پرسش شامل دو قسمت است : سند و متن حديث و نيز توجه و تقدس به آب و خاك… .
يكي از امور فطري و ذاتي هر انسان حس وطن خواهي و وطن دوستي است. وطن عرفي يا زادگاه انسان ها چيزي است كه انسان ناخودآگاه به آن علاقه دارد. حتي پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ هم وقتي كه خواست از خوف مشركان از مكه به مدينه هجرت كند، از مكه بيرون رفت و در غار ثور پنهان گرديد تا اين كه پس از سه روز به جحفه (كه 82 مايلي مكه است) رسيد، در اين هنگام رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ بسيار محزون و از فشار مشركين متألم و متأثر بود و به ياد مكه آه سردي كشيد؛ زيرا مكه مولد او و آباء و اجدادش بود تا اينكه جبرئيل نازل شد و با آوردن آيه ي : «إنَّ الّذي فَرَضَ عَلَيْكَ القُرْآنَ لَرادُّكَ إلي مَعادٍ»[1] به پيامبر دلداري داد و پرسيد آيا مشتاق به مكه هستي؟ فرمود: آري و آه سردي كشيده فرمود: الوطن الوطن.[2]درباره سند و متن حديث بايد گفت: اين حديث در كتب معتبر روايي شيعه و سني نقل نشده؛ ولي در كتاب هاي امل الآمل[3] و تحفه السنيه فيض كاشاني[4] و مستدرك سفينه بحار[5] و الصحيح من السيره[6] و كشف الخفاء[7] بدون ذكر سند نقل شده است. در نتيجه اين حديث از نظر سند معتبر نيست و بر فرض اين كه سند صحيح داشته باشد در رابطه با مفهوم وطن اختلاف نظر وجود دارد و آن اين كه منظور كدام وطن است. شيخ بهايي در شعري در اين زمينه سخن گفته است كه:
اين وطن، مصر و عراق و شام نيست اين وطن، شهري است كاو را نام نيست
گنج علم ما ظَهَرْ معْ ما بَطَن گفت از ايمان بود حب الوطن
زآنكه از دنياست اين اوطان تمام مدح دنيا كي كند خير الانام
حب دنيا هست رأس هر خطا از خطا كي مي شود ايمان عطا
رو بتاب از جسم و جان را شاد كن موطن اصلي خود را ياد كن
جهد كن اين بند از پا باز كن بر فراز لا مكان پرواز كن
تا به كي در چاه طبعي سرنگون يوسفي؛ يوسف بيا از چه برون[8]
با وجود اين، نظراتي كه در مورد وطن در اين حديث آمده به شرح زير است:
1. مراد از وطن، بهشت است كه مسكن اولي جد ما آدم ابوالبشر ـ عليه السلام ـ بود.
2. مقصود از وطن، مكه است كه ام القري و قبلة عالم است.
3. مراد رجوع به سوي خداي متعال است چون كه مبدا و معاد اوست.
4. منظور وطن متعارف و عرفي است.
5. مقصود از وطن، وطن بزرگ اسلامي است كه حفظ و نگهداري آن بر مسلمانان لازم است؛ چون حفاظت از دين و انسانيت و عزت دين و قوت اسلام وابسته به آن است. پس دين و انسانيت اصل است و وطن و غير آن بايد در خدمت دين باشند.[9]درباره توجه و تقدس به آب و خاك مي توان گفت: در اين جا سؤال ديگري مطرح است و آن اينكه آيا زمان و مكان ارزش ذاتي دارند؟ در پاسخ بايد گفت ارزش و اعتبار اين دو ذاتي نيست بلكه به خاطر حوادث و وقايعي كه در زمان و مكان رخ مي دهد ارزش پيدا مي كنند، مثلاً 13 رجب يا 18 ذي الحجه ذاتاً داراي ارزش و اعتبار نبودند؛ اما به خاطر ولادت اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ و انتخاب آن حضرت در غدير خم اين روزها اعتبار پيدا كردند، يا اينكه 22 بهمن ذاتاً داراي ارزش نيست ولي بخاطر پيروزي انقلاب اعتبار پيدا كرده است؛ همچنين مكان ها، مثلاً غار حرا ارزش ذاتي نداشت اما به خاطر وجود مقدس پيامبر اسلام و نزول وحي اعتبار و رونق گرفت. با توجه به اين سؤال و پاسخ، پاسخ قسمت دوم سؤال مشخص مي شود و آن اين است كه توجه به زمان و مكان در زندگي انسان موحد و خداپرست مؤثر هستند. مثلاً وقتي كه انسان به سرزمين مكه و مدينه مي رود با عشق خدا پيامبر و آل او، روحش شاد و خرم مي شود و يك آرامش خاطري پيدا مي كند، همچنين نسبت به زمانها. براي مثال وقتي كه عيد فطر فرا مي رسد انسان مؤمن كه يك ماه روزه گرفته با خوشحالي به استقبال عيد مي رود و يك آرامش قلبي پيدا مي كند. همچنين روزهاي مبارك ديگر. متقابلاً در مكان ها و زمان هاي بد روح انسان گرفته مي شود و آرامش ندارد و دلش مي خواهد تا هرچه زودتر از آن زمان و مكان خارج شود.
در نتيجه مي توان گفت؛ براي مؤمن زمان و مكان به ذاته ارزش ندارد مگر آنكه متعلق به اموري شود كه خود داراي قداست باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ چهارده معصوم. حسين عمادزاده اصفهاني، ص 143. ناشر: نشر طلوع، سال 1366 ش.
2ـ سيد جعفر مرتضي، الصحيح من السيره، ج 3، ص 333، ناشر: دارالهادي بيروت.
3ـ اسماعيل بن محمد عجلوني، كشف الخفاء، ج 1، ص 345، ناشر: دارالكت العلميه، چ دوم، سال 1408.
پي نوشت ها:
[1] . قصص/86.
[2] . عمادزاده اصفهاني، حسين، نقل از چهارده معصوم، نشر طلوع، 1366ش، ص143.
[3] . محمد بن حسن حر عاملي، امل الآمال، بغداد، مكتبه اندلس، ج1، ص11.
[4] . فيض كاشاني، شارح: سيد عبدالله جزائري (مخطوط)، ميكروفيلم كتابخانه آستان قدس ص340.
[5] . نمازي، علي، مستدرك، مؤسسه نشر اسلامي جامعه مدرسين، 1419ق، ج10، ص375.
[6] . سيد جعفر مرتضي، الصحيح من السيره، بيروت، دارالهادي، ج3، ص333.
[7] . عجلوني، اسماعيل بن محمد، كشف الخفاء، دارالكتب العلميه، چاپ دوم، 1408ق، ج1، ص345.
[8] . عاملي، بهاء الدين، نان و حلوا، ص11؛ نقل از عمازاده اصفهاني، چهارده معصوم، نشر طلوع، 1366ش، ص143.
[9]. عجلوني، اسماعيل بن محمد، كشف الخفاء، دارالكتب العلميه، چاپ دوم، 1408ق، ج1، ص345؛ و سيد جعفر مرتضي، الصحيح من السيرة، بيروت، دارالهادي، ج3، ص333.