مصالحه مي تواند يكي از دو امر زير باشد:
ا. زندگي و همزيستي مسالمت آميز در كنار هم و اين كه هم مشركين بر حق هستند و بايد پايبند به دانسته ها و اعتقادات خود باشند و هم مسلمان ها.
2. زندگي و همزيستي مسالمت آميز با رعايت كردن موازين شرعي و احترام به آداب و قوانين اسلامي و عدم تظاهر به گناه و كارهايي كه در دين اسلام قبيح شمرده مي شود، مثل كمك نكردن به دشمنان مسلمانان در عين اينكه شرك از اساس باطل است و اسلام به هيچ عنوان آن را به عنوان يك تفكر نمي پذيرد، ولي با كفار اهل كتاب مي تواند با رعايت اين چارچوب زندگي مسالمت آميز داشته باشد.
مصالحه در معناي اول: دين اسلام بر مسلمانان واجب دانسته كه به اديان آسماني ديگر و تمام انبياء ـ عليه السلام ـ معتقد بوده و به همة آنها به ديدة احترام بنگرند.[1] با وجود اين قرآن از تمام كتب آسماني گذشته برتر بوده و پيامبر و دين اسلام از تمام پيامبران و اديان پيشين برتر مي باشند، بطوري كه قرآن و دين اسلام تمام مطالب و حقايقي را كه كتب و اديان گذشته مصون از تحريف داشتند، را دارد و علاوه بر آنها مطالب زياد ديگري نيز آورده و حقايق بيشتري را بيان فرموده است.[2] همچنين پيامبر اهل كتاب و مشركين بت پرست را دعوت به دين اسلام مي كردند.
اين در نگرش به سيرة پيامبر و تلاش در دعوتي كه از مردم داشتند (و در اين راه چه رنج ها كشيدند) كاملاً مشهود است.[3] قرآن نيز با صوت جليّ اهل كتاب و مشركين را دعوت به دين اسلام مي كند.[4] علاوه بر اين دين اسلام كه دين توحيد است با شرك در تضاد مي باشد و آن را نفي و طرد مي كند. بنابراين مصالحه به اين معني قطعاً نادرست مي باشد.
اما مصالحه به معناي دوم: «مصالحه» به اين معني جزو مسلّمات شريعت اسلام و تعليمات اسلامي مي باشد. به طوري كه در كتب فقهي به اين مطلب تصريح شده و در مورد شرايط آن بحث شده است.[5] آياتي از قرآن نيز به اين مطلب اختصاص داده شده است.[6] و احاديث زيادي هم در احترام به اهل كتاب كه در تحت حمايت كشور اسلامي هستند وارد شده است.[7]منظور از كافرون در سوره مباركه، مشركيني خاص و طبقه اي معين و معهود از كفار مي باشند و در سبب نزول و علت تكرار آيات از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه: «قريش به رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ پيشنهاد كرده بود، بيا تا بر سر پرستش خدايان مصالحه اي كنيم، يك سال تو خدايان ما را عبادت كن و يك سال ما خداي تو را، باز يكسال تو خدايان ما را عبادت كن و يكسال ما خداي تو را، خداي تعالي در پاسخ آنها عين سخن آنها را يعني تكرار مطلب را به كاربرد.»
يعني بيا تا آخر عمر يكسال تو خدايان ما را و يكسال ما خداي تو را بپرستيم و اين سوره درصدد بيان خبر غيبي است نسبت به آن گروه كافران معين كه شما تا ابد ايمان نخواهيد آورد و من هم هرگز به دين شما نخواهم گرويد.[8]بنابراين اين سوره تلويحاً بر تمام عقايد مشركين خط بطلان مي كشد. آيه آخر اين سوره «لكم دينكم ولي دين» نيز در واقع تأكيدي معنوي بر تمام آيات قبلي مي باشد. و غرض آنها را دنبال مي كند.[9] لذا سوره كافرون نه تنها دلالتي بر «مصالحه به معناي اول» ندارد بلكه پيامبر را امر بر بيان عدم مصالحه امر مي كند.
البته بايد ياد آور شد كه مصالحه به معني دوم نيز در اين سوره ممنوع است، چرا كه مصالحه و همزيستي با كفار اهل كتاب درست است كه به عنوان اهل ذمه در حكومت اسلامي زندگي كنند، ولي مصالحه با مشركان بت پرست به هيچ وجه درست نبوده و بر همين اساس است كه سوره برائت تكليف بت پرستان را روشن نمود، كه يا بايد دست از بت پرستي بر دارند و يا امنيت جاني نخواهند داشت.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مجمع البيان؛ فضل طبرسي، مترجم گروهي از مترجمان، تهران، فراهاني، اول، ج27، صوره كافرون.
2. تفسيرنمونه؛ ناصر مكارم شيرازي، تهران، دارالكتاب الاسلاميه، ج27، سوره كافرون.
3. تفسير نمونه، ج7، سوره توبه.
پي نوشت ها:
[1] . جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، مركز نشر اسراء، چاپ سوم، 1381هـ ش، ج2، ص 194 الي 196، سوره بقره، آيه 4.
[2] . ر.ك: طباطبايي، محمد حسين، الميزان، مترجم سيد محمد باقر موسوي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ يازدهم، 1378، ج5، ص 570 و 571، سوره مائده آيه 48.
[3] . ر.ك: قرشي، سيد علي اكبر، خاندان وحي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، 1368ه ش، ص 17.
[4] . ر.ك: جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، قم، اسراء، چاپ سوم، 1381ه ش، ج2، ص48 و ج5، ص 483.
[5] . ر.ك: شهيد اول، الروضه البهجه في الشرح اللمعه الدمشقيه، بي جا، مؤسسه اسماعيليان، چاپ سوم، بي تا، ج1، كتاب الجهاد.
[6] . طباطبائي، محمد حسين، الميزان، مترجم محمد باقر موسوي، قم، انتشارات اسلام، چاپ يازدهم، 1378ه ش، ج9، ص209.
[7] . ر.ك: نهج البلاغه، مترجم محمد دشتي، خطبه 27، ص 51.
[8] . طباطبائي، محمد حسين، الميزان، ترجمه محمد باقر موسوي، قم، انتشارات اسلامي، چاپ يازدهم، 1378ه ش، ج20، ص645.
[9] . همان، ص 644.