قرآن کريم حضرت عيسي بن مريم ـ عليه السلام ـ را يکي از پيامبران الهي مي داند که از سوي خداوند مأمور هدايت بشريت زمان خود بود و توسط وحي، کتاب انجيل بر آن حضرت نازل شد که اين کتاب آسماني نور، هدايت و موعظه براي تقوي پيشه گان بود و نه تنها شريعت حضرت موسي ـ عليه السلام ـ را نفي نمي کند بلکه آن را تصديق نموده و به مردم دستور مي دهد که به دستورات تورات عمل کنند.[1]کلمه انجيل 12 بار در قرآن کريم تکرار شده است[2] و حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ در انجيل که خدا بر او نازل کرده بود به صراحت آمدن پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را بشارت مي دهد.[3]نمي توان گفت در انجيل فعلي هيچ مطلب حقي وجود ندارد، ولي اين حقايق با کتمان علماي مسيحيت با باطل آميخته شده است. خداوند در اين باره گاهي آنها را به خاطر کتمان مورد سرزنش قرار داده و مي فرمايد: «کساني که دلايل روشن، وسيله هدايتي را که نازل کرده ايم، بعد از آن که در کتاب براي مردم بيان نموديم کتمان کنند، خدا آنها را لعنت کند و همه لعن کنندگان نيز آنها را لعن کنند».[4]و گاهي نيز به خاطر دوري از توحيد، مورد توبيخ قرار گرفته اند که حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ ، بنده و رسول خدا را پسر خدا، خدا و… دانسته اند. «اي اهل کتاب، در دين خود زياده روي نکنيد و درباره خدا غير از حق نگوييد: مسيح عيسي بن مريم ـ عليه السلام ـ فقط فرستاده خدا و کلمه اوست که او را به مريم القاء نمود. و روحي از طرف او بود. بنابراين، به خدا و پيامبران او، ايمان بياوريد و نگوييد (خدا) سه گانه است، از اين خودداري کنيد که براي شما بهتر است، خدا، تنها معبود يگانه است..»[5]نکته لازم اين که مسيحيان همانند اسلام معتقد نيستند که حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ کتابي از طرف خداوند آورده است، چرا که او خود خداست و وحي خود اوست و معني ندارد که کتاب داشته باشد و اگر امروزه کتاب مقدس دارند براي الگو گرفتن از سيره زندگي حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ است و انجيل شيوه زندگي عيسي مسيح است نه وحي الهي.[6]بنابراين تحريف را به اين معني مي گيريم که پولس تعاليم واقعي حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ را تحريف کرد و به الوهيت حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ انجاميد وگرنه نه حضرت عيسي و نه وصي او پطرس معتقد به الوهيت آن حضرت نبودند بلکه او را بنده و پيامبر خدا مي دانستند.
اما پولس و تحريف تعاليم عيسي نبي الله و تأثير پذيري او از فرهنگ جامعه
آدولف فون هارتاک مورخ قرن 19 ميلادي در کتاب «تاريخ اصول ايمان» مي نويسد: انجيل تحت تأثير فلسفه يونان تغيير يافته است و مذهب عيسوي به واسطه تبليغات پولس دگرگون شده و به اصل ايمان تجسم خداي پدر تبديل شده است.[7]پولس که نام اصلي او شائول بوده و فردي يهودي و مسيح ستيز بوده، حضرت عيسي را نديده بود. وي در سال 40 ميلادي براي دستگيري مسيحيان به دمشق مي رفت که ادعا مي کند در بين راه از طريق مکاشفه به حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ ايمان آورده است. اما با ادعاي خود مبني بر مأموريت يافتنش از سوي عيسي مسيح به هدايت مردم به سراغ غير يهوديان امپراتوري روم رفت که مشرک بودند و افکار خرافي داشتند به آنها مطالبي غير از آن چه عيسي مسيح گفته بود تبليغ مي کرد. او هر جا فکر تازه اي مي ديد مي پذيرفت و به آن رنگ مسيحي مي داد و از اين افکار، مسيحيت کنوني به وجود آمد که با دين يهود اختلاف بسيار دارد.[8]پولس براي راحت پذيرفتن بت پرستان و… دين مسيحيت را، دو کار عمده کرد که با تعاليم حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ و تبليغات حواريون در تضاد بود:
1. مسيحيت را در بعد عملي به گونه اي بر جامعه تصوير کرد که براي مشرکان قابل پذيرش باشد، لذا گفت بر غير يهوديان که مسيحي شوند، عمل به دستورات حضرت موسي ـ عليه السلام ـ لازم نيست.
2. با توجه به شرک و عقايد خرافه که بر امپراتوري روم حکم فرما بود، مسيحيت را طوري عرضه کرد که بر مردم قابل درک باشد، لذا افکار مشرکان را پذيرفت و به آنها شکل مسيحي داد و در بعد عقيدتي قائل به الوهيت عيسي مسيح شد که خداي متجسم را يک بت پرست بهتر قبول مي کرد تا خدايي را که به چشم نتوان ديد.[9]بر پايه همين تحريف و دگرگوني تعاليم حضرت عيسي بود که دانشمندان مسيحيت، پولس را مؤسس مسيحيت و نه مبلغ آن مي دانند. چرا که وي با فعاليت هاي تبليغي و مردم پسند خود توانست طرفداران اصول و شريعت موسي را مغلوب ساخته و حضرت عيسي را نه بنده و پيامبر خدا بلکه پسر خدا، خداي متجسم و مقام خدايي داد و اين غير از ديني بود که خود حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ آورده بود.[10]نويسنده ديگر مي گويد: چون پولس فيلسوف بود و مسيح را نديده بود و مانند بقيه رسولان با او هم نشيني نکرده بود، پس جاي تعجب نيست که بگويد مسيح پسر خداست.[11]با توجه به مطالب گفته شده بايد گفت: پولس تحت تأثير افکار مردم بت پرست و فلسفه يوناني ـ رومي قرار گرفت و تعاليم مسيحيت را تغيير داده به طوري که هم دانشمندان مسيحيت به اين اذعان دارند و هم اين دگرگوني چنان چشم گير بود که به او لقب مؤسس مسيحيت دادند يعني مسيحيت ارائه شده توسط پولس هيچ تناسبي با اصل مسيحيت ندارد.
اما اين که چنين تحريفي براي بقاي يهوديت بود يا نه؟ در تاريخ مسيحيت به چنين مطلبي برخورد نشد ولي مي توان گفت خدمتي که پولس بر بقاي يهوديت کرد قابل انکار نمي باشد، زيرا با تحريف مسيحيت، ديگر يهوديان تمايلي براي مسيحي شدن از خود نشان نمي دادند و اين باعث تقويت دين يهود گشته و عالمان يهود با تبليغ اين که ديني که عيسي مسيح آورده هماني نبود که ما در انتظارش بوديم، توانستند مردم يهود را پايدار نگه دارند.
پي نوشت ها:
[2] . آل عمران / 3 و 48 و 65؛ مائده / 46 و 47 و 66 و 68 و 110؛ حديد / 27؛ اعراف / 157؛ توبه / 111؛ فتح / 29.
[3] . صف / 6؛ اعراف / 157.
[4] . بقره / 159 و 140 و 174.
[5] . نساء / 171؛ مائده / 116.
[6] . و.م.ميلر، تاريخ کليساي قديم در امپراتوري روم و ايران، ترجمه علي نخستين، بي جا، نشر حيات ابدي، چاپ دوم، 1981م، ص66.
[7] . اديب آل علي، محمد، مسيحيت، قم، مرکز مديريت حوزه علميه، چاپ اول، 1385ش، ص99.
[8] . همان، ص88.
[9] . همان؛ و ر.ک: سليماني اردستاني، عبدالرحيم، مسيحيت، بي جا، زلال کوثر، چاپ اول، 1381ش، ص55.
[10] . بي ناس، جان؛ تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حکمت، تهران، آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1372ش، ص614.
[11] . نجمه، الياس، يسوع المسيح، بيروت، بي نا، 1962م، ص17.
خانه » همه » مذهبی » آيا تحريف مسيحيت توسط پولس تعمدي بوده و براي بقاي يهوديت صورت گرفته يا ناشي از عقايد خرافي و ساير فلسفه هاي آن زمان مي باشد؟