خانه » همه » مذهبی » آیا تاختن دشمن با اسب‌هایشان بر پیکر امام حسین(ع) و شهدا در منابع تاریخی معتبر وجود دارد؟

آیا تاختن دشمن با اسب‌هایشان بر پیکر امام حسین(ع) و شهدا در منابع تاریخی معتبر وجود دارد؟

پاسخ اجمالی

یکی از نفرت‌انگیزترین رفتارهای لشکر یزید در روز عاشورا که حکایت از قساوت قلب و دشمنی شدید آنها با امام حسین(ع) داشت، تاختن اسب بر بدن مطهر آن‌حضرت(ع) و دیگر شهدای کربلا بود.

وقوع این جنایت از متواترات تاریخی بوده و بسیاری از منابع تاریخی کهن از فریقین به آن اشاره کرده‌اند، اگرچه در برخی جزئیات، تفاوت‌هایی در نقل‌ها مشاهده می‌شود،[1] و صرف نظر از این‌که با وجود تمام این گزارش‌ها برخی اصل این قضیه را نمی‌پذیرند.[2]

این جنایت هولناک به دستور عبیدالله بن زیاد انجام شد. او طی نامه‌ای از عمر بن سعد خواست که بعد از کشتن امام(ع) بر بدن ایشان اسب بتازاند. وی در این نامه نوشت که اگر حسین بن علی(ع) و یارانش تسلیم شدند، آنها را سالم به نزد من بیاور، اما اگر قبول نکردند آنها را به قتل برسان و اعضای بدنشان را قطعه قطعه کن که استحقاق این کار را دارند، و اگر حسین(ع) را کشتی بر سینه و پشت وی اسب بتازان؛ چراکه من قول داده‌‌ام[3] و نذر کرده‌ام این کار را انجام دهم.[4]

اسامی ده نفر

به دنبال فرمان عبیدالله، عمر بن سعد در میان لشگر خود فریاد زد: چه کسى داوطلب می‌شود تا بر بدن حسین بن علی(ع) اسب بتازاند؟![5] که برای انجام آن، ده[6] و یا بیست نفر[7] داوطلب شدند و با اسب‌هایشان بر بدن امام تاختند و استخوان‌های سینه و ستون فقراتشان را درهم شکستند:

  1. اسحاق بن حیوه(حیاه،[8] حریه،[9] حویّه،[10] یحیی[11]) حضرمى. و او همان کسی بود که لباس امام حسین(ع) را نیز به عنوان غنیمت برداشت و بعدها پیسى گرفت.[12]
  2. احبش (اخنس)[13] بن مرثد بن علقمة بن سلامة الحضرمى،[14]‏ وی مدتی بعد در جنگى ایستاده بود که تیرى ناشناس به او خورد و قلبش را شکافت و جان داد.[15]
  3. اسید (اسد)[16] بن مالک.[17]

اسید بعد از این جنایت نزد عبیدالله بن زیاد این شعر را خواند:

«نحن رضضنا الظهر بعد الصدر          بکل یعبوب شدید الاسر»؛

ما ستون فقرات (حسین) را بعد از استخوان‌های سینه‌اش با اسبان تنومند و سریع‌السیر متلاشی کردیم. [18]

  1. هانى بن ثبت (ثبیت)،[19] (شبث)[20] حضرمی.[21] به نقلی وی عامل شهادت عبدالله بن علی(ع) نیز بود و به همین دلیل در زیارت‌نامه‌ی شهدا مورد لعنت قرار گرفته است.[22]
  2. واخط[23] (واحظ)[24] (ادلم)[25] بن ناعم.[26]
  3. صالح بن وهب جعفی، یزنی.[27]
  4. سالم بن خثیمة (خیثمه)[28] جعفی.[29]
  5. رجاء بن منقذ عبدی.[30]
  6. عمر بن صبیح صیداوی، مذحجی،[31] صدائی.[32] وی قاتل عبدالله بن مسلم بن عقیل نیز بود.[33]
  7. حکیم بن طفیل سنبسى، طائی،[34] وی به همراه زید بن رقاد جنبی حضرت عباس(ع) را به شهادت رساند.[35] ابو عمرو زاهد می‌گوید: هنگامى که حسب و نسب این ده نفر را بررسى کردیم دیدیم تمام‌‌شان زنازاده بودند. آنها چنان بر بدن امام(ع) تاختند که استخوان‌هاى سینه و پشت ایشان را درهم شکستند: «حَتَّى رَضُّوا صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ».[36] و استخوان‌هاى سینه‏‌اش را مانند آسیاب، نرم کردند: «حَتَّى طَحَنَّا حَنَاجِرَ صَدْرِه‏».[37]

 همان‌گونه که در ابتدای این نوشتار گفته شد، اصل این رخداد در بسیاری از منابع کهن نقل شده است، اما بسیاری از شاخ و برگ‌هایی که در حواشی این موضوع نقل شده است، یا از لحاظ سند و محتوا قابل پذیرش نبوده و یا اساسا در منابع معتبر نقل نشده است،‌ مانند روایتی که در مورد حمله‌ی شیری درنده به اسب‌هایی که تصمیم بر این کار داشتند،[38]  و یا این‌که آن افراد جنایت‌کار، نعل‌های قدیمی را از پای اسب‌ها کنده و نعل جدید به آنها زدند و … .

به هر حال، مختار بن ابی عبید در جریان قیام خود به خون‌خواهی امام حسین(ع)، به بیشتر این جنایت‌کاران دست‌یافت و آنان را در همین دنیا به سزای اعمالشان رساند.[39] و بیقین مجازات شدیدتری در آخرت در انتظارشان خواهد بود.

 


[1]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 415، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 55 – 56، بیروت، دار صادر، 1385ق؛ ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی‏، المنتظم،‏ محقق، عطا، محمد عبد القادر، عطا، مصطفی عبد القادر، ج 5، ص 336 – 337، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 3، ص 183، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق؛ ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق، شیری، علی، ج 5، ص 93، بیروت، دار الاضواء، 1411ق؛ ابو الفرج، علی بن الحسین الأصفهانی، مقاتل الطالبیین، محقق، صقر، سید احمد، ص 118 – 119، بیروت، دار المعرفة، بی‌تا.

[2]. علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ‏45، ص 59 – 60، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق.

[3]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏5، ص 415.

[4]. انساب الاشراف، ج ‏3، ص 183.

[5]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏5، ص 415؛  الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 80.

[6]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏5، ص 415؛ انساب الاشراف، ج ‏3، ص 204.

[7]. بلعمی، تاریخنامه ‏طبری، تحقیق، روشن، محمد، ج 4، ص 711، تهران، سروش، البرز، چاپ سوم، 1373 و 1378ش.

[8]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏5، ص 454؛ انساب الاشراف، ج ‏3، ص 204.

[9]. سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ترجمه، فهرى‏ زنجانى، سید احمد، ص 135، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1348ش.

[10]. همان.

[11]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب ع، ج 4، ص 111، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق.

[12]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏5، ص 454؛ انساب الاشراف، ج ‏3، ص 204.

[13]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 113، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.

[14]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏5، ص 455.

[15]. همان.

[16]. مناقب آل أبی طالب ع، ج 4، ص 111.

[17]. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الأحزان، ص 78، قم، مدرسه امام مهدی عج، چاپ سوم، 1406ق.

[18]. اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 135.

[19]. مثیر الأحزان، ص 78.

[20]. اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 135.

[21]. مناقب آل أبی طالب ع، ج 4، ص 111.

[22]. ابن مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، محقق، مصحح، قیومی اصفهانی، جواد، ص 488، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1419ق.

[23]. مثیر الأحزان، ص 78.

[24]. اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 135.

[25]. مناقب آل أبی طالب ع، ج 4، ص 111.

[26]. همان.

[27]. همان.

[28]. همان.

[29]. همان.

[30]. همان.

[31]. همان.

[32]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏5، ص 469.

[33]. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص 246، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ سوم، 1390ق.

[34]. مناقب آل أبی طالب ع، ج 4، ص 111.

[35]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏5، ص 468؛ الکامل فی التاریخ، ج ‏4،  ص 92.

[36]. اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 135.

[37]. اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 136.

[38]. «حاضر شدن شیر در کربلا برای حفاظت از بدن امام حسین(ع)»، 30108.

[39]. اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 135؛ بحار الأنوار، ج ‏45، ص 59 – 60.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد