ابن تيميه مي گويد: مشاهدي که بر روي قبور پيامبران و صالحان از عامه و اهل بيت بنا شده، همه از بدعت هاي حرامي است که در دين اسلام وارد شده است.[۱]
اعضاي استفتاي دائمي وهابيان نيز مي نويسند:
بنا ساختن بر قبور، بدعت و منکري است و آن غلوّ در تعظيم صاحب قبر و راهي به سوي شرک است. پس بر ولي امر مسلمانان يا نايب اوست که بناهايي را که روي قبور ساخته شده ويران و آن ها را با زمين يکسان سازد. به طور عملي با اين بدعت مقابله و راه شرک بسته شود.[۲]
يکي از منابع احکام ما قرآن است و قرآن دلالت بر جواز بناي بر قبر دارد زيرا خداوند در قرآن در ماجراي اصحاب کهف ميگويد: وقتي اصحاب کهف پس از بيداري از خواب دوباره مردند حاکمان و علماي عصر با هم اختلاف نمودند. برخي گفتند براي احترام به اين افراد صالح روي قبور آنها يک ساختمان بسازيم و برخي گفتند مسجد بسازيم: ﴿فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا﴾(۲۱ کهف) گروهى مىگفتند بنائى بر آن بسازيد پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است (ولى آنها که از رازشان آگاهى يافتند و آن را دليلى بر رستاخيز ديدند) گفتند ما مسجدى در کنار(مدفن) آنها مىسازيم(تا خاطره آنها فراموش نشود).
از اين جهت همه اتفاق داشتند که براي احترام به آنها ميبايست روي قبور آنها چيزي بنا شود.
آنان متدين به دين الهي زمان خودشان بودند و بر طبق دين الهي رفتار ميکردند و ما دليلي نداريم که اين سنت در زمان پيامبر ما منسوخ شده است؛ و خود قرآن نيز وقتي اين ماجرا را نقل ميکند ردش نميکند و حال آنکه در موارد مشابه وقتي يکي از اعمال و رفتار زمان جاهليت و يا مسيحيان و يهوديان را نقل ميکند و يا حتي گاهي رفتار يکي از انبياء را مطرح مي کند براي آنکه از دستورات الهي محسوب نشود متذکر مي شود؛ مثلاً در داستان حضرت يوسف وقتي فرزندان يعقوب مي خواهند به مصر بروند تا در آن قحط سالي از حاکم مصر گندم بگيرند، حضرت يعقوب براي اينکه چشم زخم نخورند يا به علت ديگر مي گويد از يک در وارد نشويد. خداوند در اينجا بر کلام حضرت يعقوب حاشيه اي زده مي فرمايد: و هنگامي که از همان طريق که پدر به آنها دستور داده بود وارد شدند اين کار هيچ حادثه حتمي الهي را نمي توانست از آنها دور سازد جز حاجتي در دل يعقوب(که از اين طريق) انجام شد.(يوسف: ۶۸) که اين خواسته ي يعقوب را حاجتي از دل يعقوب ناميد نه حکم الهي، اما در اين آيه چنين نگفت.
همچنين در آيه ي ۲۷ حديد هنگامي که رهبانيت مسيحيان را بيان مي کند براي آن که مشروع و از شريعت اسلام به حساب نيايد مي فرمايد: ما چنين چيزي را براي آنان مقرر نکرده بوديم ﴿وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا﴾ «و رهبانيتى را که ابداع کرده بودند، و ما بر آنها مقرر نداشته بوديم گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود ولى حق آن را رعايت نکردند».
اما خداوند در ماجراي اصحاب کهف چنين چيزي را متذکر نمي شود و به بيان ديگر سکوت نشانه ي امضاء و قبول آن است.
به همين جهت سيره مسلمانان از دير باز بر اين بوده است که بر قبور بزرگان دين حرم و بارگاه بسازند و اين سيره در تمامي سرزمين هاي اسلامي همچنان ادامه داشته است و علاوه بر شيعيان که بر قبور اهل بيت پيامبر ^ بناء مي ساختند ديگر فرق اسلامي نيز بر روي قبور بزرگان خود و شهيدان راه خدا، گنبد و بارگاه ساخته و به زيارت آن قبور رفته و به آنان احترام مي گذاشتند؛ مانند: بارگاه ابوحنيفه و عبدالقادر گيلاني در بغداد و بارگاه محمد بن اسماعيل بخاري مولف صحيح بخاري در سمرقند و مزار حضرت هود و صالح در نجف و قبر هابيل در قريه زبداني دمشق و مقبره و مسجد بلال در دمشق و مسجد و مزار حضرت ابراهيم و اسحاق و يعقوب و يوسف و ساره در شهر الخليل … و ده ها مزار و بارگاه در ساير مناطق جهان که همچنان باقي و مورد احترام مسلمانان مي باشد و تنها وهابيان هستند که پس از تسلط بر سرزمين حجاز با اين سيره مسلمانان به مخالفت برخاسته و در اين کشور به نابود سازي گنبد و بارگاه بزرگان دين روي آوردند و قبور آنان را با خاک يکسان نمودند؛ مانند: قبور ائمه بقيع ^ که در سال ۱۳۴۵ هـ.ق ويران گرديد، قبر ابراهيم فرزند رسول الله | که در خانهي محمد بن زيد بن علي قرار داشت و بناي مسجد روي قبر حمزه که از اوايل قرن دوم هجري به جاي مانده بود و توسط وهابيان نابود شد. بناي قبر سعد بن معاذ که اين قبر در خانه ابن افلح بود و در زمان عمر بن عبدالعزيز بر روي آن گنبد ساخته بودند و توسط وهابيون تخريب شد.
دليل وهابيون: مستند آنان در اين گونه اعمال روايتي است که از مسلم نقل شده است:
نهي رَسول الله (ص) أن يجصّص القبر و أن يعقد عليه و أن يبني عليه.[۳] رسول خدا نهي نمود از اينکه بر قبر ها گچ مالي شده و بر روي آن نشسته شود و يا بر روي آن بنا نهاده شود. در اين روايت از بناي روي قبر نهي نموده است.
اين روايت نيز علاوه بر منافات داشتن با سيره قطعيه مسلمانان دلالت بر مدعاي وهابيت ندارد زيرا هر آنچه پيامبر | از آن نهي نموده دلالت بر حرمت ندارد بلکه برخي از نواهي آن حضرت دلالت بر حرمت و برخي دلالت بر کراهت دارد که نواهي مورد نظر در اين روايت نيز از گروه مکروهات مي باشد همچنانکه ابن قدامه از فقيهان بر جسته مذهب حنبلي مي گويد: گچ مالي و بناي بر قبور و نوشتن بر روي آنها مکروه است.[۴]
وهمچنين از ديدگاه ابوحنيفه پيشواي مذهب حنفي، بناي بر قبور مکروه است.[۵]
نووي از عالمان مذهب شافعي نيز از اين حديث کراهت را فهميده مي گويد بناي بر قبور کراهت دارد.[۶]
و بنابر مذهب مالک نيز بناي بر قبور فقط کراهت دارد.[۷]
بنابراين ادعاي وهابيت در اين باره، مخالف با ديدگاه عالمان مذاهب چهار گانه اهل سنت مي باشد. علاوه بر همه اينها آنچه از کراهت گذشت، براي قبور افراد عادي است وگرنه بنابر سيره مستمر مسلمانان بنا بر روي قبور بزرگان دين از جمله رسول خدا | داراي چنين کراهتي نيز نيست.
دليل ديگر وهابيان روايت ابي الهياج است که از يحيي بن يحيي و ابوبکر بن ابي شيبه و زهير بن حرب از وکيع از سفيان از حبيب بن ابي ثابت از ابي وائل از ابي الهياج اسدي نقل شده که علي بن ابي طالب × فرمود:
تو را به مأموريتي مي فرستم که رسول خدا | مرا به آن فرستاد: اين که هيچ تمثالي نيابي مگر آن که محو کني و هيچ قبر مشرفي نيابي مگر آن که مساوي سازي.[۸]
اينان مي گويند روايت مي گويد قبور بايد با زمين هم سطح باشد.
آن چه در اين روايت آمده نيز دليلي بر حرمت بناي بر قبور نيست زيرا با صرف نظر از ضعف سند آن، در دلالت حديث نيز جاي بحث و گفتوگوست زيرا جمله ي «وَ لا قَبراً الا سوّيته» به معناي تخريب بناي روي قبور نيست چون سخني از بناي بر قبر نشده تا دليل بر تخريب بنا باشد بلکه به معناي مسطح کردن قبر در مقابل تسنيم است؛ يعني بلند کردن قبر و بالا آمدن آن همانند کوهان شتر نباشد بلکه با کمي ارتفاع از سطح زمين مسطح باشد همچنان که نووي در شرح اين روايت مي گويد: “سنت آن است که قبر زياد از سطح زمين بلندتر نباشد و به صورت کوهان شتر نيز نباشد بلکه به اندازه يک وجب بلند و مسطح باشد.”[۹] همان کاري که شيعيان اهل بيت ^ از گذشته ايام مي کردند اما برخي از اهل سنت از اين کار دوري مي کردند و سخن آنها اين بود چون شيعه چنين مي کند نبايد همانند آنان، قبر را درست کرد هر چند سنت پيامبر باشد؛ اما قسطلاني از علماي اهل سنت مي گويد:
السنة في القبر تسطيحة و انّه لا يجوز ترک هذه السنة لمجرّد انّها صارت شعاراً للروافض و انّه لا منافات بين التسطيح و حديث ابي هياج، لانّه لم يرَد تسويته بالأرض و انّما أراد تسطيحه جمعاً بين الأخبار.[۱۰]
“سنت پيامبر اکرم مسطح کردن قبر است و جايز نيست که اين سنت رها شود چون شعار پيروان مذهب شيعه شده است(زيرا شيعيان قبر را مسطح مي کنند) و ميان مسطح کردن قبر و روايت أبي الهياج هيچ منافاتي نيست؛ زيرا منظور روايت صاف کردن قبر و برابر کردن آن با زمين نيست، بلکه مراد مسطح کردن در مقابل تسنيم است و اين معنا را از جمع ميان روايات به دست مي آوريم”.
ادعاي عجيبي که ابن تيميه مي کند اين است که مي گويد: شيعه مشاهدي را که روي قبور ساخته اند تعظيم مي کنند و شبيه مشرکان در آن ها اعتکاف مي کنند و براي آن ها حج انجام مي دهند همان گونه که حجاج به سوي بيت عتيق حج انجام مي دهند.[۱۱]
چنين ادعايي نيازمند پاسخ گويي نيست زيرا کساني که با شيعه آشنايند به خوبي مي دانند آنچه ابن تيميه مدعي است تهمتي بيش نيست و آنان حج واجب و مستحب خود را زيارت قبور اهل بيت ^ قرار نداده و احترام آنان به قبور اهل بيت پيامبر ^ از باب تعظيم شعائرالله است؛ زيرا خداوند مي فرمايد ﴿وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ﴾(حج: ۳۲) “و هر کس شعائر دين خدا را بزرگ و محترم دارد اين صفت دل هاي با تقواست”.
شعائر جمع شعيره به معناي دليل و علامت است. شعائر الله؛ يعني اموري که دليل و نشانه به سوي خداست. صفا و مروه و مشعر هم از نشانه ها به سوي توحيد و دين حنيف است، از اين رو محترم هستند. شکي نيست که وجود پيامبران و اوليا نيز از بزرگ ترين نشانه هاي دين خداوند است. حال که چنين است حفظ آثار و قبورشان نيز ارزشمند است. همچنين قرآن کريم به صراحت به مودّت و محبت اقرباي پيامبر اسلام | دستور داده است، آن جا که مي فرمايد:
﴿قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾(شورا: ۲۳)
“بگو: از شما پاداشي نمي خواهم مگر مودت ذوي القربي را”.
آشکار است که بناي بر قبور اقرباي پيامبر | از مصداق هاي اظهار محبت و مودّت به اهل بيت ^ است.
مراجعه شود به کتاب: پاسخ به شبهات وهابيت، نويسنده: علي باقر شيخاني و سيد حسين اسحاقي، ص ۴۷.