خانه » همه » مذهبی » آيا حاكميت مردم در مقابل حاكميت الهي است يا با آن قابل جمع است؟

آيا حاكميت مردم در مقابل حاكميت الهي است يا با آن قابل جمع است؟

درباره ملاك مشروعيت يك حكومت، ديدگاه‎هاي متفاوتي مثل: نظريه قرارداد اجتماعي، نظريه رضايت، نظريه اراده عمومي، نظريه ارزش‎هاي اخلاقي، نظريه عدالت، نظريه زور و غلبه، نظريه حق طبيعي و فطري، نظريه كاريزمايي و… از سوي صاحب‎نظران غربي و به تبع آنها اسلامي، داده شده است.[1] امّا هيچ كدام از اين نظريه‎ها موافق با مباني نظري مكتب شيعه و بلكه به طور عام مكتب اسلام نيست. بر اساس ديدگاه شيعه، ملاك مشروعيت حكومت به اراده تشريعي خداوند برمي‎گردد. زيرا بر اساس اين بينش، همه جهان مِلك مطلق خداوند است و هيچ كس حق ندارد كه در آن بدون اذن خداوند تصرف كند. پس حكومت بر انسان‎ها هم در اصل حق خداوند و از شؤون ربوبيت اوست كه خالق و مالك آنهاست.[2] و حاكميت غير خداوند بر انسان‎ها تنها با اجازه و نصب خداوند مشروع مي‎باشد و اين حاكميت، اولاً در طول حاكميت الهي است و نه در عَرض آن و ثانياً در هر زمان به يكي از انسان‎ها واگذار مي‎شود و نه به همه آنها. امّا در نظام‎هاي غير الهي (نظام‌هاي دموكراسي)، انسان‎ها بالاصاله بر خود حق حاكميت دارند و مشروعيت اين حاكميت نيز با «رأي اكثريت» مردم تعيين مي‎شود. البتّه در نظام اسلامي نيز در برخي موارد، «اكثريت» معتبر است و جايگاه خاص خود را دارد، مثل:
1. جايي كه مقام، مقام «تشخيص حق» (در عرصه اجرا) باشد نه «تثبيت حق». يعني حق را وحي الهي تبيين و تثبيت مي‎كند و در مقام اجراي حق، رأي اكثريت كارساز است.
2. جايي كه تشخيص حق دشوار باشد و صاحبنظران با يكديگر اختلاف نظر داشته باشند.
3. در مواردي كه مقام، مقام عمل و اجرا باشد؛ به اين معني كه رأي اكثريت مردم، در كارهاي اجرايي خودشان معتبر است. مردمي كه در بخش قانونگذاري و در حوزه نبوت و امامت معصوم و در بخش حاكميت و ولايت و رهبري پذيراي حق مي‎باشند، در مسايل اجرايي تشخيص‎شان حجت است و با حضور و رأي آزادانه و انديشمندانه در سرنوشت خود سهيم مي‎شوند.
البتّه تفاوت اساسي اكثريت در نظام‎هاي غير الهي و نظام الهي در اين است كه در نظام الهي، حق و قانون، پيش از اكثريت و مقدم بر آن است و اكثريت، «كاشف حق» است نه مولد و به وجود آورنده آن، ولي در نظام‎هاي غير الهي، اكثريت. پيش از حق و قانون، و به وجود آورنده آن است.[3]بنابراين، آن نوع از حاكميت مردم كه از مفهوم دموكراسي به معني غربي آن اراده مي‎شود، مطلقاً با حاكميت الهي سازگاري ندارد و با آن قابل جمع نيست. زيرا:
1. بر اساس آن، حاكميت مردم در عرض حاكميت الهي قرار مي‎گيرد و مردم به عنوان يك منبع مستقل قانونگذاري معرفي مي‎شوند.
2. از لوازم پياده شدن اين نوع نظام در جوامع الهي،‌ يكي آن است كه در صورت موافقت و خواست مردم، جامعه اسلامي مي‎تواند حكومت غير مشروع داشته باشد. زيرا خواست مردم در نظام‎هاي دموكراسي، مولد و موجد حق تلقي مي‎شود. و بر اين اساس اگر اكثريت مردم به نظامي غير مشروع ـ مثل نظامي كه در آن حاكم مسلمين يك كافر باشد ـ رأي دادند، اين نظام بايد مشروع تلقي شود!‌
3. اساساً حاكم به كسي مي‎گويند كه حكم مي‎راند و اين حكم بايد علاوه بر اين كه ناظر به مصالح و مفاسد مادي و معنوي انسان‎ها باشد، بايد از جانب مقام صلاحيت‎داري صادر شود كه علم به همه اين مصالح و مفاسد باشد و اين مقام، كسي جز خداوند تبارك و تعالي نمي‎تواند باشد. چه اين‎كه، هيچ انساني نيست كه به تمام مصالح و مفاسد نوع بشر علم تفصيلي و يا حتي اجمالي داشته باشد، پس، هيچ انساني صلاحيت حاكميت بر انسان‎هاي ديگر را ندارد، مگر اين‎كه حاكميت خود را همراه با قوانين مناسب آن، از جانب خداوند تبارك و تعالي گرفته باشد.[4]با اين‎گونه قضاوت صريح مبني بر تعارض داشتن حاكميت مردم با حاكميت الهي، اين سؤال مطرح مي شود كه، اگر حاكميت بر مردم اصالتاً منحصر به خداوند مي‎باشد، و حاكميت برخي از مردم بر برخي ديگر لزوماً‌ بايد به اذن الهي باشد؛ پس مردم در حكومت الهي چه نقشي دارند و از چه جايگاهي برخوردارند؟ اساساً آيا در حكومت الهي، نبايد مردم حاكم بر تعيين سرنوشت خويش باشند؟
جواب اين سؤال اين است كه: مهم‎ترين نقش مردم در حكومت الهي مهيا كردن بستري مناسب براي تحقق يافتن و عينيت بخشيدن به دين است. مردم در حكومت الهي با حضور خود بر گِرد حاكم الهي و بستن ميثاق با وي، به كلام حاكم الهي (كه همان دستورات دين الهي است)، نافذيت مي‎بخشند؛ پس اساسي‎ترين نقش مردم در حكومت الهي، مقبوليت بخشيدن به آن است، نه مشروعيت بخشيدن به آن.
مردم با پذيرش دين و ولايت حاكم ديني، دين خدا را در جامعه محقق مي‎سازند. بنابراين حكومت ديني هيچگاه بدون خواست و اراده مردم محقق نمي‎شود و تفاوت اساسي حكومت ديني با ساير حكومت‎ها در اين است كه حكومت ديني يك حكومت كاملاًَ مردمي است كه بر پايه عشق و علاقه مردم به دين الهي صورت مي‎پذيرد نه بر پايه زور و جبر.[5]خلاصه اين‎كه، منشأ حاكميت در اسلام، اراده تشريعي خداوند تبارك و تعالي است و حاكميت مردم تنها در شرايطي كه در طول حاكميت الهي و با اذن او باشد، صحيح است و در غير اين صورت، در تعارض با حاكميت الهي است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. عالم، عبدالرحمن، بنيادهاي علم سياست، تهران: نشر ني، چاپ پنجم 1378، صص 293ـ310.
2. مصباح يزدي، پرسشها و پاسخها، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خيمني، چاپ دهم، 1379، ج1، صص 9ـ41.
3. قدردان ملكي، محمدحسن، حكومت ديني از منظر استاد شهيد مطهري، تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1379، صص 30ـ34 و 72ـ76.
4. حسيني قائم مقامي، سيد عباس، قدرت و مشروعيت، تهران: مؤسسه انتشارات سوره، چاپ اول، 1379.
5. پيروزمند، عليرضا، نظام معقول، تهران: انتشارات كيهان، چاپ اول، 1378.
6. مصباح يزدي، محمدتقي، نظريه سياسي اسلام، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ اول، 1378، ج 1، صص 139ـ149.
7. مصباح يزدي، محمدتقي، نظريه سياسي اسلام، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ اول، 1378، ج 2، صص 287ـ310.
8. مظاهري، نكته‎هايي پيرامون ولايت فقيه و حكومت ديني، اصفهان: انتشارات بصاير، چاپ سوم، 1378، صص 33ـ43.
9. جوادي آملي، عبدالله، ولايت فقيه ولايت فقاهت و عدالت، قم: انتشارات اسراء، چاپ اول، 1378، صص 80ـ92.

پي نوشت ها:
[1] . ر.ك: قدردان ملكي، محمد حسن، حكومت ديني از منظر مطهري، چاپ اول، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1379، صص 34ـ30 و مصباح يزدي، نظريه سياسي اسلام، ج 1، (قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خيميني، چاپ اول، 1378)، صص 139ـ149.
[2] .مصباح يزدي، محمد تقي، پرسشها و پاسخ ها، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، ص13-17.
[3] . جوادي آملي، عبدالله، ولايت فقيه ولايت فقاهت و عدالت، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، 1378، صص 90ـ92.
[4] . مصباح يزدي، محمدتقي، نظريه سياسي اسلام، ج 1، صص 245ـ246.
[5] . جوادي آملي، عبدالله، ولايت فقيه ولايت فقاهت و عدالت، 82ـ83.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد