تاريخ نگاري از جمله دانشهايي است كه به موازات رشد و گسترش اسلام و با فاصله گرفتن از عصر نبوّت، از جانب مسلمين مورد توجّه قرار گرفته است و در اين ميان شيعيان نيز همچون ساير گروههاي اسلامي در جنبشهاي تاريخ نگاري بالاخصّ در جنبش تاريخ نگاري عراق فعاليت فراواني داشتند و آثاري از خود برجاي گذاشتهاند. دانشمنداني از شيعيان امامي در نگارش تاريخ اسلام، به خصوص موضوعات گوناگوني از سيرة نبوي و تاريخ تحوّلات سرزمينهاي اسلامي فعاليت داشتند. و به طور طبيعي در اين ميان، حركتها و جنبشهاي شيعي يا متمايل به شيعه براي علماي شيعه حائز اهميت بودند. زيرا كه آنها شاهد نگارش سيرة نبوي به روشهاي مختلف از جانب گروههاي مختلف و با ديدگاههاي متفاوت بوده و ميديدند كه اخبار علويان و نهضتهاي شيعي از بين ميرود و يا به صراحت تحريف ميشود. لذا به دليل آنكه شيعه پيوندي ميان تاريخ خود و تاريخ حكام و خلفاي وقت نميديد، مستقلاً به تاريخ شيعه و علويان ميپرداختند. از اولين مورخان مسلمان شيعي ميتوان از ابو مخنف (م157 هـ . ق) نام برد.[1]در قرون نخستين اسلامي تك نگاريهاي تاريخي در ميان گروههاي مختلف از مسلمين رواج داشت ولي از آنجائي كه در ميان اهل سنّت افرادي چون طبري دست به ابتكار جالبي زده و بخش عظيم رسالههاي كوچك و بزرگ را در يكجا گردآوري كرده است و حتي از برخي رسالههاي شيعه نيز از قبيل مقتل ابي مخنف و ديگران استفاده نموده؛ چنين تصور ميشود كه علماي شيعه به تاريخنگاري كم توجه بوده اند.
چنين اقدامي در ميان دانشمندان شيعه در قرون اوليه اسلامي صورت نگرفته و همزمان با از بين رفتن رسالههاي تك نگارانه در تمدن اسلامي بخش مهمي از رسالههاي تاريخي شيعه هم از ميان رفته است. و تنها موارد اندكي نظير «وقعة الصفين» که ترجمه آن با عنوان «پيکار صفين» نوشته نصر بن مزاحم و «الغارات» نوشته ثقفي كوفي از قرون اوليه اسلامي به دست ما رسيده است و اين نشاندهنده توجه علماي شيعه به تاريخ نگاري بوده است.
در دورة ائمه ـ عليهم السّلام ـ بالاخص امام باقر و امام صادق ـ عليهما السّلام ـ تعليم مغازي و سيرة رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ در دستور كار آن حضرات بوده است.[2]در ميان روايات ائمه مذكور اخبار سيره فراوان بوده و به عنوان نمونه ابن اسحاق اخباري از امام باقر ـ عليه السّلام ـ در سيرة خود نقل كرده است و همچنين كتابي به نام مبعث النبي و اخباره ـ صلّي الله عليه و آله ـ از عبدالله بن ميمون القداح وجود دارد كه روايات خود را از امام باقر و امام صادق ـ عليهما السّلام ـ نقل ميكند.[3] اينها شواهد خوبي ميتواند بر توجه ائمه و شيعيان به اخبار و سيره و تاريخ باشد.
غير از سيره پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ تاريخ اسلام به طور عام هم مورد توجه علماي شيعه در قرون اوليه اسلامي بوده به طوري كه اصبغ بن نباته از قدماي مؤلفين شيعه كتابي در مقتل امام حسين ـ عليه السّلام ـ داشته است.[4] و همچنين احمد بن عبيدالله ثقفي نيز آثاري از خود به جاي گذاشته كه در زمينههاي مختلف تاريخي است.[5]نجاشي در رجال خود تعداد زيادي از مؤلفين (مورّخين) شيعه را ذكر كرده كه در قرون اوليه اسلامي آثاري در زمينه سيره پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مقاتل ائمه، از جمله مقاتل علي ـ عليه السّلام ـ و امام حسين ـ عليه السّلام ـ از خود به يادگار گذاشتهاند و به عنوان نمونه ميتوان به آثار جابر بن يزيد جعفي اشاره كرد: كتاب الجمل، كتاب صفين، كتاب النهروان، كتاب مقتل امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ و كتاب مقتل الحسين ـ عليه السّلام ـ .[6]اما اينكه تصور ميشود علماي شيعه به تاريخ نگاري كم توجه بودند شايد به خاطر اين است كه اكثر آثار آنها يا از بين رفته و يا اينكه بيشتر آن آثار به صورت تلفيقي در ميان ديگر موضوعات آمده است.
از برجستهترين چهرههاي تاريخ نگار دورة ائمه ـ عليهم السّلام ـ ابان بن عثمان احمر بَجَلي است كه در زمينة اخبار انبياء و سيرة رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كتابي داشته كه قسمتي از آن مفقود شده و از قسمت باقي مانده آن علماي بعدي استفاده كرده و از آن نقل مطلب نمودهاند.[7]قسمتي از كتب تاريخي كه توسط دانشمندان شيعه به رشته تحرير در آمده است و مطالب تاريخي را با مطالب ديگر از قبيل كلام، حديث و عقايد به طور تلفيقي آوردهاند و لذا تصور ميشود كه دانشمندان به تاريخ توجه كمي داشتند و از اينگونه كتابها نيز ميتوان به عنوان نمونه به دلائل الائمه از محمد بن مسعود عيّاشي عالم شيعه مذهب اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجري، ياد كرد.[8]و يا كتاب سليم بن قيس هلالي كه از نصوص كهن در دفاع از عقايد شيعه است در قالب حديث در باب امامت و حاوي مطالب تاريخي نيز ميباشد كه در قرن اول هجري تأليف شده است. در قرون بعدي با رشد و شكوفائي تمدن اسلامي دانشمندان شيعه نيز در زمينههاي مختلف از جمله در عرصه تاريخ نگاري آثاري از خود به يادگار گذاشتند از جمله الارشاد شيخ مفيد، اصول كافي از كليني هر چند کتاب اخير، كتاب حديثي است ولي بخش مهمي از تاريخ ائمه را هم شامل ميشود، بصائر الدّرجات نوشته محمد بن حسن صفار و عيون اخبار الرضا از شيخ صدوق كه برجستهترين اثر دربارة زندگاني امام رضا ـ عليه السّلام ـ ميباشد، از آثار تأليفي دانشمندان شيعه مباشند.
البته اگر بخواهيم آثار تاريخي شيعيان در قرون اوليه اسلامي را يك به يك نام ببريم شايد به صورت كتابي قطور در آيد. بخشي از اطلاعات تاريخي شيعه همراه با كتب رجالي است و از آنجا كه دانش رجال يكي از شعب مهم تاريخ است و مورد توجه علماي شيعه بوده و آثاري هم در اين زمينه همراه با زندگي ائمه و اصحاب و راويان نگاشته شده است، مهمترين اثر در اين زمينه هم رجال كشي، رجال نجاشي، الفهرست ابن نديم و ديگر كتب رجالي است.[9]بنابراين ميتوان گفت كه علماي شيعه از همان قرون اوليه اسلامي همراه ديگر علوم به تاريخ و تاريخ نگاري مخصوصاً به سيره نويسي و مغازي و مقاتل در قالبهاي مختلف اهتمام فراوان داشتند كه امروزه مبناي اصلي تاريخ تشيع برگرفته از آثار دانشمندان گذشته ميباشد.
اگربه نظر ميرسد که اكثر آثار و كتب تاريخي از دانشمندان سنّي هستند؛ اين پيشگامي را بايد معلول اوضاع سياسي جامعه دانست، يعني حدود شش قرن حکومت وخلافت در دست اهلسنت بوده است. لذا مورخان هم اغلب درباري بودند و به احوال حكام و خلفا توجه ميكردند و از جانب آنها ازنظر مادي وسياسي تقويت ميشدند و آثاري به جا ميگذاشتند؛ در حالي که در اين مدت غير از مدت كوتاهي كه آلبويه حكومت را در بغداد بر عهده گرفتند و علماي شيعه مورخان بزرگي چون شيخ مفيد و ديگران آثاري ارزشمند به جا گذاشتند، شيعيان از آزادي عمل و امکانات مهمي برخوردار نبودند. ولي با اين همه نميتوان گفت كه قصور و تقصير از جانب علماي شيعه بوده چرا كه آثاري هر چند اندك نشان از اهتمام آنها دارد. به هر حال شرايط زماني در اين ميان نقش بزرگي در كاستي از فعاليت علماي شيعه داشته است؛ شرايط سياسي واختناق و سانسورهاي اعمال شده از طرف حكام در اين امر تأثيرگذار بوده است.
معرفي منابع، جهت مطالعه بيشتر:
1ـ الفهرست، منتجب الدين.
2ـ الذريعه الي تصانيف الشيعه، ج 3، آقا بزرگ تهراني.
3ـ سيره ي رسول خدا(مقدمه)،رسول جعفريان.
4ـ تاريخ نگاري در اسلام، سيد صادق سجادي و عالم زاده.
پي نوشت ها:
[1] . ولايتي، علي اکبر، فرهنگ و تمدن اسلامي، تهرا: دفتر نشر معارف، 1384، ص54.
[2] . ابن كثير، ابوالفداء، البداية و النهاية، بيروت، دارالكتب العلميه، چاپ اول،1407ه، ج 3،ص 242.
[3] . نجاشي، رجال نجاشي. تصحيح آيت الله زنجاني، قم، مؤسسة النشر اسلامي، (بي تا) ص 213.
[4] . علامه مامقاني، تنقيح المقال، چاپ سنگي، ج 1، ص 150.
[5] . ابن النديم، الفهرست، تصحيح تجدد. تهران: انتشارات مروي، چاپ اول (بي تا) ص 166.
[6] . نجاشي، پيشين، ص 129.
[7] . ابن النديم، پيشين، ص 19 ـ 18.
[8] . همان، ص 245.
[9] . تهراني، آقا بزرگ ، الذريعه، بيروت: دار الاضواء، چاپ اول، 1403 ه، ج 3، ص 219.