خانه » همه » مذهبی » آيا شيخ فضل الله نوري واقعاً مجتهد بود؟ چرا علما، اعدام او را تأييد كردند؟

آيا شيخ فضل الله نوري واقعاً مجتهد بود؟ چرا علما، اعدام او را تأييد كردند؟

اينكه آيا شيخ فضل الله مجتهد بوده است يا خير؟ اجمالاً بايد بدانيم كه مرحوم شيخ فضل الله نوري بدون هيچ ترديدي مجتهد مسلم و فقيه عالي‌مقام بوده است. لذا بجاست كه سخن از مقام علمي و فقاهت و اجتهاد شيخ را در لابلاي سخنان بزرگان تاريخ معاصر جستجو كرد. در اين ميان حتي برخي از دشمنان شيخ نيز به مقام علمي او معترف بوده‌اند.
اما در بين دوستداران شيخ شهيد، بيش از همه بايد به دو استاد بزرگوار شيخ يعني «ميرزاي بزرگ شيرازي» پرچمدار نهضت تنباكو و «ميرزا حبيب الله رشتي» قائم مقام خلف صالح شيخ مرتضي انصاري در كرسي تدريس نجف اشرف اشاره كرد. شيخ شهيد در فقه و اصول پرورش‌ يافتة ميرزاي شيرازي بود و از «خواص اصحاب» او به شمار مي‌رفت نقل مي‌كنند، وقتي يكي از اهالي تهران براي حل مسائل شرعي به ميرزاي شيرازي رجوع كرد, ميرزا گفته بود: «مگر شيخ فضل الله در تهران نيست كه به من مراجعه مي‌كنيد؟»[1] هم ايشان در ديگر ملاقاتهاي مردم تهران با ايشان, مي‌فرمودند «شيخ نوري ما را چگونه نگهداري مي‌نمائيد»[2]            
مرحوم آيت الله ميرزا حبيب الله رشتي نيز كه عمدتاً از اعطاي اجازة اجتهاد به ديگران اكراه داشته و نوعاً در اين امر احتياط زيادي به خرج مي‌داد, در تقريظ بر رسالة فقهي شيخ فضل الله با عنوان «قاعدة ضمان اليد» مقام علمي و تحقيقي شيخ را به نحوي شگفت و كم نظير ستوده است. ايشان در بخشي از اين تقريظ چنين مي‌آورد:
«هان اي كسي كه اين اوراق را دريافته و بر آنها وقوف مي‌يابي، چنانچه در اعماق درياها فرو روي و سوار بر اُشتر، بيابان هاي خشك و لم‌يزرع را شتابان درنوردي, همانا از حيث تحقيق و تدقيق, بهتر از آنچه كه در اين دفتر آمده, نخواهي يافت. ضروري است كه در مجالس عمومي, به فضل و كمال صاحب اين رساله, ندا دردهند و سوارگان ديار به سوي او تشويق گردند، من در اين رساله نظر افكنده و آن را زيبا و دلنشين يافته‌ام چه بسيار دُرهاي گرانبها و مرواريدهاي بديع و دست ناخورده كه در آنها به امانت نهاده شده است,‌ سزاوار است كه مضامين آن را نه با خامه بر صحيفة‌ اوراق, كه با ذرّات طلا بر مردم ديدگان بنگارد. آفرين خداي بر مؤلف آن باد و اوست عالم پرسوز و گداز, فروغ ديده و نور چشمم شيخ فضل الله … همانا او در تحصيل قواعد علمي و اصول اجتهادي ـ كه مدار اجتهاد و ملاك صحت اعمال عباد بر آنها و وابسته بدانهاست ـ خود را به رنج افكنده و روزگاري دراز و به قدر كفايت را نزد من و اساتيد عظام حاضر شده است تا به حمدالله به آرزوي خود دست يافته و عالمي رباني و رهنمايي راستين و حقاني و مجتهدي متبحّر و كامل و جامع و معقول و منقول گرديده است. رواست كه بندگان مؤمن خدا وي را در امور ديني مرجع خود قرار دهند…»[3]اين بود سخنان بزرگترين مرجع ديني زمان خود و جانشينان شايستة مرحوم شيخ انصاري, در عظمت و بزرگي مقام علمي و اجتهاد شيخ فضل الله نوري. مرحوم «علامه اميني» صاحب كتاب معروف «الغدير» شيخ نوري را يكي از شهداي راه فضيلت به شمار آورده, وي در كتاب «شهداءُ الفضيله» مي‌نويسد:
«فهو شيخ الاسلام و المسلمين, و علم العلم و الدين و اكبر زعيم… يعظم شعاير الله و ينشر ماثر دينه و يرفع اعلام الحق ويبرز كلمة الحقيقة… فمضي شهيداً بيد الظلم و العدوان, ضحية الدعوة الي الله تعالي ضحية الدين, ضحية النهي عن المنكر…»[4]  مرحوم آقا بزرگ تهراني در كتاب «نُقَباءُ البشر» با عبارات زير از شيخ شهيد ياد مي‌كند: «العلّامة الباهر و الفقيه المحقق الماهر, المجامع بين الدين و الدنيا الباطن و الظاهر»[5]شيهد مدرس, شيخ شهيد را «اَعلم علماي وقت»[6] مي‌داند, حضرت امام خميني نيز وي را «مجاهد مجتهد داراي مقامات عاليه»[7] مي‌نامد و شهيد مطهري در كتاب «اسلام و مقتضيات زمان» در خصوص شيخ فضل الله, مي‌گويد: «مرحوم نوري مرد بزرگي بود, مجتهد مسلم و تا حدودي كه شنيده‌ايم مردي بسيار پاك و با تقوا و عادلي بوده است. مجتهد مسلّم العداله و عادل مسلم الاجتهاد بود.»[8]آيت الله حسن‌زاده آملي نيز  در كتاب «در ‌آسمان معرفت» نقل هاي زيبايي از آيت الله رفيعي قزويني در خصوص شيخ فضل الله نوري آورده است.[9] در مورد شخصيت علمي شيخ فضل الله نوري(ره) سخنهاي فراواني از علماء نقل شده است كه از گنجايش اين نوشتار, خارج است و كتاب هاي زير براي تحقيق در اين امر حائز اهميت است: واعظ خياباني در «علماي معاصرين»، ص 77؛ محمد هاشم خراساني در «منتخب التواريج»، ص 321؛ سيد محمد مهدي اصفهاني در «احسن الوديعه»، جلد دوم، ص91؛ ديوان حاج ميرزا ابوالفضل تهراني، ص196؛ مدرس تبريزي در «ريحانة‌ الادب»، جلد ششم، ص263؛ شيخ عباس قمي در «فوائد الرضويه» جلد اول, ص353 و محمد علي معلم حبيب آبادي در «مكارم الآثار»، جلد پنجم ص 1606، در ميان مخالفين شيخ شهيد نيز, در كنار توهين‌هايي كه به شيخ مي‌شود, بعضاً اعترافاتي در خصوص مقام علمي شيخ ديده مي‌شود. از آن جمله است:
ناظم الاسلام كرماني كه در كتاب « تاريخ بيداري ايرانيان» از هيچ توهيني به شيخ شهيد, دريغ نكرد. در عين حال مي‌نويسد «حاجي شيخ فضل الله اگر چند ماهي در عتبات توقف كند, شخص اول علماي اسلام خواهد گرديد.»[10] نيز مهدي ملك‌زاده مي‌گويد: شيخ «در پايتخت بالاترين مقام روحانيت را برخوردار بود…گفته مي‌شود از حيث معلومات و تبحّر در علوم ديني از همة همگنانش برتري داشته…»[11]ادوارد براون يكي ديگر از مخالفين شيخ نوري از وي با عنوان «مجتهدي سرشناس و عالمي متبحّر»[12] ياد مي‌كند از ديگر مخالفين, فريدون آدميت است. وي در عين سرسختي و سرگراني با شيخ, مي‌نويسد «متفكر مشروطه مشروعه شيخ فضل الله نوري بود ـ مجتهد طراز اول, استاد مسلم فن درايه كه پايه‌اش در اجتهاد اسلامي, برتر از سيد عبدالله بهبهاني و سيد محمد طباطبايي شناخته‌اند.»[13]اما سرسخت‌ترين مخالف شيخ فضل الله نوري, سيدحسن تقي‌زاده بود. وي كسي بود كه اصرار فراواني داشت تا اعدام شيخ فضل الله در ملاء عام صورت گيرد «تا عبرت ديگران گردد» وي در مورد قدرت علمي شيخ مي‌نويسد: «تكيه‌گاه بزرگ مجلس و ماية قدرت آن, علماي بزرگ تهران بودندكه در رأس آنها آقا سيد عبدالله بهبهاني و آقامير سيد طباطبايي و حاج شيخ فضل الله نوري بودند.»[14]به نظر مي‌رسد با توجه به مطالب فوق, ديگر ترديد در خصوص اجتهاد و فقاهت مرحوم شيخ فضل الله نوري, روا نباشد.

بخش دوم: تأييد اعدام شيخ توسط!؟
قطعي و مسلم است كه در زمان مشروطه, علماء دو ديدگاه متفاوت نسبت به مشروطه داشتند. گروهي متشكل از تعدادي علماي نجف و تهران, نظام مشروطه را با آموزه‌هاي اسلام در تضاد نديدند. به همين منظور تلاش‌هاي فراواني براي تطبيق آن با شرع انجام دادند. عمده‌ترين اين تلاش ها توسط مرحوم ميرزا محمدحسين نائيني در كتاب «تنبيه الامه و تنزيه المله» صورت گرفت. در اين كتاب سعي شده عناصر جديد و مفاهيم تازه‌وارد، مانند «مشروطه»، «حُريت» «مساوات»، «قانون»، «مجلس» و… را با اسلام و مباني آن پيوند زند.
در طرف ديگر, شيخ فضل الله نوري و تعدادي از علماي نجف قرار داشتند كه علي رغم پذيرش تلاش هاي دستة فوق در اوائل نهضت مشروطه, اين نظام را به مثابة گامهاي اوليه و ابتدايي براي استبداد داخلي و سلطة همه جانبه و نفوذ تمام عيار غرب و مفاهيم مدرن و ضد اسلامي غرب به ايران تلقي مي‌نمودند. شيخ شهيد در اواخر عمر گفته بود كه من مخالف مشروطه نيستم بلكه اين مشروطه‌اي كه در ايران شكل گرفت, ريشه‌هاي ظلم داخلي و استعمار خارجي را فراهم مي‌آورد.
شاهد بر مدعا اين است كه عليرغم اينكه از سفارت روسيه بارها به شيخ پيشنهاد پناهندگي و فرار از اعدام دادند شيخ هرگز نپذيرفت و مي‌گفت: «اسلام زير بيرق كفر نمي‌رود» در حالي كه در همين زمان محمدعلي شاه و ياران او در پناه روسيه, از تصفيه حساب مشروطه‌خواهان و فاتحين تهران, در امان ماندند و مقرريهاي فراواني نيز از طرف دولت مشروطه بر آنان در نظر گرفته شد.
حال اگر اين تفكر شيخ شهيد را در كنار گفتة مرحوم آخوند خراساني قرار دهيم كه مي‌گفت: «سركه انداختيم شراب شد, مي‌روم ايران تا خمره‌اش را بشكنم»[15] قرار دهيم اين نتيجه حاصل مي‌شود كه شيخ فضل الله نوري هم مثل آخوند خراساني و نائيني, مشروطه واقعي كه با مباني اسلام هم سازگار و آميخته است, قبول داشته, ليكن شيخ فضل الله بسيار جلوتر از آنان به اين رسيده بود. كه مشروطة موجود در ايران, نه آن مشروطه‌اي است كه علما آن را با مباني اسلام در مي‌آميزند، بلكه حكومتي است كه به تدريج با حذف علماء و روحانيت, زمينه‌هاي ورود غرب و مظاهر و مفاهيم غربي آن گونه كه مدّنظر سيدحسن تقي‌زاده و امثال او بود را در ايران فراهم آورده و ديانت اسلامي را به حاشيه مي‌راند.
بنابراين نه شيخ فضل الله مخالف مشروطة واقعي بود بلكه خودش به اعتراف تقي‌زاده[16] يكي از مؤسسين و بنيانگذاران مشروطه بود, و نه آخوند خراساني و نه نائيني و نه علماي ديگر موافق مشروطه‌اي بودند كه در ايران به بار نشست. و در اين باره شواهدي بر عدم موافقت علما و رجال سياسي از مشروطه ايران است و اينكه علماء اعدام شيخ فضل الله را به هيچ وجه تأييد و حمايت ننموده اند.
1. مرحوم سيدمحمد كاظم يزدي صاحب كتاب «عروة الوثقي», و از بزرگ‌ترين مراجع تقليد شيعه و مقيم نجف به قدري از جنايت قتل شيخ نوري متأثر شد كه نوشته‌اند وي بعد از اين واقعه بيشتر اوقات از ملاقات با ايرانيان خودداري مي‌كرد و هيچ‌گاه حاضر نشد مشروطه را تأييد كند.[17]2. مرحوم آخوند خراساني پس از خبر به دار آويختن شيخ كه مورد انتظارش نبود, مجلس ترحيمي در منزل خود ترتيب داد و از چنين رويدادي اظهار تأسف و تأثر نمود.[18]3. سيدحسن تقي‌زاده در يكي از نامه‌هاي خود به «ادوارد براون» آورده است: «در تبريز در خانه‌ها و مساجد براي شيخ فضل الله و مير‌هاشم و سايرين مجلس ختم گذاشته و ماتم مي‌گيرند.»[19]4. سيدمحمد طباطبايي پس از بازگشت از مشهد در پيامي كه براي خانوادة شيخ فرستاد,‌ ضمن تسليت شهادت وي صريحاً اعدام شيخ را عمل دشمنان اسلام خواند.[20]5. حاج آقا نورالله اصفهاني «پس از مشاهده… و واقعة شهادت مرحوم شيخ شهيد نوري و شهرت مسموميت مرحوم آخوند خراساني و امثال اين وقايع گفته بود «ما انگور انداختيم كه سركه شود, آن را شراب كردند.»[21]6. آيت الله سيد عبدالحسين لاري, پس از مشاهدة وقايع فوق فرمود «مذهب ما مذهب مُخَطِّئه است نه مُصَوبه و خطا بر غير معصوم جايز است. سركه انداختم, شراب بيرون آمد.»[22]7. مرحوم نائيني در اواخر عمر خويش ضمن جمع آوري نسخه‌هاي كتاب «تنبيه الامه و تنزيه المله»[23] «نه تنها از فعاليت‌هاي مشروطه خواهي كناره جست، بلكه ديگر حتي نام مشروطه را به زبان نياورد و به هيچ گفتگويي كه مربوط به مشروطه بود نيز گوش نداد.»[24]8. مرحوم آيت الله شيخ عبدالله مازندراني يكي ديگر از كساني است كه از حمايت اوليه خود از مشروطه دست برداشت وي چهارده ماه پس از شهادت شيخ فضل الله, رنج‌نامه پرسوز و گدازي براي يكي از دوستان خويش نوشت وي همچنين وقايع بعدي مشروطه را از قبيل ما قُصِدَ لمْ يَقَعْ و ما وَقَعَ لَمْ يُقْصَدْ معرفي كرد.[25]علاوه بر موارد فوق, بايد نام تمام بزرگاني كه در بخش قبل سخنانشان را نقل كرديم, به اين طومار افزود و همة اينها نشان از حقّانيت شهيد نوري و حمايت علماء از ايشان است.
نيز مرحوم جلال آل‌احمد, در اين باره مي گويد:
در نهضت مشروطه, گويا حضرات روحانيان شركت‌ كننده گمان مي‌‌كردند كه سلطنت را از غاصبان حق و مقام «امام زمان»[26] پس خواهند گرفت… ولي با خلع يد از روحانيت كه حاصل اصلي مشروطه بود, گويا امروز حق داريم كه نظر شيخ شهيد نوري را صائب بدانيم كه به مخالفت با  مشروطه (غربي) برخواست و مخاطرات آن را براي روحانيت گوشزد كرد.[27]و من با دكتر «تندركيا» موافقم كه نوشت: شيخ شهيد نوري نه به عنوان مخالف مشروطه كه خود در اوائل امر مدافعش بود. ـ بلكه به عنوان مدافع مشروعه بايد بالاي دار برود و من مي‌افزايم ـ و به عنوان مدافع كليت تشيع اسلامي… و به هر صورت از آن روز بود كه نقش غربزدگي را همچون داغي بر پيشاني ما زدند. و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمي مي‌دانم كه به علامت استيلاي غربزدگي پس از دويست سال كشمكش بر بام سراي اين ممكلت افراشته شد و اكنون در لواي اين پرچم, ما شبيه به قومي از خود بيگانه‌ايم.[28]

معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
1. كارنامه شيخ فضل الله نوري، علي ابوالحسني (منذر 1) ، تهران، نشر عبرت، 1380.

پي نوشت ها:
[1]  . تندركيا، شمس‌الدين، نهيب جنبش ادبي, ص 221.
[2]  . امين الشرع خويي, تاريخ مشروعيت, مندرج در ميراث اسلامي ايران, رسول جعفريان, ج 9، ص135.
[3]  . نوري، فضل الله، تقريظ كتاب قاعدة ضمان اليد, نسخه خطي آن موجود در كتبابخانة آستان قدس رضوي شمارة 9632.
[4]  . اميني, شهداءُ الفضيله, ص 367-364.
[5]  . آقا بزرگ تهراني, نُقَباءالبشر, نسخة خطي, ذيل «حاج شيخ فضل الله».
[6]  . مدرسي, علي، پراكنده نگاهي به كتاب زرد, مندرج در مجلة ياد, سال 6, ش 21, ص 93.
[7]  . تاريخ معاصر ايران ازديدگاه امام خميني (ره), فصل 4, ص 51 به بعد.
[8]  . مطهري, مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان, تهران، انتشارات صدرا، 1379، ص 159.
[9]  . حسن‌زادة آملي, در آسمان معرفت, ص197.
[10]  . كرماني, ناظم الاسلام، تاريخ بيداري ايرانيان, ج3, ص 504.
[11]  . ملك‌زاده, مهدي، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران,  ج 6, ص1257.
[12]  . ادوارد براون, انقلاب ايران, ترجمه احمد پژوه, ص 355.
[13]  . آدميت، فريدون، ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران, ج 1, ص 429.
[14]  . تقي‌زاده, سيدحسن، تاريخ انقلاب مشروطه ايران, ص64.
[15]  . شكوري, ابوالفضل، سيرة صالحان, ص 138, مرحوم  آخوند, بعد از انحراف مشروطيت و قتل شهيد نوري قصد عزيمت به ايران جهت اصلاح مشروطه نمود كه گفته مي‌شود در همان شب عزيمت, به دست عناصر نفوذي مسموم شد, سيرة صالحان, ص138.
[16]  . تقي‌زاده, سيدحسن, انقلاب مشروطيت ايران, پيشين، ص66.
[17]  . بهمني, جواد, فاجعة قرن, ص 171.
[18]  . انصاري, مهدي, شيخ فضل الله نوري و مشروطيت, ص 377.
[19]  . همان, ص380.
[20]  . همان، ص 380.
[21]  . ديوان طرب, مقدمة جلال الدين همايي, ص136.
[22]  . آيت الهي، سيدعلي اكبر، دوحة احمديه في احوال الذريّه الذكيه, (شرح حال آيت الله سيد عبدلحسين لاري)
[23]  . كسروي, احمد, بخوانند و داوري كنند، ص 106.
[24]  . حائري, عبدالهادي, تشيع و مشروطيت, ص167.
[25]  . حرز‌الدين, محمد، معارف الرجال… ج2, ص19ـ 20، (آنچه مي‌‌خواستيم نشد و آنچه واقع شد مطلوب ما نبود.)
[26]  . اشاره به مباحث آيت الله نائيني در تنبيه‌الامه و تنزيه المله.
[27]  . جلال‌ آل‌احمد, در حدفت و خيانت روشنفكران, قسمت ضمائم, ص270-271.
[28]  . جلال آل‌احمد، غربزدگي, ص78.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد