سوره يوسف، آيه 3: («نحن نقص عليك أحسن القَصَص بما أوحينا إليك هذا القرآن وإن كنتَ من قبله لمن الغافلين»)
همانطور كه قرآن «احسن الحديث» است، كيفيت داستان سرايي آن نيز بهترين كيفيت متصور بوده و اصل قصه گويي آن به نحو احسن است و اين مطلب در همه قصه هاي قرآني مشهود است و اختصاصي به داستان حضرت يوسف ندارد. بنابراين نمي توان گفت قصه يوسف بهترين قصه هاست، چنانكه قرآن هم آن را احسن قصه ها وصف نكرده است، بلكه كيفيت قصّه گويي خدا را به احسن بودن وصف كرده است. قصّه گويي خدا احسن القَصص (به فتح قاف) است، نه آن كه قصه يوسف احسن القِصص (به كسر قاف) باشد و بين اين دو تعبير فرق وافر است.[1]
مطلبي كه قرآن كريم در قصه حضرت يوسف (ع) با عنوان «احسن القصص» روي آن تأكيد بسياردارد آن است كه روش اين داستان سرايي زيباترين روش هاست، زيرا بهترين روش داستان سرايي آن است كه انسان را به بهترين زاد آشنا كند و به بهترين مقصد برساند. قرآن آن زاد را تقوا دانسته و آن قولي را كه احسن الأقوال است و انسان را به بهترين مقصد مي رساند قول توحيد مي داند. پس «احسن القَصَص» بودن داستان سرايي قرآن براي اين است كه احسن الزاد را كه تقواست به همراه دارد و به احسن الاهداف كه توحيد است مي رساند.[2]
پي نوشت:
تفسير موضوعي، ج7، ص42 و 66.