخورداري از همين خصيصه بوده و هست كه حتي گاهي توانسته‌اند مسير تاريخ را تغيير دهند، به خصوص شعر كه قرنها ميدان دار جنگ و سلحشوري، عشق و شيفتگي، ثنا و مديحه سرايي و يا هجو و بدگويي بوده است و از اين روي كم نبودند اشخاص و يا

4efce13f 90e6 4bfd a1ea 64d8124b95d7 - آفتاب حقيقت
0003142 - آفتاب حقيقت
آفتاب حقيقت

«لَواَنزَلنا هذَا القُرآن عَلي جَبَلً لَرَأَيتَه خاشِعَاً مُتصدِّعاً مِن خَشيةِ اللّه وَ تِلكَ الأَمثالُ نَضرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُم يتَفَكَّرُون؛
اگر اين قرآن را بر كوهي فرو مي‌فرستاديم مي ديدي كه چگونه از ترس و خشيت الهي فروتن و متلاشي مي‌شد! و اين مَثَل‌ها را بدان جهت مي‌زنيم كه به انديشه روي آريد و به فكر گراييد».(سوره حشر، آيه 23)
دل را اثر روي تـو گُـل پوش كند
جان را سخن پاك تو مدهوش كند

تأثير فوق العاده برخي از انواع سخن در دل:

اگر سخن نيك به نيكي ادا گردد، سخني دلپذير و شيرين خواهد بود كه باعث لذّت روح و جان مي‌شود، اينچنين سخني معمولاً تأثير گذار و كار آمد و در عين حال ماندني و جاوداني است. ضرب المثلها، تك بيت‌هاي ناب و أشعار ممتاز، بخاطر برخورداري از همين خصيصه بوده و هست كه حتي گاهي توانسته‌اند مسير تاريخ را تغيير دهند، به خصوص شعر كه قرنها ميدان دار جنگ و سلحشوري، عشق و شيفتگي، ثنا و مديحه سرايي و يا هجو و بدگويي بوده است و از اين روي كم نبودند اشخاص و يا حوادثي كه تحت تأثير شعر به اشخاص و حوادث تاريخي تبديل شدند.

تأثير شگفت سروش قرآني در دل:

«چو قرآن بخوانند، ديگر خموش»
تأثير عجيب و سريع سروش آيات قرآني بر دل حتي شگفت‌تر از خود قرآن است و كيست كه بتواند منكر آن شود، شعر ولو يك سر و گردن بالاتر از ديگر انواع سخن ايستاده؛ ولي با طلعت آفتاب قرآن و طلوع نخستين آيات آن، بساط خويش را جمع كرد و چونان مارهاي دروغين افسون‌گر بني‌اسرائيل كه به كام اژدهاي كليم گرفتار آمدند، چاره‌اي جز آن نديد كه چاكر آستان دولت قرآن گردد و به دامن وي گريزد. شاعران خلع سلاح گرديدند و كلام حق يكه تاز ميدان شد و همين شمشير برّان بود كه پيش از ذوالفقار و بيش از آن پا به ميدان جهاد نهاد و در مدتي اندك اسلام را تا سرزمين و آفريقا و اقيانوسيه پيش برد و به حكومت رساند.
سخنش را ز بـس لطافت و ظـرف
صدمت صوت ني و زحمت حرف
وهـم حيـران ز شـكـل صورتهاش
عـقــل والـه ز ســرّ سـورتـهـاش
مغز نغز است حـرف و سـورت او
دلـبــر و دلـپــذيـــر صــورت او «سنايي»

متلاشي شدن كوهها در برابر وحي:

سرعت و عمق تأثير قرآن در دلها، خود وجهي از وجوه إعجاز كلام حق است، همان طنين آغازين اين سروش غيبي، روح انسان را تسخير مي‌كند و او را از خود بي خود مي‌سازد. زيباييهاي لفظي و معنوي قرآن بقدري موزون و دل‌فريب است كه هر دلي را در اختيار مي‌گيرد و دلي نيست كه مفتوح آيات قرآن نباشد، قرآن خود اين ادعا را دارد كه اگر بر كوهها نازل مي‌گرديد، كوهها متلاشي مي‌شد.
مي‌فـرستاديـم ايـن قـرآن اگـر
ما به كوهـي مي‌بديدي در نظر
خاشـع و از يكديگـر بشكافته
در زمين از خوف حق رو تافته
كـوه را گـر دادمي يعنـي تميـز
مي‌شـد از تأثيـر قـرآن ريزريـز «مولوي»
وقتي جان سيد المرسلين كه جان جهان است و ظرفيتش فراختر از همه عالم و آدم، به هنگام نزول قرآن و وحي در زحمت است، دگر چه جاي طاقت براي سنگ و جَبَل!!
«عقل كلّ» را فكنده در شدت
«نفس كل» را نشانده در عدّت «سنايي»
«لَواَنزَلنا هذَا القُرآن عَلي جَبَل لرأَيتَه خاشِعاً مُتصدّعاً؛ اگر قرآن را بر كوهي فرود مي‌آورديم متلاشي مي‌گشت!! كوه در سختي؛ ضرب المثل فرهنگها و ملتها است، فردوسي در شاهنامه در تبيين هيبت و جنگ‌آوري افراسياب حتّي كوه را از شنيدن نام افراسياب بر حذر مي‌دارد.
دل كوه آهن شود بحر آب
اگر بشنود نام افراسياب
و شيخ اجلّ سعدي شيرازي در تصوير عظمت داغي جگر سوز از «كوه» سود جسته است.
اگر آن داغ جگر سوز كه بر جان من است
بر دل كـوه نهي كوه به آواز آيد
قرآن در تبيين عظمت و اوج منزلت خويش چنين خود را مي‌نمايد كه اگر بر كوهها نازل مي‌شد كوهها ذوب مي‌شدند. «دل» در همه فرهنگها و قاموسها مظهر لطافت و نازكي است كه به اندك رنجشي متأثر مي گردد و منفعل، چيني نازكي است كه به قول «سهراب» با صداي پايي ترك برمي دارد.
«به سراغ من اگر مي‌آييد
نرم و آهسته قدم برداريد
تا مبادا ترك بردارد
چيني نازك تنهايي من»

دلهاي سخت‌تر از سنگ:

اما همين دل نازك و حسّاس و پر احساس كه از هر صفحه حساسي حساس‌تر است گاه آنچنان سخت و قسي مي‌شود كه كوهها از اين‌همه سختي و سركشي احساس شرم مي كنند؛ چنانكه قرآن شريف گروهي از قوم يهود را اين‌چنين توصيف مي كند:
«ثُم قَسَت قُلُوبكُم مِن بَعد ذلكَ فَهِي كالحجارة اَو أشَدّ قَسوة، و انّ من الحجارة لما يتفجّر منه الأنهار، وانّ منها لما يشّقق فيخرج منه الماء و انّ منها لما يهبط من خشية الله؛
سپس دلهاي شما سخت گرديد، چونان سنگ، بلكه سخت‌تر، چه اينكه پاره‌اي از سنگها مي‌شكافند و آب روان از آن جاري مي‌شود و برخي از آنها شكاف برمي‌دارد و آب از آن تراوش مي‌كند و بعضي ديگر از ترس الهي از فراز به پايين سقوط مي‌كند». (سوه بقره، آيه 74)
گروهي از مفسّران در تفسير «لو انزلنا هذا القرآن علي جبل…» گفته‌اند:
كوهها داراي نوعي ادراك و شعورند و اگر قرآن بر آنها نازل مي‌شد؛ به‌راستي از هم مي‌گسيخت و متلاشي مي‌شد.
از من ار كوه اُحُد واقف بُدي
پاره گشتي و دلش پر خون شدي «مولوي»
جمعي ديگر از مفسران را رأي آن است كه آيه شريفه جنبه تشبيهي دارد و مقصود آن است كه اگر كوهها با همه صلابت و استحكام‌شان داراي عقل و احساس بودند، در برابر نزول وحي تاب نمي‌آوردند و از هم مي‌شكافتند، امّا زهي از دلهاي سخت كه كمترين عكس العملي از خودبروز نمي‌دهند. دلهايي سخت و مرده، خراب و نا آباد، دلهاي اعراض كرده از خدا و ياد او، دلهاي گناه اندود و معصيت آلود، دلهاي تيره و تار و به طغيان و سركشي گرفتار و خشم خداوند را خريدار.
عجب نبود گر از قرآن نصيبت نيست جز نقش
كـه از خورشيد جـز گـرمـي نبيند چشـم نابينا
و سخن عارفان بالله در اين آيه اين است كه:
در تمثيل آيه عتابي است لطيف به أهل دل و تشبيهي است عاشقان جمال حق را كه چگونه در تاب خطاب ازلي آب نمي‌شوند و در مشاهده تجلي ذات فاني نمي‌گردند. جماعتي ديگر از اين طايفه گفته‌اند: اين تمثيل بر سبيل عتاب نيست؛ بلكه اشارتي است به فضيلت أهل معرفت كه كوه را طاقت تحمل كلام حق نيست؛ ولي قلوب واصلان را آن قوّت است كه استماع خطاب الهي تواند كرد.
دل سـرا پـرده مـحـبّـت اوسـت
ديـده آينـه دار طـلعـت اوسـت
بـي خيالـش مباد منـظـر چشـم
زانكه اين گوشه جاي خلوت اوست «حافظ»
و نيز فرموده‌اند: كوه اشاره به حجاب هستي است و سالك بايد آن را از هم بردراند تا نور تجلّي حق بر دل او بتابد و محو مطلق شود.
به پيش آينه دل هر آنچه مي‌دارم
بجز خيال جمالت نمي‌نمايد باز «حافظ»
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد