آیا ابوطالب، غیر مسلمان از دنیا رفت؟!
کتابی به دستم رسید که نویسنده اش مدعی شده آنچه در این کتاب آورده، سیره ی واقعی امیرمؤمنان علی علیه السلام است!
عنوان این کتاب چنین است:
المرتضی: سیرة امیرالمؤمنین سیّدنا أبی الحسن علی بن أبی طالب رضی الله عنه و کرم الله وجهه
نام نویسنده ی آن «ابوالحسن علی الحسنی الندوی»
و ناشر آن «دارالقلم للطباعة و النشر و التوزیع» در دمشق است.
اکنون سلسله مقالات پیش روی شما به بررسی و نقد این کتاب پرداخته است.
هدف ما در این بررسی و نقد روشن ساختن حقایقی است که نویسنده آنها را انکار کرده و یا از آن ها غفلت ورزیده است.
ما در این سلسله مقالات بر آن بودیم شیوه های پیچیده ای را که نویسنده به پیروی از پیشوایان گذشته خود و استحکام بخشیدن به بنیان نهاده شده از سوی پیشینیان خود – به شیوه ی مخلوط کردن سم در عسل- دنبال کرده، روشن سازیم که هدایت در گفتار و کردار از آنِ خدای سبحان است.
***
نگارنده در صفحه 22 چنین می نویسد:
«ابوطالب در هشتاد و چند سالگی، در نیمه ی شوال سال دهم بعثت، یعنی همان سالی که حضرت خدیجه همسر پیامبر درگذشت، از دنیا رفت.
مرگ ابوطالب درحالی فرا رسید که او اسلام نیاورده بود. این مسأله در کتاب های حدیثی و سیره ی معروف آمده و از دیرباز تاکنون در میان مسلمانان مشهور بوده است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله(1) نیز به سبب این مسأله متأسف و اندوهگین شد. این امر می رساند که اسلام دینی است که بر اعتقادات مبتنی شده و اگر فرد یا گروهی از عقیده صحیح و ایمان به آن چه پیامبر آورده، بهره مند نباشند، از آن ها به واسطه نسب و نژاد یا خویشی، قرابت و تعصب طرفداری نخواهد کرد.
نگاهی به ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام
در نقد این سخن نگارنده می گویم:
ادّعای نویسنده مبنی بر مشهور بودن این مسأله در میان مسلمانان از گذشته تاکنون، دروغی آشکار است؛ چرا که شیعیان بر ایمان آوردن حضرت ابوطالب علیه السلام به دین مبین اسلام، اتفاق نظر دارند. بسیاری از علمای فرقه های اسلامی دیگر نیز به این مسأله تصریح کرده و اعتراف نموده اند. به علاوه از گذشته تا به امروز، کتاب های بسیاری در این باره به رشته ی تحریر درآمده است.
اما ادّعای دیگر او که «این مسأله در کتاب های حدیثی و سیره ی معروف آمده» نیز دروغ دیگری است؛ زیرا از سویی کتاب های شیعه بر اسلام آوردن ابوطالب علیه السلام اتفاق نظر دارند و از سوی دیگر کتاب های غیر شیعه نیز آکنده از روایات قطعی و آثاری است که به روشنی بیان گر ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام است.
از طرفی ادّعای حزن و تأسف پیامبر صلی الله علیه و آله بر این مسأله یعنی اسلام نیاوردن ابوطالب علیه السلام نیز دروغ سوم نویسنده است.
اکنون روایاتی را از «منابع معتبر و مورد قبول اهل سنّت» نقل می کنیم که به درگذشت ابوطالب علیه السلام پس از اسلام آوردن و ایمان او تصریح دارند.
البته این کار را تنها با هدف محکوم کردن مدّعیان لجوج، انجام می دهیم، وگرنه به روایات مخالفان در مورد چنین مطالبی که در میان ما مسأله ای قطعی به شمار می رود، نیازی نداریم.
سفارش به فرزند
از جمله این روایات تاریخی، سخنی است که ابوطالب علیه السلام به هنگام مشاهده نماز خواندن حضرت علی علیه السلام به همراه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خطاب به علی علیه السلام گفت:
أما إنّه لم یدعک إلاّ إلی خیرٍ، فالزمه؛(2)
همانا که حضرت محمد صلی الله علیه و آله تو را جز به سوی نیکی ها فرا نخوانده است، پس همواره با او باش.
در روایت دیگر آمده است: هنگامی که حضرت ابوطالب علیه السلام مشاهده کرد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نماز می گزارد و حضرت علی علیه السلام در سمت راست پیامبر به نماز ایستاده، به جعفر گفت:
صل جناح ابن عمّک وصلّ عن یساره؛(3)
به کنار پسر عمویت برو و در سمت چپ او به نماز بایست.
دفاع از رسالت
نمونه ی دیگر، ابیاتی است که حضرت ابوطالب علیه السلام آن ها را خطاب به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سروده است، او در این ابیات چنین می گوید:
والله لن یصلوا إلیک بجمعهم…. حتّی أوسّد فی التراب دفینا
فاصدع بأمرک ما علیک غضاضة… وابشر بذاک وقرّ منک عیونا
و دعوتنی و علمت أنّک ناصحی… و لقد دعوت و کنت ثَمّ أمینا
و لقد علمت بأنّ دین محمّد… من خیر أدیان البریة دینا(4)
به خدا سوگند، آنان (مشرکان قریش) با وجود افراد زیاد هیچ گاه به تو دست نخواهند یافت، مگر آن که من در دل خاک آرمیده باشم. رسالت خویش را آشکار ساز که هیچ ننگ و نقصانی متوجه تو نیست و بدان بشارت ده و چشم مؤمنان را با وجودت روشن ساز.
تو مرا به اسلام فراخواندی درحالی که من به خیرخواه بودن تو نسبت به خود آگاه بودم. تو درحالی که به امین بودن شهره بودی دعوت خویش را آغاز نمودی.
و من می دانستم که دین محمد صلی الله علیه و آله از بهترین ادیان جهانیان است.
حضرت ابوطالب علیه السلام در بیت شعری دیگر که در ماجرای مشهور صحیفه است می گوید:
ألم تعلموا أنّا و جدنا محمّداً… رسولاً کموسی خُطَّ فی أوّل الکتب(5)
آیا نمی دانید که ما محمد صلی الله علیه و آله را پیامبری چون موسی یافتیم که نام او در کتاب های پیشینیان آمده است؟
تصدیق پیامبر خدا صلی الله علیه و آله
در روایت دیگر که در کتاب های اهل سنّت با سندهایی از حضرت ابوطالب علیه السلام نقل شده آن حضرت فرمود:
پسر برادرم محمد با من سخن گفت، به خدا سوگند که سخنش راست بود. من به او گفتم: ای محمد! تو برای تبلیغ چه چیزی مبعوث شده ای؟ او پاسخ داد:
بصلة الأرحام و إقام الصلاة و إیتاء الزکاة؛(6)
برای پیوند دادن خویشان با یکدیگر، به پا داشتن نماز و پرداختن زکات.
از نشانه های دیگر ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام، وصیت اوست. آن حضرت به هنگام مرگ، فرزند عبدالمطلب را فرا خواند و به ایشان گفت:
لن تزالوا بخیر ما سمعتم من محمد صلی الله وآله و ما اتّبعتم أمره فاتّبعوه و أعینوه ترشدوا؛(7)
تا زمانی که از محمد صلی الله علیه و آله حرف شنوی داشته باشید و امر او را اطاعت کنید پیوسته در خیر و نیکی خواهید بود. بنابراین از او اطاعت کنید و او را یاری نمایید تا به هدایت و کمال برسید.
اقرار به پیامبر
اقرار حضرت ابوطالب علیه السلام به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و شهادت دادن به رسالت او از دیگر نشانه های ایمان آوردن اوست. وی اندکی پیش از مرگ این سخن را به زبان آورده است. این ماجرا در کتاب های تاریخی نقل شده است که ما در این جا تنها به سخن ابوالفداء بسنده می کنیم. او در این باره با عنوان ابوطالب علیه السلام می گوید:
ابوطالب در شوال سال دهم بعثت درگذشت. آن گاه که بیماری او شدت یافت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به او فرمود: ای عمو! شهادت را بگو تا شفاعت روز قیامت به واسطه آن برای تو روا گردد.
ابوطالب پاسخ داد: ای پسر برادرم! اگر نبود بیم ننگ و دشنام قریش و گمان آنان بر این که من از ترسِ مرگ آن سخن را بر زبان آورده ام، بی شک آن را می گفتم.
هنگامی که مرگ ابوطالب نزدیک شد، او لب های خود را حرکت داد؛ عباس گوش خود را نزدیک برد تا سخن او را بشنود، در این هنگام عباس خطاب به پیامبر گفت: ای پسر برادرم! به خدا سوگند، سخنی را که به او امر کردی بگوید بر زبان جاری ساخت.
سپس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای عمو! سپاس خدایی را که تو را هدایت کرد.
ابوالفداء پس از نقل این روایت می نویسد:
این ماجرا به این شکل از ابن عباس روایت شده است. البته مشهور آن است که او کافر از دنیا رفته است(!)
گفتنی است شهرت این سخن در میان مخالفان خدا و پیامبر است، وگرنه با تأمّل در صدر و ذیل کلام ابوالفداء می توان حکم نمود که این مورخ با مسأله کافر از دنیا رفتن جناب ابوطالب، مخالف است.
ابوالفداء در ادامه با ذکر شعری که پیش تر بیان شد، آن را دلیلی دیگر بر ایمان او می شمارد و در پایان می نویسد:
سن ابوطالب به هنگام وفات، هشتاد و چند سال بوده است.(8)
سید احمد زینی دحلان نیز پس از نقل روایت عباس می گوید:
شیخ سحیمی در شرح خود بر شرح جوهرة التوحید از امام شعرانی، سبکی و گروهی دیگر این گونه نقل می کند: گروهی از اهل کشف این حدیث را پذیرفته اند و به اسلام آوردن ابوطالب معتقدند.
نکته دیگری که نباید از آن غفلت ورزید، این است که حدیث عباس در سیره ابن هشام با اضافه ای در پایان آن چنین نقل شده است:
پس از آن که عباس، پیامبر را از سخن ابوطالب آگاه ساخت که او شهادت را بر زبان جاری کرد، پیامبر فرمود: نشنیدم.
اما روایت صحیح آن است که در تاریخ ابوالفداء آمده است؛ زیرا این روایت از ابن عباس نقل شده و طبیعی است که او این روایت را از پدر خود که ماجرا به او مربوط است، نقل نموده است.
ولی گروهی عبارت فوق را به این روایت افزوده اند و کوشیده اند آن را تفسیر کنند که البته این تفسیرها از آشفتگی و اضطراب تهی نیست. برای مثال در الروض الانف در شرح این مسأله آمده است:
«شهادت دادن عباس بر این که ابوطالب شهادت را بر زبان جاری ساخت؛ اگر پس از اسلام آوردن او باشد، پذیرفته است و این که پیامبر پاسخ داد: «نشنیدم» دلیل بر بطلان این شهادت نیست، زیرا اگر شاهد عادلی بگوید: شنیدم و شخصی که از او عادل تر است بگوید: نشنیدم، در این صورت سخن آن فردی پذیرفته است که شنیده است. چرا که برای نشنیدن اسباب و عواملی وجود دارد که ممکن است مانع شنیده شدن چیزی توسط شاهدی بشود.
اما نکته این جاست که عباس پیش از اسلام آوردن، چنین شهادتی را درباره ی ابوطالب علیه السلام داده است.
درباره این توجیه باید بگوییم:
نخست آن که دانستیم که این عبارت اضافه شده و نادرست است.
دوم آن که عباس در این وضع، مخبر است و نه شاهد، و اگر مخبر موثق باشد، خبر او پذیرفته می شود، بی آن که عدالت، تعدد، و یا حتی مسلمان بودن برای پذیرش خبرش، شرط شود.
شاهد این سخن، آن است که پیامبر خبر سلمان را پیش از اسلام آوردن وی، درباره هدیه و صدقه بودن پذیرفت و به آن ترتیب اثر داد.
زیرا در روایتی آمده: روزی سلمان طبق خرمایی برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آورد، پیامبر از آن تناول ننمود، چون سلمان خبر داد که آن صدقه است، ولی پیامبر از طبق خرمای دیگری تناول فرمود، چون سلمان خبر داد که این هدیه است. پیامبر به اصحاب خود نیز تناول از آن را امر فرمود:
پس از این ماجرا بود که سلمان اسلام آورد.
این ماجرا میان علما معروف است و احمد بن حنبل آن را در مسند خود روایت کرده است.(9)
البته دیگر علمای اهل سنّت نیز آن را روایت کرده اند و علمای بزرگ آنان در تألیفات خود در اصول فقه و در مبحث خبر واحد به این ماجرا، استشهاد کرده اند که برای نمونه می توان به کتاب کشف الاسرار مراجعه نمود.(10)
بنابراین، به نظر می رسد که سهیلی- با وجود جایگاه علمی که دارد- آگاهانه یا ناآگاهانه از ماجرای سلمان که از حیث ثبوت و قطعیت در درجه ای است که اصولیون در مباحث خود به آن اعتماد داشته اند، چشم پوشی کرده است.
گفتار و رفتار پیامبر به هنگام وفات ابوطالب
از دلایل دیگر بر ایمان آوردن حضرت ابوطالب علیه السلام، واکنش های گفتاری و رفتاری پیامبر نسبت به وفات آن بزرگوار است. ما به نمونه هایی از آن، هر چند به اختصار اشاره می کنیم. البته برای روشن شدن حقیقت و اثبات نادرستی دیدگاه نویسنده المرتضی همین کافی است:
– گریه ی شدید پیامبر در پی وفات ابوطالب علیه السلام،
– مأمور شدن حضرت علی علیه السلام توسط پیامبر برای غسل، کفن و دفن نمودن او،
– حضور یافتن پیامبر در مراسم تشییع و تدفین او،
– پیامبر چهار طرف جنازه او را گرفت.
– دعای حضرت در حق او که فرمود:
جزاک الله عنّی خیراً؛(11)
خداوند به سبب من به تو خیر و نعمت عنایت فرماید:
در این زمینه ابن سعد نیز در الطبقات الکبری به سند صحیح از اسحاق بن عبدالله روایتی را نقل کرده است که عباس به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: ای رسول خدا! آیا برای ابوطالب امیدواری؟
پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ داد:
کلّ الخیر أرجو من ربّی؛(12)
برای او تمام خیر را از پروردگارم امید دارم.
پینوشتها:
1- به رغم این که در منابع اهل سنّت درود و صلوات پس از نام مبارک پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به صورت ناقص (ابتر) آمده است، ما طبق فرمایش حضرتش، درود و صلوات را به صورت کامل و اسامی ائمّه معصوم علیهم السلام را با سلام آورده ایم.
2- گفتنی است مؤلف مذکور این سخن را در صفحه 31 کتاب، از سیره ابن هشام: 246/1 نقل کرده است. این نمونه در تاریخ طبری: 214/2، سیره ابن سید الناس: 94/1، الاصابة: 116/4 و منابع دیگری نیز آمده است.
3- اسدالغابة: 287/1.
4- البدایة والنهایة: 42/3، فتح الباری: 153/7، السیرة الحلبیة: 305/1، المواهب اللدنیة: 61/1.
5- سیره ابن هشام: 373/1، البدایة و النهایة: 108/3 و منابع دیگر.
6- الاصابة: 118/4، اسنی المطالب: 6 و منابع دیگر.
7- الطبقات الکبری: 79/1.
8- المختصر فی اخبار البشر: 120/1.
9- مسند احمد: 438/5.
10- کشف الاسرار عن اصول فخر الاسلام: 685/2.
11- الطبقات الکبری: 105/1، البدایة والنهایة: 125/3، تاریخ بغداد: 196/13، الاصابه: 116/4، تاریخ یعقوبی: 26/2.
12- الطبقات الکبری: 106/1.
منبع مقاله: فصلنامه ی تخصصی تاریخ معاصر ایران، سال سیزدهم، شماره ی پنجاهم، تابستان 1388
/م