براي پاسخ به سوال، لازم است مطالبي را خاطر نشان ساخت:
1 . اشكال گرفتن ديگران گاهي ممكن است از سوي دشمنان و مغرضان باشد. طبيعي است كه دراين صورت اگر اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ و حتي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ هم حاكم باشند،باز دشمنان دين، همواره دين را وارونه جلوه ميدهند و درصدد هستند تا با تبليغات گسترده فضاي جامعه را مسموم نمايند و دين را در اداره جامعه ناكار آمد جلوه دهند.
2. گاهي اين اشكالات از سوي كساني كه به حقيقت دين آگاهي ندارند، مطرح ميشود كه در مورد آنان بايد به تبليغ صحيح دين پرداخت و حقيقت دين را براي آنان روشن ساخت تا بدين ترتيب در پرتو تبليغ و تبيين صحيح دين، آگاهي لازم را به دست آورده و اشكالات و شبهات آنها بر طرف گردد.
3. گاهي عملكرد متصديان امور ديني و متدينين جامعه به گونهاي است كه با حقيقت و روح دين، سازگار نيست، از اين رو كساني كه از بيرون به دين مينگرند، اين انحرافات و عملكرد نسنجيده را به حساب دين ميگذارند. بنابراين بر اين كارگزاران لازم است مراقب عملكرد و رفتار خود باشند و آن را منطبق با دين نمايند تا با رفتار نامناسب ما، حقيقت دين مشوه نگردد. از اين رو اموري چون پايبندي تمام و كمال به دين و دستورات و احكام آن و نيز پرهيز از دنيازدگي، ميتواند گامهاي مؤثري در جهت تدين واقعي و در حقيقت ظهور و نمايش واقعيت دين و پيروي از دستورات و احكام آن باشد.
از همين رو پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمودند: «رأيت ليلة اسري بي الي السّماء قوماً يقرض شفاهم بمقاريض من نار ثم توحي، فقلت؛ يا جبرئيل من هؤلاء؟ فقال: خطباء امّتك، يأمرون الناس بالبرّ و ينسون انفسهم و هم يتلون الكتاب أفلا يعقلون»؛[1] (شبي كه به معراج رفتم قومي را ديدم كه با قيچي هايي از آتش، لباسهايشان چيده ميشد و دور افكنده ميشد، من گفتم: اي جبرئيل اينها چه كساني هستند؟ گفت: اينها خطيبان و سخنوران امت تو هستند كه مردم را به برّ و نيكي امر ميكردند، اما خودشان را فراموش ميكردند در حالي كه كتاب خدا را تلاوت ميكردند، اما در آن تعقل نميكردند.)
اين حديث شريف دلالت دارد بر اينكه كسي كه خودش را در مقام خطابه و وعظ قرار ميدهد و آمر و ناهي به حساب ميآيد و متصدي ارشاد و دعوت عموم مردم به دين و دستورات ديني است، ناگزير بايد در مرحله نخست به آنچه كه ميداند عمل نمايد و داراي اوصافي كه ديگران را بدان دعوت مينمايد باشد، زيرا اگر او در ضلالت به سر بَرَد، گناه او اثر تخريبي بر ايمان مردم خواهد داشت.
بنابراين توجه به اين نكته بسيار مهم است كه داعي مردم و متصدي امور ديني مردم بايد فردي فرهيخته و از انحرافات مبرّا باشد، به همين خاطر امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايند: «كونوا دعاةً الناس بغير السنتكم ليروا منكم الاجتهاد و الصدق و الورع»[2]؛ (دعوتكننده مردم باشيد به غير از زبانتان ـ يعني با اعمال و رفتارتان دعوت كنيد ـ تا از شما تلاش در راه دين و راستي و صداقت و ورع و پرهيزگاري را ببينند)، لذا اثري كه رفتار و عملكرد انسان دارد، زبان نخواهد داشت.
4. تفكيك بين اصل دين و دين داران. يكي از نكات مهمي كه نبايد آن را از نظر دور داشت اين است كه آيا دين اشكال دارد يا دينداري ما داراي اشكال است؟ بديهي است ديني كه از سوي شارع حكيم آمده و قانوني كه از سوي خالق انسان ها، وضع شده است هرگز داراي ايراد و اشكال نخواهد بود بلكه آنچه كه موجب ميشود تا غبار بياعتمادي نسبت به دين و ناكارآمدي آن بر دامن دين بنشيند، نحوه دينداري ماست. امام حسين ـ عليه السلام ـ درباره متدينيني كه ظاهر و پوستين ديني داشتهاند، ميفرمايد: «إن الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي السنتهم، يحوطونه ما درّت معائشهم فاذا محصّوا بالبلاء قل الدّيّانون»[3] (به درستي كه مردم بندگان دنيايند و دين لقلقه زبان آنهاست. دين را تا جايي حفظ ميكنند كه زندگيشان را حفظ نمايد پس هنگامي كه به گرفتاري آزمايش شوند، دينداران اندك خواهند بود.)
از اين حديث شريف فهميده ميشود كه ممكن است متدينين به خاطر آميختگي بيش از حدّ با دنيا آنچنان فريفته آن شوند كه حتي دين را فداي دنيا نمايند. بديهي است كه اگر اشكال و انحرافي ديده ميشود بايد به حساب چنين دينداراني گذاشته شود نه به حساب اصل دين. علي ـ عليه السلام ـ به عمار بن ياسر كه با مغيرة بن شعبه در حال مشاجره لفظي بود، فرمود: دعه يا عمار! فانه لم يأخذ من الدين الّا ما قاربه من الدنيا و علي عمدٍ لبس علي نفسه ليجعل الشبهات عاذراً لسقطاته»[4] (اي عمار! مغيره را رها كن، زيرا او از دين به مقداري كه او را به دنيا نزديك كند برگرفته و به عمد عقايد را بر خود پوشيده است، تا شبهات را بهانه لغزشهاي خود قرار دهد.) ابن ابيالحديد شارح نهجالبلاغه درباره مغيرة بن شعبه ميگويد: «مغيره كسي است كه علي ـ عليه السلام ـ را بر منابر لعن ميكرد، در فسق و فجور عمر ميگذراند. غلام شكم و فرج خويش بود، با فاسقان همكاري ميكرد و …»[5].
همانگونه كه ملاحظه ميشود مغيره ظاهري ديني دارد، اما آيا ميتوان انحرافات او را به حساب دين گذاشت؟! آيا ميتوان گفت كه دين داراي اشكال است، زيرا مثلاً مغيره چنين و چنان است؟! بديهي است كه حساب دين از متدينين جداست. البته اين بدان معنا نيست كه در همه موارد اين گونه باشد، زيرا اشخاصي چون معصومين ـ عليهم السّلام ـ را ميبينيم كه روح آنان و رفتار و منش آنان با روح دين، يكي است. اما كساني را هم ميبينيم ـ مانند خلفاي اموي و عباسي و در عصر ما سران بسياري از كشورهاي اسلامي ـ كه تنها ظاهري اسلامي و ديني دارند، اما از نورانيت و معنويت دين هيچ بهرهاي نبردهاند. پس بايد بين دين و متدينين در بسياري از موارد، تفكيك قائل شد و عملكرد متدينين و انحرافات آنان را به حساب دين نگذاشت.
5. بايد توجه داشت كه در بسياري از موارد وجود موانعي بر سر راه پياده شدن احكام و دستورات ديني موجب شده است تا دين در نظر برخي افراد، ناكارآمد جلوه نمايد. در حالي كه ديني كه خداوند متعال بر پيامبرش فرو فرستاد مشتمل بر قوانيني ميباشد كه سعادت دنيا و آخرت مردم را تأمين خواهد نمود و عدل و داد را در عالم بوجود خواهد آورد. ترديدي در قابليت دين، وجود ندارد، اما همانگونه كه در طول تاريخ شاهد بوده ايم و هنوز هم با آن دست به گريبانيم، اينست كه همواره طاغوتيان و زروزورمداران عالم با شيوههاي مختلف با انبياء و اولياء و سردمداران امور ديني و طرفداران آنها به شدت مبارزه ميكردندتا بلكه بتوانند بدين وسيله جلوي گسترش آن را بگيرند. امروزه هم شاهديم كه دشمنان دين و نيز مزدوران آنان براي به چالش كشيدن دين لحظهاي آرام نمينشينند و دائماً در ستيز با آن هستند. لذا اين موانع و محدويت ها موجب شده تا به نظر برسد دين كارايي لازم را ندارد.
در اين باره حضرت علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايند: «ايها الناس لاتستوحشوا في طريق الهدي لقلة اهله فان الناس قد اجتمعوا علي مائدة شبعها قصير و جوعها طويل»[6]؛ اي مردم، در طريق هدايت به خاطر كم بودن اهل آن، وحشت نكنيد؛ پس بدرستي كه مردم بر سر سفرهاي تجمع كردند كه سيري آن كوتاه مدت و گرسنگي آن طولاني خواهد بود.
پي نوشت ها:
[1] . حسيني شيرازي، سيد محمد صادق، فقه الصادق، مجلدات 26، قم، انتشارات مؤسسه دارالكتاب، 1413، ج3. و رک ارشاد القلوب, ج1ص16
[2] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، مجلدات 110، بيروت، انتشارات مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403.
[3] . محمدي ريشهري، محمد، ميزان الحكمه، مجلدات 4، چاپخانه و ناشر دارالحديث، چاپ اول.
[4]. نهجالبلاغه، حكمت 405.
[5] . ابن ابيالحديد، شرح نهجالبلاغه ، مجلدات 20 ، محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپخانه منشورات مكتبة آيت الله مرعشي، ناشر دارالاحياء الكتب العربية، ج20، ص10، حكمت405.
[6] مفيد، امالي، ص 137.