خانه » همه » مذهبی » آيا نمي توان گفت: انبيا، همان نوابغ و وحي در حقيقت تراوش هاي فکري آنان است؟

آيا نمي توان گفت: انبيا، همان نوابغ و وحي در حقيقت تراوش هاي فکري آنان است؟

1. نبوت و تفكيك آن از نبوغ: «بعضي افراد سعي مي‌كنند تا نبوت و نزول وحي را طوري معنا كنند كه با اصول علمي امروزي (كه بيشتر پيرامون ماده بحث مي‌كند) قابل جمع باشد از اين رو گفته‌اند: نبوت نوعي نبوغ است كه ثمره آن وحي است. آنها معتقدند، در بين انسان‌ها كساني هستند كه داراي فطرت سالم و عقل نورانيند و اين دو آنها را به سوي آنچه صلاح جامعه و سعادت انسان در آن است راهنمايي مي‌كند لذا جهت تأمين صلاح جامعه و آبادي دنيا، قوانيني را وضع مي‌كنند كه اصطلاحاً به آنها قوانين شرعي گفته مي‌شود و شخصي كه داراي اين استعداد و نبوغ است پيامبر خوانده مي‌شود و وحي نيز همان فكر صالحي است كه از عقل و نبوغ اين شخص تراوش مي‌كند.»[1] پاسخ اين سخن آن است كه اگر اين تحليل ارائه شده را بپذيريم «تنها چيزي كه از اعتقاد به غيب باقي مي‌ماند فقط اعتقاد به خداست و غير از آن هر چيزي كه از سوي پيامبران گفته مي‌شود نتيجه افكار آنهاست و ممكن است خطا و اشتباه باشد.»[2]ثانياً «روانشناسان در تحليل نبوغ مي‌گويند: عواملي مانند عشق، عزلت، تربيت و تعليم اولي كه انسان در كودكي مي‌آموزد لازم است تا نبوغ افراد بروز و ظهور يابد.»؛[3] در حالي كه هيچ يك از اين امور در بسياري از كساني كه ادعاي نبوت كرده‌اند ديده نشده است؛ بنابراين نمي‌توان آنها را نابغه ناميد.
ثالثاً: «در طول تاريخ دو دسته از رجال صالح و اصلاح گر در جامعه بودند كه تلاش مي‌كردند تا جامعه را به سوي سعادت سوق دهند، يكي از اين دو گروه، همه تعاليم خود را به عالم غيب نسبت داده و تنها شأني كه براي خود قايل بودند اين بوده كه خود را واسطه ابلاغ دستور هاي خدا (رسول و سفير) مي‌خواندند؛ امّا دسته دوّم تمام تعاليم خود را به ذهن و فكر خويش نسبت مي‌دادند و سعي مي‌كردند تا اين تعاليم را با براهين عقلي و تاريخي و اجتماعي همراه كنند و مسلماً نمي‌توان اين دو دسته را يكسان قلمداد كرد؛ يعني اگر تعاليم اين دو دسته از يك منبع (فكر و ذهن) نشأت مي‌گرفته است، چرا هيچ يك از آنها ادعايي مانند ادعاي گروه ديگر نكرده است.»[4]رابعاً: يكي از اين دو گروه سعي مي‌كرد تا صدق ادعاهاي خود را در مقياس كلّي به اثبات برساند لذا از معجزه كمك مي‌گرفت؛ امّا گروه ديگر براي قانع كردن مخاطب خود سعي مي‌كرد تا براي يكايك تعاليم خويش استدلال جداگانه ذكر كند و قطعاً اين دو گروه را نمي‌توان يكسان شمرد.
بنابراين بين پيامبر و نابغه تفاوت‌هاي بسياري است و در بعضي ازكتابها[5] تا حدود هشتاد و چند ويژگي براي آنها ذكر شده است كه به قول شهيد دكتر پاك نژاد «يقين دارم هيچ كسي نمي‌تواند منكر همه‌اش شود لذا پذيرفتن يكي از آنها كافيست كه هر پيامبري چنين شناخته شود.»[6]2. براي اين‌كه بدانيم آيا قرآن واقعاً وحي خدا است يا تراوش‌هاي ذهني يك انسان نابغه، دو راه وجود دارد يك راه اين است كه ببينيم آيا حضرت محمد پيامبر بوده است يا يك انسان نابغه، اگر اثبات شد كه او نابغه نبوده و اصلاً درس نخوانده؛ پس پيامبر بوده است، آن گاه اين مطلب به ضميمه يك مقدمه ديگر؛ يعني لزوم عصمت پيامبران اثبات مي‌كند كه قرآن همان طور كه پيامبر ادعا نموده است، وحي الهي است و حتي چينش الفاظ آن نيز از خداست وگرنه پيامبر سخنان ديگري نيز از خدا نقل مي‌كند كه به آنها حديث قدسي گفته مي‌شود و هيچ گاه داراي چنين ويژگي نيست:
راه دوّم مراجعه به مطالب خود قرآن است .در قرآن آياتي وجود دارد كه حقانيت آن را اثبات مي‌كند و ما به دو مورد از آنها اشاره مي‌كنيم.
1. آيات تحدّي
در قرآن چند بار مشركين دعوت به مبارزه شده‌اند:
الف) «و ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءكم من دون الله ان كنتم صادقين»[7] خلاصه معناي آيه اين است كه اگر شما در حقانيت قرآن شك داريد همه كسانتان را جمع كنيد و فقط يك سوره مانند آن بياوريد.» بعد مي‌فرمايد: «اگر اين كار را نمي‌كنيد براي اين است كه نمي‌توانيد آن را انجام دهيد.»[8]ب) «ام يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين»[9] خلاصه معناي آيه اين است؛ آنها مي‌گويند: اين قرآن افترا است، بگو؛ پس شما هم ده سوره مانند اينها [10] (آنها هم افترا باشد) بياوريد.» و بعد در ادامه مي‌گويد: اگر اين دعوت را اجابت نكردند بدانيد كه آنچه نازل شده به علم خدا بوده و خدايي غير از او نيست.»[11]ج) «ام يقولون تقوله بل لا يؤمنون، فليأتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين.»؛[12] يعني آنها مي‌گويند پيامبر اين كلمات را به خدا بسته است؛ بلكه آنان ايمان نمي‌آورند پس اگر راست مي‌گويند حديثي مانند قرآن بياورند.
د) «ام يقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين»[13] مضمون اين آيه هم دعوت به آوردن يك سوره مثل قرآن است.
هزار و چهار صد سال است كه قرآن انسانها را به مبارزه دعوت مي‌كند؛ ولي تاكنون كسي نتوانسته است به اين دعوت پاسخ مثبت دهد، لذا اگر اين كتاب ساخته فكر يك نابغه است؛ اولاً چرا كسي توان پاسخ‌گويي به اين دعوت را در اين مدت طولاني نداشته است با آن‌كه نوابغ بسياري نيز در اين مدت ظهور كردند!
ثانياً كدام نابغه را مي‌توان يافت كه چنين با صراحت و شهامت و اطمينان ادعا كند كه كسي نمي‌تواند كلامي همانند كلام من بگويد.
2. آية ديگري كه در قرآن وجود دارد و گواه حقانيت آن است آيه مباركه «افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً» است مضمون اين آيه استدلالي است كه بر حقانيت قرآن اقامه شده است، بدين مضمون كه اگر اين قرآن ساخته فكر يك انسان است و به خدا منسوب نمي‌باشد بايد موارد اختلاف و تناقض گويي بسياري در آن باشد؛ زيرا يك انساني هر مقدار هم كه نابغه باشد از تناقض گويي مبرا نيست؛ بنابراين اگر قرآن ساخته ذهن يك انسان است پس بايد پر از اختلاف و تناقض باشد؛ در حالي كه در قرآن اختلاف و تناقض گويي وجود ندارد؛ پس معلوم مي‌شود كه قرآن از ناحية خداست.
در خاتمه قضيّه‌اي را از ابوعلي سينا نابغه بزرگ اسلامي و يكي از شاگردانش نقل مي‌كنيم مي‌گويند: در شب زمستاني و برفي ابوعلي و يكي از شاگردانش در يك حجره بودند كه شاگرد به استاد گفت: تو چرا ادعاي پيامبري نمي‌كني؟! اگر ادعاي پيامبري كني مردم بسياري به تو ايمان مي‌آورند، ابوعلي جواب شاگرد را نداد نزديك اذان صبح شاگرد را بيدار كرده و از او خواست تا بيرون رود و مقداري آب بياورد شاگرد سردي هوا را بهانه كرد و از رفتن امتناع كرد در همين حال صداي اذان از مأذنه بلند شد ابوعلي رو به شاگرد كرد و گفت، صداي اذان را شنيدي من كه استاد تو هستم و تو قدر مرا مي‌شناسي حرف مرا گوش نکرده و سردي هوا را بهانه كردي؛ در حالي که اين مؤذن پيامبر خود را نديده است؛ ولي سرما او را از حضور در مأذنه باز نداشت.[14]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. پاك نژاد، سيد رضا، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 11، ص 4 تا 44. ناشر اسلاميه، تاريخ نشر 1350 محل نشر تهران.
2. از همين نويسنده ، همان ، ج 4، ص 82 تا 100.
3. جعفر سبحاني، خدا و پيامبران، ناشر توحيد، قم، 1359 ش، ص 83 تا 107.
4. علي اظهري روان‌شناسي هنرمند ناشر: مؤلف محل نشر تهران 1374.، ص 61 تا 76، تعريف نبوغ.
5. محسن قرائتي نبوت ناشر جامعه مدرسين 1360، ص 91 تا 102.
6. سيد مصطفي موسوي خرم‌آبادي، نويد بامداد پيروزي، ناشر: كتاب فروشي جعفري، 1347، ص 48 تا 56.

پي نوشت ها:
[1] . سبحاني، جعفر، الالهيات، به قلم شيخ حسن محمد مكي، انتشارات مركز جهاني دراسات اسلامي، چاپ سوم، 1412 ق، ج 3، ص 131 ـ 132.
[2] .  همان، ص 133.
[3] .  همان، ص 135.
[4] . همان، ص 134 ـ 135.
[5] . پاك نژاد، سيد رضا، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، انتشارات اسلاميه، 1350 ش، ج 11، ص 4 ـ44.
[6] . همان ، ج 4، ص 82.
[7] . بقره/ 23.
[8] . بقره/ 24.
[9] . هود/ 13.
[10] . هود/ 14.
[11] . طور/ 33.
[12] . يونس/ 38.
[13] . نساء./ 82.
[14] . اين مطلب از بعضي اساتيد شنيده شده و مطلب معروفي است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد