بايد قبل از جواب سؤال در معني و چگونگي و نيز تاريخ پيدايش مرجئه مختصر توضيحي آورده شود تا سؤال و جواب آن واضحتر باشد.
مرجئه اسم فاعل از ارجاء به معني تأخير انداختن است البته معني دومي نيز گفته شده كه آن اميد دادن و اميدواري ميباشد.[1] و در اصطلاح به گروهي از مسلمانان كه ايمان را جدا از عمل دانسته و مؤمن را كسي كه اقرار به زبان يا قلب داشته باشد ميدانند. در تاريخ و چگونگي پيدايش مرجئه عدهاي برآنند كه در فتنة خوارج قبل از سال 40 هجري ريشة اين فرقه را بايد جستجو كرد، چرا كه اين فرقه در مقابله با منهج فكري و عقيدتي كه در اثر فتنة خوارج به وجود آمده بود به وجود آمدند.[2] برخي هم تاريخ پيدايش آن را بعد از سال 70 هجري توسط حسن بن محمّد بن حنفيّه (متوفاي 99 يا 101 هـ ) دانستهاند.[3]البته در اين صورت علّت پيدايش مرجئه توقّف در سخن گفتن از خلفاي سوم (عثمان) و چهارم يعني علي ـ عليه السّلام ـ و بعضي از صحابه خواهد بود. حسن بن محمّد ميگفت: كار ايشان را به خدا واگذار كرده و تا روز قيامت به تأخير مياندازيم. عدهاي هم تاريخ پيدايش آن را بعد از فتنة سال 83 هجري ميدانند.[4] اقوال و تاريخهاي ديگري نيز گفته شده كه بيش از اين ذكر آنها اهميّت زيادي ندارد.
جمعبندي به اين صورت است كه پس از شهادت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ تودة مردم كه معروف به سواد اعظم بودند، در برابر خوارج كه نه امامت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ ، نه خلافت معاويه را قبول داشتند و همچنين مقابل شيعيان كه معتقد به امامت علي ـ عليه السّلام ـ بودند فرقة جديدي تشكيل دادند كه مرجئه خوانده ميشدند.[5]عقيدة مرجئه درباره جانشيني رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ اين بود كه پس از انتخاب شخصي به اجماع امّت، بايد او را امام دانست و اطاعت و فرمان او را واجب شمرد. ايشان عصمت امام را از خطا و گناه لازم نميدانستند. پيدايش اين فكر بر اثر تسلّط بنياميه بود.
از آنچه گفته شد ميتوان استفاده كرد كه دو اصل اساسي در ايجاد و بقاء مرجئه نقش اساسي ايفاء ميكرد:
و از بقيه حوادث در تقويت آنها استفاده مي كردند كه آن دو اصل عبارت بودند از:
1. جدا دانستن عمل از ايمان، ازديدگاه مرجئه مؤمن كسي بود كه زبان اقرار به توحيد و نبوت داشته باشد.
2. توقّف در سخن گفتن از خليفة سوم (عثمان) و چهارم حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و بعضي صحابة ديگر.[6]اين دو اصل اساسي با هر انگيزهاي كه صادر شد و از طرف چه كسي بود خيلي مهم نبود. بلكه آنچه كه خيلي اهميّت داشت اين بود كه بنياميّه و خلفاي اموي از آن بيشترين بهره و سود را بردند و در زير ساية اين دو اصل توانستند سلطه و حكومت خود را تا ميتوانستند گسترش دهند.
با استفاده از اصل اوّل ميگفتند كه ما از عقيدة باطني مردم خبر نداريم و چون نميدانيم چه كسي در دل مسلمان و چه كسي نامسلمان و فاسق است و از طرفي هم در ظاهر اقرار به اسلام ميكنند، پس همة آنها را مسلمان و مؤمن ميدانيم امّا در اعمال و ثواب و عقاب آنها عقيدهاي اظهار نميكنيم و تا روز قيامت تأخير انداخته و به خدا واگذار ميكنيم. اين سخن هم عين خواستة امويان و حاكمان بنياميّه بود. چون كه با استفاده از اين عقيده ديگر مردم حق نداشتند در مورد شخصي مثل يزيد شرابخوار و ميمونباز و عبدالملك خونخوار و والي او حجّاج بن يوسف ثقفي سفّاك قضاوت بكنند.
و با استفاده از اصل دوم: يعني توقّف در مورد صحابه حكومت را غصب كرده و دست به هر جنايتي كه ميزدند مردم حقّ اعتراض و تعدّي نسبت به بني اميّه نداشتند چرا كه وقتي كسي مؤمن باشد با اقرار زباني يا محبّت و معرفت قلبي ديگر احترام جان و مال و ناموس او مانند ديگر مسلمانان واجب است. پس خلفاي بنياميه با استفادة فراوان از اين دو اصل و اعتقادات مردم، و اينكه عصمت در امامت و خلافت شرط نيست. به صورت ظاهر امنيت و نظم را در شهرهاي اسلامي برقرار كردند و همين مقدار تودة مردم را راضي ميكرد، چرا كه اكثر آنها را كشاورزان و پيشهوران تشكيل ميدادند و جنگ و خونريزي را موجب اتلاف نفوس و ضرر و زيان نسبت به اعمال خود ميدانستند. بنابراين عقيده و خواست مرجئه كاملاً به نفع معاويه و جانشينان او تمام شد و دليلش هم اين است كه مرجئه تا پايان حكومت بنياميه اعتبار داشتند و بعد از آنها از اهميّت و اعتبار افتادند.
بحث ديگري كه براي روشن شدن بيشتر مطلب بايد آورده شود اين است كه فرقة مرجئه آيا به صورت يك منهج فكري و عقيدتي به وجود آمد و بعدها وارد سياست شد يا اينكه از اوّل به صورت يك حزب سياسي مذهبي به وجود آمده است.
عدهاي برآنند كه فرقة مرجئه در آغاز به صورت يك روش فكري و عقيدتي به وجود آمده است امّا بعدها آلت دست سياستمداران و احزاب سياسي شدند.[7] بعضي از محقّقان ديگر، هم ايجاد و هم بقاء فرقة مرجئه را كاملاً يك جنبش سياسي مذهبي ميدانند.[8]آنچه در جواب و جمعبندي اين سؤال ميتوان گفت اين است كه: در آن زمان و جامعه آن روزي كه يك جامعه بسيط بود، بحثها خيلي از هم جدا و بيگانه نبود بلكه روش فكري و عقيدتي كاملاً آميخته با سياست بود و خيلي رابطة تنگاتنگ و تأثير مستقيم از همديگر داشتند، خصوصاً با وضعيت زندگي اجتماعي آن روزي اعراب و از طرفي هم عقايد اسلامي با قوانين سياسي خيلي تفكيك نشده بود.
البته فرقة مرجئه هم به صورت يك منهج فكري و عقيدتي به وجود آمده بود و هم به صورت يك حزب سياسي، مذهبي عمل ميكرد و همة حوادث آن زمان يعني فتنه خوارج و كيفيت برخورد حسن بن محمّد بن حنفيّه (در سال 70) در مورد توقّف نسبت به صحابه و نيز حادثه سال 83 هـ ق و جنگ داخلي و قيام شيعيان به رهبري مختار ثقفي به خونخواهي از سالار شهيدان امام حسين ـ عليه السّلام ـ و مسائل اجتماعي، همة اينها به نوعي زمينه را براي ايجاد چنين فرقهاي و همچنين بقاء آن در سالهاي بعد و بروز تفكّرات و عقايد ارجاء فراهم آورده بود. و در همة موارد مذكور بني اميه مستقيم و يا غير مستقيم نقش داشتند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. بحوث في الملل و النحل، جعفر سبحاني، ج 3،
2. فرق و مذاهب كلامي ،علي رباني گلپايگاني،.
3. فرهنگ فرق اسلامي، تأليف محمّد جواد مشكور،
6. مرجئه تاريخ و انديشه، تأليف رسول جعفريان است.
پي نوشت ها:
[1] . نهايه، ابن اثير، ج2، ص 206، چهارم، 1367، انتشارات مؤسسة اسماعيليان، قم.
[2] . دراسات في الاهواء و الفِرق و البِدَع و موقف السلف منها، دكتر ناصر عبدالكريم العقل، انتشارات: مركز چاپ و داراسات و الاعلام، دار شبيليا للنشر، فهرسته مكتبه الملك فهد الوطنيّه، 1417ق ص 305 و 306، الخوارج و نشأة الارجاء.
[3] . بحوثٌ في الملل و النحل، جعفر سبحاني، ج 3، ص 75، پنجم، 1423ق، انتشارات مؤسسة نشر اسلامي وابسته به جامعة مدرسين، قم.
[4] . همان به نقل از دراسات في الاهواء و الفرق والبدع و موقف السلف منها.
[5] . فرهنگ فرق اسلامي، جواد مشكور، ص 401، انتشارات: بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد، 1368 ش.
[6] . بحوث في الملل و النحل، جعفر سبحاني، ج 3، ص 81، مؤسسة نشر اسلامي وابسته به جامعة مدرسين قم، پنجم، 1423ق.
[7] . بحوث في الملل و النحل، جعفر سبحاني، ج3، ص 80.
[8] . مكتبها و فرقههاي اسلامي، ويلفرد مادلونك، ترجمة: جواد قاسمي، ص 89، و همچنين آقاي علي رباني گلپايگاني، همين نظر را ميپذيرند در كتاب فرق و مذاهب، انتشارات: مركز جهاني علوم اسلامي، قم، ت چ: 1377، ص 277