مقدمه: اگر به يك ساختمان نگاه كنيم و مراحل ساخت و چگونگي آن را بررسي كنيم، پي مي بريم كه براي ساخته شدن اين بنا، افراد مختلفي نقش داشته اند و هر فرد با توجه به تخصصي كه در رشته اي خاص داشته، قسمتي از كار را بر عهده گرفته است؛ مثلاً براي نقشة ساختمان، ابتدا مهندس نقشه كش با روش خاص و با تكيه بر علم و آگاهي خود نقشه را مي كشد و پس از آن مراحل ساخت شروع مي شود و با برق كشي و لوله كشي و… تكميل مي شود و پس از اتمام كار افراد مختلف است كه يك ساختمان زيبا درست مي شود، اگر دقت كرده باشيم، مي يابيم كه افراد مختلف با ابزارهاي متفاوت و روش خاص در بخشي معين از يك ساختمان مشغول به كار بوده اند و هر كدام وظيفة خود را انجام داده است و با هم اختلافي نداشته اند.
حال اگر شناخت دين را چيزي شبيه يك ساختمان بدانيم كه بخشهاي مختلفي دارد و هر بخشي روش و ابزار خاصي را مي طلبد و در پي هدفي خاص مي باشند ولي در نهايت هدف بزرگتر و عالي تر همان بناي ساختمان عظيم شناخت دين مي باشد، آيا اين اشكال دارد؟ قطعاً جواب مي دهيد: نه اشكال ندارد بلكه راه و روش خوبي است.
اكنون كه اين مطلب روشن شده لازم است به چند نكته اشاره كنيم و پس از آن به نتيجه گيري و جواب پرسش بپردازيم:
1. محتوا، مسائل و موضوعات دين بسيار گسترده است؛ چون هر چيزي را كه انسان براي رسيدن به كمال و سعادت خود نياز داشته است در آن آمده است.
مرسوم است كه دانشمندان اسلامي، محتواي دين را در سه بخش خلاصه مي كنند:
الف) عقايد: كه شامل مجموعه اي از اعتقادات اساسي و بنيادي است كه انسان ديندار بايد به آنها معتقد باشد و آنها را باور داشته باشد نظير: مبدا (خداشناسي)، نبوت و معاد و مسائل مربوط به اين سه اصل.
ب) احكام: كه شامل برنامه هاي عبادي از قبيل نماز و روزه و حج و… و احكام فردي مثل حلال و حرام در خوردنيها و آشاميدنيها و… و احكام اجتماعي نظير، احكام مدني، احكام اقتصادي، احكام قضائي، احكام جزائي، احكام سياسي و احكام بين المللي و… مي باشد.
ج) اخلاق: شامل مباحث خودشناسي و خودسازي و روش تربيت و تزكيه، رابطه افعال انسان با كمال خود و صفات فاضله و رذيله و… مي باشد.[1]2. هرکس براي فهم و شناخت دين (سه بخش مذكور) نياز به علوم مختلفي دارد و اصطلاحاً به آن «علوم اسلامي» مي گويند كه شناخت دين به وسيله همين علوم به دست مي آيد؛ البته اين علوم مختص دين نيستند برخي از آنها در حوزه هاي معرفتي ديگر نقش آفريني مي كنند، و در بين علوم اسلامي،فقه، اصول فقه، كلام، فلسفه و عرفان بيشتر معروفند.
3. هر علمي موضوع و هدف خاص و روش تحقيق متناسب با موضوع خود را دارد. براي اينكه اين نكته روشن شود لازم است كه به معرفي اجمالي علومي كه در سؤال به آن اشاره شده است بپردازيم:
الف) فقه: «علم فقه از گسترده ترين و وسيع ترين علوم اسلامي است، تاريخش از همه علوم ديگر اسلامي قديمي تر است در همة زمان ها در سطح بسيار گسترده اي تحصيل و تدريس مي شده است.. مسلم است كه از زمان تابعين (شاگردان صحابه، كه پيغمبر را درك نكردند ولي صحابه را درك كردند) اين عنوان (فقيه) بر عده اي اطلاق مي شده است. ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ ، مكرر اين كلمه را به كار برده اند، بعضي از اصحاب خود را امر به تفقه كرده اند و يا آنها را «فقيه» خوانده اند، شاگردان مبرّز ائمه اطهار در همان عصرها به عنوان «فقهاي شيعه» شناخته مي شده اند. البته در اصطلاح قرآن و روايات؛ «فقه» علم وسيع و عميق به معارف و دستورهاي اسلامي است و «تفقّه» آگاهي عميق و شناخت دقيق است ولي تدريجاً در اصلاح علماء كلمه فقه اختصاص به بخش دوم دين (احكام) پيدا كرد، شايد به خاطر آنكه در صدر اسلام آنچه بيشتر مورد توجه و پرسش مردم بود مسائل عملي بود، از اين رو كساني كه تخصصشان در اين رشته مسائل بود به عنوان «فقهاء» شناخته شدند.
به هر حال اكنون علم «فقه» علمي است كه به بخش احكام و دستورات عملي دين مي پردازد و براي استنباط احكام و دستورات عملي، از چهار منبع (قرآن، سنت، اجماع و عقل)استفاده مي كند و به دو بخش عقايد و احكام دين نمي پردازد»[2]ب) كلام: علم كلام يكي از اولين علومي است كه در صدر اسلام، پيدا شد البته برخي معتقدند كه از نيمه دوم قرن اول آغاز شده ولي استاد شهيد مطهري (ره) آغاز مباحث كلامي را در خود قرآن و نهج البلاغه مي داند،[3] هر چند كه در آن زمان به صورت يك علم مدوّن درنيامده بود و به قولي[4] تدوين اولين كتاب به دست ا بوالهذيل علاّف در قرن دوم هجري اتفاق افتاد.
به هر حال اين علم را چنين تعريف مي كنند: «علم به قواعد و مسائلي كه نتيجه اش توانايي و اثبات اصول دين و دفع شبهات با دليل و برهان است. پس كلام در بخش عقايد به بررسي و شناخت مي پردازد و متد تحقيق در علم كلام «دو گانه» است و در اين علم هم از اسلوب تعقلي و هم از اسلوب تعبدي (نقلي) استفاده مي شود»[5]ج) فلسفه: از علوم ديگري كه به بررسي و شناخت برخي مسائل ديني مي پردازد فلسفه است كه بر خلاف دو علم پيشين روش تحقيق و بررسي آن فقط عقلي است و علاوه بر مباحثي كه دربارة مسائل اصولي دين دارد، برخي مباحث مقدماتي و بنيادي نيز دارد كه به بخش دين مربوط نمي شود، هر چند كه مي تواند مبنا و اساس براي اثبات مسائل ديني باشد، البته فلسفه و كلام برخي مسائل مشترك دارند كه هر دو علم به آن پرداخته اند و برخي مسائل اختصاصي نيز هر كدام براي خود دارند.
د) عرفان: «معرفت عرفاني،نوعي شناخت و معرفت است كه از دل سر چشمه مي گيرد و ابزار آن تزكيه وتصفيه روح است، يعني معرفتي نيست كه از راه آزمايش و تجربه حسي و با فكر و انديشه و استدلال حاصل شود بلكه از راه سير و سلوك عملي و تهذيب و تزكيه نفس در دل حاصل مي شود، اين نوع معرفت از سنخ معرفت شهودي و وجداني و حضوري است و بيشتر يافتني است تا فهميدني»[6] و شايد اين روايت كه از حضرت ا مام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل شده اشاره به همين علم داشته باشد: ليس العلم بالتعلم، انّما هونور يقع في قلب من يريد الله تبارك و تعالي أن يهديه»[7] آن علم آموختني نيست،بلكه علم آن نوري است كه در قلب كسي كه خدا بخواهد او را هدايت كند، گذاشته مي شود. و يا اين شعر از عطار ممكن است به همين روش اشاره داشته باشد:
عقل اندر حق شناسي كامل است
ليك كامل تر ز او، جان و دل است
گر كمال عشق مي بايد تو را
جز ز دل، اين پرده نگشايد تو را
با توجه به اين مطالب، عرفان، شناختي است كه با شهود و مكاشفه و از راه دل حاصل مي شود و راه حس و عقل را براي رسيدن به برخي معارف كافي نمي داند همانگونه كه بين دانستن اينكه آتش گرم است با حس کردن گرمي آن فرق است، بين علوم حسي وعقلي با عرفان تفاوت است.
نتيجه گيري:
1. علم فقه فقط در بخش احكام به بررسي و شناخت مي پردازد و علم كلام در بخش عقايد، و علم فلسفه و عرفان نيز تقريباً در همين بخش به شناخت مي پردازند پس اساساً بين فقه و اين سه علم تداخلي در مباحث وجود ندارد تا باعث اختلاف در آن مسأله شود و اگر اختلافي مطرح باشد ممكن است بين كلام و فلسفه و عرفان تصور شود، افزون بر آن هيچ يك از اين علوم همة اسلام را بررسي نمي كنند بلكه هر كدام در بخش خاصي از حوزة دين به بررسي مي پردازند، لذا ما اسلام فقيه يا متكلم و… نخواهيم داشت بلكه اسلام سه بخش دارد كه روي هم رفته يك دين است نه اينكه هر بخشي خودش ديني خاص باشد.
2. اختلاف در روش تحقيق به خود هر علم بر مي گردد چون هر علمي روش خاصي دارد كه متناسب با موضوع و هدف آن علم مي باشد مثلاً كلام علمي است كه روش تحقيق در آن عقلي و نقلي است ولي فلسفه فقط عقلي است و يا عرفان فقط شهودي است و اساساً لازم نيست كه همة علوم روش واحدي داشته باشند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي، بخشهايي فقه، اصول فقه، منطق، فلسفه، صدرا.
2. آموزش فلسفه، مصباح يزدي، ج1، بخش اول، مباحث مربوط به تمايز علوم.
پي نوشت ها:
[1] . مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن (خداشناسي،كيهان شناسي، انسان شناسي)، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1378، ج2، ص 16.
[2] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، تهران، صدرا، چاپ اول، 1380، ج 20، ص 65، 64، 63 و 26. (با اندكي تصرف و تلخيص)
[3] . ر.ك، مجموعه آثار، ج3.
[4] . صفايي، سيد احمد، علم كلام، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ششم، 1374، ص 11، 10.
[5] . مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، تهران، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، چاپ سيزدهم، 1374، ج 2 و 1، ص 257.
[6] . ابراهيميان، سيد حسين، معرفت شناسي در عرفان، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، 1378، ص 20.
[7] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403 ق، ج1، ص 225.