خانه » همه » مذهبی » آیا تمایل به مذهب در جوانان از احساسات است یا عقلی؟

آیا تمایل به مذهب در جوانان از احساسات است یا عقلی؟

حس خداجویى و گرایش به مذهب از تمایلات عالى طبیعت انسانى است. تمایلاتى که جزو کیفیات روحى انسان؛ (گرایش هایى که در ذات و فطرت آدمى نهفته) است. گرایش انسان به خدا، از قدیمى ترین روزگاران وجود داشت؛ یعنى، در بین ملت هاى گوناگون با وجود آداب، رسوم، عقاید و آراى مختلف، این مسأله وجود داشته است و هیچ فرهنگ، تمدن و قومى را نمى توان یافت که در آن شکلى از مذهب وجود نداشته باشد. البته حس خداجویى و گرایش هاى درونى انسان، انعطاف پذیر است. این گرایش ها اگر در شرایط نامساعد قرار گیرد رشد نخواهد داشت تا حدى که در بسیارى افراد بروز نمى کند. یک شکوفه سیب نیز باید در شرایط مساعد قرار گیرد تا به صورت یک سیب کامل درآید؛ وگرنه در یکى از مراحل رشد از میان خواهد رفت؛ به همین ترتیب گرایش فطرى انسان – از جمله گرایش به خدا – نیز در شرایط نامساعد، فعلیت و بالندگى پیدا نمى کند.
اکثر علماء و فلاسفه مسلمان مدعی نیستند که تمام فروعات و جزئیات دین مطابق با فطرت است تا مخالفت با آنها مخالف با فطری بودن دین باشد بلکه معتقدند اصول و ارکان اساسی دین با نوع آفرینش انسان موافق است مثل اصل اعتقاد و گرایش به خدا و پرستش خدا و … چنانچه علامه طباطبایی در تفسیر المیزان این نظریه را انتخاب فرموده اند (المیزان، علامه طباطبایی، ج 16، ص 178، ذیل آیه 30 از سوره روم). ثانیأ فطری بودن دین به این معنا نیست که فطرت علیت تامه برای مسلمان و متدین بودن افراد باشد به نحوی که آنها را مجبور به دینداری کند بلکه فطری بودن دین به این معنا است که یک شناخت و گرایش و میل باطنی بسوی ارکان اساسی دین مانند تصدیق بر وجود خداوند و میل به کرنش در مقابل کمال به نحو مقتضی در وجود تمام انسانها تعبیه شده که اگر عواملی سد و مانع این اقتضاءآت نشوند، آنها به فعلیت می رسند اما اگر موانعی سد راه آنها شود آنها به فعلیت نخواهند رسید و این به فعلیت نرسیدن منافات با فطری بودن آنها ندارد.
موانع عمده شکوفایى فطرت را مى توان در سه دسته تقسیم بندى کرد:

1- حاکمیت هواهاى نفسانى؛

یعنى، انگیزه هایى که ممکن است براى گرایش به بى دینى و انکار خدا، در شخص وجود داشته باشد؛ هر چند خودش از تأثیر آنها آگاه نباشد. بهترین آنها، راحت طلبى، میل به بى بند و بارى، اباحى گرى و نداشتن مسؤولیت است؛ یعنى، از یک سو، زحمت تحقیق و پژوهش، مانع از این مى شود که افراد راحت طلب، در صدد تحقیق برآیند و از سوى دیگر، میل به آزادى نامحدود و بى بند و بارى و نداشتن مسؤولیت، آنان را از گرایش به مذهب و خدا باز مى دارد؛ زیرا پذیرفتن مذهب و اعتقاد به آفریدگار حکیم، ریشه یک سلسله اعتقادات دیگر را تشکیل مى دهد که لازمه آنها مسؤولیت انسان در همه رفتارهاى اختیارى است. چنین مسؤولیتى اقتضا دارد که در مواردى، از خواسته هاى زودگذر چشم پوشى کند و محدودیت هایى را بپذیرد. اینها باعث مى شود که انسان – هر چند به صورت ناخودآگاه – به خدا و مذهب گرایش نداشته باشد {/Bبَلْ یُرِیدُ اَلْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ * یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ اَلْقِیامَةِ{w1-9w}{I75:6-5I}/(قیامت، آیه 5 و 6) }.
2- علل اجتماعى

؛ یعنى، اوضاع و احوال اجتماعى نامطلوبى که در پاره اى از جوامع، پدید مى آید و متصدیان امور دینى، نقش در پیدایش یا گسترش آنها دارند. در چنین شرایطى، بسیارى از مردم – که از نظر تفکر عقلانى ضعیف اند و نمى توانند مسائل را به درستى تجزیه و تحلیل کنند و علل واقعى رویدادها را تشخیص دهند – این نابسامانى ها را به دلیل دخالت دین داران در وقوع آنها به حساب مکتب و دین مى گذارند و چنین مى پندارند که اعتقادات دینى، موجب پیدایش این گونه اوضاع و احوال نامطلوب شده است؛ از این روى از دین و مذهب دورى مى جویند. نمونه بارز این دسته از علل و عوامل، در اوضاع اجتماعى اروپا (قرون وسطى) بود که رفتارهاى ناشایست ارباب کلیسا، در زمینه هاى مذهبى، حقوقى و سیاسى، عامل مهمى براى بى زارى مردم از مسیحیت و دین بود.

3- علل فکرى

؛ بحث مذهب و خدا، از حساس ترین و شورانگیزترین مباحثى است که در طول تاریخ، اندیشه ها را به خود مشغول داشته است. وضع انسان در این مسأله، تأثیر و نقش تعیین کننده اى دارد. بنابراین شبهات و پرسشها – به خصوص در دوران نوجوانى و جوانى – به اندیشه انسان هجوم مى آورد و یا دیگران مطالبى را القا مى کنند و ارائه ضعف نیروى تفکر و استدلال وى، قدرت دفع آنها را ندارد. در نتیجه باعث روى گردانى انسان از خدا و مذهب مى شود. این دسته از عوامل نیز به نوبه خود، قابل تقسیم به دسته هاى فرعى است (مانند شبهات ناشى از حس گرایى، عقاید خرافى، تبیین هاى نادرست، استدلال هاى ضعیف و شبهات مربوط به حوادث و روى دادهاى ناگوارى که پنداشته مى شود خلاف حکمت و عدل الهى است). ر.ک: 1- خدا در اندیشه بشر، عبدالله نصرى، ص 175 – 180 2- آموزش عقاید (2 – 1)، مصباح یزدى، ص 121 – 124 3- علل گرایش به مادیگرى، مرتضى مطهرى، ص 55 – 80

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد