ابتدا به تفاوت تفكر انتقادي و تفكر متعهدانه پرداخته مي شود و سپس به پاسخ سؤال ميپردازيم:
الف) تفاوت تفكر انتقادي با تفكر متعهدانه
چنانكه برخي فيلسوفان دين گفته اند: در رويكرد نقدي، مفروضانت پنهان آشكار شده و مورد بررسي و كاوش قرار مي گيرند و نيز شقوق بديل و انتقادات وارد بر هر موضع مورد ملاحظه قرار مي گيرند.[1] و دانشي كه امروزه در باب دين رويكرد انتقادي دارد فلسفه دين است از اينرو در تعريف آن گفته شده است «فلسفه دين كوششي است براي تحليل و بررسي انتقادي اعتقادات ديني».[2] فيلسوفان دين نسبت به ديدگاه هاي رقيب موضعي نسبتاً باز و غير جانبدارانه دارند و انتقاداتي را كه بر بنيادي ترين انديشه هايشان وارد مي شود پذيرا هستند.[3]اين ويژگي فلسفه دين و رويكرد انتقادي، موجب مي شود تا حتي كساني كه به خدا اعتقاد ندارند، لاادريون و افراد متدين به صورت يكسان بتوانند به تفكر فلسفي در باب دين بپردازند و در واقع همين كار را هم مي كنند.[4]نتيجه آنكه تفكر انتقادي يعني تفكر غير جانبدارانه و پذيرش اشكالات وارد بر بنياديترين انديشه هاي پذيرفته شده.
تفكر غيرانتقادي يا متعهدانه بررسي از زاويه تبييني و اثباتي است مانند تفكر كلامي چنانكه شهيد مطهري گفته اند: «متكلم برخلاف فيلسوف خود را متعهد مي داند، متعهد به دفاع از حريم اسلام، بحث فيلسوفانه يك بحث آزاد است؛ يعني فيلسوف هدفش قبلاً تعيين نشده كه از چه عقيده اي دفاع كند، ولي هدف متكلم قبلاً تعيين شده است.[5]پس تفاوت تفكر انتقادي با تفكر متعهدانه آنست كه در رويكرد انتقادي هدف نقد است نه اثبات و دفاع.
با توجه به آنچه گفتيم پاسخ سوال معلوم ميشود که بدون شك تعهد به دين با تفكر انتقادي قابل جمع نيست. زيرا تعهد نسبت به دين يعني مسئوليت پذيري در اثبات و دفاع از دين و پايبندي به آن و چنين رويكردي با تفكر انتقادي كه هدفش برخورد غير جانبدارانه و نقادانه نسبت به دين است سازگار نيست.
البته تعهد به يك دين در دو مرحله قابل تصور است كه در يك مرحله تعهد داشتن به دين امري پسنديده و معقول است و در يك مرحله چنين نيست.
توضيح مطلب اينست كه تعهد نسبت به دين در مرحله قبل از انتخاب و پذيرش دين تعهدي غيرمعقول است زيرا انسان ابتدا بايد حقانيت يك دين برايش ثابت گردد سپس به آن تعهد پيدا كند. تعهد غير مسبوق به تحقيق، تعهد كوركورانه و غيرمعقول است و حتي دين حق هم چنين تعهدي را نكوهش مي نمايد. اسلام در آيات متعددي مذمت مي نمايد انسانهايي را كه بدون تحقق و به طور تقليدي، اديان آباء واجدادي خود را پذيرفتند.[6] و تأكيد مي كند كه پذيرش دين بايد براساس برهان و دليل باشد.[7]پس در مرحلة تحقيق از دين حق، تعهد نسبت به يك دين خاص صحيح نيست و در اين مرحله بايد با رويكرد خردگرايانه و انتقادي در جستجوي دين حق بود.
مرحلة ديگر تعهد عبارتست از تعهد به يك دين پس از پذيرش عالمانه آن دين، که در اين مرحله بايد نسبت به دين تعهد ورزيد و بجاي رويكرد انتقادي در جهت فهم، تبيين، اثبات و دفاع از آموزه هاي آن كوشيد. وقتي انسان با دليل و برهان به حقانيت اسلام نائل گرديد از اين پس بايد در فهم و عمل به آن تلاش نمايد و در راه ترويج، آموزش و دفاع از آن گام بردارد و تسليم تعبدي به دين در اين مرحله معنا مي يابد و در چنين مرحله اي است كه اگر انسان آموزه اي از دين را نتوانست درك كند نبايد آن را انكار نمايد بلكه در صورت قابل فهم بودن و خردگريز نبودن بايد سعي كند به آن ايمان آورد تا بلكه به درك آن نائل شود.
خلاصه آنكه تعهد به دين با تفكر انتقادي در باب آن قابل جمع نيست ولي تعهد به دين مورد سفارش دين پس از پذيرش عالمانه دين است و چنين تعهدي قابل دفاع و معقول است و جايگاه اصلي رويكرد انتقادي در باب دين قبل از اثبات حقانيت يك دين است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن (بخش راه و راهنما شناسي)، قم، انتشارات مؤسسه امام خميني(ره).
2ـ شريفي و يوسفيان، احمد حسين و حسن، خردورزي و دين باوري، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1379.
3ـ جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آئينه معرفت، قم، اسراء.
پي نوشت ها:
[1] . مايكل پترسون، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، ص24.
[2] . همان، ص27.
[3] . همان، ص28.
[4] . جان هيك، فلسفه دين، بهرام راد، ص22.
[5] . مطهري، مرتضي، مجموعة آثار، چاپ پنجم، ص149ـ150.
[6] . بقره/170؛ مائده/104؛ شعراء/74.
[7] . مؤمنون/117؛ بقره/111؛ انبياء/24؛ نمل/64؛ قصص/75.