آيا مسايل ديني تعبدي است؟ برخي بر اين پندارند كه مردم حق هيچ گونه انديشيدن و فكر كردن در مورد مسايل ديني را ندارند و بايد متعبد و مقلّد محض باشند. اينان تدين بدون تعقل را سفارش كرده و معتقدند ميان دين داري و خردورزي هيچ رابطة مثبتي نيست.[1] با نگاهي اجمالي به آيات قرآن كريم روشن ميشود كه اين كتاب آسماني با بيانهاي گوناگون، آدميان را به انديشه ورزي و تدبر دعوت نموده و بياعتنايان به تفكر را مورد توبيخ و مذمّت شديد قرار داده است، تا آن جا كه افرادي كه از انديشه و تعقل گريزانند، پستترين جنبندگان خوانده شدهاند،[2] پيروي كوركورانه از گذشتگان به شدت مورد نكوهش واقع شده و خطابات قرآن ماية عبرت و بهرهگيري صاحبان خرد دانسته شده است.[3] قرآن كريم به جاي آن كه آدميان را به تعبد محض و پذيرش بيدليل عقايد ديني فراخواند، خود به اقامة دليل عقلي پرداخته، عملاً همين شيوه را به مخاطبان خود توصيه كرده است. و ريشهايترين گناه آدمي كه اسباب دوزخي شدن او را فراهم ميسازد، سرپيچي از رهنمودهاي عقل دانسته شده و در حسرت و افسوس جهنميان چنين گزارش گرديده است: «اگر گوش شنوا داشته، يا انديشه مينموديم از دوزخيان نبوديم».[4] البته برخي ديگر درست در نقطه مقابل گروه نخست، معتقدند كه همة تعاليم و آموزههاي ديني بايد مطابق با عقل بشري باشد.[5] به عقيدةاينان براي اين كه مجموعة اعتقادي و ديني مورد پذيرش خردمندان واقع شود، راهي جز اثبات عقلاني تمامي گزارههاي آن نيست. به عبارت ديگر هر گزارة ديني بايد از دريچة پذيرش عقل عبور كند تا بتوان به آن باور داشت و بر اساس آن زندگي خود را سامان داد.
در مقابل اين دو نظريه افراطي و تفريطي، اغلب انديشمندان شيعي با بهرهگيري ازمتون ديني (كتاب و سنت) بر اين باورند كه نبايد به منظور حفظ قداست دين ارزش و اهميت عقل را ناديده گرفت و يا به انگيزة حرمت نهادن به عقل از حريم دين كاست. عقل و دين دو حجت الهي دانسته ميشوند و عقل به منزلة پيامبر دروني معرفي ميگردد.[6] از اين رو نه تنها ميان دادههاي عقلاني با تعاليم ديني تعارض نيست، بلكه از همراهي و هماهنگي كاملي نيز برخوردار بودند.
اكنون به نقش عقل در معرفت ديني ميپردازيم تا مشخص شود كه همة مسايل ديني تعبدي محض نيستند ـ كه گروه اول قايل به آن بودند ـ و نيز عقل توان درك همة مسايل و آموزههاي ديني را ندارد ـ مدعاي گروه دوم ـ.
1. براي تشخيص درستي يا نادرستي برخي از گزارههاي ديني، عقل يگانه ميزان سنجش و تنها معيار ارزيابي است.[7] البته به اعتراف خود عقل، معيار بودن آن به موارد خاصي محدود است كه به گونههاي زير اعمال ميشود.
الف. اثبات حقانيت دين: اثبات ضرورت دين و آمدن پيامبران الهي براي هدايت بشر، و هم چنين اثبات حقانيت و عصمت آنان، از جمله امور عقلي و وظايف عقل است و اگر دين در اين باره سخني خلاف عقل داشته باشد، به هيچ رو از او پذيرفته نيست؛ چرا كه اصل پذيرش دين، در گرو اصول و قواعد عقلي است و دين نميتواند با اموري كه مقدم وجودي آن هستند، مخالفت ورزيده آنها را ناديده بگيرد.
ب. اثبات اصول اعتقادي دين، علماي دين همواره پذيرش مقلدانة اصول بنيادي و اعتقادي دين را مردود شمرده و همگان را به تفكر و انديشه در اين اركان زيربنايي فرا خواندهاند. بنابراين دين بايد در اصول اعتقادي خود مطابق با عقل باشد و نميتواند سخني خلاف عقل بيان دارد.
ج. محافظت دين از تحريف: هر ديني ممكن است در طول تاريخ با تحريفات و تصرفات بشري رو به رو شود. اين جاست كه نقش عقل به عنوان مقياس و ترازوي سنجش وحي الهي از تحريفات بشري به خوبي نمايان ميشود.
2. عقل نسبت به برخي ديگر از معارف ديني به منزلة چراغ فهم و استنباط است. انديشمندان و فقهاي شيعه عقل را هم چون ساير منابع ديني يعني قرآن، سنت و اجماع حجت ميدانند و از آن به عنوان يكي از منابع فقهي ياد ميكنند و همين است كه تحرك و پويايي انديشه شيعي را هم چنان تضمين كرده و در اجتهاد را بر روي عالمان و انديشمندان گشوده نگه داشته است.
3. عقل كليد بسياري از گزارههاي ديني ـ به ويژه در حوزة جزييات احكام فقهي ـ است، يعني آدمي را تنها تا در خانة شريعت همراهي ميكند، ولي هيچ گاه خود به تنهايي نميتواند از كالاها و گنجينههاي درون خانه بهره گيرد. به عنوان مثال، فلسفه تعداد ركعات نماز يا اوقات خاص عبادات از اموري است كه عقل انسان عادي، جز از طريق وحي و تعاليم دين، راهي براي درك آنها ندارد. تنها چيزي كه عقل در اين زمينه در مييابد مخالفت نداشتن اين احكام با اصول كلي عقلاني است به عبارت ديگر، عقل اين احكام را فردستيز نمييابد. در عين حال توانايي اثبات عقلاني آنها را نيز ندارد. البته روشن است كه پذيرش اين احكام فراعقلي ـ پس از اثبات عقلاني مباني و پايههاي اساسي دين ـ عين خردورزي است و سرپيچي از آنها نشانة بيخردي.
خلاصه آن كه ما معتقديم تعاليم و آموزههاي دين مبين اسلام، تعبدي صرف نيستند. هر چند تعاليم و آموزههاي فراعقلي و خردگريز وجود دارند و البته اين نشانة ضعف يا كاستي ديني نيست. بلكه اصولاً يكي از دلايل و فلسفههاي نياز بشريت به نبوت و دين همين است كه عقل و انديشة او به تنهايي از پي بردن به راه سعادت و دوري گزيدن از چاههاي شقاوت ناتوان است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ شريفي، احمد حسين و يوسفيان، حسن، خردورزي و دين باوري، قم، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1379.
2ـ جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آئينه معرفت، قم، اسراء.
3ـ هادوي تهراني، مهدي، مباني کلامي اجتهاد، چاپ دوم، تهران، انتشارات نگين.
4ـ هادوي تهراني، مهدي، تاريخ علم اصول از نگاه شهيد صدر، انتشارات خانه خرد.
پي نوشت ها:
[1] . مايكل پترسون و ديگران، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، تهران، طرح نو، 1379، ص78ـ85.
[2] . فرقان/44؛ اعراف/179.
[3] . بقره/269؛ يوسف/111؛ ص/29؛ زمر/9.
[4] . ملك/10.
[5] . عقل و اعتقاد ديني، همان، ص72ـ78.
[6] . محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، بيروت، دار التعاريف للمطبوعات، 1411ق، ج1، ص60، ح12.
[7] . جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آينه معرفت، تهران، رجاء، 1372، ص127ـ135.