خانه » همه » مذهبی » آيا مي توان پذيرفت سختي معيشت محصول اعراض از ذكر خداست؟

آيا مي توان پذيرفت سختي معيشت محصول اعراض از ذكر خداست؟

خداوند در آيه 124 سوره طه مي فرمايد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‏» و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت و روز قيامت، او را نابينا محشور مى‏ كنيم!
«ضنك» در اين آيه به معناي تنگي است،[1] يعني تنگي در زندگي. خداوند اعراض كنندگان از ذكرش را صاحب زندگي تنگ مي داند. اما در جوامع امروزي مي بينيم بسيارى از اعراض كنندگان از ياد خدا زندگي بسيار مرفهي دارند و دنيا به تمام معنا، خود را در اختيار آنان و به كام آنان قرار داده، پس آنان ديگر معيشت ضنك در حقشان صادق نيست. چگونه واقعيات امروز بشر با اين سخن قرآن سازگار است؟
براي پاسخ به اين سوال بايد به اين نكته توجه كرد كه منظور اين آيه مقايسه معيشت فقرا با معيشت مرفهان نيست. اين سوال وقتي وارد است كه بخواهيم اين دو نوع معيشت را با هم مقايسه كنيم. در حاليكه قرآن معيشت كافر را با معيشت مومن مقايسه مي كند. يعني كافر چه ثروتمند باشد چه فقير معيشتش از نظر قرآن تنگ است و مومن نيز چه ثروتمند باشد چه فقير عيش وسيعي خواهد داشت.[3] در واقع قرآن مي خواهد اين نكته را متذكر شود كه اصولا تنگى زندگى به خاطر كمبودهاى معنوى و نبودن غناى روحى است، نه بخاطر كمبود مسائل رفاهي. به خاطر عدم اطمينان به آينده و ترس از نابود شدن امكانات موجود، و وابستگى بيش از حد به جهان ماده است، و آن كس كه ايمان به خدا دارد و دل به ذات پاك او بسته، از همه اين نگرانيها در امان است.[4] در واقع كسى كه خدا را فراموش كند، و با او قطع رابطه نمايد، ديگر چيزى غير از دنيا برايش نمى‏ ماند كه به آن دل ببندد، و آن را مطلوب يگانه خود قرار دهد، در نتيجه همه كوششهاى خود را منحصر در دنيا مي كند، و فقط به اصلاح زندگى دنيايش بپردازد، و روز به روز آن را توسعه بيشترى داده، به تمتع از آن سرگرم شود، و اين معيشت، او را آرام نمى ‏كند، چه كم باشد و چه زياد، براى اينكه هر چه از آن به دست آورد به آن حد قانع نگشته و به آن راضى نمى‏ شود، و دائما چشم به اضافه ‏تر از آن مى‏ دوزد، بدون اينكه اين حرص و تشنگيش به جايى منتهى شود، پس چنين كسى دائما در فقر و تنگى بسر مى‏ برد، و هميشه دلش علاقه‏ مند به چيزى است كه ندارد، صرفنظر از غم و اندوه و قلق و اضطراب و ترسى كه از نزول آفات و روى آوردن ناملايمات و فرا رسيدن مرگ و بيمارى دارد، و صرفنظر از اضطرابى كه از شر حسودان و كيد دشمنان دارد، پس او على الدوام در ميان آرزوهاى بر آورده نشده، و ترس از فراق آنچه بر آورده شده به سر مى‏ برد.[5] روانشناسي مي گفت: كساني كه در ايران زندگي مي كنند و احساس خوبي ندارند و گمان مي كنند اگر در كشور ديگري باشند، يا پول بيشتري داشته باشند حتما خوشبخت خواهند شد؛ بدانند كه اين اتفاق هرگز نخواهد افتاد. اين روانشناس بر اساس تجربياتي كه از چنين افرادي ديده بود، استدلال مي كرد و تنها نظريه اي علمي مطرح نمي كرد. بلكه پس از سال ها مطالعه روي شخصيت افراد دريافته بود تا زماني كه غناي روحي حاصل نشود، آدمي هرچند در بزرگترين قصرها باشد، خوشبختي را حس نخواهد كرد.
خوشبختي و آرامش در سايه غناي روحي است كه آن نيز تنها وقتي حاصل مي شود كه انسان خود را منحصر در زندگي دنيا و خواسته هاي مادي نكند. در اين دنياي مجازي به دنبال حقيقت باشد تا با ديدن آن دريابد خوشبختي چيست… هر انساني شخصا بايد ذره اي از حقيقت را لمس كند تا بفهمد منظور كساني كه خوشبختي را وراي اين عالم مادي مي بينند، چيست. تا بفهمد لذتي كه آنها از زندگي كردن مي برند در چه حد است. آن زمان است كه ديگر لحظه اي حاضر نيست به دنيا و زخرف هايش نظر بيندازند. در اين زمان است كه آدمي حياتي طيب مي يابد «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً[6]» و خداوند به او نوري مي دهد تا اشياء را آن گونه كه هست ببيند «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ[7]». چنين فردي اشياء را به دو قسم تقسيم مى‏ كند، يكى حق و باقى، و ديگرى باطل و فانى، وقتى مؤمن اين دو را از هم متمايز ديد از صميم قلبش از باطل فانى كه همان زندگى مادى دنيا و نقش و نگارهاى فريبنده و فتانه ‏اش مى‏ باشد اعراض نموده به عزت خدا اعتزاز مى‏ جويد، و وقتى عزتش از خدا شد ديگر شيطان با وسوسه‏ هايش، و نفس اماره با هوى و هوسهايش، و دنيا با فريبندگى‏ هايش نمى‏ تواند او را ذليل و خوار كنند، زيرا با چشم بصيرتى كه يافته است بطلان متاع دنيا و فناى نعمتهاى آن را مى‏ بيند.[8] در عين حال بديهي است غناي روحي منافاتي با تامين زندگي مادي و مبارزه براي تحقق عدالت اجتماعي نداشته و برنامه ريزي جهت دستيابي به رفاه عادلانه، از وظائف مسئولين امر در نظام اجتماعي اسلامي است.

   
پي نوشت:
[1] . المفردات في غريب القرآن، راغب اصفهانى حسين بن محمد، بيروت،دارالعلم الدار الشامية، 1412ق، ص: 512
[2] . المفردات في غريب القرآن، ص: 596
[3] .  ترجمه تفسير الميزان،دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم،1374ش، ج‏14، ص: 317
[4] .   تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية،1374ش، ج‏13، ص: 328
[5] .  ترجمه تفسير الميزان، ج‏14، ص:315
[6] . او را به حياتى پاك زنده مى‏داريم، نحل، 97
[7] . ترجمه تمام آيه: آيا كسى كه مرده بود، سپس او را زنده كرديم، و نورى برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود، همانند كسى است كه در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! اين گونه براى كافران، اعمال (زشتى) كه انجام مى‏دادند، تزيين شده (و زيبا جلوه كرده) است. انعام،122
[8] . ترجمه تفسير الميزان، ج‏12، ص: 492

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد