آرزوهای معقول و مشروع انسان اگر بخواهد در خارج تحقق پیدا کند، بستگی به شرایطی دارد که برخی از آن شرایط در اختیار ما نیست. از اینجا است که اصطلاح آرزوهای دست نیافتنی معنا پیدا میکند، اگرچه گفتهاند خواستن توانستن است: «مَنْ طَلَبَ شَیْئاً نَالَهُ أَوْ بَعْضَه»؛[1] هر کس چیزى را طلب کند به تمام یا بخشی از خواستههای خود میرسد.
این موضوع البته کلی نیست، مقصود این روایت، ترغیب در سعى و تلاش در مسائل ضروری است، به این بیان که هر چند خواستهها سخت و مشکل جلوه کند، نباید از تلاش و کوشش دست برداشت، به امید آنکه به تمام یا بخشی از خواستههای خود میتوان رسید. و هر یک از آنها که تحقق پیدا کند بهتر از آن است که تمام آنرا رها کرد.
این بدان معنا است که این ظرفیت در انسان وجود دارد تا در صورت تلاش، به تمام اهداف خود و یا حداقل بخشی از آن برسد. البته به شرط آنکه اراده و موافقت پروردگار پشت آن باشد، در این صورت است که آرزوها امکان پذیر میشود.
امام محمد باقر از پدرش، از جدش(ع) نقل میکند؛ مردى در جلسهای برخاست و از امام علی(ع) پرسید؛ یا امیر المؤمنین پروردگارت را به چه چیز شناختى؟ علی(ع) فرمود به فسخ عزم که آنچه بر آن دل بسته بودم از هم باز شکافت؛ به نقض هم که آنچه را قصد آن کرده بودم درهم شکست؛ و چون قصد چیزی کردم، میان من و مقصودم حائل و مانع بهم رسید؛ عزم چیزى کردم که قضا و قدر با عزم من مخالف شد؛ دانستم که تدبیر کنندهای غیر از من است.[2]
بسیاری از خواستههای انسان به مصلحت نیست؛ گاه مصلحت خدا، چیزی را اقتضا میکند که با آرزوهای انسان همخوانی ندارد؛ لذا نفس آرزو کردن در اختیار انسان است، اما تحقق همه آن آرزوها در خارج امکان پذیر نیست.
این موضوع البته کلی نیست، مقصود این روایت، ترغیب در سعى و تلاش در مسائل ضروری است، به این بیان که هر چند خواستهها سخت و مشکل جلوه کند، نباید از تلاش و کوشش دست برداشت، به امید آنکه به تمام یا بخشی از خواستههای خود میتوان رسید. و هر یک از آنها که تحقق پیدا کند بهتر از آن است که تمام آنرا رها کرد.
این بدان معنا است که این ظرفیت در انسان وجود دارد تا در صورت تلاش، به تمام اهداف خود و یا حداقل بخشی از آن برسد. البته به شرط آنکه اراده و موافقت پروردگار پشت آن باشد، در این صورت است که آرزوها امکان پذیر میشود.
امام محمد باقر از پدرش، از جدش(ع) نقل میکند؛ مردى در جلسهای برخاست و از امام علی(ع) پرسید؛ یا امیر المؤمنین پروردگارت را به چه چیز شناختى؟ علی(ع) فرمود به فسخ عزم که آنچه بر آن دل بسته بودم از هم باز شکافت؛ به نقض هم که آنچه را قصد آن کرده بودم درهم شکست؛ و چون قصد چیزی کردم، میان من و مقصودم حائل و مانع بهم رسید؛ عزم چیزى کردم که قضا و قدر با عزم من مخالف شد؛ دانستم که تدبیر کنندهای غیر از من است.[2]
بسیاری از خواستههای انسان به مصلحت نیست؛ گاه مصلحت خدا، چیزی را اقتضا میکند که با آرزوهای انسان همخوانی ندارد؛ لذا نفس آرزو کردن در اختیار انسان است، اما تحقق همه آن آرزوها در خارج امکان پذیر نیست.
[1]. سید رضی، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 544، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.
[2]. اقتباس از پاسخ، 44360. ابن بابویه، محمد بن على، التوحید، محقق، مصحح، حسینى، هاشم، ص 288، جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، 1398 ق. «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ (ع) أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ رَجُلًا قَامَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (ع) فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ بِمَا ذَا عَرَفْتَ رَبَّکَ قَالَ بِفَسْخِ الْعَزْمِ وَ نَقْضِ الْهَمِّ لَمَّا هَمَمْتُ فَحِیلَ بَیْنِی وَ بَیْنَ هَمِّی وَ عَزَمْتُ فَخَالَفَ الْقَضَاءُ عَزْمِی عَلِمْتُ أَنَّ الْمُدَبِّرَ غَیْرِی…».