1. سعد به معناي فراهم شدن امور و مقدمات الهي است، براي نيل و رسيدن به خير (دنيوي و اخروي)[1] در برابر آن، نحس قرار دارد، كه در لغت به معناي سرخ شدن افق است، هم چون مِس گداخته، و دراصطلاح به هر چيز شوم نحس گفته ميشود[2] و يا فراهم نشدن مقدّمات و امور كارها، نحس تلقي ميشود.
2. در ميان مردم رايج است كه بعضي از روزها را روز سعد و مبارك و بعضي را روز شوم و نحس ميشمارند، هرچند در تعيين آن اختلاف بسيار است، امّا سخن اينجا است كه اين اعتقاد عمومي تا چه حد در اسلام و قرآن كريم پذيرفته شده است و يا ردّ شده است؟
جواب سؤال در دو بخش بيان مي شود.
بخش اوّل: سعد و نحس ايّام از ديدگاه قرآن كريم و روايات
الف: قرآن كريم: در قرآن كريم، تنها در دو مورد اشاره به «نحس بودن ايّام» شده است:
1. آنجا كه ميفرمايد: «ما تندباد وحشتناك و سردي را «فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ» در يك روز شوم مستمر بر آن ها فرستاديم، كه مردم را هم چون تنههاي نخل ريشهكن شده، از جا برميكند.»[3]2. در جايي ديگر، قرآن کريم ميفرمايد: « فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي أَيَّامٍ نَحِسَاتٍ …[4]؛ بادي سخت و سرد در روزهاي شومي بر آن ها مسلّط ساختيم.» و در نقطه مقابل آن، تعبير «مبارك» آمده است. چنان كه درباره ي شب قدر ميفرمايد: « إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ …[5] ؛ ما قرآن را در شبي پربركت نازل كرديم.»
به اين ترتيب قرآن كريم، به صورت سربسته به اين مسئله اشاره دارد، لذا ميتوان گفت تا اينجا اصل سعد و نحس بودن بعضي ايّام را به صورت اجمال پذيرفته است.
ديدگاه مفسّران:
1. علّامه ي طباطبائي: مراد از نحس، خلاف سعد است. در نتيجه « ايّام نحسات» يعني روزهاي شوم و روزهايي كه ميمنت و شگون ندارد و نيز احتمال ميرود، طبق قول بعضي مراد از «نحسات» گرد و غباري باشد كه انسان در آن ديگر را نبيند،[6] در اين صورت ربطي به نحس نخواهد داشت.
علّامه در ذيل آيه ي 19ـ20 قمر ميفرمايند:[7] « از نظر عقلي نميتوان دليلي اقامه كرد كه فلان زمان نحس است و فلان وقت سعد، چون اجزاء زمان مثل هم هستند، و ما نيز بر علل و اسباب مؤثّر در حوادث احاطه ي علمي نداريم، تا بگوييم: فلان قطعه از زمان نحس است و قطعه ي ديگر سعد، امّا از نظر شرعي، دو آيه در قرآن كريم، داريم (قبلاً اشاره شد) كه ظاهر اين آيات و سياق آن ها بيش از اين دلالت ندارد و آن ايّام خاص (هفت شبانه روز) كه عذاب بر قوم ثمود ارسال شد، روزهاي نحسي بودهاند، ولي ديگر نميرساند كه همان روزها در هفته ي بعد، و در ماه بعد و… ايّام نحس ميباشند، چون اگر تمام آن ايّام نحس باشند در تمام سال، لازمهاش اين است كه تمام زمانها نحس باشند و هم چنين ظاهر آياتي كه دلالت بر سعد بودن ايّام دارد به خاطر مقارنت و همراهي آن ايّام با امور بزرگ و افاضات الهي و كارهاي معنوي است مثل امضاء تقديرات، نزول ملائكه و روح، انجام عبادات… و اخبار هم نتيجهاش اين است كه نحس بودن ايّام به خاطر كارهاي زشتي است كه در آن واقع شده است و سعد بودن ايّام به خاطر كارهاي نيك ديني و يا عرفي است، امّا اينكه قطعهاي از زمان خاصيّت تكويني سعد و نحس داشته باشد قابل اثبات نيست. اگر روايتي هم باشد، بايد توجيه كرد.[8]2. آيت الله مکارم شيرازي: از نظر عقل محال نيست كه اجزاء زمان با يكديگر تفاوت داشته باشند، بعضي داراي ويژگيهاي نحس بودن، و بعضي داراي ويژگيهاي ضد آن باشند. هرچند عقلاً قابل اثبات نيست، ولي از نظر شرعي اگر دليلي باشد، قابل پذيرش است و مانعي براي آن نيست.»
در ادامه روايات چندي را مورد بررسي قرار ميدهد، و بهترين راه جمع ميان اخبار مختلف در اين باب را اين ميداند كه «اگر روزها هم تأثيري داشته باشند به فرمان خدا است، هرگز نبايد براي آن ها تأثير مستقلي، قائل شد و از لطف خداوند خود را بينياز دانست، وانگهي نبايد حوادثي را كه غالباً جنبه ي كفاره ي اعمال نادرست انسان را دارد، به تأثير ايّام ارتباط داد، و خود را تبرئه كرد.[9]ب: روايات: در روايات اسلامي به احاديث زيادي در زمينه ي «نحس و سعد ايّام» برخورد ميكنيم كه بسياري از آن ها، روايات ضعيف ميباشند. ولي روايات معتبري نيز وجود دارد که به برخي از اين روايات معتبر اشاره ميشود.
1. از اميرمؤمنان درباره ي روز «چهارشنبه» و فال بدي كه به آن ميزند و سنگيني آن، و اينكه منظور كدام چهارشنبه است، سؤال شد، حضرت فرمود: «چهارشنبه آخر ماه است كه در محاق اتّفاق افتد، و در همين روز «قابيل» برادرش «هابيل» را كشت… و خداوند در اين روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد».[10] لذا بسياري از مفسّران به پيروي از روايات، آخرين چهارشنبه هر ماه را روز نحس ميدانند و از آن به «اربعاء لاتدور» تعبير ميكنند و يعني چهارشنبهاي كه تكرار نميشود.
2. در بعضي ديگر از روايات ميخوانيم كه روز اوّل ماه روز سعد و مباركي است، چرا كه آدم در آن آفريده شد، و هم چنين روز 26، چرا كه خداوند دريا را براي موسي شكافت.[11]3. امام صادق ـ عليهالسّلام ـ درباره ي نوروز فرمود: «روز مباركي است كه كشتي نوح بر جودي قرار گرفت و جبرئيل بر پيامبر اسلام نازل شد، و روزي است كه علي ـ عليهالسّلام ـ بر دوش پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ رفت بتهاي كعبه را شكست، و داستان غدير خم مصادف با نوروز بود.»[12]تذكر اين لازم است كه: افراط عدّهاي در مسأله سعد و نحس بودن ايّام به اندازهاي است كه به هر كار ميخواهند دست بزنند، به سراغ سعد و نحس ايّام ميروند. اين درست نيست، بلكه بايد عوامل شكستها و پيروزيها را بررسي نمود، و از تجربيات گران بهاي ديگران استفاده كرد، نه اينكه گناه همه ي شكستها را به گردن شومي ايّام انداخت و رمز پيروزيها را در نيكي ايّام جستجو نمود.
بخش دوّم: چرا سعد و نحس بعضي ايّام پذيرفته شده است؟
علل اين امر را چند چيز ميتوان دانست:
1. وجود وقايع تلخ و شيرين در اين ايّام باعث سعد و يا نحس آن ها شده است، چنان كه در روايت دوّم و سوّم اشاره شد، و در بعضي روايات ديگر ميخوانيم: « روز سوّم ماه روز نحسي است، چرا كه آدم و حوّا در آن روز از بهشت رانده شدند، و لباس بهشتي از تن آن ها كنده شد.»[13] و يا اينكه « روز هفتم ماه، روز مباركي است، چرا كه حضرت نوح سوار بر كشتي شد (و از غرق شدن نجات يافت).»[14]2. توجّه دادن مسلمين به حوادثي كه در گذشته واقع شده است، تا رفتار و اعمال خود را بر حوادث تاريخي سازنده تطبيق دهند، و از حوادث مخرّب و روشِ بنيان گذاران آن ها فاصله گيرند. لذا در روايات فراوان سعد و نحس ايّام را با بعضي از حوادث مطلوب يا نامطلوب پيوند ميدهد، مخصوصاً در مورد روز عاشورا كه بنياميّه به گمان پيروزي (ظاهري) بر اهل بيت، آن روز را مسعود و مبارك ميشمردند و به همين دليل در روايات شديداً مبارک دانستن آن روز نهي شده، و حتّي دستور دادهاند كه آن روز را روز ذخيره آذوقه سال و مانند آن قرار ندهند بلكه كسب و كار را در آن روز تعطيل كرده، و عملاً از برنامه ي بنياميّه فاصله بگيرند.[15] پس توجّه دادن اسلام به سعد و نحس ايّام، براي اين است كه به يك سلسله، حوادث تاريخي آموزنده توجّه شود.
3. توسّل و توجّه به ساحت قدس الهي، و استمداد از ذات پاك پروردگار. در روايات متعدّدي توصيّه شده است. در روزهائي كه نام نحس بر آن ها گذارده شده است، با دادن صدقه، و يا خواندن دعا و قرآن كريم، و توكّل بر ذات الهي و استمداد از لطف او خود را بيمه كنيد. از جمله: «يكي از دوستان امام حسن عسكري ـ عليهالسّلام ـ روز سهشنبه خدمتش رسيد، امام فرمود: ديروز تو را نديدم، عرض كرد: دوشنبه بود، و من در اين روز حركتي ناخوش داشتم. فرمود: كسي كه دوست دارد از شرّ روز دوشنبه در امان باشد، در اوّلين ركعت نماز صبح سوره ي «هل اتي» بخواند سپس امام آيهاي از سوره ي « هل اتي» را (كه تناسب با رفع شر دارد) تلاوت فرمود:[16] خداوند نيكان را از شر روز رستاخيز نگاه ميدارد او به آن ها خرّمي و طراوت ظاهر و خوشحالي درون عطا ميكند.»[17]4. توجّه به اين نكته كه غالباً حوادث جنبة كفارة اعمال نادرست خود انسان است و ايام تأثير مستقيم ندارد بلكه ايام را ميتوان با توبه، و استغفار به روزهاي مبارك و سعد تبديل نمود.
يكي از ياران امام دهم، علي الهادي ـ عليهالسّلام ـ ميگويد: «خدمت حضرت رسيدم در حالي كه در مسير، انگشتم مجروح شده بود. سواري از كنارم گذشت و به شانه ي من صدمه زد و در وسط جمعيّت گرفتار شدم و لباسم را پاره كردند، گفتم: خدا مرا از شر تو اي روز حفظ كند، عجب روز شومي هستي! امام فرمود: با ما ارتباط داري و چنين ميگوئي؟ و روز را كه گناهي ندارد، گناهكار ميشماري؟ آن مرد ميگويد: از شنيدن اين سخن به هوش آمدم و به خطاي خود پي بردم، عرض كردم اي مولاي من، استغفار ميكنم و از خدا آمرزش ميطلبم، حضرت افزود: روزها چه گناهي دارد كه شما آنها را شوم ميدانيد؟ در حالي كه كيفر اعمال شما در اين روزها دامانتان را گرفته است؟ شوم دانستن ايّام براي تو فايدهاي ندارد، آيا نميداني كه خداوند ثواب و عقاب ميدهد، و جزاي اعمال را در اين سرا و سراي ديگر خواهد داد، سپس افزود: ديگر اين عمل را تكرار مكن …[18]نتيجه اين شد كه در اسلام سعد و نحس بعضي ايّام پذيرفته شده است. بخاطر وقايعي كه در آن اتّفاق افتاده و به اين وسيله مردم به وقايع گذشته توجّه كنند و درسها و عبرتها از آن بگيرند، و براي دفع آن به خدا توسل جسته و از او مدد جويند، و از مجازات و مكافات اعمال خويش غافل نباشد.
معرفي منابع جهت مطالع ي بيشتر:
1. ترجمة الميزان، علامه طباطبائي، ج 19، ذيل آيه ي 19 قمر.
2. ترجمة تفسير صافي، ج دوّم، ذيل آية 19 قمر.
3. تفسير نمونه، آيتالله مكارم شيرازي، ج 23ـ37ـ47 و ج 20، ص 240.
پي نوشت ها:
[1] . اصفهاني، راغب، المفردات في غريب القرآن، دفتر نشر الكتاب، دوّم، 1404ق، ص232.
[2] . همان، ص485.
[3] . قمر: 54/19ـ20.
[4] . فصّلت: 41/16.
[5] . دخان: 44/3.
[6] . طباطبائي، سيّد محمّد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ج17، تهران: دارالكتب الاسلاميّه، چهارم، 1362، ص401.
[7] . همان، ج19، ص79.
[8] . همان، ص79ـ83 با تلخيص.
[9] . مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج23، ص41 و 47 با تلخيص.
[10] . تفسير نورالثقلين، ج5، ص183، ح25، به نقل از تفسير نمونه، همان، ج23، ص43.
[11] . تفسير نورالثقلين، ص105، ح25، به نقل از تفسير نمونه، همان، ج23، ص43؛ ر.ك: فيض كاشاني، محسن، تفسير الصافي، بيروت، مؤسسه ي الاعلمي، للمطبوعات، چاپ دوّم، 1402ق، ص101ـ102، ح5.
[12] . مجلسي، محمّد باقر، بحارالانوار، ج59، ص92.
[13] . تفسير نورالثقلين، ج5، ص58، به نقل از تفسير نمونه، همان، ج23، ص43.
[14] . تفسير نورالثقلين، ج 5، ص61، به نقل از تفسير نمونه، همان، ج23، ص43.
[15] . ر.ك: تفسير نمونه، همان، ج23، ص44.
[16] . بحارالانوار، همان، ج56، ص39، ح7.
[17] . «فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ»، هلاتي، آية 11.
[18] . بحارالانوار، همان، ج56، ص2، روايت 5 و 6.