گرايشات داني و عالي نفس از يك طرف و اراده و اختيار آدمي از طرف ديگر، سبب شده است تا در وجود انسان كشمكشي دائمي ميان خير و شر، خوبي و بدي، زشتي و زيبائي، برقرار باشد.
در اين درگيري، گاه تمايلات پست بر گرايش هاي عالي و عقل و فطرت آدمي چيره مي شود و انسان در مقابل تمايلات آلودة حيواني، تسليم مي گردد و با گناه، تن به اسارت قواي نازلة نفس مي دهد. اين اسارت بال و پر، پرواز به سوي كمال و سعادت را از او مي گيرد و از حركتش باز مي دارد. و گاه نيز بر اين تمايلات پست غالب آمده به خوبي مي گرايد.
آري: حيات انسان در روي زمين، قرين گناه و معصيت و تمرّد از امر خداوند بوده و هميشه نيز بدين خاطر، صدمات زيادي ديده و مشقّات فراواني متحمّل شده است. از سرپيچي آدم و حوا نسبت به فرمان پروردگار، مبني بر منع از خوردن ميوة شجرة ممنوعه كه منجر به هبوط آنها شد و بعد از آن اقدام قابيل به قتل برادرش هابيل، تا هر معصيتي ديگر كه در هر جا و هر زمان از فرزندان آدم سرزده و مي زند، همواره بدبختي ها وگرفتاري هاي زيادي را براي انسان به همراه داشته است.
اين عامل ويرانگر كه به تعبير علي ـ عليه السّلام ـ «چونان اسب هاي چموش اند كه خطاكاران و گناهكاران سوار بر آنها گشته، با افسارهاي از دست رفته در بيراهه ها و سنگلاخها مي تازند»[1] سرنوشت آدمي را با آتش و عذاب و رنج گره زده و قرين ساخته است. از سوئي ديگر ترس آدمي از مكافات گناه و عقوبت همراه آن، دل نگراني اضطراب آوري كه همواره روح او را آزار مي دهد، برايش به وجود آورده است تا جايي كه بشر گناهكار دائماً در آرزوي تسهيل مجازات و يا لغو كيفر گناه با عفو و گذشت به سر مي برد. در نتيجه همين امر باعث شده كه با هر دين و آئيني، به اموري مانند «تفديه»، «قرباني»، «شفاعت»، و امثال اين معاني. معتقد، بلكه پناهنده شود.[2]با نگاهي به تاريخ اديان، روشن مي شود كه در همة اديان و آيين هاي توحيدي و حتي غير توحيدي به نوعي مسئله «فدا» به عنوان «كفارة گناهكاران» مطرح بوده و مورد پذيرش و اقبال عمومي واقع شده است.
بشر به اشكال مختلفي مانند: قرباني نمودن حيوان يا انسان، يا صدقه دادن ميوه هاي نوبر مزارع و كشتزارها و يا تحمل رياضت هاي نفساني و بالاخره با دعا و نماز و ثناء و توسل به اشياء و اشخاصي كه آنها را داراي اعتبار و وجهه اي مي دانست، سعي مي كرده تا از عواقب سوء گناهان جلوگيري بعمل آورد و شايد تصور و تداعي «گناه نخستين» كه سبب گشت تا آدم فردوس نشين به دير خراب آباد منزل كند نيز بيشتر باعث تقويت اين انديشه گشته و در طول تاريخ آن را زنده نگه داشته است.[3]به هر حال در تاريخ پرستش ملل و نحل، يك نوع ملازمه بين «گناه» و «فديه»، صرفنظر از صور و اشكال مختلف آن ديده مي شود.
به عنوان مثال: بودائيان معتقدند: بودا خود را قرباني كرد تا كفارة گناه بشر گردد و انسان را وارث ملكوت آسمانها كند.
چينيان دربارة «تيان» مي گويند: «تيان» منزه و تنهاست. كمالات آسماني و زمين را داراست. او جهان را به نيكي وا مي دارد. رنج بسيار مي كشد و بايد از درياي بزرگي بگذرد و خود را به دست موج هاي آن بسپارد. تنها او مي تواند پروردگار خود را قرباني شايسته اي باشد. تيان مي ميرد تا ديگران رستگار شوند.
مصريان دربارة «اوزيريس» معتقدند: وي در راه نجات جهان و انجام كارهاي نيك، رنج فراوان برد و در مقابلة با گناهان، شكست خورد و كشته شد. او مظهر بزرگ قرباني براي نجات بشر بود.
در بارة «تموز» شاميان مي گويند: او خدايي بود كه از دوشيزه اي زائيده شد و براي نجات انسانها رنج فراوان كشيد و بر چوبة دار قرباني گشت.
از عقايد هندوان است كه «كريشنا» جان خود را قرباني كرد. او پهلوان پر از لاهوت است و كسي جز او توانايي اين كار را نداشت.
همچنين، نخستين اروپائي كه از نپال و تبت ديدن كرده است، مي نويسد: مردم نپال معتقدند كه: «اندرا» به دار كشيده شد و ميخ كوب گرديد و خونش ريخته گشت تا مردم از كيفر گناه نجات يابند.[4]برهمائيان نيز گويند: «برجاباتي» سرور مخلوقات خود را به رسم قرباني خدايان پيش كش كرد و جهان با قرباني شدن «بروشاميدا» قرباني اوّل، آباد گرديد.[5]بنابراين: مشاهده مي شود كه اعتقاد به مسئله «فدا» اختصاص به مسيحيان نداشته و در اكثر آيين ها، حضوري پررنگ دارد. چنانچه ويل دورانت در «لذّات فلسفه» مي گويد: «فكر ابن الله و نجات دهنده و نيز كشته شدن به خاطر گناهان مردمان، در بسياري از اديان پيش از مسيحيت يا اديان مستقل ازآن ديده شده است. مانند «كريشنا» در هندوستان و «هوروس» در مصر و «كوتسال كوئاتل» در مكزيك.»[6]اما در آيين مسيحيت، مسئله فدا كه به نظريه «كفارة نيابتي» معروف است، جلوة خاصّي دارد و ريشه اصلي ايمان و اعتقاد آن به حساب مي آيد و بنا به آموزه هاي اين دين، حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ، جريمة گناهكاران را پرداخت نموده است.
فرقي كه آيين مسيحيت با ساير اديان دارد اين است كه مسيحيت براساس مرگ بنيانگذار خود استوار شده است. بر طبق آموزة نجات بخش مسيحي، خدا فقط با توبة گناه كار نمي تواند او را ببخشد. چنين كاري براي خداي عادل امكان پذير نيست و با عدالت الهي منافات دارد. خدا فقط وقتي مي تواند ببخشد كه جريمة آن پرداخت گردد. براي اينكه خدا بتواند ببخشد و در عين حال عدالت او خدشه دار نگردد، مسيح جريمة گناه كار را پرداخت نمود[7] و به نيابت از همة گناهكاران مجازات گرديد و اين بدين معناست كه مسيح نه براي گناهان خود، بلكه براي گناهان ديگران كشته شد.[8]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تاريخ كامل اديان، ابوالمعالي محمد بن حسين علوي.
2. تاريخ جامع اديان، جان بي ناس.
3. جهان مذهبي اديان در جهان امروز، رابرت وير «و ديگران».
4. خداوند ما عيسي مسيح، جان والوورد.
5. نه گفتار در تاريخ اديان، علي اصغر حكمت.
پي نوشت ها:
[1] . نهج البلاغه، خطبه شانزدهم «ألا و إنّ الخطايا خيلُ شُمُسٌ …. .
[2] . چوبينه، سجاد، نگاه فلسفي به جريان عاشورا، انتشارات ابرار، چاپ اول، 1377 هـ ش، ص 105 و 106.
[3] . همان، ص 106.
[4] . پيشين، ص 107.
[5] . ترجمه الميزان، ج6، ص210، ذيل آيه80-79، آل عمران.
[6] . دورانت، ويل، لذّات فلسفه، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهاردهم، 1380 هـ ش، ص 416.
[7] . زيبائي نژاد، محمد رضا، درآمدي بر تاريخ و كلام مسيحيت، قم، ناشر معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي، چاپ دوم، 1376 هـ ش، ص 171.
[8] . يوحنا، 8/46، اول پطرس، 2/22ـ24.