براي روشن شدن جواب از تذکر چند نکته ناگزيريم:
1- منطق اسلام آزادي در انتخاب راه سعادت و پذيرش دين است: انسان و همچنين جنيان، مختار و آزاد آفريده شده اند تا خود با اختيار خود راه سعادت را، و ديني را برگزينند. چنانكه قرآن مي فرمايد: (اِنّا هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفوراً)[1] ما راه را به او نشان داديم خواه شاکر باشند (و پذيرا گردد) يا ناسپاس، و اصولاً سعادت پذيري که در درون دين پذيري خوابيده است، قابل تحميل نيست (لا اكراه في الدين)[2] يعني اصل دين اجبار بردار نيست و كمال اجباري و تحميلي در واقع كمال نيست.
2- بناي هستي بر قانون عليت: بناي اين جهان بر اين است كه كارها از طريق اسباب و مسببات انجام پذيرند، خدا بنا ندارد، مردم را با جبر يا معجزه به كمال برساند (هر چند معجزه براي اثبات رسالت كه زمينه هدايت انسان فراهم شود لازم است و خود در مسير قانون عليت است) چنانكه امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: (ابي اللّه ان يجري الاشياء إلاّ باسباب)[3] خداوند نمي خواهد پديده هاي اين عالم را از طريق غير علل و اسباب خودش اداره كند.
بعد از اين مقدمه اولين جوابي اين است كه اگر بنا بود خداوند با جبر و يا اعجاز جلو سقيفه و عمر و… را مي گرفت، بايد مسأله را به قبل و بعد از خلفاء هم توسعه داد وگفت كه خداوند بايد كاري مي كرد كه آدم از بهشت خارج نمي شد، راه نفوذ شيطان بسته مي شد، جلوي جنايت قابيل نسبت به برادرش گرفته مي شد، و همچنين جلوي جنايت مخالفين حضرت نوح، ابراهيم، موسي و عيسي ـ عليهم السلام ـ سد مي شد، و آنها را اجباراً يا با معجزه از مخالفت باز مي داشت و همچنين بعد از جريان سقيفه جلو كل بني اميه، بني العباس، شاهان ستمگر در اين زمان و زمانهاي گذشته، بايد مسدود مي شد. اين كار يعني بناي اين عالم را كه بايد انسان مختار باشد از بين بردن، علاوه بر اين، اگر هم جلو ستمگران گرفته مي شد از كجا معلوم، كه مردم عادي و توده مردم راه سعادت را بر مي گزيدند و هدف نبوت عامه و خاصه را تحقق مي بخشيدند، مجبوريم بگوييم بايد مردم را هم طوري مي آفريد، و يا وادار مي كرد كه به دنبال تحقق اهداف انبياء و خاتم پيامبران باشند، و اين كار با بناي اين عالم سازگاري ندارد.
ممكن است به ذهن برسد كه چه اشكالي دارد خداوند همه را خوب، پاك و پاكيزه مي آفريد؟ جوابش اين است كه اولا خداوند چنين عالمي را بلكه عالمهايي را آفريده كه آن عالم ملائكه ها مي باشد، كه هيچ گناهي در آنجا وجود ندارد، و ثانياً با بناي اين عالم سازگاري ندارد كه بعد آخرتي باشد، و بهشت و جهنمي. ثانيا خداوند در قرآن به صراحت اعلام مي کند که نمي خواهد از طرق غير معمول انسان ها را به کمال برساند و اگر مي خواست، همه مردم زمين ايمان مي آودند[4] و يا معجزه از آسمان نازل مي کرد و همه در برابرش تسليم مي شد.[5]دومين جواب اين است كه: آنچه بر خداوند لازم است هدايت انسان است، به گونه اي كه بتواند در مسير سعادت، و در راه تحقق اهداف انبياء و پيروي از امامت و ولايت حركت كند. و فرض اين است كه خداوند در قرآن در آيات عديده اي همچون آيه ي تبليغ اسلام[6]، درگفتارهاي متعددي همچون حديث ثقلين[7] نموده است به گونه اي كه براي همه مردم روشن شد، در غدير و جاههاي ديگر، كه خليفه رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ علي ـ عليه السلام ـ مي باشد، و همچنين ائمه ـ عليهم السلام ـ بعد از علي ـ عليه السلام ـ را هم با صراحت معرفي نموده است[8]. از آن به بعد بر مردم است كه براي عينيت بخشيدن امامت در جامعه تلاش نمايند، لذا تنها جلو سقيفه و خلفا و… گرفتن كافي نيست، بلكه بايد مردم هم در اين راه حركت كنند و تلاش نمايند، و همچون سلمان ها و ابوذرها و مقدادها دور علي ـ عليه السلام ـ را رها نكنند.
چنانكه در دوران بعد از عثمان مردم تجمع كردند، انقلاب نمودند و زمينه امامت علي ـ عليه السلام ـ را فراهم نمودند، اين اقدامات هميشه قبل از حضرت علي ـ عليه السلام ـ و بعد از آن بايد ادامه يابد. در نتيجه، اين سخن كه جلوگيري از سقيفه… باعث مي شد هدف نبوت خاصه وعامه تحقق يابد نادرست جلوه مي كند، چون طرف ديگر قضيّه بلكه طرف اصلي، مردم هستندكه بايد اين راه را بروند و از علي ـ عليه السلام ـ حمايت و اطاعت کنند، چنانكه در قرآن درباره يكي از اهداف اساسي، كه تحقق عدالت است، تصريح شده است كه انبياء از جمله پيامبر خاتم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ، آمدند تا زمينه را فراهم نمايند. و مردم خود براي برپائي عدالت قيام كنند (ليقوم الناس بالقسط)[9] .
بر همهي اين ها بايد افزود که تعيين تکليف از جانب بنده بر خداوند شايسته نيست. ما اگر او را به علم و حکمت قبول داريم، بر فرض که در موردي حکمت کارش بر ما معلوم نگرديد، بايد از قصور علم و آگاهي خود در انديشه باشيم، که خداوند خود فرمود: «ما به شما از دانش جز اندکي نداديم»[10]نتيجه اين شد كه جلوگيري از خلاف امثال عمر و… تعطيلي اين نظام را بدنبال دارد، گذشته از اينكه در تحقق اهداف انبياء و عينيت يافتن امامت كافي نيست.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1- پژوهشي عميق در زندگي علي ـ عليه السلام ـ ، استاد سبحاني، ص 140 ـ 235.
2- ولايت و امامت، هادي نجفي، تمام کتاب.
3- بيست پاسخ هيئت تحريريه مؤسسه در راه حق، ص 53 ـ 69 .
پي نوشت ها:
[1] . انسان/ 3.
[2] . بقره/ 255.
[3] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403، ج 2، ص 15.
[4] . يونس/ 99.
[5] . شعرا/ 4.
[6] . مائده/ 67؛ مائده/ 5؛ نساء/ 59؛ مائده/؛ 55 بقره/ 134.
[7] . ابراهيم بن محمد جويني، فرائد السمطين، ج 1، ص 37. حر عاملي، محمد بن حسن، اثبات الهداه، قم، مطبعة عملّية، ج 1، ص 568 و صابري، عليرضا، الحكم الزاهره، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ اول، 1415 هـ ق، ج 2، ص 78.
[7] . متقي هندي، كنز العمال، بيروت، مؤسسة الرساله، 1405، ج 11، ص 609. ر.ك: اميني، الغدير، تهران، چاپ دوم، 1372، ج 1، ص 34 ـ 29.
[8] . الحكم الزاهره، پيشين، ج 2، ص 72 .
[9] . حديد/ 25.
[10] . اسراء/ 85.