طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آيا تفسير بهائيت از خاتم النبيين به نگين پيامبران مي تواند دليل بر حقانيت فرقه بهائيت باشد و مردم را به سوي اين فرقه بكشاند؟

آيا تفسير بهائيت از خاتم النبيين به نگين پيامبران مي تواند دليل بر حقانيت فرقه بهائيت باشد و مردم را به سوي اين فرقه بكشاند؟

يكي از ابزارهاي استعمار براي ايجاد اختلاف، بين مسلمانان و تسلط بر منافع آنان، حمايت كردن از انحرافات جامعه است و در هر زماني با شگردي خاص به تفرقه مسلمانان دامن مي زنند. براي همين يك مسلمان آگاه، كه خداوند به او قدرت انديشه داده است، بايد با خود بيانديشند و از خود بپرسد:
چرا دولت تزار روس از فرقه بهائيت كه ادعاي آوردن مكتب الهي دارد، حمايت مي كند؟ چرا دولت عثماني در حاليكه كه غير سني را مشرك مي داند و به همين بهانه دست به قتل عام شيعه زده و به شهرهاي ايران يورش مي برد، از رهبر بهائي كه ادعا مي كند او امام زمان شيعه است حمايت مي كند؟ چرا دولت انگليس از يك طرف با ايران و بقيه مسلمانان مي جنگد ولي حمايت رهبران بهائيت را وظيفه اصلي خود مي داند؟ چرا كشورهاي ديگر از قبيل آمريكا، فرانسه و رژيم صهيونيسم از بهائيت حمايت مي كنند؟[1] انسان بايد بداند چرا، هيچ پيامبري مانند پيامبران دروغين بهائيت، از حمايت قدرت هاي غير الهي و استكباري برخوردار نبوده است؟
بعد از بيان اين مطالب، بايد گفت كه، خاتميت نبوت و رسالت در پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد بن عبدالله ـ صلّي الله عليه و آله ـ از نگاه قرآن كريم و روايات و اجماع مسلمين، يكي از ضروريات دين است و آيه 40 سوره احزاب دليلي روشن بر اين مطلب است، چنان كه علامه طباطبائي مي نويسد:كلمه خاتم به فتح «تا» به معني چيزي است كه با آن،‌چيزي را مُهر كنند و تمام شده اعلام كنند و مراد از «خاتم النبين» در اين آية، اين است كه نبوت و رسالت با آمدن پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ تمام و ختم شد. و هيچ پيامبر و دين جديدي بعد از او نخواهد آمد.[2]آية الله مكارم شيرازي هم مي نويسد:«خاتَم» را اگر به معني نگين انگشتر بدانيم باز در اين آيه مراد ختم نوبت است، زيرا در آن زمان مُهرها را روي انگشتر مي كندند و وقتي مي خواستند نامه اي، قراردادي و …. را تمام شده اعلام كنند، نگين انگشتر را كه مهرِ صاحب انگشتر بود در زير آن مي زدند. پس اگر «خاتم» نگين انگشتر باشد، اين را مي رساند كه همانگونه كه زدن نگين در كاغذي، تمام شدن آن را مي رساند، پيامبر اسلام هم چون نگين است پس با آمدنش، نبوت و رسالت خاتمه پيدا كرد.[3]علاوه بر اين آيه، آيات ديگري هم ختم نبوت را در پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ ثابت مي كند چنانچه خداوند متعال فرمود: «تنها دين نزد خداوند، دين اسلام است.»[4]پس دين بهائيت هيچ ربطي با دين ابراهيمي كه دين اسلام باشد ندارد و از جانب خداي متعال نيامده است. در جاي ديگر خداوند مي فرمايد: «هر كس غير از دين اسلام، ديني ديگر انتخاب كند از او قبول نمي شود.»[5]رواياتي هم از پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ داريم كه خاتميت نبوت را اثبات مي كند آنجا كه فرمودند:
«يا علي تو به من به منزله هارون به حضرت موسي هستي جز آنكه بعد از من پيامبري نخواهد آمد.»[6] در حديثي ديگر مي فرمايند: «اي مردم حلال من تا روز قيامت حلال است و حرام من تا روز قيامت حرام است.»[7] و ادله ديگري در كتاب هاي معتبر شيعه و سني فراوان است كه با ادعاي بهائيت منافات دارند. بنابراين كسي كه دين اسلام را قبول كرده است، اين همه دلايل قرآني وروائي، او را از افتادن در گرداب گمراهي نجات مي دهد. از طرف ديگر هيچ دليلي بر صحت ادعاهاي سران بهائيت وجود ندارد تا بتواند خاتميت پيامبر اسلام را زير سؤال ببرد، لذا بايد گفت ادعاي بهائيت از سه محور قابل خدشه است:
1. رهبران بهائي: بايد ثابت شود كه رهبران بهائي پيامبر بودند در حالي كه خودشان ادعاهاي ديگري دارند مثلاً مي‌گويند: حسينعلي بهاء جانشين علي محمد باب است. بهاء الله مهدي است. بهاء الله  پيامبر است. بهاء الله خداست. يا مي گويند: بهاء الله خدا بود، پس از او عبدالبهاء خدا شد و سپس خدايي به شوقي رباني رسيد:[8]2. دين بهائيت: بايد معلوم گردد كه تعاليم بهائيت بر چه محوري است؟ گاهي مي گويند: دين ما بر پايه اصول حضرت موسي است! گاهي مي گويند: مسيحيت تا روز قيامت دين حق است! و گاهي هم مي گويند: بهائيت از اسلام، مسيحيت و يهوديت مستقل است![9]3. اختلاف در بهائيت: علاوه بر اينكه از نظر خود بهائيان معلوم نيست كه رهبران بهائي خدا هستند يا پيامبر و يا ….. و اينكه دين بهائيت بر چه اصولي پايدار است؟ در بين خودشان هم فرقه هايي ايجاد شده و هر كدام ديگري را باطل مي دانند كه براي طولاني نشدن، فقط به تعدادي از اسامي فرقه ها اشاره مي كنيم:
1. بابيه.  2. ازليه.  3. بهائيه.  4. سهرابيه.  5. سمائيه.  6. خير اللهي.  7. عباسيه.  8. موحدين.  9. عزيز اللهيه و …..[10]با توجه به اين دلايل روشن و قاطع از قرآن كريم و روايات براي خاتميت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و اختلافات و تناقضات در بين بهائيت، بايد گفت: بر فرد آگاه، روانيست به سوي ادعايي حركت كند كه نه خدايش معلوم است، نه پيامبرش و نه برنامه هايش! اگر رهبران بهائيت خدا بودند، هم چنان كه خود ادعا مي كردند، با مردن آنها، ديگر خدائي ندارند، وقتي جامعه خدا نداشته باشد پيامبري هم نخواهد داشت. امروزه دولت هاي استكباري از آگاهي و وحدت مسلمانان بيشتر احساس خطر مي كنند و لذا از فرقه هاي انحرافي بيشتر حمايت مي كنند اميد است كه جوامع اسلامي با هوشياري بيشتري، اين نقشه هاي شوم را نقش بر آب كرده و بسوي هدايت الهي كه در دين مقدس اسلام است روي آورند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شگردهاي تبليغاتي بهائيت در دنيا، سازمان تبليغات اسلامي.
2. خاتميت و پاسخ به ساخته هاي بهائي، علي امير پور.
3. خاتميت پيامبر اسلام، يحيي نوري.
4. ختم نبوت، مرتضي مطهري.

پي نوشت ها:
[1] . ر.ك: افراسيابي، بهرام: تاريخ جامع بهائيت، تهران، مهرفام، دهم، 1382 هـ ش.
[2] . طباطبائي، محمد حسين، الميزان، مترجم: موسوي، محمد باقر، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1363 هـ ش، ج 16، ص 490،.
[3] . مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دارالكتاب الاسلاميه، 1366 هـ ‌ش، ج 17، ص 340.
[4] . آل عمران/ 19.
[5] . همان، 85.
[6] . اسكافي، محمد؛ المعيار و الموازنة، بيجا، بي تا، ص 218، و كليني، محمد؛ كافي، ج 8، ص 107، روايت 80، باب 8، و شيخ صدوق؛ توحيد؛ قم، جامعه مدرسين، 1387 هـ ش، ص 399.
[7] . وصايا النبي ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، بي جا، مركز المصطفي، بي تا، ج 2، ص 277.
[8] . حسيني طباطبائي، مصطفي؛ ماجراي باب و بهاء، تهران، روزنه، دوم، 1379 هـ ش. ‌ص 45، و شرف الدين الامين يحيي؛ فرهنگ نامه فرقه هاي اسلامي، ترجمه: موحدي، محمد رضا، تهران، باز، دوم، 1378 هـ ش، ص 84، و افراسيابي، بهرام؛ تاريخ جامع بهائيت، تهران، مهرفام، دهم، 1382 هـ ش، ص 438.
[9] . رك: سراج الدين، احمد وليد؛ البهائيه و النظام العلميّ الجديد، بي جا، مكتبه دارالفتح، ج 2، ص 192، ص 391، ص 421.
[10] . همان، ص 449، ص 470، ص 483.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد