خانه » همه » مذهبی » آيا معيار تقدم و افضليت در ميان خلفاي چهارگانه به حسب زمان انتخاب آنها براي خلافت است؟ آيا درست است كه بگوييم علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ بر خلفاي ديگر برتري دارد؟

آيا معيار تقدم و افضليت در ميان خلفاي چهارگانه به حسب زمان انتخاب آنها براي خلافت است؟ آيا درست است كه بگوييم علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ بر خلفاي ديگر برتري دارد؟

اولاً علماي اهل سنت در مورد ترتيب برتري و فضيلت خلفاي چهارگانه،اتقاق‌نظر ندارند بلكه بسياري از آنها ترتيب فوق را براي فضيلت آنها قبول ندارند. اين حجر هيتمي در كتاب الصوعق المحرقه كه در بيان ترتيب فضيلت خلفاي چهارگانه براساس ترتيب خلافت آنها بدين نكته معترف است كه اكابري از علماي اهل سنت اين ترتيب را قبول ندارند او در اين رابطه مي‌نويسد: خالفه القاضي ابوبكر الباقلاني فقال انه ظني و اختاره امام الحرمين في الارشاد وبه جزم صاحب المفهم في شرح مسلم و يويده قول ابن عبدالبر في الاستيعاب…» قاضي ابوبكر باقلاني با ترتيب فضيلت خلفاء براساس خلافت مخالفت نموده و گفته كه اين ترتيب ترتيبي براساس ظن و گمان مي‌باشد همين‌ قول را امام الحرمين نيز اختيار نموده…».[1]ابن ابي الحديد معتزلي صراحتاً برتري علي ـ عليه السلام ـ  را قبول نموده مي‌نويسد: «اصحابنا لاينكرون انه (علي ـ عليه السلام ـ ) احق ممن تقدمه بالإمامه مع قولهم بصحة امامة المتقدمين لأنه لامنافاه بين كونه احق و بين صحة امامة غيره». اصحاب ما منكر برتري علي ـ عليه السلام ـ  نسبت به خلفاي قبل از خود براي امامت و خلافت نيستند ولي با اين حال امامت خلفاي قبل از او را قبول دارند چرا كه منافاتي بين اين كه او افضيلت نسبت به آنها دارد و بين صحت خلافت آنها نمي‌داند.[2]ثانياً دلايلي محكمي وجود دارد كه اثبات مي‌كند علي ـ عليه السلام ـ  برخلفاي قبل از خود برتري مطلق دار. در اينجا به بعضي ازآن دلايل اشاره مي شود.
دليل اول دلالت آيه مباهله، در اين آيه خداوند خطاب به رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ مي‌فرمايد: فَقُل تَعَالَوا نَدعُ أبناءَنا و أبناءَكم و نِساءَنا و نساءَكم و أنفسَنا وَ أنفُسَكم ثّمَّ نَبْتهِل» به آنها بگو، بياييد ما فرزندان خود را دعوت ‌كنيم شما هم فرزندان خود را ما زنان خويش را دعوت نماييم شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت كنيم شما هم از نفوس خود آنگاه مباهله كنيم. (آل عمران، 61) از فريقين (شيعه و سني) روايت شده كه منظور از انفسنا علي ـ عليه السلام ـ  مي‌باشد.[3]در اين آيه علي ـ عليه السلام ـ  به منزله نفس رسول خدا معرفي شده است كسي مي‌تواند به منزله نفس رسول خدا باشد كه جميع كمالات رسول خدا را در حد اعلي دارا باشد لذا او با فضيلت‌ترين صحابه مي‌باشد و اگر از صحابي كسي به فضيلت او مي‌رسيد به همراه اصحاب مباهله به عنوان نفس رسول خدا همراه مي‌شد پس علي ـ عليه السلام ـ  افضل از جميع صحابه مي‌باشد.
دليل دوم: آيه : «اِنّما وليُّكُمُ‌ اللهُ و رَسولُهُ وَ الذينَ آمنوا الذَّينَ يُقيموُنَ الصلَوةَ و يؤتونَ الزّكواةَ و هم رَكِعون» ولي شما خداست و رسول او و آنان كه ايمان آورده‌اند همان ايمان‌آورندگاني كه اقامه نماز و اداي زكات مي‌كنند در حالي كه در ركوع نمازند. (مائده، 55).
در اين آيه خداوند پذيرش ولايت را از كساني كه در حال ركوع انفاق مي‌كنند را در رديف پذيرش ولايت خدا و رسول مي‌داند در مورد اين آيه اتفاق مفسرين شيعه و سني است كه[4] الّذين يُقيمونَ الصلوةَ و يؤتونَ‌ الزّكوةَ و هم رَكِعونَ؛ فقط يك مصداق دارد و آن علي ـ عليه السلام ـ  است كه در مسجد مدينه در زمان رسول خدا در حالي كه در ركوع نماز بودند انگشتر خود را به فقيري انفاق نمودند و همين هنگام بود كه اين آيه نازل شد[5] رواياتي كه در اين رابطه از علماي اهل سنت نقل شده اگر نگوييم در حد تواتر است يقيناًََ متضافر[6] مي‌باشد.
علاوه بر اينكه در اين آيه علي ـ عليه السلام ـ  به خاطر اين عمل پسنديده مدح شده است او را به عنوان ولي مسلمين به آنها معرفي نموده است و معلوم است كسي كه از طرف خداوند به عنوان والي مسلمين معرفي مي‌گردد مي‌بايست از جميع آنها افضل باشد والا ترجيح بلامرجح لازم مي‌آيد و نيز تقديم مفضول بر فاضل كه عقلا قبيح و ناپسند مي‌دانند حتي ما اگر ولايت را به معناي دوستي و محبت معنا كنيم باز خداي حكيم كسي راكه نسبت به جميع مردم داراي فضيلت و كمال برتر نباشد به عنوان محبوب و دوست و الگوي جميع مردم معرفي نمي‌نمايد چرا كه با لطف خداوند كه تعلق گرفته به اينكه مردم را به راه خير هدايت كند سازگار نمي‌باشد.
لذا چه ما ولايت را به معناي سرپرستي معنا كنيم و چه به معناي محبت و دوستي معنا كنيم اثبات اين مطلب را مي‌كند كه علي ـ عليه السلام ـ  افضل از جميع صحابه مي‌باشد.
دليل سوم: روايات فراواني كه از طرف رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در مورد فضيلت علي ـ عليه السلام ـ  بر جميع مردم نقل شده است كه ما به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم.
الف) از انس بن مالك و سعد بن ابي وقاص و ابو رافع و ابن عباس ابو عبدالله بصري روايت شده كه رسول خدا روزي در منزل قصد تناول گوشت پرنده‌اي را داشتند كه آن پرنده را يكي از اصحاب براي ايشان هديه آورده بودند كه از آن تناول كنند، در اين هنگام بود كه رسول خدا دست به دعا برداشتند و فرمودند: «اللهم ائتني باحب خلقك اليك يأكل معي هذا الطائر» خداوندا بهترين مخلوقات خود را بر من حاضر كن كه من به اتفاق او از گوشت اين پرنده تناول نمايم (در اين هنگام بود كه علي ـ عليه السلام ـ  وارد منزل رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ شدند و به اتفاق آن حضرت از گوشت آن پرنده تناول كردند)[7] از اين روايت استفاده مي‌شود با توجه به دعاي رسول خدا علي از بهترين مخلوقات خداوند مي‌باشد پس به طريق اولي افضل از جميع صحابه نيز مي‌باشد.
ب) روايت شده كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ خليفه اول را به سوي خيبر فرستاد تا فتنه يهود اهل خيبر را كه بر عليه مسلمين واقع شده بود را سركوب نمايد، ولي او از آنها شكست خورده از كارزار بازگشت، بعد از رسول خدا خليفه دوم را فرستاد او نيز از آنها شكست خورده بازگشت، صبح هنگام فرداي آن روز رسول خدا در حالي كه پرچمي به دست داشتند خطاب به مسلمانان فرمودند: لأعطين الراية رجلا يحب الله و رسوله، و يحبه الله و رسوله، كرارا غير فرار؛ «اين پرچم را به دست مردي مي‌دهم كه او خدا و رسولش را دوست مي‌دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست مي‌دارد،كسي كه به شدت به دشمنان حمله‌ور مي‌گردد و اهل فرار از كارزار جنگ نمي‌باشد» در اين هنگام بود كه رسول خدا سراغ علي ـ عليه السلام ـ  را گرفتند و پرچم فرماندهي را بدست مباركش دادند.[8]كمالات و فضايل و برجستگي‌هاي علي ـ عليه السلام ـ  قابل مقايسه با هيچ‌كدام از صحابه نمي‌باشد كمالات و ويژگي‌هايي كه هر انسان منصفي اين ويژگي‌ها را مشاهده كند حكم به برتري و فضيلت علي ـ عليه السلام ـ  بر همه صحابه مي‌كند، ما به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم:
1 . و تنها مولود كعبه بود كه كعبه با افتخار تمام ديوار خود را شكافت تا پذيراي قدوم مبارك او باشد.[9]2 . تنها صحابي رسول خدا بود كه از كودكي مورد تعليم و تربيت مستقيم رسول خدا بود.[10]3 . علي ـ عليه السلام ـ  به گواه مورخين اولين مرد مسلماني بود كه به رسالت رسول خدا ايمان آورد.[11]4 . ايشان هيچ‌گاه به جز خداوند متعال را پرستش نكرد.[12]5 . آن حضرت تنها جواني بود كه قابليت دامادي رسول خدا را پيدا نمود.[13]6 . فقط او بود كه شايستگي برادري رسول خدا را داشت.[14]7 . تنها علي ـ عليه السلام ـ  بود كه روز جنگ خندق به كمك و ياري رسول خدا آمد در حالي كه رسول خدا از جميع اصحاب درخواست كمك و ياري كرد و ضربت شمشير او بود كه افضل از عبادت جن و انس بود.[15]8 . تنها صحابي رسول خدا بود كه با به خطر انداختن جان خود و خوابيدن در بستر خواب رسول خدا جان شريف رسول خدا را حفظ كرد.
9 . محور و مهره اصلي در پيروزي سپاه اسلام در جنگهاي متعدد بود.
10 . در ميان خويشان رسول خدا اولين كسي بود كه شجاعانه و علني از رسول خدا حمايت كرد[16] و … بسياري از فضائل و كمالاتي كه تنها اگر يكي از آن فضايل و كمالات در كسي باشد جاي مباهات بر جن و انس دارد، كمالاتي كه دوست و دشمن بدان معترف اند، چنانچه ياران آن حضرت در برابر دشمن پليد علي ـ عليه السلام ـ  يعني معاويه اين گونه او را وصف مي‌كنند كه: به خدا قسم علي ژرف‌نظر و نيرومند بود، به عدالت سخن مي‌گفت و با قاطعيت فيصله مي‌داد علم و حكمت از اطرافش مي‌جوشيد. از رزق و برق دنيا متنفر و با شب و تنهايي شب مأنوس بود زياد اشك مي‌ريخت و بسيار فكر مي‌كرد در خلوتها از نفس خود حساب مي‌كشيد لباس كوتاه و زندگي فقيرانه را مي‌پسنديد در ميان ما كه بود يكي از ما بود اگر چيزي از او مي‌خواستيم مي‌پذيرفت و اگر به حضورش مي‌رفتيم ما را نزديك خود مي‌برد و از ما فاصله نمي‌گرفت با اين همه كه هيچ به خود بندي نداشت آنقدر با هيبت بود كه در حضورش جرأت تكلم نداشتيم و آنقدر عظمت داشت كه چشمها را به طرفش بلند نمي‌كرديم وقتي كه لبخند مي‌زد دندانهايش مانند يك رشته مرواريد به نظر مي‌آمد اهل ديانت و تقوا را احترام مي‌كرد و نسبت به بينوايان مهر مي‌ورزيد نه نيرومند از او بيم ستم داشت و نه ناتوان از عدالتش نوميد مي‌شد. به خدا قسم يك شب به چشم خود ديدم كه در محراب عبادت ايستاده بود در حالي كه شب تاريكي خود را همه جا كشيده بود اشكهايش بر ريشش مي‌غلطيد مانند مارگزيده به خود مي‌پيچيد و مانند مصيبت‌ديده‌ها مي‌گريست. الان مثل اين است كه آوازش را با گوشم مي‌شنوم كه مي‌گفت: اي دنيا! آيا متعرض من شده‌اي و به من رو آورده‌اي؟ برو ديگري را بفريب وقت تو نرسيده است. ترا سه طلاقه كرده‌ام و رجوعي در كار نيست. لذت تو ناچيز و اهميت تو اندك است. آه، آه از توشه اندك و سفر طولاني و انيس كم.
سخن كه به اينجا رسيد اشك معاويه سرازير شد شروع  كرد با آستين خود اشك خود را پاك كردن آنگاه گفت: خدا رحمت كند علي را همين‌طور بود كه گفتي.[17]با توجه به ادله فوق علي ـ عليه السلام ـ  افضل از جميع صحابه رسول خدا مي‌باشد و اين برتري علي الاطلاق بوده كه هيچ استثناء بردار نمي‌باشد.
 
پي نوشت ها:
[1]  . ابن حجر هيتمي، الصواعق المحرقه، بيروت، نشر مؤسسه الرساله،ج 1، ص 172.
[2]  . شرح نهج‌البلاغه، چاپ بيروت، ج 9، ص 329.
[3]  . فرائد السمطين، ج1، ص377 ـ 378؛ الحديث 307، لابي حيان الاندلسي، تفسير البحر المحيط، چاپ دارالفكر؛ ج2، ص479، الالوسي البغدادي، روح المعاني، چاپ دار احياء التراث العربي؛ ج3، ص187 ـ 190؛ الغدير، ج1، ص 393، برقم 5.
[4]  . فرائد السمطين، ج1، ص377 ـ 378، الحديث 307؛ تفسير البحر المحيط، چاپ دارالفكر، ج2، ص479؛ روح المعاني، ج3، ص187 ـ 190، الغدير، ج1، ص 393، برقم 5.
[5]  . تفسير الطبري، ج6، ص186، حافظ ابوبكر جصاص رازي، احكام القرآن، ج 2، ص 542؛ او از طرق مختلف اين روايت را نقل كرده؛ نيشابوري، الحاکم، معرفه اصول الحديث: ص 102 ، الحافظ ابو الحسن الواحدي النيشابوري، أسباب النزول، ص148، متوفي 468؛ وجار الله الزمخشري، الكاشف، ج 1، ص 468.
[6]  . مي‌توان براي ملاحظه و بررسي روايات بسياري كه منقول از طريق اهل سنت است به كتاب: عاملي، سيد شرف الدين، المراجعات، المراجعة‌ الاربعون، ص168 ـ 162؛ و اميني، الغدير، ج 3، ص 162، مراجعه كرد.
[7]  . كتاب الجامع الصحيح سنن الترمذي، بيروت، نشر دارالفكر للطباعة و النشر و التوزيع، چاپ دوم، 1403، ج 5، ص 300؛ تاريخ ابن عساكر ترجمه الامام، ص 158، ص 110؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 215 تا ص 209، شماره 165 و 166 و 167؛ الجويني الشافعي، فرائد السمطين، تحقيق شيخ محمدباقر المحمودي، چاپ1، بيروت، مؤسسة المحمودي للطباعة؛ حاكم النيشابوري، النشر مستدرك الحاكم، نشر دار المعرفة بيروت، ج 3؛ ص 130، فضائل الصحابة، ص 956، ص 450.
[8]  . رجوع شود به صحيح بخاري، چاپ دارالقلم، ج 6، ص 191؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 324؛ نسايي، السنن الكبري، ص 8 ـ 4؛ مسند احمد، ج 1، ص 353 ـ 185 ـ 284 و …
[9] . المستدرك، حاكم نيشابوري، ج 3، ص 2.
[10] . نهج‌البلاغه، خطبه 190.
[11]  . سيره ابن اسحاق، چاپ تركيه، ص 120؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 14؛ اميني، الغدير، ج 3، ص 224 ـ 220؛ المستدرك للحاكم، ج 3، ص 136.
[12]  . شرح نهج‌البلاغه ابن ابي الحديد، ج13، ص227 ـ 229 ـ 251؛ المستدرك للحاكم، ج 3، ص 136؛ و تفصيل مطلب در كتاب الغدير، ص 220، ج 3.
[13]  . خصائص النسائي، ص 228 ـ 261، شماره 145؛ تاريخ ابن عساكر، ترجمة الامام، ج 1، ‌ص 250، ص 226، ‌شماره 291 ـ 319.
[14]  . المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 14؛ الرياض النضرة، ج 2، ص 124 ـ 138؛ شرح النهج، ج 4، ص 96؛ الغدير، ج 3، ص 111 ـ 125.
[15]  . تاريخ ابن عساكر، ترجمه الامام علي ـ عليه السلام ـ ، ص 155، ج1، ص 150، ‌شماره 216 و 217؛ المستدرك للحاكم،‌ ج 3، ص 32؛ ‌كنز العمال، ج11، ص 623؛ شواهد التنزيل، ج 2، ص 7 ـ 17.
[16]  . العمدة ابن البطريق، ص122، ص 133 ـ ص134 ـ ص121؛ ‌غاية المرام، ص320؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 420؛ الغدير ج 2، ص 278 ـ 279.
[17] . تذكرة الخواص، ص 118 ـ 119؛ ذخائر العقبي، ص 100؛ حلية الاولياء، ج 1، ص 84؛ المحاسن و المساوي للبيهقي، ص 47.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد