منافق از ماده نفق است در كتب لغت به معناي دورو (مخفيكننده كفر و آشكاركنندة ايمان) آورده شده است.
در قرآن كريم هم در موارد مختلف به دليل اهميت بحث نفاق، از آن صحبت به ميان آمده است. در سوره بقره آيات 8 تا 16، به معرفي منافقين و بيان ويژگيهاي كلي آنها پرداخته شده است. طبق آيات منافقين داراي ويژگيهاي زير ميباشند:
الف) «و من الناس من يقول امنا بالله و باليوم الاخر و ما هم بمؤمنين» آنان مردمان متظاهري هستند، به طوري كه بيشتر از مؤمن اظهار ايمان ميكند.
ب) «يخادعون الله و الذين امنوا و مايخدعون الا انفسهم و مايشعرون» خصلت دوم اينكه آنان نيرنگباز، حقّهباز و فريبكارند.
ج) «في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً و لهم عذاب اليمٌ بما كانوا يكذبون» اينان مبتلا به يك بيماري رواني و روحي هستند كه ميخواهند با اين گونه اعمال آن عقدههاي دروني را شفا بدهند و حال اينكه برعكس بر عقدههاي دلشان و بيماري روحشان دائماً افزوده ميشود.
د) «و اذا قيل لهم لاتفسدوا في الارض قالو انما نحن مصلحون»[1] امر چنان بر آنان مشتبه شده است كه حتي خودشان هم خيال ميكنند كارهايشان در راه اصلاح جامعه است، يعني بر تباهكاري و اخلالگري خودشان لباس اصلاح پوشاندهاند وخودشان هم باور كردهاند.
هـ ) پنجمين خصلت اينكه دو چهره هستند و يكي از مظاهر دوچهرهگيشان اين است كه در مجلسي سخني ميگويند و حال آنكه در مجلسي ديگر درست ضد آن را بر زبان ميرانند.
اما خوارج، عدهاي نادان و مقدسنماي بيتشخيص بودند كه در جريان حكميت و انتخاب حكَم و بعد هم فهم اشتباه خود،دچار خطا و اشتباه شدند؛آنان برداشت سطحي ونا صواب از دطن داشتند.
خوارج به تعبير اميرالمؤمنين، قرآن از زبانشان پائينتر نرفته بود و بر دل آنها نفوذ نكرده بود. اهل خواندن دعا، نماز و مناجات بودند ولي دين را درست نفهميده بودند نوعي كج فهمي در دين بر ايشان اتفاق افتاده بود؛ ابن ابي الحديد ميگويد: اينان در راهي ميرفتند به دو مرد، يكي مسلمان و ديگري نصراني برخوردند، مسلمان را كشتند چون عقيدهاش برخلاف عقيده آنها بود و نصراني را رها كردند و گفتند: در تحت ذمّه مسلمانان است و بايد حفظ ذمّه بشود![2]ازنظرحضرت امير ـ عليه السّلام ـ آنان انسانهايي بودند در جستجوي حق كه دچار اشتباه و خطا شدهاند، آن حضرت در سال 38 هجري پس از پايان جنگ نهروان، نسبت به آينده خوارج اين چنين فرمودند: «لاتُقاتِلوا الخوارِجَ بعْدي:فَليسَ مَن طَلَب الحَقَّ فأخطأهُ كَمَن طلبَ الباطِل فأدرَكَهُ»[3] بعد از من با خوارج نبرد نكنيد، زيرا كسي كه در جستجوي حق بوده و خطا كرد مانند، كسي نيست كه طالب باطل بوده و آن را يافته است.
حضرت امير ـ عليه السّلام ـ خوارج را در جستجوي حق، خاطي ميدانند نه منافق، آنان دين را درست و كامل نفهميده بودند ولي عقيده خود را پنهان نكردند بلكه از جنگ صفين آشكارا بيان كردند و پيش رفتند و تصورشان اين بود كه ديگران اشتباه ميكنند و راهحق همان است كه آنان ميروند و آن قدر در اين تصور خود غرق شدند كه وجود مبارك حضرت امير و معاويه و عمروعاص را عامل فتنه تشخيص دادند و در سحرگاه 19 رمضان دست خود را به خون معيار عدالت دو جهان آغشته كردند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ خوارج، يعقوب جعفري.
2- دانش نامه ي اميرمومنان
پي نوشت ها:
[1] . 8-16، سوره بقره.
[2] . رسولي محلاتي، سيد هاشم، زندگاني اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ ، چاپ دهم، 1381، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، محل چاپ تهران، ص 631.
[3] . دشتي، محمد، نهجالبلاغه، خطبه 61.