امام حسين ـ عليه السلام ـ مطابق نقل شيخ مفيد در كتاب الارشاد پنج همسر داشتند: 1. جناب شهربانو مادر امام سجاد ـ عليه السلام ـ ، 2. ليلي دختر مره بن عروه بن مسعود كه مادر حضرت علي اكبر بودند، 3. ام اسحاق دختر طلحه بن عبدا…، كه مادر فاطمه بنت الحسين بوده، 4. قضاعيه مادر جعفر بن الحسين ـ عليه السلام ـ 5. جناب رباب مادر سكينه خاتون و حضرت علي اصغر، ايشان دختر امرءِ القيس بن عدي بوده اند كه از قبيله كلبيه بوده و از خاندان معروف عرب بوده اند.[1] البته اين فرد غير از امرءِ القيس معروف است كه شاعري توانا بوده و قبل از بعثت از دنيا رفته است.[2]در مورد رباب نقل شده كه از زنان نامدار، فاضل و وفادار عصر خود بود.[3] و از سرگذشت رباب هم مي توان همين فهم و معرفت و علاقه به امام و خاندان پيامبر اكرم(ص) را دريافت كه به دو نمونه آن اشاره مي شود.
1. رباب در مجلس عبيدا… بن زياد سر مقدس امام را در آغوش گرفت و شعري خواند بدين مضمون كه:
حسين جان فراموش نمي كنم آن نيزه هائي را كه بر بدنت وارد ساختند و فراموش نمي كنم كه دشمنان جنازه پاره پاره تو را روي خاك گرم كربلا گذاشتند.[4] البته اين علاقه دو طرفه بوده امام ـ عليه السلام ـ هم در مورد رباب و سكينه فرموده اند:
لعمرك انني لاحب دارا
تكون بها السكينه و الرباب
احبهما و ابذل جال مالي
و ليس لعاتب عندي عتاب[5]2. پس از شهادت امام و بازگشت اسرا به مدينه چندين نفر از بزرگان قريش از او خواستگاري كردند ولي او با اين جمله جواب آنان را داد كه: ما كنت لاتخذ حموا بعد رسول ا…(ص) يعني پس از پيامبر(ص)، پدر شوهري نمي خواهم. كه اين جمله علاوه بر اينكه علاقه و معرفت او را نسبت به امام و خاندان نبوي مي رساند بيانگر زيركي او نيز مي باشد كه امام را در مقام مقايسه با خواستگاران قرار نمي داد بلكه با گفتن اين جمله عظمت و جلال پيامبر را متذكر مي شد كه جاي هيچ بحثي باقي نماند.[6]پس از مراجعه به كتب مرجع تاريخ هيچ گونه رد و انكاري در مورد مطلب فوق (يكسال گريه كردن سر مزار امام حسين(ع) و وفات) مشاهده نشد و كساني كه نام ايشان را آورده بودند مطلب فوق را تاييد كرده اند (مانند: الكامل ابن اثير، و الاصابه ابن حجر عسقلاني، و جواهر المطالب في مناقب آل الامام علي ـ عليه السلام ـ ) يا هيچ اشاره اي بدان ننمودند، (مانند: انساب الاشراف و المجدي في انساب الطالبين). ابن اثير در كتاب الكامل في التاريخ گفته است: «و كان مع الحسين امراته الرباب بنت امرء القيس و هي ام ابنته سكينه و حملت الي الشام و.. فخطبها الاشراف من القريش فقالت ما كنت لا تخذ حموا بعد رسول ا…(ص) و بقيت بعده سنه لم يظلها سقف بيت حتي بليت و ماتت كمدا، و قيل انها اقامت علي قبره سنه و عادت الي المدينه فماتت اسفا عليه[7]». يعني همسر امام به همراه ايشان در كربلا بوده و با اسرا به شام برده شد و پس از بازگشت به مدينه بزرگان از او خواستگاري نمودند كه او در جواب مي گفت بعد از پيامبر(ص) هيچ پدر شوهري نخواهم و پس از امام ـ عليه السلام ـ يك سال زنده بود كه در اين مدت سقف هيچ خانه اي روي او سايه نيافكند و بعضي گفته اند تا يك سال بر قبر امام بوده ندبه و گريه مي نمود و پس از آن به مدينه بازگشت و از شدت اندوه فوت نمود.
شايد تنها نكته اي كه در اين محورد وجود دارد استبعاد اين مطلب است كه فردي بمدت يك سال از زير آفتاب به زير سايه نرود كه آنهم با توجه به چند نكته روشن مي گردد.
1. همانطور كه مي دانيد ايشان در مجلس عبيدا… سر مقدس امام ـ عليه السلام ـ را در آغوش گرفته شعري انشاد مي كند كه مضمون آن رها نمودن اجساد در زير آفتاب و روي خاك گرم بود و اين نشان دهنده تاثيريست كه اين عمل بر روحيه ايشان گذارده بود.[8]2. پس از شهادت امام ـ عليه السلام ـ حضرت امام سجاد ـ عليه السلام ـ مدام گريه مي نمود و با ديدن هر موضوعي ياد پدر بزرگوارش را زنده مي نمود تا اينكه روزي يكي از غلامان به ايشان عرض كرد: آيا وقت آن نرسيده است كه اندوه شما تمام شود و گريه شما كم گردد؟ فرمود: واي بر تو، يعقوب پيغمبر بود او دوازده پسر داشت و خداوند يكي از پسرانش را از نظر او غائب كرد، از حزن و اندوه مفارقت او مويش سپيد و پشتش خميده گشت و از بسياري گريه چشمانش نابينا گرديد و حال آنكه پسرش در دنيا بود و لكن من با چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بيت خود كشته و سر بريده ديدم پس چگونه غم و اندوه من بپايان رسد؟ رباب هم دائماً غمگين و نالان بود.[9]3. ظاهرا در زمان گذشته اينچنين نذري مرسوم بوده، مثلا ابوبكر نذكر كرد زير هيچ سقفي نرود تا زمانيكه فاطمه(س) را راضي كند و يك شب را در بقيع خوابيد و پس از آنكه به منزل ايشان رفت به منزل خود نيز وارد شد.
– اين داستان و ماجراي كاخ عبيدا… و ميزان علاقه اي كه بين امام و ايشان وجود داشت استبعاد اين عمل را كم مي نمايد و مي توان گفت انجام چنين كاري از سوي ايشان با توجه به كثرت منابعي كه بر اين مطلب صحه گذارده اند و غالباً فوت او را از فرط غصه و حزن مي دانند، كاملاً طبيعي است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. الارشاد، شيخ مفيد 413، دارالمفيد.
2. اعلام الوري باعلام الهدي، نويسنده:شيخ طبرسي 548، چاپ اول موسسه آل البيت 1417ق.
3. لهوف، نويسنده:سيد بن طاووس 664، چاپ پنجم نويد اسلام 1378ش.
4. ينابيع الموده، نويسنده:شيخ ابراهيم قندوزي، چاپ اول اسوه 1416.
5. منتهي الآمال نويسنده:شيخ عباس قمي، كتابفروشي اسلاميه 1338ق.
پي نوشت ها:
[1]. مفيد،الارشاد، ج2، ص 136، ومجلسي، بحارالانوار ج45، ص 330، وطبرسي، اعلام الوري باعلام الهدي، ج1 ص478.
[2]. معارف و معاريف دائره معارف جامع اسلامي، ج2، ص 511.
[3].قمي،شيخ عباس، نفس المهموم، ص278.
[4].قمي،شيخ عباس، منتهي الآمال، ص 414، و رباحين الشريعه، ج3، ص313.
[5]. ابن کثير،البدايه و النهايه؛ ج8، ص 228؛ مجلسي، بحارالانوار ج45 ص 47 ؛ المجدي في انساب الطالبين، ص92 ؛ابن عساکر، تاريخ مدينه دمشق، ج69، ص120؛ ينابيع الموده، ج3، ص152، البته بعضي شعر را با اختلاف اندكي نقل كرده اند.
[6]. مجمع البحرين، ج2، ص65، ابن عساکر،همان؛ ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج2، ص579.
[7]. همان.
[8].محلاتي،ذبيح الله، رياحين الشريعه، ج3، ص 313.
[9].ابن طاووس، لهوف، ص 246، وقمي، منتهي الامال، ص449.