براي پاسخ به اين سوال بايد اين نكته را مدنظر قرار داد كه بطن و ظهر قرآن در طول يكديگرند. يعني اين گونه نيست كه باطن يك آيه معنايي مخالف و متضاد با ظاهر آن داشته باشد تا اعتقاد به بطون مختلف براي آيات منجر به چند معنايي شدن آيات گردد. معنا واحد است، اما اين معناى واحد داراى مراتب و مصاديق و لوازمى است كه ممكن است در مقام تطبيق، مصاديق ديگرى نيز پيدا كند. در مورد قرآن، بايد گفت ظاهر قرآن، همان معنايى است كه از آن پيدا مى شود و باطن آن، معنايى است كه هر چند با همين معناى ظاهرى، بيگانه نيست، اما معنايى است كه يك دسته مقدمات ديگر براى فهم آن لازم است.
علامه طباطبايى بر اين نكته تاكيد دارد كه معانى گوناگون ظاهرى و باطنى يك آيه در طول هم هستند نه در عرض همديگر. به طورى كه نه ظاهر هر لفظ معناي باطني را نفى مى كند و نه باطن آيه مزاحم معناي ظاهري مى شود. ايشان براى فهم لايه هاى درونى(باطن) گذر از لايه بيرونى (ظاهر) را لازم مى داند و همواره بر حفظ ظاهر قرآن، تا زماني كه قرينه قطعى (عقلى، لفظى) بر خلافش نباشد، تاكيد مى ورزد و در نتيجه معانى باطنى را كه بدون قرينه، مخالف ظاهر باشد، به شدت طرد مى كند.بنابراين قرآن از نظر معنا مراتب مختلفى دارد. مراتبى طولى كه مترتب بر يكديگرند و همه آن معانى، معانى مطابقى است كه لفظ آيات بر آن دلالت دارد. چيزى كه هست؛ هر معنايى مخصوص به افق و مرتبه اى از فهم و درك است.
در واقع يكى از مراتب معنايي قرآن، مرتبه سطحى آن است كه عموم مردم در بدو امر درك مى كنند،اما كسانى كه در آن دقت كنند، معانى دقيقترى از آن مى فهمند. اين معنا، معناى مباينى نيست؛ بلكه همان معناست، با عمق و لطافتى بيشتر. اگر باز هم در اين معنا دقت شود ممكن است معناى عميق ترى به دست آيد. اين معانى در طول يكديگرند و مراتب يك حقيقت به شمار مى آيند و چنين نيست كه بطون قرآن بخواهند چيزى مباين با ظاهر قرآن اثبات كنند.[1]
پي نوشت:
[1]. بررسى نظريه عرفى بودن زبان قرآن، ناهيد دامن پاك مقدم، نشر تاريخ وفرهنگ، تهران،1380، ص: 224-226