خانه » همه » مذهبی » آيا سبک نماز خواندن سني ها که اکنون مي بينيم، همان سبک نماز خواندن عمر است و يا کس ديگري اين سبک را گذاشته است و آيا امام علي ـ عليه السلام ـ نيز در زماني که براي حفظ دين پشت سر عمر نماز مي خوانده به همين سبک مي خوانده؟

آيا سبک نماز خواندن سني ها که اکنون مي بينيم، همان سبک نماز خواندن عمر است و يا کس ديگري اين سبک را گذاشته است و آيا امام علي ـ عليه السلام ـ نيز در زماني که براي حفظ دين پشت سر عمر نماز مي خوانده به همين سبک مي خوانده؟

مشترکات مذاهب اسلامي به ويژه دو مکتب تشيع و تسنن، بسيار زياد است و در بسياري از اصول دين و فروع آن، اين دو فرقه با يکديگر اشتراک دارند، از جمله نماز هاي واجب يوميه که نزد هر دو گروه از جايگاه ويژه برخوردار است، بسياري از اعمال آن از قبيل ارکان و واجبات و تعداد رکعات و اقسام آن از حيث زمان برگزاري آن، مورد اتفاق شيعه و سني مي باشد و حتي اموري از قبيل نماز اول وقت، شرکت در جماعت، نظم در صفوف و امور فرعي ديگر آن نيز مورد توجه و اتفاق هر دو گروه است.
تفاوت شيعه و سني در مورد نماز تنها در دست بسته نماز خواندن، آمين گفتن بعد از قرائت سوره حمد و سجده بر هر چيز است، و در بقيه موارد تفاوت چنداني ندارند. براي اين موارد نيز فقهاي شيعه دليل فقهي دارند که جايگاه بررسي آن در فقه استدلالي است. اين تفاوت ها از آن جا ناشي مي شود که شيعه فقه خود را فقط از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و امامان معصوم از اهل بيت ـ عليهم السلام ـ گرفته است ولي اهل سنّت متأسفانه در اثر فاصله اي که از اهل بيت، بعد از رحلت رسول گرامي اسلام پيدا نمودند، از اشخاص ديگري که تکيه گاه عمده شان قياس و استحسانات بوده اند، نيز بهره گرفته اند و لذا دچار برخي انحرافات در کيفيت اين فريضه ارزشمند ديني شده اند.
لازم است بدانيم که در مورد تفاوت هاي ياد شده از جمله «تکفير و تکتّف» (دست بسته نماز خواندن) که تفاوت عمده از نظر ظاهري، بين نماز شيعيان و اهل سنت محسوب مي شود به گونه اي که نمودي از نماز اهل سنّت شمرده مي شود، هيچکدام از فرقه هاي چهار گانه فقهي اهل سنت اين عمل را واجب نمي دانند، حتي مالکي ها مستحب هم نمي دانند.[1]در متون اهل سنت آمده است: ابوحميد ساعدي، صحابي بزرگ، براي گروهي از صحابه که درميان آنان ابو هريره دوسي، سهل بن سعد ساعدي، ابوالسيّد ساعدي، ابوقتاده، حارث بن ربعي و محمد بن مسلمه نيز حضور داشتند، کيفيت انجام نماز را از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ حکايت کرد، و نيز از مستحبّات ريز و درشت آن نام برد ولي از دست روي دست نهادن در نماز، سخن به ميان نيامده است.[2]بيهقي از محدثان برجسته اهل سنت در سنن خود مي گويد: از حديث سهل بن سعد استفاده مي شود که دست بسته نماز خواندن بعد از پيامبر به وجود آمده است، چون حديث مي گويد «به مردم دستور مي دادند» درحالي که اگر اين کار از پيامبر بود، آن را (ساعدي) به پيامبر نسبت مي داد.[3]بنابراين به نظر مي رسد آنان که اولين بار دست بسته نماز خواندن را رسم کردند، فکر کردند که چنين حالتي به خود گرفتن، يک نوع احترام و تواضع در برابر خداوند است و براي همين دستور دادند که در نمازها دست بسته باشند. در اين که از چه زماني دست بسته نماز خواندن رواج يافت، برخي معتقدند که در زمان عمر بن خطاب بوده و داستان آن را چنين آورده اند که وقتي اسيران ايراني را نزد خليفه آوردند، ديد آن ها دست بسته بر سينه ايستاده اند، پرسيد: چرا چنين کرده ايد؟ گفتند: رسم ما ايرانيان اين است که در برابر پادشاهان مان چنين مي ايستيم. عمر بن خطاب از اين حالت خوشش آمد و دستور داد از اين پس در نماز چنين بياستند و مردم هم مطابق دستور، عمل کردند و بدين ترتيب تکفير، سنّت شد.[4] پس مي توان گفت که اين کار از افکار خلق الساعه خليفه بوده است، چنان که برخي ديگر از تفاوت ها که پيش از اين به آن اشاره شد، از اجتهادات ائمه فقهي اهل سنت ناشي شده است.
با توجه به مطالب پيشين نمي توان گفت که سبک نماز خواندن اهل سنّت سبک خليفه عمر بن خطاب بوده است و اصولا خليفه دوم سبک خاص و مستقلي نداشته است گرچه برخي تحريفات از قبيل دست بسته خواندن نماز، و يا تحريف برخي فصول اذان، توسط او پديد آمده باشد.
اما در پاسخ به بخش دوم سئوال مورد نظر لازم است اشاره نمائيم که: در برخي از روايات و اسناد تاريخي اقتداي حضرت علي ـ عليه السلام ـ به بعضي از خلفا تأييد شده است.[5]البته ذکر اين نکته ضروري است که درشرايط آن روز جامعه اسلامي، اين اقدام حضرت علي ـ عليه السلام ـ امري طبيعي و در عين حال اجتناب ناپذير بوده است. علي ـ عليه السلام ـ کسي است که به خاطر مصالح اسلام و مسلمانان، دست از حق مسلّم خود در امر جانشيني پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي کشد، حقي که به لحاظ اهميت به هيچ وجه قابل مقايسه با اقتداي در نماز جماعت نيست. از اين رو وقتي حضرت براي مصالح مهم تري از حق خود دست بر مي دارد بسيار طبيعي است که به دليل همين مصالح، يکي از فروعات دين يعني اقتدا به عادل نيز که بسيار کم اهميت تر از مسأله جانشيني پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و امامت جامعه اسلامي است ترک شود. اصولا بايد دانست که روش حضرت علي ـ عليه السلام ـ در برخورد با خلفاء عمل به ظاهر و مدارا با آنان بوده است. از اين رو حتي گاهي طرف مشورت آنان قرار مي گرفت. به عبارت واضح تر، عمل آن بزرگوار با خلفاء همانند عمل پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با آنان در زمان حيات شان بوده است. اين قضايا هيچ تضادي با متفاوت بودن نقطه نظرات فکري و اعتقادي ندارد. البته در اين نوع رفتار، درس هاي بسيار مهمي براي مسلمانان در جهت وحدت و همبستگي، در عين اختلاف نظرهاي اساسي، وجود دارد، که باعث حفظ و حراست اصل کيان اسلام و مسلمانان در برابر فتنه هاي کفّار و منافقان مي گردد.
در تبيين شرايط آن روز جامعه اسلامي، و دلايل اين کار اميرالمومنين و نيز سکوت آن حضرت، ذکر دو نکته ضروري است:
الف. شرايط سياسي و اجتماعي امت اسلامي پس از رحلت پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ وقتي رهبر، يک حرکت عظيم تاريخي که بنيان هاي جامعه آن روز را زير و رو کرده، ازجهان رخت بر مي بندد بهترين شرايط براي حرکت ارتجاعي و ضد تکاملي فراهم مي آيد، حال اگر در داخل امت و سران و رهبران آن نيز درگيري و اختلاف به وجود آيد روشن است که امور آن امت هيچگاه به سامان نخواهد رسيد. در صدر اسلام نيز دقيقا عين اين شرايط پديد آمد. دشمنان خارجي عظيم اسلام مانند روم و ايران از يک سو، و منافقان و عناصر ارتجاعي داخلي از سوي ديگر، منتظر فراهم آمدن شرايطي بودند، که نهال نورسته اسلام را از ريشه بر کنند.
امير المومنين ـ عليه السلام ـ براي حفظ اساس اسلام و حراست از نهال نوپاي آن، از احقاق حق مسلّم خلافت خويش، خودداري نموده و از هر گونه اقدامي براي حفظ وحدت و انسجام در ميان امت اسلامي بهره مي جستند، از جمله اقتداء به خلفا در نماز. و اين گذشته از اين که دليل آشکار بر مظلوميت آن حضرت است، بر حقانيت و اخلاص و کياست بي نظير آن بزرگوار در راستاي حفاظت از دست آوردهاي پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و خنثي نمودن توطئه هاي دشمنان اسلام، دلالت مي کند.[6]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ پيام امام، ج1، آيت الله مکارم شيرازي.
2ـ کتاب سليم بن قيس، تحقيق محمد باقر انصاري.
3ـ احتجاج طبرسي، ج1.

پي نوشت ها:
[1]. مغنيه، محمد جواد، الفقه علي المذاهب الخمسه، ص109.
[2]. سنن ابوداود، ج1؛ سنن بيهقي، ج2، باب افتتاح الصلوه؛ سنن ترمذي، ج2، ص98.
[3]. سنن بيهقي، ج2، ص28.
[4]. مستند العروه، ج4، ص445؛ جواهر الکلام، ج11، ص19.
[5]. بحار الانوار، ج29. ص131؛ احتجاج، طبرسي، ج1، ص93؛ کتاب سليم بن قيس، تحقيق محمد باقر انصاري، ج2، ص679 و 873.
[6]. در اين نوشتار از سايت حوزه، بخش پرسش و پاسخ استفاده شده است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد