اين ديدگاه ريشه در سنت مسيحيت غربي دارد نيكلاس ولتر ستورف معتقد است كه اگوسيتن ايدة تقدم ايمان بر فهم معرفت را از كلمنت اسكندراني به ارث برده است: «ايمان ميآورم تا بفهم»[1] اما انديشة تقدم ايمان، بيشتر به نام آنسلم قديس (حدود 1109 ـ 1033م) شناخته ميشود. شعار معروف اين كشيش ايتاليايي اين بود كه «ايمان بياور تا بفهمي»[2] آنسلم با اين مثل ميگويد: در دين با گزارههايي مانند وجود خدا، قضا و قدر، جبرو اختيار و سعادت و شقاوت انسان مواجهيم كه انسان نميتواند به آنها معرفت يابد، پس بايد شخص، نخست و در نقطه آغاز به آنها ايمان بياورد و باور كند تا شرط حاصل آيد و بعد به درك و اثبات آن نايل شود. نگرش افراطي تقدم ايمان بر فهم را ميتوان امروزه تحت عنوان «فييدئيزم» پيجست يعني گرايشي كه با اصالت دادن به ايمان، معرفت و فهم را به حاشيه ميراند در مقابل، ديدگاهي مطرح است كه معتقد به تقدم معرفت بر ايمان است سرآمد اين متفكران توماس آكويناس است كه ايمان را نحوهاي از آگاهي و معرفت تلقي ميكرد[3]. اكنون بايد ديد ديدگاه اسلام چيست؟ پاسخ با اين پرسش نيازمند كاويدن رابطه ايمان با فهم و معرفت است. در نسبت سنجي ايمان و معرفت يا فهم ميتوان انواع ذيل را مورد توجه قرار دارد:
الف) ايمان با فهم هيچ ارتباطي ندارد.
ب) ايمان مقدم بر فهم است و فهم پس از ايمان حاصل ميگردد.
ج) معرفت بر ايمان مقدم است حصول ايمان متوقف بر فهم و معرفت است.
حق آنست كه ايمان متبني بر فهم است هر چند ايمان آوردن در فهم پارهاي از حقائق ديني مؤثر است به عبارت ديگر ايمان و فهم توامان هستند و رشد يكي كمال ديگري را به دنبال دارد چنانكه امام علي ـ عليهالسّلام ـ نيز فرمودهاند: «الايمان و العلم اخوان توآمان رفيقان لايفترقان» علم و ايمان همانند دو برادر هميشه با هماند و همانند دو رفيقند كه از هم جدا نميشوند. اينك به بررسي گزينههاي فوق و جستن نسبت درست ايمان و معرفت ميپردازيم
الف) آيا ايمان با معرفت و فهم هيچ ارتباطي ندارد؟
برخي تصور كردهاند كه ايمان در جايي تحقق پيدا ميكند كه فهم و معرفت نباشد ايمان يعني«پرواز در ابرهاي ندانستن»[4] و عدهاي ديگر گفتهاند «شك كاملاً با ايمان ديني سازگاري دارد، و نه فقط سازگاري دارد بلكه مولفة ايمان ديني است»[5] اينگونه نسبت سنجي ميان ايمان و معرفت از تصور نادرست آنان از ايمان سرچشمه ميگيرد آنان گمان نمودهاند ايمان يعني تسليم محض و كوركورانه در حاليكه ايمان در لغت يعني تصديق با خضوع و در اسلام يعني تصديق عالمانه به همراه خضوع و عمل. از امام علي ـ عليهالسّلام ـ پرسيده شد كه ايمان چيست؟ فقال ـ عليهالسّلام ـ:« الايمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالاركان»[6]« در ايمان معرفت قلبي، اقرار لساني و رفتار جوارحي است». اينك به نمونههاي ديگري از متون ديني اشاره ميشود كه بر ارتباط نزديك ايمان ومعرفت دلالت ميكند:
1ـ لا اكراه في الدين قدتبين الرشد من الغّي فمن يكفر بالطاغوت و يومن بالله فقد استمسك با العروة الوثقي[7] اين اشاره دارد به اينکه: آنگاه كه حق و باطل روشن شده است انسان بدون هيچ اكراهي ميتواند كفر يا ايمان را برگزيند.
2ـ «و اذا تتلي عليهم آياتنا قالوا آمنابه انّه الحق من ربنّا»[8] اين آيه بيان ميكند آنان ايمان به آيات الهي آوردند زيرا آن آيات را حق و نازل شده از سوي خداوند دانستند.
3ـ از امام علي ـ عليهالسّلام ـ روايت شده است كه فرمودند انسان حقيقت ايمان را نميچشد مگر آن كه در او سه ويژگي باشد تفقه در دين و صبر بر مصائب وتقدير و تدبير نيكو در امر معاش[9] يعني يكي از ريشههاي ايمان معرفت و فهم است نه شك و شكاكيت البته هر چند علم و معرفت عامل دخيل در ايمان هست اما معرفت، تمام ايمان نيست شاهد بر اين مدعا آيه شريفه «و جحدوا بها واستيقنتها أنفسهم»[10] است كه بيان ميكند با آنكه دانستند كه معجزه خداست باز آن را انكار كردند و كفرور زيدند. يا آيه شريفهاي كه ميفرمايد: «ان الذين ارتّدوا علي أدبارهم من بعد ما بين لهم الهدي»[11] يعني پس از بيان شدن و روش شدن راه هدايت باز به دين پشت كرده و مرتد شدند. پس، حق آنست كه ايمان با فهم مرتبط است و يكي از اركان ايمان، فهم و معرفت است.
ب) آيا فهم پس از ايمان حاصل ميشود؟
با توجه به آنچه در بند الف گذشت نبايد انسانها را به ايمان كوركورانه دعوت كرد بلكه بايد با ارائه استدلال و راهكارهاي دستيابي به معرفت و فهم از آنها انتظار ايمان داشت و خداوند سيره انبياء را در دعوت به تعاليم انبياء همينگونه معرفي كرده است و فرموده است: «ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنه»[12] اي پيامبر مردم را به حكمت و اندرز به راه پروردگارت دعوت كن و نيز از همين جهت است كه خداوند انسانهايي را كه از روي علم و معرفت ايمان نياوردهاند بلكه بطور مقلدانه و در پيروي از آباء و اجدادشان اعتقاداتي پيدا كردهاند مذمت نموده است و فرموده: «و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفينا عليه آباء نا أولوكان آباء و هم لايعقلون شيئّا و لا يهتدون»[13] خداوند ايمان بدون عقلانيت ومعرفت را مذمت ميكند البته ايمان و عمل به لوازم ايمان مانند تقوا ماية حصول روشنايي و معرفت ميشود و از اين رو انسان به فهم پارهاي از حقائق پس از ايمان و تقوا نائل ميشود شاهد بر اين سخن مانند آيه شريفهاي است كه ميفرمايد: «ان الله يجعل لكم فرقاناً»[14] اگر تقوا بورزيد خدا به شما قوة تميز ميان حق و باطل ميبخشد بنابراين از ديدگاه اسلام هر چند ايمان در ابتدا با فهم و معرفت حاصل ميشود اما خود زايندة نوع معرفت خواهد بود يعني رابطة ايمان و معرفت نوعي رابطه كنش و واكنش و تأثير متقابل است كه رشد هر يك كمال ديگري را در پي خواهد داشت «و اتقوالله ويعلّمكم الله»[15] تقواي الهي پيشه كنيد تا خداوند به شما علم عطا كند. دربارة گزينه (ب) نتيجه اين است كه که ايمان مبتني بر فهم نيست و فهم پس از ايمان حاصل ميشود اين سخن ناصواب است و اگر مراد آنست كه برخي فهمها و معارف پس از ايمان نصيب آدمي ميشود مطلبي قابل قبول ميباشد.
ج) آيا ايمان متوقف بر فهم است؟
اگر مراد آنست كه ايمان مبتني بر معرفت و مسبوق به فهم است اين همان چيزي است، كه گفتيم حق است و ثابت نموديم اما اگر مراد آنست كه بايد تمام گزارهها و حقائق ديني براي عقل آدمي مكشوف باشد و عقل به معرفت آنها نائل آيد، نميتوان به چنين چيزي ملتزم شد زيرا پارهاي از گزارهها و حقائق ديني وجود دارد كه از قلمرو خارج است و عقل توانايي درك آنها را ندارد مانند علم به غيب و احوال معاد و يا فلسفه برخي احكام مانند تعداد ركعات نماز. البته شكي نيست ايمان و تعبد به اين گونه امور اگر مبتني بر مبنايي عقلاني و استوار باشد مانند اثبات وجود خداوند و صفات كمال او و عصمت پيامبران و دين ميتوان گفت چنين ايماني نيز مبتني بر معرفت و پذيرفتني است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ فعالي، محّمد تقي، ايمان ديني در اسلام و مسيحيت، كانون انديشه جوان، 1371.
2ـ مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، ج1.
2ـ پترسون، مايکل، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه سلطاني و نراقي، چاپ قيام.
پي نوشت ها:
[1] . دايرة المعارف روتلبح، ج3، ص 185، به نقل از: فعالي، محمد تقي، ايمان و چالشهاي معاصر، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه، چاپ اول، 1381، ص67.
[2] . ايان باربور، علم و دين، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، مركز نشر دانشگاهي، ص263ـ265.
[3] . فعالي، محمد تقي، ايمان ديني در اسلام و مسيحيت، كانون انديشه جوان، 1371. ص83ـ89.
[4] . كيان ش52، ص14.
[5] . همان، ص29.
[6] . نهج البلاغه، ص1186، خ218.
[7] . بقره/256.
[8] . قصص/53.
[9] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، دارالكتب اسلاميه، 1362، ج71، ص85.
[10] . نمل/14.
[11] . عهد/25.
[12] . نحل/125.
[13] . بقره/170.
[14] . انفال/29.
[15] . بقره/282.