عده اي از منكران معجزات پيامبران، گمان كرده اند كه شكافته شدن دريا از قبيل جزر و مدّ است؛ يعني وقتي موسي و قومش به دريا رسيدند، دريا در حال جزر بود و پس از خارج شدن آنان و وارد شدن آل فرعون، دريا به حال مدّ بازگشت.[1]
در پاسخ بايد گفت:
اولا- تعبير به «فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَىٰ إِنَّا لَمُدْرَكُونَ»[2]؛ (وقتي دو گروه، يكديگر را از دور ديدند اصحاب موسي گفتند: هم اكنون ما دستگير مي شويم.)، دليل بر اين است كه دريا در حال جزر نبوده است وگرنه اين گونه تحيّر و وحشت توجيهي ندارد.
ثانيا- در ادامه همان داستان آمده است كه موسي در پاسخ قوم خود فرمود: «قَالَ كَلَّا ۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ»[3]؛ ((موسي) گفت: «چنين نيست! يقيناً پروردگارم با من است، بزودي مرا هدايت خواهد كرد!»)، كه نشان مي دهد راه طبيعي براي رهايي بسته بود و هدايت الهي و امر خارق عادتي بايد آنان را نجات دهد.
ثالثا- باز هم در ادامه داستان آمده است: «فَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ ۖ فَانْفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ»[4]؛ (و بدنبال آن به موسي وحي كرديم: «عصايت را به دريا بزن!» (عصايش را به دريا زد،) و دريا از هم شكافته شد، و هر بخشي همچون كوه عظيمي بود!)، اگر دريا در حال جزر بود نيازي به زدن عصا نبود؛ با توجه به اينكه اين عصا، همان عصايي است كه اژدها مي شود و معجزه مي كند.
رابعا- در آيه اي ديگر آمده است: «وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَىٰ»[5]؛ (ما به موسي وحي فرستاديم كه: «شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر؛ و براي آنها راهي خشك در دريا بگشا؛ كه نه از تعقيب (فرعونيان) خواهي ترسيد، و نه از غرق شدن در دريا!»)، كه دلالت دارد راهي كه در دريا باز شد حتي رطوبت نيز نداشت و دقيقا دريا به خشكي تبديل شد.
چنانكه در طوفان نوح خشكي به دريا مبدل گشت و تنوري كه جز آتش از آن مشاهده نمي شد، به جوشش آمد و آب از آن فوران كرد: «حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ ۚ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ»[6]؛ ((اين وضع همچنان ادامه يافت) تا آن زمان كه فرمان ما فرا رسيد، و تنور جوشيدن گرفت؛ (به نوح) گفتيم: «از هر جفتي از حيوانات (از نر و ماده) يك زوج در آن (كشتي) حمل كن! همچنين خاندانت را (بر آن سوار كن) -مگر آنها كه قبلاً وعده هلاك آنان داده شده [= همسر و يكي از فرزندانت]- و همچنين مؤمنان را!» اما جز عده كمي همراه او ايمان نياوردند!)
خامسا- در آيه اي ديگر مي فرمايد: «…فَانْفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ»، چون عصا را به دريا زد ديواره هاي آب مانند سدّ و كوه عظيمي شد. شكي نيست كه آب دريا در حال جزر چنين حالتي پيدا نمي كند و در اين حدّ، ارتفاع نمي يابد.
سادسا- راه هاي متعددي در دريا پديد آمد كه هر سبطي از معبر خاص خارج شوند و اصل تعدد آن را از آيه «…فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ» مي توان استفاده كرد.[7]
پي نوشت:
[1] به نقل از المنار، ج1، ص316
[2] شعراء/61
[3] شعراء/62
[4] شعراء/63
[5] طه/77
[6] هود/40
[7] تفسير تسنيم، ج4، ص 382