انسان حالتى دارد كه از يكنواختى ملول مى شود، طالب تازگي، تجدد و تنوّع است. تجدّد و نوخواهى، احتياجى است در وجود بشر. امّا اينكه رمز اين كار چيست، چرا بشر در كمال اشتياق چيزى را طلب مى كند و همين كه به او رسيد از شدّت و هيجانش كاسته مى شود؟!
الف- بعضى گمان مى كنند كه اين خصيصه، ذاتى بشر است. بشر هميشه مشتاق و آرزومند چيزهايى است كه ندارد. داشتن، مدفن عشق و علاقه و خواستن است.
ب- امّا بعضى ديگر نظر دقيق ترى دارند. مى گويند اگر واقعاً چيزى مطلوب غريزى و ذاتى بشر باشد، ممكن نيست كه وصال او را سرد و افسرده كند. در نهاد و غريزه بشر معشوق و محبوبى كامل تر و عالى تر است؛ محبوبى كه كمال لا يتناهى است. به دنبال هر محبوبى كه مى رود، در حقيقت، نشانى از محبوب اصلى و واقعى خود در او مى بيند و به گمان محبوب اصلى به سراغ او مى رود، امّا پس از وصال چون خاصيّت آن محبوب اصلى را در او نمى بيند و احساس مى كند كه اين موجود قادر نيست خلأ وجودى او را پر كند، به سراغ محبوبى ديگر مى رود، و همين طور … مگر آنكه روزى به محبوب اصلى و حقيقى خود نائل گردد؛ آن وقت به كمال واقعى خود كه اتّصال به كمال لا يتناهى است، خواهد رسيد و در بهجت و سعادت كامل غرق مى گردد و براى هميشه آرام مى گيرد و ديگر خستگى و افسردگى و كسالت در او راه نمى يابد (ألا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ)[1].
قرآن كريم درباره بهشت مى فرمايد: «لا يَبْغونَ عَنْها حِوَلًا»[2]؛ يعنى اين تفاوت ميان نعمتهاى آخرت و اين دنيا هست كه در اين دنيا انسان طالب تحوّل و تغيّر است، امّا در آخرت طالب تغيّر و تحوّل و نو شدن و عوض شدن نيست.
به هر حال، مسلّماً انسان در اين دنيا طالب تجدّد و تنوّع است. تجدّد موجب انبساط و شكفتگى خاطر مى گردد، خصوصاً اگر آن تجدّد و تنوّع در جهت حيات و تازگى زندگى باشد. تجدّد و تنوّع، كدورت و ملال را از خاطر مى زدايد. در تشريع نيز اين نكته رعايت شده، در هفته، روزى و در سال، ماهى براى عبادت اختصاص داده شده است؛ يعنى تشريع به بدرقه تكوين رفته است. روز جمعه در هفته، و ماه رمضان در سال، اوقات تجديد حيات معنوى و زدودن خاطر از ملال ها و كدورت هاى مادّى است.
امام على (ع) مى فرمايد:
تعلّموا القرآن فإنّه ربيع القلوب[3]؛ قرآن را بياموزيد كه بهار دلها قرآن است.
بهار طبيعى را خورشيد به وجود مى آورد كه پس از مدّتى دورى و فاصله، با اشعّه گرم خود طبيعت مرده را زنده و زمين خفته را بيدار مى كند؛ و بهار معنوى را خورشيد تابنده قرآن در دل هاى مرده و روح هاى افسرده ايجاد مى كند. هم از فرصت بهار معنوى بايد استفاده كرد و هم از فرصت بهار طبيعى.
پي نوشت:
[1] رعد/28
[2] كهف/108
[3] نهج البلاغه، خطبه 109
مجموعه آثار شهيد مطهري، ج3، ص 367.