بدون شك هرگاه منبعي يا ابزاري به عنوان منبع يا ابزار شناخت معتبر دانسته شد بدان معناست كه چنين منبعي معرفت زا و آن ابزار وسيله مناسب كسب معرفت است از باب نمونه هرگاه حواس از ديدگاه قرآن يكي از ابزار شناخت آدمي معرفي شدند به اين معناست كه معارف حسي از جمله معارف مورد قبول قرآن است اما نكته اساسي اينست كه معتبر دانستن يك منبع يا ابزار شناخت وقتي مستلزم به رسميت شناختن تمام شناخت هاي برآمده از آن منبع يا ابزار معرفتي است كه منبع يا ابزاري معصومانه باشد و از آنرو كه عقل از چنين ويژگي برخوردار نيست داراي اعتبار مطلق نمي باشد. اينك به برخي از لغزش هاي عقل اشاره مي شود:
الف) خطاهاي عقلي
تاريخ تفكر عقلاني بشر كه در دانش هايي همچون فلسفه و كلام ظهور يافته است نشان دهندة خطاهاي عقلي متفكران مي باشد كه برخي انديشه هاي عقلي آنان توسط خودشان يا ديگر متفكران اصلاح شده است. البته خطاهاي عقلي معمولاً در عقليات نظري و در انديشه هاي متفكراني رخ مي دهد كه به طور روشمند به خردورزي اقدام نمي كنند. از اينرو آن دست از قطعيات عقلي كه برخاسته از بديهيات عقلي و يا ادلة قطعي مي باشند داراي اعتبار مطلق هستند و چنين نتايج عقلي رسميت و اعتبار علمي دارند.
ب) تمايلاتي نفساني
هرچند عقل از منابع و ابزارهاي مهم و كارآمد كسب معرفت است ولي از آن جهت كه انسان موجودي داراي اميال و كشش هاي حيواني مي باشد اگر چنين تمايلاتي را به تعادل نرساند و آنها را كنترل ننمايد در خردورزي و تعقل آدمي دخالت نموده و به نتايج نادرست و موافق با تمايلاتش منجر مي شود. از اينرو تمايلات نفساني يكي از لغزشگاه هاي مهم عقل آدمي است. حضرت علي ـ عليه السلام ـ در اين باره مي فرمايد: اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع[1] عقل ها غالباً در زير برق هاي طمع در ميغلطد و مغلوب مي شود.
نتايج عقلي برخاسته از خواسته هاي نفساني نمي تواند داراي اعتبار مطلق باشد و بايد پس از مطابقت كامل آن با عقل سليم مورد پذيرش قرار گيرد.
ج) كاربرد نابجا
يكي از لغزشگاه هاي عقل آنست كه از عقل استفاده نادرست شود مانند اينكه در تشخيص احكام شرعي از «قياس»، استفاده شود. يعني اينكه از تمثيل موضوعي به موضوعي كه داراي حكم است حكمي صادر كند. با توجه به آنكه عقل از احاطه به علت احكام شرع ناتوان است اگر شرع تصريح بر علت حكمي ننموده است عقل نمي تواند با قياس و تمثيل موضوعي به موضوع حكم داري به تشريع حكم بپردازد و از همين رو در متون ديني از قياس نهي شده است.[2] و لذا شيعه قياس را از منابع استنباط فقهي نمي داند و آن را حجت نمي شمارد.[3]از اينرو آن دسته از نتايج عقلي كه به گونه اي غيرروشمند و نابجا بدست آمده اند اعتبار ندارند و نمي تواند چنين نتايجي به رسميت شناخته شود. البته اگر تعقل و خردورزي انسان دچار لغزشهاي فكري و نفساني نشود و بطور روشمند انجام پذيرد و در راستاي كتاب و سنت باشد نتايج چنين خردورزي و تعقلي معتبر است و از نظر اسلام نيز رسميت دارد كه از چنين نتايجي به قطعيات عقلي مي توان ياد كرد كه توسط عقل سليم به گونه اي روشمند بدست آمده است اينك به نمونه اي از آيات و رواياتي كه نشاندهنده به رسميت شناختن چنين نتايج عقلي از سوي اسلام است اشاره مي شود.
1ـ قرآن كريم داستان حضرت ابراهيم را درباره شكستن بت هاي بت پرستان ذكر مي كند و سخنان استدلالي او در برابر بت پرستان را تأييد مي كند وقتي از حضرت ابراهيم سؤال كردند كه آيا تو خدايان ما را در هم شكسته اي؟ حضرت ابراهيم پاسخ داد كه بلكه اين كار را بت بزرگشان انجام داده است از آنها بپرسيد اگر سخن مي گويند[4] كه اين سخن ابراهيم، آنچنان منطقي و كوبنده بود كه همانند پتكي آهنين بر سر بت پرستها فرود آمد.[5]نقل اين داستان توسط قرآن نشانگر آنست كه از نظر اسلام اگر استدلال عقلي روشمند باشد قرآن چنين تعقل و خردورزي را تأئيد مي نمايد و نتايج آن را به رسميت مي شناسد.
2ـ «قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين».[6] خداوند درباره اين ادعاي اهل كتاب كه مي گفتند هيچ كس جز يهود و يا نصاري هرگز داخل بهشت نخواهد شد به پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود به اينان بگو: اگر راست مي گوييد دليل خود را بياوريد. و اين نشانگر آنست كه اگر برهان بر مسأله اي اقامه شود از نظر اسلام نتيجه برهان به رسميت شناخته مي شود هر چند كه اهل كتاب از اقامة برهان بر مدعايشان عاجز شدند چون ادعايشان نه تنها برهاني نيست بلكه برهان برخلاف آن قابل اقامه است. بهرحال اينها نمونه هايي از به رسميت شناختن نتايج عقلي از سوي اسلام است كه مي توان موارد متعدد ديگري با مراجعه به كتاب و سنت يافت.
نتايج عقلي اگر قطعي باشند، قطعاً پذيرفته ميشوند چون قطع به خودي خود حجت است. اما دليل ظنّي عقلي، اعتباري ندارد و حتي در مقام تعارض هم اگر دليل ظنّي عقلي با دليل قطعي نقلي تعارض کند در آنجا هم بدون شکّ دليل ظنّي عقلي کنار گذاشته ميشود.
پس اگر دعوت به تعقل شدهايم و در آيات و روايات متعددي ما را به تعقل و برهان دعوت کردهاند مراد همان ادلّه عقلي قطعي است و الاّ خود قرآن کساني را که از ظن (يا دليل ظنّي) تبعيت ميکنند حالي چه دليل عقلي باشد يا غير عقلي، سرزنش ميکند و صريحاً ميفرمايد: «انَّ الظنَّ لايُغني من الحقً شيئاً» يعني گمان، هيچ چيز از حق را اغناء نميکند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ حسين زاده، محمد، مباني معرفت ديني، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).
2ـ جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آينه معرفت، قم، انتشارات اسراء.
3ـ مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن (بخش راه و راهنما شناسي)، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).
پي نوشت ها:
[1] . نهج البلاغه فيض الاسلام، كلمات قصار، حكمت 219.
[2] . وسايل الشيعه، ج 19، ص 263 و 264، كتاب الديات، ابواب ديات الاعضاء، باب 39، ج 1.
[3] . عقل و استنباط فقهي، حسين صابري. ص 171، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1381، چ اول.
[4] . انبياء، آيات 68-58.
[5] . قصه هاي قرآن، سيدمحمد صحفي، ص 73، انتشارات اهلبيت، 1376، چ اول.
[6] . بقره، 111-108.